«ران هاویو» (Ron Haviv) متولد 1965 در آمریکاست. همزمان با تحصیلش در دانشگاه نیویورک در رشته روزنامه نگاری، عکاسی را به عنوان سرگرمی انتخاب کرد اما بعدها عکاسی حرفه تخصصی او شد. هاویو در کنار عکاسی بستنیفروش سیار شرکت «گود هیومر» (Good Humor) و پیک دوچرخهای هم بود.
سال 1989 نقطه عطفی در زندگی او به شمار میآید. آن سال به پاناما رفت تا از انتخابات دوباره «مانوئل نوریهگا» (Manuel Noriega) عکاسی کند عکسی که از کاندیدای خونین و کتکخورده معاون ریاستجمهوری گرفت توجه جهانیان را برانگیخت. از آن زمان تاکنون، خود نیز بارها کتک خورده، زندانی شده و در فهرست سیاه صربها قرار گرفته است. او درگیریهای آمریکای مرکزی، کارائیب، بالکان، روسیه، کردهای عراق، جنگ خلیج فارس، و جبهه ائتلاف شمال در افغانستان را به صورت تصویری گزارش کرده است.
هاویو دو بار جایزه باشگاه خبری برونمرزی (اورسیز پرس کلاب)، دو بار جایزه عکس خبری جهان (ورلد پرس فوتو) چهار بار جایزه عکس سال دانشگاه میسوری و همچنین مدال افتخار لایکا را از آن خود کرده است. او دو کتاب با نامهای «خون و عسل؛ دفتر خاطراتی از جنگ بالکان» و «افغانستان؛ جادهای به کابل» منتشر کرده است. وی هماکنون عکاس قراردادی مجله نیوزویک و عضو موسس آژانس عکس «سون» است.
عکس زیر از جمله عکسهای «ران هاویو» است که در سال 1992 در جریان نخستین نبرد بوسنی در این شهر توسط این عکاس آمریکایی گرفته شده است. رفتار خشونت آمیز صربها در عکس گویای همه چیز است. هاویو یادداشتی برای این عکس نوشته که در زیر میخوانید.
سر و کار داشتن با لولهکش
“مردم اغلب میپرسند «بعد از چنین زندگی پرهیجانی چطور دوباره در نیویورک زندگی میکنی. باید خیلی کسلکننده باشه که بعد اون همه ماجرا، دوباره با لولهکش سروکار داشته باشی.» به نظرم زندگی یک عکاس جنگ کمی سرشت شیزوفرنیایی دارد. بیشک ابتدای کار، روابط شخصیام را خراب کردم. چون نمیدانستم بعد برگشتن از سفر، چطور زندگیام را در نیویورک از سر بگیرم. تا اینکه بالاخره فهمیدم انواع مختلفی از واقعیت داریم که هر کداماش با آن دیگری فرق دارد.
برایم حضور کامل در زندگی نیویورکیام خیلی مهم است. نمیتوانم ساکت گوشهای بنشینم و بگویم «من یه عکاس جنگم و فقط با موقعیتهای خاص سروکار دارم.» شاید خیلی به نفعم نباشد که به خانه برگردم، در اتاقی تاریک بنشینم تا تلفن زنگ بزند و به جنگی تازه بفرستدم. این کار به کیفیت کار عکاسیای که در آن جنگ به آن رسیدم لطمه میزند. زیرا اگر حساسیت و افکار مخاطبانات را نشناسی، عکسهایت تاثیر مطلوب را نخواهد داشت.
امیدوارم عکسهایم بیانگر واقعیت جاهایی باشد که از جهات زیادی به نیویورک شباهت دارند و اینکه اگر اتفاقها به شکل دیگری رخ میداد نیویورک هم میتوانست شبیه سارایوو باشد. دوست دارم شما این واقعیت را در عکسهایم ببینند. آن وقت جنگ در سارایوو برایتان معنا پیدا میکند و شاید آن وقت برای توقف جنگ کاری بکنید.
تجربهای که از حضور در گفتوگوها و سخنرانیهایم در آمریکا به دست آوردم این است که خیلی از مردم به آنچه در دنیا میگذرد علاقه دارند. بعد از حادثه یازده سپتامبر این علاقه پررنگتر هم شد. به نظرم آمریکاییها به این درک که همه دنیا به هم نزدیکتر شده رسیدهاند و باید بدانند در آن چه میگذرد. فهمیدهاند عکاسی جنگ هم جزئی از این دنیا است. منظورم این نیست که همه روزنامهها و مجلهها باید هر هفته پر شوند از تصویرهای جنگ و درگیری، اما وجود این تصویرها لازم است. آنها به دنیا معنا میدهند، خوب و بد، هر دو وجود دارند و شما باید هر دو را ببینید.”
به نقل از کتاب «shooting under fire»
Sorry. No data so far.