اشاره:
فرهنگ مفهوم پیچیدهای است كه دارای وجوه و زوایای گوناگون و گاه حتی ناشناخته است. ایون زوهار در این مقاله به مقولهای متفاوت از فرهنگ میپردازد. او «فرهنگ به عنوان كالا» را در مقابل «فرهنگ به مثابه ابزار» قرار میدهد.
مفاهیم اصلی فرهنگ
دو مفهوم اصلی از فرهنگ بهطوری گسترده در زبان روزانه و رسمی و در سنتهای آكادمیك مورد استفاده است: یكم، فرهنگ بهعنوان كالا و دوم، فرهنگ به مثابة ابزار. مفهوم فرهنگ بهعنوان كالا، اغلب، استفادة روزمره و رسمی و بخشهائی متنوع از سنتهای انسانی را ترسیم میكند اما مفهوم فرهنگ به مثابة ابزار همة رشتههای آكادمیك را نشان میدهد كه در حوزة «فرهنگ» حداقل از پایان قرن نوزدهم به كار رفته است. من در این مقاله از یك سو به انسانشناسی و جامعهشناسی و از سوی دیگر به نشانهشناسی فرهنگی میپردازم و بر این عقیدهام كه مفهوم «فرهنگ به مثابه ابزار» مفیدتر است و امكان اجرای فنون مختلف تحلیلی و تحقیقی برای توسعة پژوهش و درك ـ و نیز ابزارهای عملی برای سیاستگذاری ـ در حوزة فرهنگ را فراهم میسازد.
فرهنگ بهعنوان كالا
فرهنگ در مفهوم «فرهنگ بهعنوان كالا» مجموعهای از كالاهای باارزش تلقی میشود كه مالكیت آن نشاندهندة ثروت، مقام، و منزلت اجتماعی است. دارندة چنین مجموعهای از كالاها میتواند از آن برای مقاصد مختلف استفاده كند كه همگی از اصلِ سادة «كسب قدرت به وسیلة ثروتمندان نمایشی» پیروی میكنند. بنابراین، این یك راهكار (یك راهبرد) است كه افراد و مجموعهای سامانیافته از افراد، مثلاً یك واحد اجتماعی، میتوانند آن را بپذیرند و به كار گیرند.
مسلماً برای كسانی كه به این مفهوم عمل میكنند، این كالاها بهعنوان «ارزشها» دیده و درك میشوند. انبوهی از كلمات برای افتراق این عناوین ارزشمند مانند اشیاء، عقائد، فعالیتها و محصولات، از عناوین كمارزشتر اختراع شده است. این كلمات تحت عنوان «اصل»، «هنرمندانه»، «زیبا»، «معنوی» و مانند اینها نامگذاری شدهاند و بهعنوان داده شدهها تلقی میشوند. مجموعهای گسترده از مؤسسات در طول اعصار با هدف پاس داشتن آنها، بالا بردن ارزش آنها، و حفظ و امنیتشان پا به عرصة وجود نهادهاند.
امكان دیدن این موارد ارزشگذاری شده و قابل ارزشگذاری بهعنوان كالای فرهنگی و تحلیل روش كاركرد، و استفاده از آنها در رشتههای بسیار (از انسانشناسی گرفته تا باستانشناسی، تاریخ، و جامعهشناسی) ایجاد شده است. حركت قابل توجهی در این روش اتفاق افتاد كه مرهون كمك بوردیو به فهم ماهیت و راهكار مبادلة این كالاها بوده است. اصطلاح «قابل ارزشگذاری» معرف مجموعهای از دستور كارهائی است كه در تبدیل و تغییر هر كالائی به كالای مطلوب و موفق دخیل است. این اصطلاح همچنین در بر گیرندة مجموعهای پیچیده از قیاسهاست كه از رقابت درون سیستمی یا افرادی به جود میآیند كه بر آنها تسلط دارند تا به موقعیتی دست یابند كه معنائی فراتر از حوزة داخلی دارند.
ماهیت كالای فرهنگی
كالاهای فرهنگی كه اغلب بهعنوان «دارائی» در نظر گرفته میشوند، ممكن است هم مادی و هم نشانهشناختی (نمادین) یا به عبارت دیگر هم «محسوس» و هم «نامحسوس» باشند، هرگاه مجموعهای معین از این كالاها حائز شرایط ارزشگذاری با تشخیص دوطرفه شد.دارای ارزشی خاص میشود. كالاهائی كه به وسیلةیك بازار تثبیت شده (یا بورس اوراق بهادار) قابل ارزشگذاری نیستند، فاقد ارزشند و نمیتوانند نشان «فرهنگ» بگیرند. بنابراین، مسائل اجتماعی ممكن است تحت عنوان «فاقد فرهنگ» شناخته شوند.
تغییر ارزش
مجموعهای مرتبط از كالاهای ماهیتاً تغییرپذیر است. چیزی كه در یك مقطع و دوره ارزش بالائی دارد، ممكن است در دورهای دیگر ارزش پائینی كسب كند یا حتی خارج از رده تلقی شود. مكانیسمهائی كه این تغییرات را تنظیم میكنند، حاصل تماسهائی محسوب میشوند كه یك مسئلة اجتماعی با سایر اجزای موجود در آن اجتماع برقرار میكند. اما این تماسها و ارتباطات به وسیلة دینامیك درونی سیستم محدود میشوند.
صاحبان كالا
مالكیت كالاهای فرهنگی هرگز به شكل برابر در میان گروههای اجتماعی توزیع نشده است. این افراد ممتازند كه نهتنها به چنین كالاهائی دسترسی دارند، بلكه با اقتدار عمل میكنند تا ارزش مورد نظر خود را به كرسی بنشانند. این چرخههای مسلط محدود دو قابلیت دارند؛ یكی مالكیت و در اختیار گرفتن این كالاها و دیگری ممانعت دیگران از داشتن چنین كالاهائی است. در طول تاریخ، حاكمان ایدة برتری خود را تبلیغ میكردند و خود را از بقیة جامعه و حتی حاكمان «كوچكتر» متمایز میساختند. فقط با پیدایش دوران مدرن (پایان قرن هجدهم) بود كه بخشی در حال رشد از جامعه تا حدودی، سهمی از كالاهائی را در اختیار گرفتند كه در گذشته منحصر به گروههای محدودتر بود. بنابراین افراد معمولی دسترسی كمی به كتاب، نقاشی، ورزش، تئاتر، لباس، غذا، موسیقی و… دارند. چنین كالاهائی، خصوصاً آنها كه اكنون عنوان «آثار هنری» را دارند، از قرن نوزدهم بهعنوان دارائی عمومی «ملتها» معرفی شدند اما اكنون «میراث» عمومی خوانده میشوند.
تولیدكنندة كالا
برای اینكه كالاهای تولیدكنندگان بهعنوان كالای فرهنگی باارزشی شناخته شود، باید منافع و امتیازهائی در دسترسی به منابع مطلوب داشته باشند كه عموماً «موفقیت» نامیده میشود. رقابت و نزاع برای بردن سهم بیشتر و دست یافتن به امتیازها و منافع اجتماعی همچنان در بین انسانها وجود دارد.
فرهنگ به مثابة ابزار
در مفهوم «فرهنگ به مثابة ابزار»، فرهنگ بهعنوان مجموعهای از ابزارهای كاری برای سازماندهی به زندگی در سطوح جمعی و فردی تلقی میشود. این ابزارها, اساساً دو نوعند:
ابزارهای منفعل و ابزارهای فعال.
ابزارهای «منفعل»، دستور كارهائی هستند كه به كمك آنها، «واقعیت» تحلیل، تشریح و تبیین میشود. این دیدگاه در حقیقت بر یك سنت هرمنوتیك مبتنی است. این سنت «جهان» را به صورت نشانههائی میبیند كه برای معنا بخشیدن به زندگی باید تفسیر شوند. ایدة یك سیستم الگوبرداری كه برگرفته از نظرات ایوانف، لوتمن و دیگر نشانه شناسان روسی است، مجموعهای منسجم از دستور كارهائی است كه با استفاده از آنها «دنیا معنا مییابد».
شاید بهترین تعریف از فرهنگ به وسیلةلوتمن و آسپنیكج (1971) ارائه شده باشد: «كار اصلی فرهنگ سازماندهی ساختاری دنیای پیرامونی است. فرهنگ، ایجادكنندة «ساختیافتگی» است و پیرامون انسان، سپهر اجتماعی ایجاد میكند كه مانند بیوسفر، زندگی را ممكن میسازد».
ابزارهای «فعال»، دستور كارهائی هستند كه به كمك آنها هر شخص یا هر جمع، هر موقعیت پیش آمدهای را كنترل میكند. به گفتة سویدلر، فرهنگ «گنجینهای یا جعبة ابزاری از رفتارها، مهارتها و روشهائی است كه مردم «راهبردهای عمل» را از آنها میسازند. این جنبه بیشتر به مقولة«عمل» میپردازد تا «درك». یقیناً، «درك» از «عمل» جدائیناپذیر است اما نكتة اصلی در اینجا، تصمیمگیری و اجرای فعال است نه «درك» موقعیتهای پیش آمده.
ابزار در مقابل كالا
در حالی كه ابزارها، «فعال» یا «منفعل»، در نقش سازماندهندة «زندگی» عمل میكنند، «كالاها» ممكن است بهعنوان «سازماندهندههائی» در نظر گرفته شوند كه به شكل غیرمستقیم عمل میكنند و آن زمانی است كه به ابزار تبدیل شوند. این تبدیل، مستلزم ساختن الگو از ارزشهای نمادین است. این تبدیل، شبیه همان است كه رنفرو (1986) آن را بهعنوان تغییر مواد از نماد به معنی (كاربرد) معرفی میكند، اما در این مورد، كالاها حتی زمانی كه برای كارهای عملی به ابزار تبدیل میشوند، الزاماً كاركرد خود را از دست نمیدهند.
منبع و سایر پارامترها در فرهنگ
ابزارها، خواه «منفعل» و خواه «فعال»، مجموعهای تصادفی از گزینهها نیستند، بلكه مجموعهای پیچیده و انبوهی از اجزای مرتبط به هم هستند، واژة «منبع» در بسیاری از سنتهای تحلیل فرهنگی برای این انبوه پیشنهاد شده است. دو مفهوم مهم در نظریة منبع باید روشن شوند: یكم، «روابط»، مفهومی كه بیانگر این دیدگاه است كه هیچیك از اجزای فرضی «در یك مجموعه بتنهائی یك واحد هستیشناختی نیست، دوم، «گروهها» مفهومی كه نشان میدهد «واحدها» همیشه در كار، لازم، قابل درك و مورد استفاده در دستههای آمادهاند (تركیبات، الگوها).
تبدیل و تغییر
راهكار تبدیل، زمانی كه در چارچوب تغییر اتفاق افتد، بسیار مهم است. از طریق رقابت بین افراد و جوامع، ممكن است پیش از تبدیل كالاها به الگو برای ایجاد موقعیت در زندگی افراد، بهعنوان كالا انتقال یابند. معمولاً تغییر منبعی از فرهنگ، وقتگیرتر از جذب مقدار معینی از كالاهاست. بعلاوه، عمل جستوجو و یافتن این كالاها ممكن است باعث پدید آمدن این تغییر منبع شود.
میراث فرهنگی
واژة «میراث» معمولاً در عرصة مالكیت آبرومند مورد استفاده قرار میگیرد. این واژه عموماً به «شرع پذیرفتة شدة كالاهای ارزشمند» دلالت دارد و معرف جدائی و معیاری مفید برای رقابت است، بنابراین واژة میراث فرهنگی بهطور معمول بهعنوان ابزاری برای ارزیابی مؤثر بودن یك منبع تثبیت شده است.
Sorry. No data so far.