تریبون مستضعفین؛ سعید خورشیدی
چکیده:حوادث پس از انتخابات 88 را به مثابه یک پدیده اجتماعی میتوان از منظر شاخههای مختلف علوم اجتماعی مورد مطالعه قرار داد. با توجه به این که پدیدههای اجتماعی به یکباره و ناگهانی شکل نمیگیرند و نیازمند وجود زمینه و مقدمات هستند، میتوان این سوال را در حوزهی ارتباطات جمعی مطرح کرد که آیا رسانههای جمعی در زمینهسازی برای پذیرش ادعای تقلب از سوی بخشی از جامعه نقشی ایفا کردهاند؟ در این مقاله تلاش کردهایم ضمن تعریف مفهوم عدالت رسانهای، با بررسی تاثیرات فقدان عدالترسانهای ذیل چهار نظریهی کاشت، برجستهسازی، مارپیچ سکوت و شکافآگاهی به پرسش فوق پاسخ دهیم.
واژگان کلیدی: عدالت رسانهای، نابرابری رسانهای؛ مارپیچ سکوت، برجستهسازی، نظریه کاشت، نظریه شکافآگاهی.
1) مقدمه:
در پی انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری در خرداد ماه 1388، تعدادی از کاندیداهای شکستخورده با طرح ادعای تقلب در انتخابات و فراخوان طرفداران خود به اعتراض، موجب شکلگیری آشوبهای خیابانی در مناطقی از چند شهر بزرگ کشور و خصوصا تهران شدند. شدت و دامنه این اتفاقات، مانع از آن میشود تا به این مساله صرفا به عنوان یک پدیدهی سیاسی و یا امنیتیِ موقت و زودگذر نگریست، بلکه میبایست آن را به مثابه یک پدیدهی اجتماعی از منظر رشتههای مختلف علوم اجتماعی- همچون جامعهشناسی، ارتباطات و …- مورد مطالعه قرار دارد. از حیث مطالعات رسانهای، عمدهی تحقیقات و تحلیلهای منتشر شده در این زمینه، ناظر به مطالعه و تحلیل عملکرد رسانههای جریان آشوب- از BBC گرفته تا سایتها و وبلاگهای شخصی– بوده است. اعتقاد به اینکه پدیدههای اجتماعی به یکباره شکل نمیگیرند و نیاز به بسترسازی و مقدمات دارند- هرچند که ممکن است بروز بیرونی و خارجی آنها به صورت دفعی و ناگهانی باشد- ما را به مطالعه عوامل زمینهساز شکلگیری این اتفاقات رهنمون میسازد.
1-1) بازنمایی جامعه توسط رسانهها
رسانهها بر واسطه دلالت دارند، زیرا بین مخاطب و جهان واقع میشوند. دنیسمککویل برای فهمیدن این نظر چند تشبیه را پیشنهاد میکند: رسانهها دریچههایی هستند که ما را قادر میسازند ماورای محیط پیرامون خود را ببینیم، مفسرانی که به ما کمک میکنند تجربه را درک کنیم؛ سکوها یا ترکبندهایی که اطلاعات را منتقل میکنند؛ علایم راهنمایی که دستورها و جهتها را در اختیار ما میگذارد، صافیهایی که قسمتهایی از تجربه را کنار میگذارند و بر بقیه تاکید میکنند. آینههایی که تصویرمان را منعکس میکنند و موانعی که مانع واقعیت میشوند. (لیتلجان،1384، 728) مساله چگونگی رابطه میان رسانه و جامعه، در درجهی اول به این برمیگردد که تا چه حد محتوای رسانه، واقعیت جامعه را باز میتاباند. هر چه شکاف میان تجربهی رسانهای و سایر تجارب زندگی واقعی بیشتر باشد، تاثیر بیشتری به رسانه نسبت داده میشود. (مککوایل؛ 1385؛ 274) بر این اساس یکی از مهمترین عوامل شکلدهندهی ذهنیت و تصور انسانها نسبت به جامعه، رسانههای جمعی هستند.
1-2) طرح مساله:
از نگاه اکثریت مردم ایران، رای آوردن آقای احمدینژاد امری طبیعی و قابل باور – و حتی قابل پیشبینی- بود. اما از منظر اقلیتی این اتفاق نه تنها قابل پیشبینی که قابل باور هم نبود. دقتنظر در مناطقی که آشوبها و اعتراضات خیابانی به وقوع میپیوست ما را به دونکته رهنمون میگردد: اول آنکه تقریبا تمام اعتراضات در شهرهای بزرگ و برخورداری همچون تهران، شیراز، مشهد و… به وقوع پیوست و نیز شدت اعتراضات در شهرهای کوچکتر کمدامنهتر و کمشدتتر بود. برای مثال اعتراضات در مشهد به نسبت تهران بسیار کمتر بود. دوم آنکه اعتراضات در شهرهای مذکور عمدتا در مناطق متوسط به بالا- و مرفهنشین- رخ میداد. لذا میتوان یکی از مشخصههای بارز غالب معترضین به نتایج انتخابات برخورداری آنان از امکانات- اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، رسانهای و…- فراتر از سطح متوسط عموم مردم ایران دانست. پرسش مهمی که این جا میتوان مطرح ساخت این است که چه عواملي چنين انحراف و خطاي ديدي را براي این بخش از مردم در تخمین آراء کل جامعه ایجاد کرده بود؟ به عبارت دیگر تصور آنان از جامعه چگونه شکل گرفته بود که چنین نتیجهای را برای انتخابات برنمیتافت؟
پیشفرض ما در این مقاله در پاسخ به این سوال آن است که فضای رسانهای کشور ما از فقدان عدالت رسانهای – با تعریفی که ارائه خواهد شد- رنج میبرد. هر چند که اثبات این ادعا نیز میتواند خود موضوع یک پژوهش مستقل قرار گیرد. لذا در ادامه مقاله تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از برخی نظریات مطرح در حوزهي ارتباطات و رسانههای جمعی، نقش بیعدالتی رسانهای را در زمینهسازی باورپذیری ادعای تقلب تبیین نماییم.
تذکر این نکته ضروری است که نگارنده در این مقاله در مقام احصاء و تحلیل همهی عوامل رسانهای موثر بر وقوع حوادث پس از انتخابات نیست که اگر اینگونه میبود بایستی بخش عمدهای را به تحلیل نقش رسانههای بیگانه اختصاص میداد. این مقاله مدعی است که بیعدالتی رسانهای در نظام رسانهای کشور باعث شده است که تصویر نادرستی از جامعه در اذهان مخاطبان شکل بگیرد. در حوادث پس از انتخابات رسانههای بیگانه عملکرد خصمانهی خود را بر پایهی این تصویر شکلگرفته از جامعه سامان داده و از این ضعف نظام رسانهای کشور بهره بردند.
2) تعاریف:
2-1) عدالت
واژة «عدالت» در چارچوب نظامهاي فكري مختلف، به معاني متفاوتي دلالت دارد.(واعظی؛1388؛ 5) لذا در این بخش نسبت به ارائه تعریفی از مفهوم عدالت مبتنی بر نظریات شهید مطهری اهتمام خواهیم داشت.
عدالت در سه حوزهی مهم معارف بشری به صورت مسالهای اساسی مورد توجه قرار گرفته است: 1- در حوزهی فلسفه و کلام، به عنوان وصف فعل ربوبی 2- در حوزهي علم اخلاق، به عنوان وصف فعل انسان 3- در حوزهی علوم اجتماعی، به عنوان وصف قوانین و روابط اجتماعی انسانها. (رشاد؛ 1379؛ 67) تنوع این فضاها و ویژگیهای متفاوتی که دارند، اقتضا میکند قبل از تعریف عدالت، مشخص کنیم در چه حوزهای از عدالت سخن میگوییم. شهید مطهری به خوبی به این جهات از بحث توجه دارد، از این رو جنبهي کلامی بحث را از جنبه اخلاقی جدا میکند. همچنین عدالت اجتماعی را جدای از عدالت کلامی و اخلاقی در نظر میگیرد و به جایگاه متفاوت عدالت در این فضاها توجه دارد. مثلا عدل به مفهوم اجتماعی را که هدف نبوت است، از عدل به مفهوم فلسفی که خود مبنا و طریق برای اثبات معاد واقع میشود، تفکیک میکند.(لکزایی؛1381؛ 110)
استاد مطهری ضمن نقد و رد برداشتهای سوسیالیستی و لیبرالیستی از عدالت، تعاریف آنان را نوعی ظلم میدانست. (طغیانی؛ 1383) ایشان با توجه به رهیافت فلسفی-کلامی خود به دین، عدالت را نیز به شیوهای فلسفی تعریف کرده است. شهید مطهری ماهیت عدالت و «صفت معرف» این مفهوم را از یک طرف قراردادن هر چیزی در جای خود و از طرف دیگر، «اعطا کل ذیحق حقه» یا دادن حق هر صاحب حقی به خود او میدانست. برای تبیین درست مفهوم عدالت در اندیشهی شهید مطهری باید به این نکته توجه کرد که شهید مطهری مفهوم حقوق طبیعی را پذیرفته بود و آن را «فلسفهی اجتماعی اسلام» مینامید. استاد مطهری که برای استنباط مفاهیمی چون آزادی به مفهوم حقوق طبیعی متوسل میشد، برای استنتاج عدالت نیز حقوق طبیعی را دست مایه قرار داد. او انسان را موجودی صاحب حق میدانست و مبنای این اصل را دستگاه آفرینش و خلقت در نظر میگرفت. دستگاه آفرینش استعدادهایی را در انسان به ودیعه گذاشته است که هر کدام از آنها مبنای حقی طبیعی است. استعداد فکر کردن «حق آزادی تفکر» را الزامی میکند و همینطور حق آزادی بیان، برابری در مقابل قانون و … را. به تعریف استاد مطهری، عدالت یعنی این که هر صاحب حقی به تمام حقوق خود دست پیدا کند. در این صورت، برای روشن شدن این تعریف باید به تحلیل مفهوم «حق» پرداخت. انسان چگونه و از کجا صاحب حق میشود که دستیابی به آن عدالت و دست نیافتن به آن ظلم و بی عدالتی تلقی میشود؟ استاد مطهری حق را مسالهای واقعی و نفسالامری و ثبوتی میدانست. او معتقد بود که حقی وجود دارد که انسان از نظر ادراکی و معرفتی باید آن را بشناسد و در اجتماع و روابط اجتماعی خود آن را در جای مناسبی قرار دهد.(مرامی؛ 1378) به عبارت دیگر روابط اجتماعی را به گونهای سامان دهد که حق هر صاحب حقی را بدهد.
استاد برعكسِ حقوق طبیعی فردی كه آن را به كتاب طبیعت و آفرینش ارجاع میدهد و معتقد است به علت اختلاف استحقاقها مختلفند، ولی حقوق طبیعی اجتماعی بشر را مساوی و مشابه میداند در این حالت است كه باید با آنها به مساوات رفتار شود. «افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنی همه دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی میباشند. و تفاوت آنها در حقوق اكتسابی است كه بستگی دارد به كار و انجام وظیفه و شركت در مسابقه انجام تكالیف […] علت اینكه افراد بشر در اجتماع مدنی دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی هستند این است كه مطالعه در احوال طبیعت انسانها روشن میكند كه افراد انسان ـ برخلاف حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل ـ هیچ كدام طبیعتاً رئیس یا مرئوس، مطیع یا مطاع، فرمانده یا فرمانبردار، كارگر یا كارفرما، افسر یا سرباز به دنیا نیامدهاند، تشكیلات زندگی انسانها طبیعی نیست، كارها و پستها و وظیفهها به دست طبیعت تقسیم نشده است.( مطهری،1357، 148)
2-2) عدالت رسانهای
بر اساس نظریهی عدالت شهید مطهری، جهت تعریف «عدالت رسانهای» ابتدا باید در مفاهیمی همچون «حقرسانهای» تامل کرد. حق رسانهای را میتوان با تکیه بر حق«آزادی تفکر» و «آزادی بیان» تعریف کرد. آنگونه که برخی معتقدند «حق برخورداری از آزادی بیان بنیادیترین حق وسایل ارتباط جمعی است. سایر آزادیها و حقوق رسانهای همانند حق دسترسی به اطلاعات، حق انتقاد، حق استقلال رسانهای، منع سانسور و حق انتشار آزاد نیز ریشه در آزادی بیان دارند و به شدت از آن متاثرند» (انصاری؛1386؛ 4) با اندکی تامل بر مفهوم حقرسانهای میتوان دو تعریف زیر را برای آن مطرح ساخت:
– حقرسانهای به معنای برخورداری و بهرهمندی افراد، گروهها و اقشار مختلف از رسانههای جمعی و محصولات رسانههای جمعی
– حقرسانهای به معنای حق سهیم شدن و مشارکت افراد، گروهها و اقشار مختلف در تولید محصولات رسانهای
آنچنان که گفته شد شهید مطهری از یکسو انسانها را از حیث حقوق طبیعی اجتماعی مساوی و مشابه میداند و از سوی دیگر از نظر او عدالت رعایت استحقاقهاست. استاد مطهری یکی از مهمترین حقوق انسان را آزادی میداند و بیان میکند «آزادی یكی از لوازم حیات و تكامل است، یعنی یكی از نیازمندیهای موجود زنده آزادی است»( مطهری؛ 1378؛15) وی آزادی بیان و تفکر و اندیشه را از مهمترین اشکال این حق برمیشمرد. او در کتاب بررسی اجمالی اقتصاد اسلامی، به روشنی به برابری مردم در آزادی از نظر اسلام تاکید کرده است.(مرامی؛ 1378؛174) لذا با توجه به ابتناء حقوق رسانهای بر حقآزادی، برای فقدان عدالت رسانهای میتوان دو معنا تصور کرد:
الف) برای بخشی از جامعه امکان دسترسی به تمام – ویا بخشی از- رسانههای جمعی فراهم نباشد.(تبعیض و بیعدالتی در عرصه مصرف رسانهای)
ب) بخشی از جامعه مشارکتی در تولید محصولات رسانهای نداشته باشند به گونهای که تولیدات رسانهای در جهت علایق و منافع بخشهای خاصی از جامعه بوده و نسبت به بخشهای دیگر بیاعتنا و یا کماعتنا باشد. (تبعیض و بیعدالتی در عرصه تولید رسانهای)
3) بیعدالتی رسانهای در ایران
بنا بر آنچه در تعریف ظلمرسانهای بیان شد، دقت در نظام رسانهای کشورمان و همچنین مطالعه محتوای رسانهها روشن میسازد که در ایران هم در عرصهی تولید رسانهای و هم در مصرف رسانهای با فقدان عدالترسانهای مواجهیم. البته باید توجه داشت که مساله نابرابری رسانهای در عرصه تولید، تنها مشکل نظام رسانهای کشور ما نیست بلکه نظامهای رسانهای کشورهای غربی نیز با آن درگیر هستند. آنگونه که مککوایل اعتراف میکند: «در رسانههای غربی به هیچ وجه نمیتوان سخنی از انعکاس متناسب همهی بخشهای جامعه در رسانهها- با هر شیوهی آماری که مورد نظر باشد- به میان آورد»(مککوایل؛ 1385؛ 276) شاید بتوان دلیل این مساله را حساسیت فوقالعاده غرب- متاثر از مبانی لیبرالیسم- بر مساله آزادی رسانهها- و بالتبع حقوق رسانهها- و غفلت از عدالترسانهای که راه را بر مفاهیمی همچون تکالیف رسانه میگشاید، دانست. (البته اثبات این ادعا نیاز به تتبع بیشتر و ارائه ادله متقاعد کننده دارد)
3-1) بیعدالتی رسانهای در دسترسی به رسانهها و محصولات رسانهای
امکان دسترسی به رسانههای جمعی برای همهی افراد و گروههای جامعه به صورت برابر وجود ندارد. البته این مساله در مورد رسانههای مختلف متفاوت است. برای مثال صدا وسیما به نسبت رسانههای مکتوب(مثل روزنامه، کتاب و…) و رسانههای مجازی از فراگیری بالاتری برخوردار است. از سوی دیگر دلایل عدم دسترسی نیز نسبت به رسانههای مختلف متفاوت است. بخشی از آن ناشی از بیعدالتیهای اقتصادی است( مثلا فرد توان مالی جهت استفاده از کتاب، رایانه و… را ندارد) بخش دیگری ناشی از بیعدالتی در سیستم توزیع محصولات رسانهای است(برای مثال امکان دسترسی یک جوان تهرانی به یک کتاب خاص با یک جوان شهرستانی بسیار متفاوت است) بخش دیگر ناشی از فراهم نشدن زیرساختهای لازم است(برای مثال امکان دسترسی روستاییان به سایتها و وبلاگهای مجازی) بخش دیگر ناشی از بیعدالتیهای آموزشی، فرهنگی و … میباشد. نظریاتی همچون «تئوری شکاف آگاهی» برخی از پیامدهای تبعیض در استفاده از رسانهها را شرح میدهند.
3-2) بیعدالتی در عرصه تولیدات رسانهای
مهمترین نکتهای که در این بخش باید به آن اشاره کرد آن است که بخشهای گستردهای از جامعه حضور کمی و کیفی چندانی(متناسب با تعداد و تواناییهای خود) و بالتبع مشارکت چندانی در تولیدات رسانهای ( اعم از خبر، گزارش، فیلم، رمان، سریال و…) ندارند. گویی که محصولات رسانهای در جهت منافع و خواستههای طبقات اجتماعی خاصی تولید میشوند و تولیدکنندگان رسانهای اقشار خاصی را به عنوان مخاطب به رسمیت میشناسند. برای مثال براساس آمار رسمی مرکز آمار ایران، در سال 1389حدود 21095578 نفر از جمعیت 74733230 نفری کشور در روستاها زندگی میکنند. نگاهی به محتوای رسانهها نشان میدهد که حضور رسانهای آنان به مراتب از فوتبالیستهای لیگ برتر کشور کمتر است. همچنین است وضعیت میلیونها نفر که زیر خط فقر زندگی میکنند، صدهاهزار زن سرپرست خانوار و… .
4) تحلیل اثرات بیعدالتی رسانهای بر باورپذیری ادعای تقلب در انتخابات
با فرض پذیرش بیعدالتی رسانهای در کشور، میتوان این پرسش مطرح ساخت که این عامل چگونه زمینهساز باورپذیری ادعای تقلب در انتخابات شده است؟ برای پاسخ به این پرسش، تلاش میکنیم ذیل چهار نظریهی مطرح در حوزهی اثرات رسانههای جمعی، به تبیین نقش نابرابریهای رسانهای در ایجاد تصویری غیرواقعی از جامعهی ایران در اذهان معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری 1388، بپردازیم.
4-1) نظریه کاشت:
یکی از قویترین و با نفوذترین تئوریها در مورد تاثیر رسانهها تئوری «کاشت» است که بر اساس تحقیقات و بررسیهای «جورج گربنر» شکل گرفت. وی به خاطر ویژگیهای منحصر به فرد پیامهای تلویزیون یعنی سادگی و قابلیت تکرارپذیری برنامهها و همچنین به دلیل سلطهای که- نسبت به سایر رسانهها- بر جامعه آمریکایی دارد، مطالعات خود را بر تلویزیون متمرکز کرد. به زعم او، تلویزیون تخم نگرش خاصی را به جهان را در ذهن مخاطبان میکارد و تماشای مستمر تلویزیون در درازمدت میتواند بر باورهای مردم و رفتار آنها اثر بگذارد. به اعتقاد گربنر، تماشای زیاد تلویزیون، آدمها را شبیه هم میکند و آنها را وامیدارد تا واکنشهای مشابهی به رخدادهای ملی و بینالمللی از خود نشان دهند.(ویلیامز؛ 1386؛197) گربنر واژه «کاشت» را برای رد عقاید سنتی درباره تاثیرات آنی تلویزیون و تاکید بر تاثیرگذاری طولانی مدت آن به سبب استفاده زیاد به کار برد. او معتقد است رسانهها تصویری کاذب از حقیقت به مخاطبان خود عرضه میکنند تا آنجا که مخاطب، از تفسیر محتوای رسانه دست بر میدارد و به جای آنکه حقیقت عینی پیرامون خود را دریابد، تمایل مییابد حقیقت بودن تصاویر رسانهها را باور کند. بینندگان همیشگی به واقعیتی اعتقاد خواهند داشت که با آنچه در تلویزیون نشان داده میشود، هماهنگ است، در حالی که تلویزیون ضرورتا دنیای واقعی را منعکس نمیکند. (لیتلجان،1384، 753) گربنر بیان میکند که«پیامهای تلویزیون در مورد واقعیت جای تجربه شخصی و سایر وسایل شناخت جهان را گرفته است»(مککوایل؛ 1385؛ 399)
بعدها گربنر در بازنگری این نظریه، دو مفهوم «متداول سازی» و «تشدید» را به آن افزود. گربنر میگوید: تلویزیون یک دیدگاه مشابه را در میان بینندگان پرمصرف از گروههای مختلف اجتماعی توسعه و گسترش میدهد. او این تاثیر تلویزیون را متداول سازی(تفکر غالب) نامید. متداولسازي هنگامي روي ميدهد كه تماشاي بيش از حد منجر به تقارن ديدگاهها در گروهها ميشود. به نظر گربنر، اثر تشدید بر بینندگان زمانی رخ میدهد که آنچه در تلویزیون میبینند با تجربههای آنها در زندگی تشابه دارد. لذا اثر كاشت در آن گروه خاص از جمعيت بيشتر ميشود. (سوربن و تانکارد؛1381؛ ) متداول سازی و تشدید دو عامل مهم در تفاوت میزان تاثیر کاشت در میان گروههای فرعی مختلف اجتماعی است.
بیعدالتی رسانهای در عرصه تولید در ایران باعث شده تا رسانهها تصویری از مردم کشور را در اذهان مخاطبان خود «بکارند» که تطابقی با واقعیت جامعه ایرانی ندارد. از آنجا که در رسانههای کشور ما محرومان، حاشیهنشینها، روستاییان و … در اندازهی واقعی خود(چه از حیث کمی و چه کیفی) به تصویر کشیده نمیشوند، لذا طبیعی است که در اذهان مخاطبان نیز این بخش از جمعیت کشور نادیده و یا حداقل کماهمیت تلقی شوند. برای مثال در روز انتخابات که اکثر شبکههای رادیویی و تلویزیونی به صورت مستقیم از پای صندوقهای رای گزارش پخش میکردند، هیچکدام یک صندوق رای روستایی پوشش رسانهای ندادند.(جلیلی؛ 1388) بیعدالتی رسانهای تنها در بخشهای خبری و کارکرد اطلاع رسانی رسانهها منحصر نمیشود. این بیعدالتی در کارکرد سرگرمی-که عمدتا در قالب محصولات هنری همچون فیلم، سریال، رمان، شعر و…بازتاب مییابد- باعث میشود تا سبک زندگی اقشار برخوردار جامعه در ذهن مخاطب به عنوان سبک زندگی رایج در کشور نهادینه شود. شاید این تذکر رهبر معظم انقلاب به مسئولان صداوسیما را بتوان مویدی بر این مدعا دانست:«فیلمهایی ساخته میشود که غالبا خانههایی که برای شخصیتهای این فیلمها استفاده میشود، اعیانی و اشرافی است. واقعا وضع زندگی اینطوری است؟ حالا یک زوج جوان، یک زن و شوهر، با هم زندگی میکنند، آیا در چنین خانهای زندگی میکنند؟ چه لزومى دارد؟» (آیتالله خامنهای؛ 1383)
البته همانطور که قبلا گفته شد این اثر در همهی مخاطبان یکسان نیست بلکه برای عدهای این اثر تشدید میگردد. مخاطبانی که خود جزء اقشار محروم و پایین جامعه هستند و یا با چنین کسانی ارتباط دارند- به طور کلی با واقعیت جامعه ارتباط مستمر دارند- کمتر در معرض اثرات گفته شده هستند زیرا میان آنچه رسانهها بازنمایی میکنند و واقعیت جامعه تعارض میبینند. اما مخاطبانی که به سبب جایگاه اقتصادی و یا اجتماعی صرفا با اقشار برخوردار جامعه مرتبط هستند، دچار اثر تشدید شده و اثرات بیان شده بیشتر در آنان متجلی میشود. برای مثال شخصی که ساکن منطقه نیاوران تهران است و ضرورتی هم ندارد که به مناطق جنوبی و یا حتی مرکزی شهر هم مراجعه کند، روزانه نیز با کسانی مراوده دارد که در شان اجتماعی و اقتصادی خودش هستند، به راحتی تصویری که رسانهها از جامعه ارائه میکنند را باور میکند. زیرا او به صورت مداوم در قاب رسانهها خودش و امثال خودش را ميبيند و به تعبیر گربنر این تصویر در وجود او کاشته میشود. بدیهی است که چنین فردی – که اکثریت مردم جامعه را از سنخ خود و با دغدغهها و نیازهایی مشابه میپندارد- نمیتواند باور کند که بیست و چهار میلیون نفر از افراد جامعه وجود دارند که به گونهای دیگر میاندیشند و زندگی میکنند و شخص دیگری- جز آنکه او انتخاب کرده- را به عنوان رئیسجمهور انتخاب کردهاند.
نمونهای از «اثر کاشت» رسانهها را میتوان در تصویرپردازی و بازنمایی آنان از مردمانی که در انتخاباتهای گذشتهی نظام شرکت نمیجستند مشاهده کرد. افرادی که توسط رسانهها «آرای خاموش» و یا «تحریمیها» نامیده شده بودند.(البته خود این نامگذاری نیز ابزاری برای ایجاد یک تصویر خاص در ذهن مخاطب است) رسانهها چنین القاء میکردند که مهمترین دلیل عدم مشارکت این افراد در انتخاباتها، مخالفت ساختاری آنان با نظام جمهوری اسلامی و خصوصا خستگی و دلزدگی از ابعاد دینی و آرمانگرایانهی نظام است. در واقع رسانهها ویژگیها و انگیزههای یک جزء کوچک از کسانی که در انتخاباتها مشارکت نداشتند را به کلیت آنان تسری میدادند. البته این مهم ممکن نبود الا به مدد آنکه اولا بخش عمدهای از این جزءِ کوچک، پایتختنشین بوده و ثانیا خود نیز در عرصهی تولیدات رسانهای فعال بودند. فقدان عدالترسانهای باعث شده بود که رسانهها چه با انگیزهی نقد اینان و چه ترویج و دفاع از آنان به نهادینه کردن تلقی خاصی از آرای خاموش در اذهان مخاطبان خود بپردازند. رسانهها چیزی را به عنوان واقعیت در اذهان مردم، مسئولان و سیاستگذاران میکاشتند که واقعیت نداشت. جالب آنکه بسیاری از کاندیداها در انتخاباتهای گوناگون برای جذب این آرای خاموش(با این ویژگیهای توهمی و خیالی!) سرمایهگذاریهای کلان میکردند و از بسیاری از ارزشها و اعتقادات خود تنزل مینمودند تا به خیال خود بتوانند توجه آنان را به خود جلب نمایند.
پس از انتخابات ریاستجمهوری 88 نیز یکی از پربسامدترین دلایلی که معترضان برای خدشه در نتایج انتخابات بیان میکردند این بود که: «چگونه با به صحنه آمدن «آرای خاموش» و «تحریمی»ها به رأی احمدی نژاد بیش از آرای رقیبش اضافه شده است؟» آنان نمیپنداشتند که شاید تصور و تلقی آنان از آرای خاموش برساختهی رسانهها بوده و با دلایل و انگیزههای واقعیِ اکثریتِ کسانیکه در برخی انتخاباتهای گذشته حضور پیدا نمیکردند، تطابقی نداشته باشد. معترضان به نتیجهی انتخابات نمیتوانستند بپذیرند که انگیزهی بخش مهمی از کسانی که در انتخاباتهای گذشته شرکت نمیکردند- نه مخالفت ساختاری با نظام و ابعاد دینی و آرمانگرایانهی آن، بلکه- اعتقاد به این مساله بوده است که کل منازعه سیاسی جاری یک «بازی» و «نمایش» است و ربطی به «مسائل واقعی ما» (درد مردم) ندارد. اما همین افراد (در انتخابات ریاستجمهوری 88) احساس کردند که اولا کسی یا جریانی در صحنه سیاست ظاهر شده که نمایش بازی نمیکند و ثانیاً آنچه که تبدیل به موضوعات مناقشه صحنه سیاست شده است، همانا «مسائل واقعی ما» است.(صفارهرندی؛ 1389) لذا در صحنه حضور یافته و آرای خود را به نفع «مردی از جنس خود» در صندوق ریختند.
4-2) نظریه برجستهسازی:
برجستهسازي يعني اين انديشه كه رسانههاي خبري با ارائه خبرها، موضوعاتي را كه عامه راجع به آنها فكر ميكنند، تعيين مينمايند. توجه رسانههاي جمعي به موضوعي موجب ميشود اهميت آن، در نظر عموم افزايش يابد. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 352) کارکرد برجستهسازی رسانهها را گرایش رسانهها به تاثیرگذاشتن بر آنچه مردم دربارهی آن فکر خواهند کرد و یا آنچه مهم تلقی میکنند، توصیفکردهاند. راجرز و دیرینگ برجستهسازی را چنین تعریف میکنند: « فراگردی که به واسطهی آن رسانههای جمعی اهمیت نسبی موضوعات و تاثیرات گوناگون را به مخاطب منتقل میکنند.» (ویندال و دیگران؛1387؛ 362) بخش عمده پژوهشهای برجستهسازی حکایت از این دارد که مطبوعات (رسانهها) آینهای نیستند که واقعیتهای جامعه را چنان که هست منعکس کنند، بلکه نورافکنهایی هستند که هنگام نورافشانی ممکن است تحت تاثیر گروههایی که منافع خاصی در یک موضوع دارند و یا عوامل دیگر قرار گیرند. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 359)
برخی از صاحبنظران رسانه معتقدند که دستاندرکاران رسانههای جمعی هنگامی که وظیفهی روزانهی انتخاب، تنظیم و نشان دادن اخبار را انجام میدهند، در شکلدادن واقعیت اجتماعی ما نقش مهمی ایفا میکنند. از نظر آنان این اثر رسانههای جمعی- توانایی ایجاد تغییر ساخت در میان افراد برای ساختن و شکلدادن فکر آنها- برجستهسازی نامیده شده است. آنان این کارکرد رسانه را محملی برای مهمترین اثر ارتباط جمعی، یعنی تواناییاش در تنظیم و سازمان دادن جهان برای ما میدانند. (لیتلجان،1384، 756) برخی دیگر نیز نتیجه برجستهسازی را این دانستهاند که: رسانههای جمعی تصاویر اذهان ما را شکل میدهند. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 354) رسانهها میتوانند از طریق ارائه انتخابی و تاکید بر برخی از موضوعها، ادراکات ما را از حقایق و هنجارهای جامعه مشخص کنند و با این شیوه به شکلدهی واقعیتهای اجتماعی در اذهان ما بپردازند.(تن؛ 1388)
البته باید توجه داشت که صرفا میزان تکرار یک موضوع و دفعات طرح آن در رسانه، نشان از برجستهسازی آن نمیدهد بلکه ابعاد و امکانات مختلف رسانه- همچون اندازه عنوان، انعکاس در صفحه اول، موقعیت در پخش خبری، استفاده از عکس و جلوههای بصری و…- میتوانند در برجستهسازی موضوعات دخیل باشند. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 355)
اولویتبندی عبارت است از فهرستی از موضوعات و رویدادهایی، که در یک نقطه زمانی بر حسب سلسله مراتب تنظیم شدهاند»(ویندال و دیگران؛1387؛ 362) پیرامون این مساله که اولویت رسانهها را چه کسانی تعیین میکنند، دیدگاههای متنوعی وجود دارد. برخی معتقدند که اولویتهای مخاطبان رسانه است که اولویت رسانهها را در برجستهسازی مشخص میکنند. برخی دیگر بیان میکنند اگر رسانهها روابط نزدیک با طبقه نخبگان جامعه داشته باشند، نخبگان برنامهی کار رسانهها (اولویت رسانهها) و بعد برنامهی کار عمومی(اولویت عمومی) را تحت تاثیر قرار خواهند داد. بسیاری از نظریهپردازان انتقادی معتقد هستند که رسانهها میتوانند وسیلهی سلطهی ایدئولوژی در جامعه باشند و زمانی که این موضوع رخ دهد، ایدئولوژی غالب برنامهی کار عمومی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. (لیتلجان،1384، 759)
بیعدالتی رسانهای در عرصه تولید، باعث میشود تا رسانهها موضوعات مختلف را متناسب با نیازها، خواستهها و علایق تنها بخشی از جامعه، برجسته سازند و از این طریق، اذهان همگان را پیرامون واقعیت جامعه شکل دهند. رسانهها در کشور ما عمدتا مسایل را متناسب با نظام ارزشی و اولویتی مخاطبان شهریِ برخوردار – برای مثال تهرانیهای مرفه- برجسته میسازند، و با این شیوه این نظام اولویتدهی را در دیگران نهادینه ساخته و عمومیت میبخشند و در درازمدت مردم جامعه را مبتنی بر این نظام ارزشی و اولویتدهی خاص تربیت میکنند. به عبارتی از همگان میخواهند که آنچه را که یک بخش خاص جامعه مهم میدانند را مهم بدانند و آنچه آنان بیاهمیت میشمارند را بیاهمیت بشمارند. به اذعان برخی صاحبنظران «مردم تصور میکنند که اگر خبری واقعا دارای اهمیت باشد، رسانهها جایگاه ویژه و مهمی به آن اختصاص میدهند.» (دفلور و دیگران،1383،382) این رویکرد باعث میشود تا برای بخش بزرگی از افراد جامعه نیازهای کاذب به عنوان نیازهای ضروری و حیاتی ظاهر شوند. برای مثال رسانهها پیگیری و تماشای فوتبال- و به طور کلی ورزشهای- باشگاههای اروپایی که میتواند یک تفریح لوکس برای جوانان طبقات فرادست جامعه باشد را به خواستهای عمومی و مسالهای مهم برای عموم مبدل میسازند. به نظر میرسد که این شیوهی فعالیت رسانهای میتواند ابزار کارآمدی برای صاحبان قدرت و ثروت باشد در جهت غافل نگهداشتن مستضعفین از مسایل اصلی خودشان و در نتیجه استمرار استضعاف آنان.
بازتاب یافتن نظام اولویتهای طبقات فرادست جامعه در عملکرد رسانهها- با توجه به نابرابری رسانهای در عرصهی مصرف که امکان استفادهی گستردهتر از رسانهها را برای این افراد فراهم میسازد- این توهم را برای این اقشار ایجاد میکند که مسایل، نیازها و اولویتهای اکثریت غالب افراد جامعه همچون آنان است. زیرا این افراد همواره فقط دغدغههاي خودشان را در تيترِ يک روزنامهها و سایر رسانهها مي بينند. لذا در هنگامهی انتخابات اگر شعارها، برنامهها و بیانات کاندیدایی در راستای برآورده ساختن این دغدغهها باشد، بدون شک باید مورد استقبال و توجه عموم قرار گیرد. حال اگر نتیجه انتخابات نشاندهندهی آن باشد که کاندیدای دیگری- که شعارها و برنامههایی در تعارض با این اولویتها ارائه میکرده- با چندین میلیون رای بیشتر پیروز گشته است، زمینهی پذیرش ادعای تقلب در این افراد ایجاد میشود.
علاوه بر آنچه بیان شد، برجستهسازی در شرایط بیعدالتی رسانهای باعث میشود تا در نظر مخاطبان رسانه، عملا افراد جامعه به شهروندان درجه یک، دو و سه و … تقسیم شوند. زیرا برجستهسازی به آن معنا نیست بخشهای دیگر جامعه هیچ حضوری در رسانهها ندارند، بلکه ادعا آن است که این حضور، حضوری در حاشیه و کمرنگ است. اشاره به مثالهایی این معنا را بیشتر روشن میسازد. از جمله میتوان به موضوع گرد و غبار در هوای کشور اشاره کرد. موضوعی که ماهها تعدادی از استانهای غربی و جنوبی کشور را تحتتاثیر قرار داده بود ولی انعکاس چندانی- جز چند خبر ساده چند سطری- در رسانهها نمییافت. اما پس از آنکه دامنه گرد و غبار به تهران رسید، به موضوع اول رسانهها-خصوصا صداوسیما- تبدیل شد و مطالبه از مسئولان جهت حل این معضل جدی گشت و آنان را مجبور به اعلام تعطیلی چند روزه نمود. در حالی در ماههای قبلتر حتی غلظت بیشتر این گردوغبارها در استانهای مرزی موجب تعطیلی نشده بود. شاهد مثال دیگر را میتوان از عرصه ورزش آورد. چندی پیش، آقای علی دایی سرمربی سابق تیم ملی در برنامهی تلویزیونی 90- که برنامهای است با مخاطب میلیونی- حضور یافت و بر علیه فدراسیون فوتبال به علت پرداخت نکردن 800 میلیون تومان از حقوق وی، طرح دعوی کرد و این فرصت را یافت تا یک مساله شخصی را تبدیل به موضوعی ملی کند. در پی این برجستهسازی رسانهملی، مدتها این موضوع در شبکههای مختلف رادیو و تلویزیون، روزنامهها و مجلات، سایتها و پایگاههای اینترنتی و… پیگیری شد. این اتفاق در شرایطی به وقوع پیوست که موضوعات و مسایل بسیاری در واقعیت جامعه وجود دارد که در آنها نه بر یک نفر، که بر میلیونها نفر-خصوصا از مستضعفین جامعه- ظلم شده است اما در رسانهها -خصوصا صداوسیما- تنها در حد یک خبر چند ثانیهای ویا یک گزارش چند دقیقهای طرح میشوند و هیچ گاه ضریب اهمیت نمییابند.(جلیلی؛ 1388) آیا رسانهها حاضرند برای هزاران کارگری که بیش از ده ماه حقوقشان را دریافت نکردهاند با همین درجه از اهمیت برنامهسازی کنند؟ در چنین نظام رسانهای طبیعی است که ناخودآگاه تصویری از جامعه در ذهن مخاطب نقش بندد که در آن بخشی از جامعه از اهمیت و جایگاه و در نتیجه حقوق بالاتری برخوردارند. این احساس آنگاه شدیدتر میشود که این مخاطب خود را نیز در میان شهروندان درجه اول تعریف نماید. گویا رسانهها در این شرایط نوعی احساس اشرافیت را در مخاطبان خود ایجاد میکنند. لذاست که برای چنین شخصی بسیار سخت مینماید که شهروندان درجه چندم- که اهمیت رسانهای بیشتر از صفحه حوادث مطبوعات و برنامههای حاشیهای رسانهها ندارند- سرنوشت سیاسی جامعه و او را تعیین کنند.
4-3) نظریه مارپیچ سکوت:
نظريه مارپيچ سكوت تاثير متقابل بين ارتباط جمعى و ارتباط فردى را در رسانههاى گروهى مورد مطالعه قرار مىدهد. این مدل در پاسخ به این سوال که چگونه افکار عمومی تشکیل میشود، ارائه شد. (محسنیانراد؛ 1382؛457) اليزابت نئومن جامعه شناس آلمانى كه طراح اين مدل است، معتقد است: ايده و پايه اين مدل آن است كه اكثراً افراد كوشش مىكنند از داشتن يك نگرش و باور به صورت منزوى و تنها اجتناب كنند. بنابراين فرد به محيط اطرافش چنان نگاه مىكند كه بياموزد كدام نظريه حكمفرما و شايع است و كدام نظر كمتر مسلط و رو به زوال است. اگر فردى معتقد باشد كه نظرات شخصى او يك رده عقبتر قرار دارد كمترين رغبت را براى بيان آن خواهد داشت. فقط به اين دليل كه از انزوا مىهراسد. مردم به هنگام ابراز عقیده میکوشند که خود را با عقیدهی اکثریت و وفاق عمومی هماهنگ کرده و از آن تبعیت کنند. منبع اصلی اطلاعات در مورد وفاق جمعی، رسانهها و به تبع آن ارتباطگران رسانهای هستند که قدرت زیادی برای تعریف«(فضا) جوِفکری» در زمانی معین یا در مورد موضوعی خاص یا احیانا عامتر دارند. (مککوایل؛ 1385؛ 396) در مدل نوئل- نئومن صرفاً درك شخصى به عنوان تنها نيروى موثر در آن نشان داده نشده است بلکه نقش رسانههای ارتباط جمعی که هر روز به نوعى مشخص مىكنند كه عقيده و نظر مسلط چيست، نیز مهم است. (محسنیانراد؛ 1382؛459)
مردم براى آگاهى از چگونگى توزيع افكار عمومى علاوه بر محیط پیرامون خود و ارتباطات میانفردی به رسانههاى همگانى مراجعه مىكنند. هرچه برداشت غالب از عقیدهی مورد وفاق توسط رسانهها در جامعه بیشتر پخش شود، صدای افراد مخالف بیشتری ساکت میماند. بنابراین تاثیر رسانهها- به صورت یک فرآیند مارپیچی- افزایش مییابد. (مککوایل؛ 1385؛ 396) در حقیقت، پوشش رسانههای جمعی از یک عقیده، سبب میشود که آن عقیده بر وضعیت اجتماعی مسلط گردد، در چنین شرایطی احتمال بالایی وجود دارد که مخالفان کمتر به صورت آشکارو علنی درباره عقیده خود سخن گویند. از نظر نئومن رسانهها بر حركت مارپيچ سكوت از سه طريق اثر مىگذارند: اول اينكه؛ رسانهها با اعلام اين موضوع كه چه بخشى از نظريات افكار عمومى غالب است حد سياست مردم را شكل مىدهند. دوم، رسانهها اين گمان را در مردم تقويت مىكنند كه كدام بخش از افكار عمومى درباره واقعه مورد نظر در حال گسترش است و سوم اينكه رسانهها اين گمان را شكل مىدهند كه شخص مىتواند نظر كدام بخش از افكار عمومى را منتشر كند بدون اينكه منزوى گردد. (سوربن و تانکارد؛1381؛)
بیعدالتی رسانهای سبب آن میشود که حضور و مشارکت بخشی از جامعه در رسانهها بیشتر باشد و به تبع آن دیدگاهها، نگرشها، رفتارها و سبک زندگی آنان بیشتر رسانهای شود. اقشار دیگر جامعه با مصرف چنین تولیدات رسانهای چنین ادراک میکنند که نظرات، نگرشها و سبک زندگی خودشان درکل جامعه در اقلیت است. لذا چندان تمایلی به بروز اجتماعی آنگونه که واقعا زندگی میکنند و آنگونه که واقعا میاندیشند، ندارند. زیرا چنین میپندارند اگر واقعیت خود- اعم از علایق، نیازها، رفتارها، نگرشها و….- را در جامعه علنی نمایند، منزوی خواهند شد. این فرآیند به صورت مارپیچی توسعه مییابد و افراد بیشتری از طبقات مستضعف را به سکوت میکشاند. سکوت اجتماعی این اکثریت در کنار حضور عینی و رسانهای آن اقلیت، باعث میشد که آن اقلیت نیز در برآورد کمیت و کیفیت خود دچار توهم گردد.
ابراز نظر به صورت رای- که در آن هراس از انزوا وجود ندارد- موجبات آن را فراهم میسازد که افراد بدون محافظهکاری دیدگاه خود را ابراز نمایند. تعارض میان این آراء با برآوردی که افراد تحت تاثیر مارپیچ سکوت از نظرات افراد جامعه داشتند، زمینه پذیرش ادعای تقلب را فراهم میسازد. این تئوری بیش از همهجا در تهران خودش را نشان داد، چون علیرغم اینکه از تبلیغات شهری چنین برداشت میشد که آراء آقای موسوی بسیار بیشتر از آراء آقای احمدینژاد است اما تفاوت آراء واقعی به میزانی که قبلا ادراک میشد، نبود.
4-4) نظریه شکافآگاهی:
اطلاعات یک منبع است. اطلاعات ارزش دارد و به افراد امکان کارهایی را میدهد که در صورت نبودن آن نمیتوانستند انجام دهند. به عبارت روشنتر اطلاعات یک منبع قدرت است. (يوکل، 1382، 283) اطلاعات و آگاهی هم مانند هر منبع دیگر قدرت و ثروت، ممکن است به صورت عادلانه و برابر در جامعه توزیع شود و ممکن است به صورت نابرابر. یعنی همانگونه که از حیث ثروت مادی در جامعه دارا و ندار، داریم از حیث اطلاعاتی نیز ممکن است دارا و ندار داشته باشیم. یکی از ادعاها و نویدهای بزرگ رسانههای ارتباط جمعی در بدو امر این بود که میتواند با فراهم آوردن اطلاعات مورد نیاز مردم، به کاهش بسیاری از مشکلاتِ ناشی از فقر اطلاعاتی کمک کند. زیرا رسانههای ارتباط جمعی این توانایی را داشتهاند که به افرادی دسترسی پیدا کنند که با ابزارهای دیگر در دسترس نبودند. این افراد شامل محرومان در شهرهای بزرگ و نیز فقرا در نواحی روستایی است زیرا دستگاه تلویزیون در اغلب خانهها وجود دارد. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 362)
اما نظریهی «شکافآگاهی»، بیان میدارد که در مقام عمل، نتیجه و اثر رسانههای ارتباط جمعی افزایش تفاوت یا شکاف آگاهی میان افراد گروههای اجتماعی مختلف بوده است. هر چند که هم افراد دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی بالا و هم افراد دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین هر دو از رسانهها اطلاعات به دست میآورند، اما افراد دارای پایگاه بالا اطلاعات بیشتری به دست میآورند. این به این معنا است که شکاف نسبی در آگاهی میان افراد مرفه و افرادی که رفاه کمتری دارند، افزایش خواهد یافت. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 364) برخی محققین معتقدند که این شکاف و تفاوت تنها در آگاهی و اطلاعات به وجود نمیآید بلکه در ابعاد نگرشی و رفتاری نیز شکاف آشکار میگردد. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 378) برخی نیز یکی از دلایل شکلگیری این شکاف را در این میدانند که رسانههای مورد استفادهی اقشار مرفه و اقشار پایین یکسان نیستند. برای مثال اقشار مرفه بیشتر از روزنامهها کسب اطلاع میکنند در حالی که اقشار پایین بیشتر متکی به تلویزیون هستند. (سوربن و تانکارد؛1381؛ 386) رسانههای چاپی بیشتر احتمال دارد که بر شکاف آگاهی بیفزایند تا تلویزیون، زیرا مطلوب طبقات برخوردارتراند. (مککوایل؛ 1385؛ 391)
نظریهی شکافآگاهی برخلاف سه نظریه سابق بیشتر به بیعدالتی رسانهای در عرصهی مصرف اشاره دارد. به این معنا که ادعا میکند که همگان امکان بهره بردن از محتوای تولیدشده در رسانههای جمعی را ندارند. (بررسی دلایل این مساله خود میتواند موضوع پژوهش جداگانهای باشد) اقشار مرفه جامعه بیشترین استفاده را از رسانهها دارند و طبقات محروم کمترین استفاده. این مساله باعث ایجاد و تعمیق شکافهای اطلاعاتی، نگرشی و رفتاری بین طبقات و گروههای مختلف جامعه میشود.
هدف اصلی از طرح این تئوری در این مقاله پاسخ به این سئوال نهفته است که اگر نظام ناعادلانهی رسانهای کشور تصویری غیر واقعی از جامعه ارائه میکند و یکی از دلایل باورپذیری ادعای تقلب این تصویر شکلگرفته در اذهان مخاطبان رسانه است، پس چرا برای همهی مردم جامعه مسالهی تقلب جدی نبود؟
پاسخ آنکه همانگونه که نظریهی شکافآگاهی تبیین میکند همهی طبقات و اقشار جامعه به یک میزان از محتوای تولیدی رسانهها بهرهمند نمیشوند. تفاوت در میزان بهرهمندی به حدی است که موجب شکلگیری شکاف (فاصلهی عمیق و بزرگ) در آگاهیها، نگرشها و رفتارهای اعضای جامعه میگردد. همانگونه که در مقدمه بیان شد، عمدهی آشوبهای پس از انتخابات در مناطق مرفهنشین شهرهای بزرگ رخ داد. کسانی که بیشترین امکان بهرهبرداری از رسانهها را دارا بودند. به عبارت دیگر به مدد بیعدالتی رسانهای در عرصهی مصرف، تصویر غیرواقعی و نامتوازن از جامعه به یک اندازه در اذهان همهی مردم نهادینه نشده است. علاوه بر این بخشی از پاسخ به این سئوال در همین مقاله و ذیل «اثر تشدید» در نظریهی کاشت تبیین گردید.
5) جمعبندی و نتیجهگیری
یکی از مهمترین اثرات رسانههای جمعی بازنمایی واقعیت برای مخاطبان است. در جوامع امروزی-خصوصا در شهرهای صنعتی و توسعهیافتهتر- که به سبب تخصصی شدن کارها و ماشینی شدن زندگیها ارتباطات میانفردی کاهش پیدا کرده است، افراد عمدتا شناخت خود از جامعه را از رسانههای جمعی کسب میکنند. رسانههای جمعی باعث شدهاند که انسانها از فرهنگها، مسایل اجتماعی و رویدادهایی که تعداد اندکی از آنها را میتوانند مستقیما تجربه کنند، آگاه شوند. بنابراین متکی به تصویری هستند که از طریق رسانهها به عنوان راهنمایی برای شکلگیری واقعیتهای اجتماعی خود، به آنان ارائه میشود.
در این میان بیعدالتی رسانهای در عرصهی تولید رسانهای باعث میشود که تصویری که رسانهها از جامعه به مخاطبان خود ارائه میکنند، تصویری غیرواقعی و نامتوازن باشد. از سوی دیگر بیعدالتی رسانهای در عرصه مصرف رسانهای، نیز موجب میشود این تصویر غیرواقعی در افراد پرمصرف -که عمدتا از پايگاه اجتماعي اقتصادي بالا هم هستند- سريعتر و عمیقتر نهادینه شود. اما نکتهی مهمی که باید توجه کرد آن است که مخاطبان رسانهها تصویری که رسانهها از جامعه ارائه میکنند را واقعی میپندارند. لذا به تعبیر جامعهشناسانهی دبلیو.آی.توماس، « اگر مردم وضعیتها را واقعی تعریف کنند، پیامدهای این وضعیتها نیز واقعی خواهند بود.» (مککوایل؛ 1385؛ 395)
آشوبها و اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری 1388، یکی از پیامدهای واقعی چهرهی ناعادلانهای است که رسانههای جمعی از جامعهی ایرانی به مخاطبان خود عرضه میکنند. بیعدالتی در نظام رسانهای ایران باعث شده تا ادراکی از جامعه در اذهان مخاطبان «کاشته» شود که در آن «جمعیتِ واقعی» اقشار متوسط به پایین(از تهراننشینانِ فقیر گرفته تا شهرستانیها، حاشیهنشیان، روستائیان و…) انکار میشود. البته با توجه به اینکه امکان بهرهگیری همهی مردم از رسانهها به صورت عادلانه فراهم نیست، خود این نگرش نیز به صورت نابرابر در مخاطبان نهادینه میشود. به عبارت دیگر این نگرشِ نامتوازن به جامعه، در بخشهایی از جامعه که از پایگاه اجتماعی- اقتصادی بالاتری برخوردار بوده و امکان بیشتری در استفاده از رسانههای گوناگون دارند، بیشتر و عمیقتر رسوخ مینماید. (نظریهی شکافآگاهی)
بیعدالتی رسانهای با «برجستهسازی» دغدغهها و مسایل افراد فرادست جامعه و با درحاشیه مطرح کردن مسایل دیگر اقشار جامعه، شرایط را برای ناچیز و بیاهمیت جلوه دادن مستضعفین جامعه فراهم میسازد. مستضعفین علیرغم اینکه تلقی رسانهها از جامعه را با آن شدتی که آنان طرح میکنند، باور نمیکنند-چون خود به صورت مستمر با واقعیت جامعه و افرادی متفاوت از آنچه رسانهها مینمایانند مراوده دارند- ولی چنین میپندارند که نظرات، دیدگاهها و سبک زندگیشان در جامعه در اقلیت است، لذا برای آنکه در ارتباطات اجتماعی منزوی نشوند، در مورد دیدگاههای خود سکوت اختیار میکنند. این سکوت منجر به آن میشود که بروز زندگی واقعی آنان در جامعه و در پی آن بازتابش در رسانهها کاهشی مضاعف یابد. این فرآیند مارپیچی تکرار میشود. حال در چنین شرایطی اگر رسانهی صندوق رای، تصویری واقعی از این اکثریتی که توسط نظام رسانهای موجود «انکار» و یا «کماهمیت» دانسته شدهاند، ارائه کند، بخشی از جامعه دچار تضاد خواهد شد و زمینه برای پذیرش ادعای تقلب فراهم میگردد.
منابع:
1) انصاری، باقر؛ حقوق ارتباط جمعی؛ تهران: سمت، 1386
2) تن،الکسیس؛ نظریهها و پژوهشهای ارتباط جمعی؛ ترجمه: نعیم بدیعی؛ تهران: همشهری؛ 1388.
3) دفلور، ملوین؛ دنیس، اورت.ای؛ شناخت ارتباطات جمعی؛ ترجمه: سیروس مرادی؛ تهران: انتشارات دانشکده صداوسیما؛ 1383
4) رشاد، علی اکبر؛ دانشنامه امام علیعلیهالسلام، جلد هفتم؛ تهران: مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ 1379
5) سوربن، ورنر- تانکارد، جمیز؛ نظریههای ارتباطات؛ ترجمه: علیرضا دهقان؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران،1381
6) لکزایی، نجف با همکاری دیگران؛ اندیشهی سیاسی آیتالله مطهری؛ قم: بوستان کتاب(انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیه قم)؛ 1381
7) لیتلجان، استیفن؛ نظریههای ارتباطات؛ ترجمه: سیدمرتضی نوربخش و سید اکبر میرحسینی؛ تهران: نشر جنگل؛ 1384
8) محسنیانراد، مهدی؛ ارتباط شناسی: ارتباطات انسانی(میانفردی، گروهی، جمعی)؛ تهران: سروش؛ چاپ پنجم،1382.
9) مرامی، علیرضا؛ بررسی مقایسهای مفهوم عدالت از دیدگاه مطهری، شریعتی و سید قطب؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 1378
10) مطهری مرتضی؛ آزادی معنوی، تهران: انتشارات صدرا ، چاپ نوزدهم، 1378.
11) مطهری، مرتضی؛ نظام حقوق زن در اسلام، تهران: انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1357.
12) مککوایل، دنیس؛ درآمدی بر نظریهی ارتباطات جمعی؛ ترجمه: پرویز اجلالی؛ تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانهها؛ 1385
13) واعظی، احمد؛ نقد و بررسی نظریههای عدالت؛ قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیرحمهاللهعلیه؛ 1388
14) ویلیامز، کوین؛ درک تئوری رسانه؛ ترجمه: رحیم قاسمیان؛ تهران: ساقی؛ 1386
15) ویندال، سون؛ سیگنایتزر، بنو؛ اولسون، جین؛ کاربرد نظریههای ارتباطات؛ ترجمه: علیرضا دهقان؛ تهران: انتشارات جامعهشناسان؛ چاپ دوم 1387.
16) يوکل، گري؛ مديريت و رهبري در سازمان ها؛ محمد ازگلي، قاسم قنبري؛ تهران، دانشگاه امام حسين عليه السلام، موسسه چاپ و انتشارات، 1382
مقالات:
- بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار رئيس و مديران سازمان صدا و سيما؛ 11/ 09/ 1383
- جلیلی، وحید؛ عدالت نامتوازن و فساد رسانهاي؛ ماهنامه راه؛ شماره 12؛ تیر و شهریور 88
- صفارهرندی، سجاد؛ سیاست خیابانی: تأملاتي در نسبت علوم اجتماعي ايران و انتخابات88 ؛ رمز عبور3: ويژهنامه سياسي روزنامه ايران؛ خرداد 1389؛ صفحه 135.
- طغیانی، مهدی؛ عدالت اجتماعی از دیدگاه متفكر شهید مرتضی مطهری؛ فصلنامه اندیشه صادق، شماره 6؛ 1383.
- فاضلي، نعمت الله؛ بازنمایي فوتبال يا واقعيت؟ نگاهي به رسانه اي شدن فوتبال در ايران؛ فصلنامه انجمن ايراني مطالعات فرهنگي و ارتباطات؛ www.sid.ir
Sorry. No data so far.