شنبه 22 ژوئن 13 | 11:37
فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی در گفتگو با داوود مرادیان

بعد از فتنه قبح سینما شکست / باید صداوسیما رقیب پیدا کند

«ما انتخاب نمی‌کنیم؛ انتخاب می‌شویم» این پاسخ داوود مرادیان، مستندساز ایرانی در پاسخ به گیر مرحله ماقبل مدیریت، «انتخاب» سوژه‌های ضدجنگ و ضدآمریکایی از سوی مستندسازان ایرانی است. مرادیان معتقد است مدیریت فرهنگی مقصر اصلی است.


داوود مرادیان«فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» یک پروژه نقادانه در فهم چرایی محضور ماندن آرمان‌های انقلاب ایران در مرزهای جغرافیایی همین سرزمین است. اینکه چرا در همه این سالها آرمان‌های انقلاب فقط به وسیله سیاستمداران وطنی فریاد زده شده است و همه ابزارهای فرهنگ و هنر ایرانی کاملا بیگانه با آرمان‌های انقلاب مشغول روزمریات جریان اصلی رسانه‌های دنیا در دنیای دیگری سیر می‌کنند.

متن زیر گفتگوی تسنیم درباره «فرهنگ، سیاست و جمهوری اسلامی» با یک مستندساز جوان ایرانی به نام داوود مرادیان است. مرادیان هم مثل سایر مستندسازان ایرانی در پاسخ به سوال اساسی ما، انگشت اتهام فشل و بی‌کارکرد بودن فرهنگ ایرانی در انتقال جهانی پیام و گفتمان انقلاب را متوجه مدیریت فرهنگی در ایران می‌داند. 

مرادیان البته زبان‌تلخ است و زخم‌خورده سیستم مدیریتی فرهنگی، به همین ترتیب بی‌رحمانه و بعضا بدون کنترل منطقی این سیستم بی‌کارکرد را به چالش می‌کشد و اهمیتی هم به تبعات غیرمنطقی حرفهایش نمی‌دهد. اما از یک جنبه حرفهایش به شدت قابل‌توجه است. اینکه مرادیان طبق مد معمول این سالها فقط «غر» نزده است. دوره اول جشنواره عمار دستپخت داوود مرادیان است. او کار کرده است و  حالا حق دارد که با قیافه‌ای حق‌به‌جانب پاهایش را روی پاهایش بیندازد و بگوید: “کسی به سراغ ما نمی‌آید، چون ما صادقیم و مدیران از ما دروغ می‌خواهند”. این حقی است که از راه‌اندازی جشنواره‌ای که امسال دیگر در سالن اختتامیه‌اش جای سوزن انداختن نبود بلند می‌شود.

داوود مرادیان هم حرف‌هایش را در مورد چرایی نبود مستندهای ضدجنگ و ضدآمریکایی در ایران تا سالهای پیش و شروع خیز جدید جریان مستندسازی ایرانی برای انتقال گفتمان امام(ره) در سطح بین‌المللی اعلام می‌کند.

«جمهوری اسلامی ایران» و «ساخت مستند ضد‌آمریکایی» دو مفهومی که ظاهرا باید در نزدکترین قرابت مفهومی و خروجی باشند. از ایرانی‌هایی که انقلاب کردند و آمریکایی‌ها را از کشور بیرون انداختند و در همه این سی سال هر جا آمریکا در هر کجای دنیا قلدری کرد جلویش ایستادند و مخالفت کردند و خلاصه در خط مقدم استکبارستیزی و ظلم‌ستیزی  ایستادند امروز در موضوع مورد بحث ما، یعنی مستندسازی، چیزی بیشتر از چند مستند دیده نشده آن هم شخصی ضدآمریکایی و ضدجنگ وجود ندارد. بغل گوشمان آمریکا مشغول دو جنگ مهم جنایتکارانه به زعم ماست و همه مبارزه ما با این دو جنگ به ابزارهای سیاسی‌مان ختم می‌شود. به رئیس‌جمهورمان و سخنگوی وزارت خارجه‌مان و فرهنگ و هنر ایرانی عملا کاری نکرده است و آن وقت خود فرهنگ و هنر و رسانه‌های غربی مشغول ساخت قوی‌ترین آثار ضدجنگ در دنیا هستند.قصه از چه قرار است؟

قبل از هر چیز باید بگویم من خودم را سرباز انقلاب اسلامی می‌دانم نه جمهوری اسلامی؛ چون  مدیریت جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تاکنون دست جناح های مختلف از اصولگرا تا اصلاح‌طلب بوده است. جناح‌هایی که دیدگاه هر کدام‌شان در بحث مبارزه با آمریکا، مهمترین مبنای انقلاب اسلامی، متفاوت است. ولی در همه این سالها پدیده انقلاب اسلامی در صف مقدم مبارزه با آمریکا ایستاده است، ما هم تا زمانی که جمهوری اسلامی همراه با انقلاب اسلامی است و پابه‌پای آن جلو می‌آید همراه آنیم.

اما در حوزه سوال مشخص شما من جوابم این است که ما هرگز نمی توانیم در شرایط فعلی در حوزه فرهنگ و هنر در مقابل امریکا بایستیم. ما برای ایستادگی در برابر آمریکا دو شیوه مبارزاتی بیشتر پیش رویمان نیست. یا باید در سطح رویارویی مستقیم در حد خودشان با آنها مبارزه فرهنگی کنیم که مسلم است امکانات آن را فعلا نداریم، یا اینکه مثل سپاه که در حوزه نظامی خود را خرد کرده است و تبدیل به قدرت‌های ریز شده است ما نیز در جنگ فرهنگی چنین روشی در پیش بگیریم، برای این کار هم نیاز به یک مدیریت فرهنگی قوی داریم که خیلی واضح است که در کشورمان نداریم که اگر داشتیم و می‌خواستیم به شیوه قدرت‌های ریز با آمریکا بجنگیم همین الان باید حداقل چندین میلیون سی‌دی از فیلم‌های ما در آمریکا به شکل رایگان تکثیر می‌شد.

مساله دیگر هم این است که اصلا ما امریکا را نمی‌شناسیم. آنها در بین ما آدم می‌فرستند تا تربیت شوند و برای آنها کار کنند. شما بپرسید چند نفر از ما بورسیه شده‌اند بروند در دانشگاه «کلمبیا» تحصیل کنند؟ و چند آمریکایی همین الآن مشغول کار و مطالعه و تحصیل در ایران هستند.

طبق پیش‌بینی‌های قبلی من بحث‌مان از همان ابتدا به مدیریت کشانده شد و تجربه نشان داده است که اگر وارد بحث ضعف مدیریت فرهنگی شویم حالا حالا بیرون نخواهیم آمد. عجالتا تا بحث‌مان در ورود به ضعف مدیریت فرهنگی زیاد داغ نشده است یک مرحله عقب‌تر از مدیریت را هم نگاهی کنیم. این دیگر غیرقابل انکار است که الان بهترین مستندهای ضدجنگ در آمریکا و اروپا و توسط آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تولید می‌شود و طبیعی است که مدیریت فرهنگی غرب، علاقه‌ای به ساخت این‌گونه آثار ندارد. با نگاه به این گزاره می خواهم بگویم یک مرحله قبل از مدیران چیزی است به نام «انتخاب». یعنی یک فیلمساز ایرانی انتخاب کند که به سراغ یک سوژه ضدآمریکایی برود… حالا بعد ممکن است بودجه بهش ندهند اذیتش کنند و کنار بکشد. اما ما در همین مرحله انتخاب در ایران گیر کرده‌ایم.در  ایرانی‌های صف اول جنگ با آمریکا، انتخاب چندانی برای مبارزه فرهنگی با آمریکا نمی‌بینیم که حالا بعد کار به کارشکنی و عدم حمایت مدیریتی برسد.

ما انتخاب نمی‌کنیم بلکه انتخاب می‌شویم. مثلا من اگر سرباز ارتش نبودم و به میادین مین برده نمی‌شدم هرگز مسیر ضدجنگ را انتخاب نمی‌کردم. زمانی که من به عنوان فیلم‌ساز در تهران نشسته‌ام و غیر از مسائل پایتخت چیزی را نمی‌بینیم؛ طبیعتا آنها را انتخاب هم نمی‌کنم . سه فیلم داستانی من موضوع شان ضدجنگ بوده ، به خاطر اینکه آنها مرا انتخاب کردند و دغدغه‌ام شدند. فیلمساز دغدغه آن چیزی را دارد که می‌بیند. پس می‌بایست به فیلمساز آنچه را که باید ببیند نشان داد و بعد گذاشت که او خودش به آنها بپردازد.
به نظرم اینجا هم مدیر مقصر است. شما اگر یک مجموعه فیلمساز را به ابوموسی ببرید و او قایق‌های سپاه را ببیند که آنجا چه قدرتی دارند و چه کار می‌کنند، فیلمساز از آن ماجرا قصه می‌گیرد و تاثیر می‌پذیرد و می‌سازد. ممکن است قصه ای که می‌گیرد البته باب میل من مدیر نباشد ولی به هرحال آن فیلمساز تحت تاثیر آن فضا قرار گرفته است.

طبق این حرف باید نتیجه بگیریم که ساخت یک فیلم ضدآمریکایی در غرب هم مدیون مدیریت فرهنگی آنجاست ؟ یعنی باید قبول کنیم که مدیریت کلان دولتی آمریکا دنبال ساختن فیلم‌هایی برای ضربه زدن به سیاست‌های خودش است.پس اصلا چرا با آنها بجنگیم؟

اصلا این حرف را قبول ندارم. ببینید من در ایالات متحده نه زندگی کرده‌ام و نه فیلم ساخته‌ام. اما بر اساس مکاتبات و ارتباطاتم با مدیران فستیوال‌های خارجی که بخشی از مدیریت فرهنگی آنجاست می‌توانم صحبت کنم. در آنجا رسانه‌ها برای فیلمساز دغدغه ایجاد می‌کنند. در واقع ذهن فیلمساز دست رسانه است و عملا فیلمساز استقلال فکری ندارد . در اینجا فیلمساز مستقل‌‌تر است و ما اصلا افتخارمان این‌ است که  در اینجا استقلال بیشتری داریم. در آنجا واقعا فیلمساز نمی تواند از خطوط قرمز عبور کند و مورد توجه قرار بگیرد.می‌تواند فیلم بسازد اما فیلمش دیده نخواهد شد. مثال بارزحرفم، مقایسه دو فیلم «پول خرد» و «فارنهایت 11/9» است. که هر دو درباره 11سپتامبر است. ولی اولی دیده نشد و دومی بسیار مورد توجه قرار گرفت و تا مرز اسکار رفت، در حالی که اول حرف منتقدانه‌ای داشت و دومی یک طرف قضیه را می‌گرفت.این تاثیر مدیریت فرهنگی در آمریکاست، در حالی که مدیریت فرهنگی ما اصلا در راستای سیاست‌های کلان نظام ما حرکت نمی‌کند. این مقایسه مدیریت فرهنگی ما با آنجاست و اتفاقا از همین جا ضربه می‌خوریم.

داوود مرادیان

ظاهرا شما هم مفر دیگری جز مدیریت فرهنگی برای پاسخگویی پیدا نمی‌کنید. بگذارید واضح‌تر و صریح‌تر بپرسم. جوان دانشجوی ایرانی که 10 سال در فضای تبلیغاتی نظام جمهوری اسلامی زیست کرده است، تصمیم می‌گیرد فیلم مستند بسازد چرا انتخاب اولش ساخت یک فیلم ضدآمریکایی، یک فیلم انسانی، یک فیلم ضدجنگ نیست؟

اولا مردم ایران خصوصا طبقه شهری نسبت به رسانه‌های ایرانی بی اعتماد شده‌اند. اگر رسانه‌های ایرانی صادقانه سخن می‌گفتند این اتفاق نمی‌افتاد؛ ثانیا در دانشگاه‌های ما فقط یکسری سخت افزار و تکنیک به دانشجوی ما یاد می دهند و همه چیزهای دیگرمثل  محتوای درسی همه غربی‌اند. با این وصف طبیعی است که دانشجو هرکز در مقابل غرب جبهه نمی‌گیرد. برای او «آیزنشتاین» الهه تدوین و «هیچکاک» همیشه استاد است. طبیعی است مرعوب اینها  و تمدن اینها خواهد شد.

یک نکته دیگر هم این است که ایرانی‌ها به دلیل تبلیغات نادرست رسانه‌های ما اصلا از این مضامین زده شده‌اند. تلویزیون ما از مشکلات اقتصادی مردم امریکا و بدبختی آنها می‌گوید و گزارش پخش می کند . ولی ریال ما یک سوم می شود و انعکاس جدی این مساله و مطالبه از مسئولین اجرایی کشور در رسانه ملی ما دیده نمی شود. به همین ترتیب دیگر کسی اصلا دنبال این حرفها نمی‌افتد.

من متوجه نمی‌شوم که ما چرا این‌قدر اصرار به پیچیده‌سازی امور داریم. بغل گوش ما دارد دو جنگ مهم اتفاق می‌افتد. کلی جنایت انجام می‌شود. کافی است همین دانشجوی ما سوار اتوبوس شود و برود مشهد و همانجا دو ساعته ویزای افغانستان بگیرد و برود دنبال مستندسازی. این همه هم مرکز و نهاد فرهنگی برای بودجه این جور کارها.

مشکل در همان حمایت و بودجه است. بگذارید من فقط صداوسیما را مثال بزنم. بودجه سازمان صداوسیما در اختیار صاحبان قدرت و ثروت است.این بودجه را به امثال بنده نمی‌دهند. چون ما اهل صداقتیم و مدیران از ما دروغ می‌خواهند! و من اعتقاد دارم اگر راست بگوییم به نفع انقلاب اسلامی است. اولا بودجه نمی‌دهند و ثانیا و مهمتر از آن  اصلا اعتقادی به ما ندارند. اگر هم می بینید سالی یک کار به ما می دهند چون فشار روی آنهاست. سازمان صداوسیما خودباخته شده است.  یکی از مدیران ارشد به خود من می‌گفت یک کاری بساز که اگر مردم نمی‌بینند لااقل فحش ندهند . مدیران ما توان تحمل انتقادها و تحمل مخالفت های درست و غلط و بیرون سازمانی را ندارند و عافیت طلب شده‌اند.

به من تازه امسال اجازه ساختن فیلم بلند داده‌اند، امسال که سال آخر دولت احمدی‌نژاد است. به دنبال گفتن درد انقلاب و معرفی یک شاهکار سپاه هستم و خودم باید بدوم برای پیداکردن سرمایه گذار و تامین بودجه .

فیلم من در جشنواره داخلی با رانت به بخش مسابقه راه یافت، در صورتیکه در 23 جشنواره خارجی پذیرفته شد و 5 جایزه برد. از زمان آقای لاریجانی طرح من درباره جزایر سه گانه به اسم تنش زدایی معلق و بلاتکلیف است. مگر ما چقدرمی توانیم پشت درهای بسته معطل بمانیم؟

ایران دومین کشور آلوده به مین در جهان است. 16 میلیون قطعه مین در ایران است و پنچ قومیت و فرهنگ کشور با این ماجرا درگیرند. روزی سه نفر آدم که اکثرا کودک هستند کشته می‌دهیم. مامورین پاکسازی میادین اکثرا شهید می‌شوند یا مجروحیت جبران ناپذیر پیدا می‌کنند. بنده یک فیلم مستند راجع به این قضیه کار کردم. ابتدا توسط یکی از مدیران حال حاضر سینمایی مورد بی‌مهری قرار گرفت. با این استدلال که چون ما در قسمت غرب کشور مقداری میدان مین ایجاد کرده‌ایم برای اینکه شترهای حامل مواد مخدر نتوانند به خاک کشور ورود پیدا کنند، پس به صلاح نیست شما فیلمی با موضوع میدان مین بسازید! نهایتا مجبور شدم با سرمایه شخصی فیلم را تولید کنم و بعد البته سپاه آنرا خریداری کرد.

حالا ما می‌خواهیم با این مدیریت از ماهیت انقلاب اسلامی دفاع کنیم. من هم باید مثل قاسم جعفری یک دختر پسر دماغ عمل کرده ببرم در یک خانه بالا شهری بنشانم و بگویم برای هم نهج البلاغه بخوانید! بنده وفاداری ام را به انقلاب ثابت کرده‌ام و در شرایط حساس میدان مین و مقابله با پژاک را انتخاب کرده‌ام اما واقعا بعضی جاها حس کرده‌ام که در عرصه فرهنگی تنها می‌جنگم. اصلا فکر می‌کنید چرا عمار را راه انداختیم؟ گفتیم به اندازه خودمان یک زنجیره فرهنگی راه بیاندازیم که فقط تنها نباشیم. به اندازه خودمان به قد خودمان…

داوود مرادیان

حرف غیرقابل‌باوری است. چه طور می‌شود قبول کرد همه مدیران فرهنگی ما یا اصلا همین مدیران صداوسیما و بخصوص مدیران ارشد آن که آدم‌هایی هستند که ما خیلی‌هایشان را می‌شناسیم اینطور هستند و عامدانه و عالمانه در مسیر اهداف انقلاب حرکت نمی‌کنند؟

مدیر سطح بالا در صداوسیما چه کاره است؟ مدیر سطح بالا در رسانه ملی صرفا یک سیاست‌گذار است. آقایان ضرغامی و دارابی و … در احاطه مدیران میانی قرار گرفته‌اند. مدیران سطح بالا اتفاقا آدم های خوبی هستند و این وسط قربانی می شوند. سیاست‌گذاری می‌شود که راجع به 9 دی کاری پخش شود. شخص دارابی که خودش این کار را پیگیری نمی‌کند. کار را به عهده مدیران میانی می‌گذارند و می‌شود همین چیزی که می‌بینیم. لایه‌های دوم و سوم صداوسیما منفعل و میزپرست هستند و من معتقدم که در بین مدیران ارشاد هم این مساله وجود دارد.

خود شما فکر می‌کنید این خلاء بزرگ بین سیاست گذاری و خروجی اجرا که به نظرتان نقش مهمی در این انفعال فرهنگی دارد چگونه باید پر شود؟

باید ساختار صداوسیما تغییر کند و شبکه‌های خصوصی احداث شوند. اینطوری صداوسیما از انحصار بیرون می آید و رقیب پیدا می‌کند. تا زمانی که رقیب صداوسیما «جم تی وی» است نمی‌شود کار موثری انجام داد. صداوسیمای ما دوازده هزار کارمند دارد در صورتیکه شبکه های «من وتو» و «جم تی وی» روی هم پنجاه تا کارمند ندارند. ساعت طلایی صداوسیما از 9 تا 12 شب است و این دو شبکه از 8 تا 12 شب مملکت را اشغال کرده‌اند.

این تغییر ساختار چه ربطی به تغییر دید و کارکرد مدیران تلویزیون دارد؟ نسبت مدیران میانی صداوسیما با رقیب داخلی که شما می گویید چیست؟

ببینید فقط یک موردش. صداوسیما خطوط قرمزی خودساخته‌ای دارد که هیچ منطقی هم پشت سرش نیست. مثلا راجع به گرانی‌ها چیزی نمی گوید. حالا فرض کنید ما یک رسانه داریم که اتفاقا در صف خط مقدم مطالبات اقتصادی مردم می‌ایستد. یک برنامه مثلا نود اقتصادی پیگیر این مسائل و طرح این مشکلات می‌شود و از مسئولان مطالبه می‌کند. فرض کنید در این رسانه جایگزین، ما یک نود سیاسی راه بیاندازیم. مجلس و دولت را مورد مواخذه قرار دهیم.  فلان استاندار می گوید  اینکه در پالایسگاه ما یک مهندس سوخته اتفاق مهمی نیست! آبروی او را در سانه‌ها ببریم.این باعث می‌شود که خود صداوسیما هم به تدریج تکان بخورد. وقتی ببنید دیگر انحصاری نیست و رقیب سرسختی دارد که کل مشتری‌هایش را دارد جمع می‌کند آن وقت دیگر مجبور می‌شود تغییر کند.

واضح‌تر توضیح دهید.چرا با وجود یک رسانه موازی باید خروجی صداوسیما تغییر نماید؟

تجربه ثابت کرده است که مجبور خواهد شد تغییر مشی دهد.

اصلا حالا فرض بگیرید که صداوسیما هم تغییر مشی داد. مدیریت فرهنگی کشور تکلیفش چه می شود ؟ برای آنکه نمی توانید رقیب بتراشید.

در آنجا دیگر باید یک استادکار بیاید. آقای شمقدری چقدر سینمایی بود ؟ هر چند که معتقدم انصافا تولیدات ارشاد در این سالها تولیدات بدی نبوده‌اند.اما شما در ارشاد با آدم های خصوصی طرفید . فیلمنامه و سرمایه شخصی طرف و دغدغه های او مطرح است . شما باید از بین آنها انتخاب کنید

فکر می‌کنم این رشته گیر دادن به مدیریت فرهنگی سر درازی دارد و ظاهر امر هم نشان می‌دهد ما دو نفر حداقل به نتیجه‌ای سرش نمی‌رسیم. اگر موافق باشید کمی  سمت بدنه مخاطبان این نوع کارها برویم. درد «دیده نشدن» الان بزرگترین درد مستندسازان ضدجنگ و ضدآمریکایی ایرانی ست و قضه اینجاست که آنهایی که باید ببینند؛ روی این لفظ باید تاکید می‌کنم، همان‌ها نمی‌بینند.همان‌هایی که صف اول راهپیمایی‌های 22 بهمن‌اند، همان‌هایی که شعارهای مرگ بر‌آمریکایشان در همه این سالها قطع نشده است.

اولین راهکار من برای این ماجرا از بین بردن نفاق در بین بچه حزب اللهی‌هاست . یعنی باید به یک تعریف درست و خالی از ریا از آدم حزب‌اللهی برسیم . بعدش هم شروع رفتن به سمت حوزه سینما و ورود به این عرصه از سوی این بچه‌هاست. ببینید متاسفانه تا همین سالهای اخیر جریان بچه حزب اللهی‌های ما ورود به سینما را یک قبح بزرگ می دانستند. خوشبختانه بعد از فتنه 88 این قبح شکسته شد. حالا دیگر ورود به سینما معادل مطرب بازی و روشنفکربازی نیست و این یک اتفاق مهم است.

یکی از بچه‌ها چند روز پیش به من می‌گفت می‌خواهم درباره امر به معروف و نهی از منکر فیلم بسازم… این حرفش واقعا من را به شوق آورد و خوشحال شدم از اینکه این بچه‌ها آخرش به این نتیجه رسیده‌اند که برای امربه‌معروف و نهی‌از منکر بیایند و مستند بسازند. با این اتفاق حقیقتا به آینده مستند حزب اللهی خیلی امیدوارم.

داوود مرادیان

اشاره کوچکی به جشنواره عمار داشتید. شما دبیر اولین جشنواره عمار بودید و خیلی‌ها اسم شما را به عنوان یکی از معماران این جشنواره در کنار وحید جلیلی و نادر طالب‌زاده می‌آوردند. کمی در مورد شرایط دوره اول جشنواره صحبت کنید.

والا دوستان که ظاهرا معتقدند دوره اول شوخی بوده است. اما در هر صورت شروع جشنواره عمار به این صورت بود که ما سال 88 سه ماه پشت در اتاق آقای شمقدری نشستیم تا اجازه بگیریم که جشنواره ای با موضوع فتنه راه بیاندازیم . نشد و مسئولین فعلی سینما کمکمان نکردند. یک روز دیدم آقای شمقدری بی‌مقدمه تماس گرفت و گفت می توانی ده روزه یک جشنواره راجع به فتنه برگزار کنی ؟ ما هم از خداخواسته قبول کردیم و دویدیم دنبال کار. با وحید جلیلی صحبت کردم و قصه را مطرح کردم و بالاخره عده ای آمدند پای کار و خلاصه سال اول جشنواره با مشقت فراوان و با همکاری دوستان برگزار شد، اما خودمان هم باورمان نمی‌شد که در این فاصله اندک حدود بیست فیلم درباره فتنه ساخته شده بود.فیلم‌های فوق‌العاده قوی از بچه‌های شهرستان‌‌ها.

هیچ‌کسی هم پای کار نبود. تهران را من مدیریت می‌کردم و شهرستان‌ها را هم خود وحید جلیلی. باورتان نمی‌شود که در اختتامیه حدود 10 نفر بیشتر نیامده بودند. یادم هست یک نفر هم آنجا بلند شد و اعتراض کرد که اگر قرارست جشنواره تاثیرگذار باشد و جامعه را تحت تاثیر بگذارد ، بچه حزب اللهی ها کجایند؟ من فقط گفتم صبر کنید. بچه حزب‌اللهی زمان می‌خواهند.جشنواره سال بعد خیلی بهتر شد و در افتتاحیه و اختتامیه جشنواره امسال هم که دیگر جای سوزن انداختن نبود و درهای ورودی را بسته بودند که دیگر کسی وارد نشود.

تسنیم: امسال که ظاهرا همه متوفق‌القول بودند که دیگر سینما فلسطین برای جشنواره عمار کوچک شده است.

من فکر می‌کنم این تیم مدیریتی برای جشنواره عمار کوچک شده است. جشنواره عمار باید مثل قبل به خود اقشار مردم سپرده شود. تیم مدیریت فعلی باید سیاستگذار باشد و اجرا و مدیریت باید به خود مستندسازان داده شود. علاوه بر اینکه تیم مدیریتی عمار به اعتقاد من باید هر سال تغییر کند. مدیریت ثابت عمار به رکود این جشنواره منتهی می‌شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.