چهارشنبه 26 ژوئن 13 | 17:24

سخنرانی ناتمام آیت‌الله خامنه‌ای +صوت

قبل از تحقیق قضاوت نکردن و منتظر روشن شدن بودن. این یک. وقتى که درباره‌ى فلان مسأله راجع به امور سیاست اطلاع ندارید، کسى را هم پیدا نکردید دم دستتان که بیاید بایستد این‌جا و جواب بدهد، یا نامه نوشتید و جواب نگرفتید، از روى حدس و گمان قضاوت نکنید


به گزارش تریبون مستضعفین محافظ بیسیم را برداشت. كُدشان «حافظِ هفت» بود. «مركز ۵۰- ۵۰»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. كسی كه پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یك‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشك‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، … بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»

سخنرانی آیت‌الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران با انفجار بمب نا تمام ماند. متن زیر سخنرانی ناتمام ایشان در ۶ تیرماه ۶۰ است

دانلود

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

امیدواریم كه این دیدار با شما برادران و خواهران، یك دیدار مفید و ثمربخشى باشد و بتواند ما و شما را به هدف‌هاى اسلامیمان نزدیك كند. قبلاً لازم است عذرخواهى كنم از نیامدن هفته‌ى قبل. با این كه چنین قرارى ما داشتیم، همان ‌طورى كه مى‌دانید، هفته‌ى گذشته روز شنبه مجلس به كار مهمى سرگرم بود و تا ساعت یك بعد از ظهر یا یك‌ونیم جلسه ادامه داشت؛ نمى‌توانستیم ما مجلس را ترك كنیم. وقتى هم كه آمدیم بیرون، وقت گذشته بود و امكان آمدن نبود. حالا ان‌شاءاللَّه این هفته با كمكى كه خواهرها مى‌كنند از بالا، یعنى سكوت را در آن‌جا رعایت مى‌كنند، ما مى‌توانیم كارمان را انجام بدهیم. خواهش مى‌كنم برادرها دخالت نكنند، من وقتى از پشت بلندگو دارم با خواهرها حرف مى‌زنم، صدایم از شما بیشتر به آن‌ها مى‌رسد، شماها كه شلوغ مى‌كنید خودِ این بدتر مى‌كند. خواهرهایى كه بالا نشسته‌اند، خواهش مى‌كنم توجه بكنند كه همهمه‌اى كه در آن‌جا هست، محیط ساكت ما را از آرامش مى‌اندازد. سكوت كنید و بگذارید ما با فراغت یك ساعتى در این‌جا به پرسش و پاسخ بپردازیم.

یك مقدمه‌اى قبلاً درباره‌ى سؤال و جواب بگویم. «سؤال» چیز خوبى است. دستور شرع هم این است كه انسان چیزهایى را كه نمى‌داند، بپرسد. و بر كسانى كه مى‌دانند، واجب است كه سؤالِ سؤال‌كننده را پاسخ بدهند، مگر این كه در آن پاسخ دادن مفسده‌اى مترتب بشود. در روزگار ما سؤال زیاد است و این سؤال‌ها سه نوع است؛ یك نوع سؤال‌هاى فكرى و ایدئولوژیك است راجع به اسلام، راجع به مقررات و احكام دینى. چون شعور مردم و فكر مردم پیش‌رفت كرده، براى آنها سؤال مطرح مى‌شود، مى‌خواهند از اسلام چیزهاى زیادى را بدانند.

نوع دوم سؤالات مربوط به مسائل جارى كشور یا كلاً مسائل سیاسى است. مى‌خواهند بدانند كه سیاست دولت در زمینه‌هاى اقتصادى یا رفاهى یا تولیدى چیست، سخن‌گویان دولتى سرگرم كارند، نمى‌رسند همه‌ى سؤال‌هاى مردم را پاسخ بدهند. ضد انقلاب هم به شدت مشغول كار است؛ از كاهى كوهى مى‌سازد و سؤال ایجاد مى‌كند. در ذهن مردم ما -كه خدا این مردم ما را یعنى همین شماها را حفظ كند و خیر بدهد و توفیق بدهد و از شما راضى باشد- این سؤال‌ها در ذهنشان مى‌نشیند؛ لذاست كه سؤال مى‌كنند.

نوع سوم سؤال‌هاى مربوط به افراد است. آقا شما بابت نماز جمعه هر ماهى چهل هزار تومان مى‌گیرید؟ هر هفته‌اى، یك روایت این است، چهل هزار تومان مى‌گیرید؟ آقا آقاى فلانى تو خانه‌ى عَلَم مى‌نشیند؟ آقا آقاى فلانى شركت تولیدى دارد؟ كارخانه‌دار است؟ آقا آقاى كلانترى وزیر راه داماد آقاى موسوى اردبیلى است؟ و از این قبیل سؤال‌ها كه بنده كه اصلاً دختر ندارم تا حالا، چند تا داماد براى خود من فقط پیدا شده و هر كسى كه یك جایى پیدا مى‌شود، اگر دختر است مى‌گویند این دختر فلانى یا فلانى یا فلانى است، چند تا را اسم مى‌آورند. اگر مرد جوانى است مى‌گویند این داماد آنهاست، در حالى كه خداى متعال نه به ما دختر داده و نه هم داماد.

این سؤالات هم زیاد است، پس سه نوع ما سؤال داریم. وظیفه‌ى شما چیه؟ وظیفه‌ى ما چیه؟ وظیفه‌ى شما دو چیز است؛ اوّل، قبل از تحقیق قضاوت نكردن و منتظر روشن شدن بودن. این یك. وقتى كه درباره‌ى فلان مسأله راجع به امور سیاست اطلاع ندارید، كسى را هم پیدا نكردید دم دستتان كه بیاید بایستد این‌جا و جواب بدهد، یا نامه نوشتید و جواب نگرفتید، از روى حدس و گمان قضاوت نكنید. این یك. و سؤال كنید تا روشن بشود.

دوم، وظیفه این است كه اگر راجع به اشخاص، افراد یا مسائلى كه ارتباط به اشخاص و افراد پیدا مى‌كند، چیزى شنیدید كه باز هم براى شما محقَّق و ثابت نیست، این را دهن به دهن نگردانید. چون مى‌شود شایعه و از قول پیغمبر اكرم،‌صلى‌اللَّه‌علیه‌واله‌، نقل شده است كه فرموده‌اند: «كَفَی المرءُ كِذْباً أنْ یحدثَ بِكُلّْ ما يَسْمَعُ» براى دروغ‌گو بودن يك آدم همين كافى است كه هر چه مى‌شنود، نقل كند. اين است ديگر. فرض بفرمائيد كه يك مرد سالم نجيبى كاسب سر اين محل است. يك نفر مى‌آيد مى‌گويد آقا خبر دارى چى شد؟ مى‌گويد، ها چى شده؟ مى‌گويد آره، جوادآقا مثلاً شكر قاچاق مى‌فروشد. خب [نامفهوم‌] شما مى‌گوئيد نه بابا، او هم مى‌گويد نخير اين‌جورى است. شما مى‌گوئيد نه. آخر هم باور نمى‌كنيد. بعد از او كه جدا شديد، مى‌رسى به رفيقت، مى‌گوئى آره فلانى آمده بود مى‌گفت جوادآقا شكر قاچاق مى‌فروشد. به دومى مى‌رسى، مى‌گوئى شنيدم جوادآقا شكر قاچاق [مى‌فروشد]. دست سوم و چهارم و پنجم كه رسيد، مسلّم مى‌شود كه جوادآقا شكر قاچاق مى‌فروشد. يعنى شما به دست خودتان، بدون سوء نيت، بدون دشمنى با جوادآقا يك جرمى را بار گردن يك مسلمانى كرديد. اين هم وظيفه‌ى دوم.

شايعه را ضد انقلاب درست مى‌كند، افراد ساده‌لوح و بى‌توجه آن را اين جا آن‌جا منتقل مى‌كنند. مثل بلاتشبيه مگس كه ميكروب را از جايى به جاى ديگرى منتقل مى‌كند. گناه آن مگس از گناه آن ميكروب مختصرى كم‌تر است؛ خيلى كمتر نيست. (آقا اين اگر آمپلى‌فاير است، خاموشش كنيد. يك بلندگوى رو راست بگذاريد صدا ندهد.) اين وظيفه‌ى شماست.

اما وظيفه‌ى ما چيه؟ وظيفه‌ى ما اين است كه تا آن جائى كه مى‌توانيم سؤال را گوش كنيم تا مطلع بشويم كه چه سؤالى شما داريد. كه خب ما براى اين كار […] حالا اين كار را بنده كردم. هفته‌اى يك مسجد. الان مدت‌هاست كه من اين مسجد و آن مسجد رفت و آمد مى‌كنم. روزهاى شنبه براى برادرها و خواهرها يك ساعت صرف وقت مى‌كنم تا به سؤال‌هاى آن‌ها پاسخ داده بشود.

ديگران هم كارهايى مشابه اين، كم و بيش انجام مى‌دهند. دوم اين كه آن‌چه در آن مفسده‌اى نيست، با كمال صداقت گفته بشود و بيان بشود. براى اين كه مردم بدرستى بفهمند.

خب، حالا شما ذهنتان آماده شد. سؤال شما و پاسخ من اگر براى خدا باشد، عبادت است و ما بين دو نماز يك ساعت در اين‌جا اگر با اين نيت باشيم، مشغول عبادتيم. پس به عنوان پاسخ دادن به يك تكليف الهى اين وظيفه را انجام مى‌دهيم و پاسخ مى‌دهيم. در ضمنى كه من سؤال مى‌كنم، اگر از اين سؤال‌هايى كه اين‌جا آمده وقت زياد آمد، باز برادرها يا خواهرها سؤال‌هاى ديگرى بدهند تا من پاسخ بدهم.

سؤال اوّل يك سؤال فقهى‌-اجتماعى است. البته سؤالى هم هست كه ممكن است ميانه‌ى ما و خانم‌ها را به هم بزند. آيا زن مى‌تواند قاضى و مجتهد بشود؟ اگر نه، چرا؟ و طبق حديث «زن ناقص‌العقل است»، آيا با آزادى زن منافات ندارد؟

اوّلاً اين كسى كه اين سؤال را كرده، خيلى بى‌سليقگى كرده. اين حرف اوّل. توى اين همه سؤال، توى اين همه حرفِ لازم، يك‌هو چسبيده به اين كه زن مى‌تواند قاضى بشود يا نه؟ خب، حالا بفرمائيد ببينم توى اين خانم‌هاى تحصيل‌كرده، تحصيلات حقوق عاليه كى دارد كه برود قاضى بشود؟ توأم با عدالت كامل كه شرط قاضى است، كى دارد؟ يك وقت شما پنجاه تا زن تحصيل‌كرده‌ى حقوق‌دان داراى شرائط ديگرِ قاضى آن‌جا قطار داريد، رديف كرده، بعد مى‌پرسيد آقا اين‌ها چرا نمى‌توانند قاضى بشوند؟ خب، اين يك جاى سؤال [دارد]. بنده هم جوابش را مى‌دهم، اما وقتى چنين چيزى زمينه ندارد، موضوع ندارد، اين چه سؤالى است كه اين‌طور اين سؤال‌كننده‌ى عزيز ما بى‌سليقگى به خرج دادند اين را مطرح كردند.

اما در عين ‌حال، به قول اميرالمؤمنين «[اما بعد] فَلَكَ حَقُّ الْمَسْألَةِ» سؤال كرديد، بنده بايد جوابش را به‌هرحال بدهم. اگر هم وقت گرفته مى‌شود، به گردن آن برادر يا خواهرى كه اين سؤال را به من داده. نه آقا. زن قاضى و مجتهد نمى‌تواند بشود. هر مردى هم قاضى و مجتهد نمى‌تواند بشود. مجتهد چرا، مرجع تقليد نمى‌تواند بشود. مجتهد يعنى كسى كه درس خوانده قدرت استنباط پيدا كرده، اين چه مرد، چه زن اشكالى هم ندارد برود بشود، اما مرجع تقليد نمى‌تواند بشود. يعنى ديگران از او تقليد نمى‌توانند بكنند. هر مردى هم نمى‌تواند بشود. قاضى چندين شرط دارد. مرجع تقليد چندين شرط دارد. صدى هشتاد نود مردها هم اين شرط‌ها را ندارند، صدى نودوپنج هم ندارند. اما اگر جائى فرض كرديم كه كسانى اين شرائط را داشته باشند، اما جزو خانم‌ها و زن‌ها باشند، آن وقت نمى‌شود. چرا؟ ها. نكته‌اش [نامفهوم‌] در يك كلمه‌ى كوتاه عرض مى‌كنم.

نكته‌ى اين حكم الهى اين است كه قضاوت، يك منصبى است كه احتياج دارد به اين كه انسان خشك و قاطع باشد. خشك بودن و تحت تأثير عواطف قرار نگرفتن، چيزى است كه به طور معمول زن‌ها اين را ندارند و اين نقطه‌ى قوت زن است نه نقطه‌ى ضعف زن. اين را توجه داشته باشيم. زن اگر عواطفش جوشان و احساساتش پرخروش نباشد، عيب است. كمال زن در غلبه‌ى عواطف اوست و اين به دليل اين است كه شغل اوّل زن تربيت فرزند است. نمى‌گوئيم شغل ديگر نداشته باشد، داشته باشد. مى‌تواند، هيچ مانعى ندارد داشته باشد. اسلام مانع نيست، اما اوّلين و اساسى‌ترين و پراهميت‌ترين شغل زن، مادرى است. اگر رئيس جمهور هم بشود، اهميتش به قدر اهميت مادرى نيست. من اگر بتوانم تشريح كنم، وقت مى‌بود و مى‌گفتم كه مادر بودن چقدر اهميت دارد؛ يك مادر خوب بودن، قبول مى‌كرديد كه از رياست جمهورى هم بالاتر است اهميت و ارزشش. براى اين كار عاطفه لازم است. خدا اين موجود را با اين عواطف خروشان آفريده تا مادرى لنگ نماند. اگر مادرى لنگ بماند، نسل انسان منقطع مى‌شود. يا انسان‌هائى كه به جامعه وارد مى‌شوند، انسان‌هاى كامل و درست و حسابى و معتدلى نخواهند بود. براى اين منظور خلق شده. حالا شما مى‌خواهيد اين موجودى كه خدا براى خاطر همين موضوع او را عاطفى آفريده، بگذاريد در رأس يك شغلى كه بى عاطفه‌گى مى‌خواهد؟ قاطعيت و خشونت مى‌خواهد؟ خشك بودن مى‌خواهد؟ اين را خداى متعال قبول ندارد. مجتهد جامع‌الشرائطى كه مرجع تقليد مى‌شود نيز همين‌طور. مرجع تقليد بايد تحت تأثير هيچ احساس و عاطفه‌اى قرار نگيرد و اين چيزى است كه به طور متوسط و معمول در مردها بيشتر است از زن‌ها به اين دليل.

اما آنى كه گفتند زن ناقص‌العقل است، اين نخواستند بگويند كه زن خداى نكرده قوه‌ى ادراك ندارد، هرگز. بسيارى از زنان از بسيارى از مردان سطح شعور و دركشان به مراتب بالاتر است؛ نه يك ذره دو ذره. من در تفسير اين جمله در نهج‌البلاغه يك بيانى كردم كه اين بعد هم منتشر شده. شايد هم شماها بعضيتان ديده باشيد. دو احتمال درباره‌ى اين هست كه يكى از اين دو احتمال را من اين‌جا ذكر مى‌كنم و آن اين است كه نظر اميرالمؤمنين در «هن ناقصات العقول‌[ان النساء نواقص الايمان نواقص الحظوظ نواقص العقول/128نهج‌البلاغه/ خطبه 80]» به طبيعت زن نيست، بلكه به زنى است كه تحت تأثير فرهنگ ستم‌آلود تمام طول تاريخ كه نسبت به زنان اين فرهنگ، هميشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان اميرالمؤمنين زن در همه‌ى جوامع بشرى، نه فقط در ميان عرب‌ها، مظلوم بود. نه مى‌گذاشتند درس بخواند، نه مى‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سياسى تبحر پيدا كند. نه ممكن بود در ميدان‌هاى…
[انفجار بمب]

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.