محمد تفرشی؛ تریبون مستضعفین
«انگار که با قاشق چشمانم را در میآورند. چشام کور شده بود. بیمارستان رفتیم و دوایی هم نداشتیم. الآنش هم دوا نداره…الآن هم درد دارم. شب نمیخوابم. ناراحتم. پاهام رو نگاه کن؛ انگار میخ زدی به اینجا (به کف پایش اشاره میکند) وقتی راه میروی این فرشها میشود عین میخ. اگر راه بروم، همهاش درد میگیرد. مثل اینکه روی میخها راه بروی. بعضی وقتها هم یهو از کف پاهام خون در میآد. دکتر میگه نباید راه بری. اگر فشار بدهی خوب نمیشه… خدا صدام رو میبخشه تا ما هم ببخشیم؟ خدا هم صدام رو نمیبخشه. صدام یکدفعه ۷۵۰ نفر رو زنده زیر خاک کرد. با لودر. مگر خدا میبخشه؟ ما شهید زنده هستیم. یعنی ما مرده هستیم. ما داریم نان زندهها رو میخوریم. نگویید این هم حرف میزنه، [پس زنده است] ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. هیچ کاری… از این پلهها میروم بالا، باید سه دفعه وایستم. نفس … نفس … نفس نمیاد…»
اینها پاسخهای یک پیرمرد جانباز شیمیایی به پرسشهای چند نوجوان سردشتی است که از او درباره وضعیتش کسب اطلاع میکند. و این بخشی از مستند «چریکه بیدنگه» است.
در تاریخ ۷ و ۸ تیرماه ۱۳۶۶، هواپیماهای بمبافکن عراقی با بمبهای شیمیایی به چهار نقطه پر ازدحام و متراکم شهر سردشت (از توابع آذربایجان غربی) حمله کردند و زن و کودک و خُرد و کلانِ مردم بیگناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشنده و دهشتناک شیمیایی قرار دادند. بمباران شیمیایی شهر مرزی سردشت فجیعترین و وحشتناکترین تهاجم شیمیایی بود که آثار و پیامدهای منفی زیادی به بار آورد. این بمباران به شهادت ۱۱۰ نفر و مجروح شدن ۵۰۰۰ نفر انجامید و تا کنون هنوز هم تعدادی از مردم مقاوم و شریف شهرستان سردشت با آثار و پیامدهای این بمباران دست به گریبان هستند. مستند «چریکه بی دنگ» (به معنی فریاد بیصدا) به کارگردانی نرگس آبیار و به تهیهکنندگی ابوذر پورمحمدی و محمدحسین قاسمی، ساخته شده در شبکه سوم سیما، با نگاهی غیر کلیشهای و متفاوت به تصور کودکان سردشتی از بمباران شیمیایی این شهر میپردازد.
فیلم با صحنههایی از کلاس انشا آغاز میشود که کودکان از آرزوهای خود برای جهانی بدون جنگ و کشتار سخن میگویند. نمایش نقاشی کودکان سردشتی از بمباران شیمیایی، تضاد واقعیت تلخ جنگ را با دنیای معصومانه کودکان به خوبی به نمایش میگذارد. از میان تصاویری بدون کلام، با سردشت به عنوان اولین شهر قربانی سلاحهای شیمیایی در ایران آشنا میشویم. و از این پس جستجوی کارگردان برای شناخت نگاه کودکان سردشتی به بمباران شیمیایی آغاز میشود.
کارگردان با مراجعه به کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سردشت از اجرای نمایشی خیابانی درباره بمباران شیمیایی توسط کودکان سردشتی باخبر میشود و تلاش میکند تا با گرد هم آوردن دوباره بچههای گروه، این نمایش را برای مخاطبان مستندش از نو به تصویر بکشد.
در نخستین گام، بچههای گروه نمایش از خانوادههایشان و درگیری آنها با عوارض بمباران شیمیایی میگویند. کارگردان تا پایان فیلم گاه به گاه به میان خانوادهها میرود و مشکلات قربانیان را به تصویر میکشد.
با درخواست معلم مدرسه از دختران برای نوشتن نامهای به خدا درباره بمباران شیمیایی، دوباره میهمان دنیای آرمانگرایانه و صلحطلبانه کودکان میشویم و سپس همراه با بچهها به دیدار یکی از جانبازان بمباران سردشت میرویم. با وجود مشکلات فراوان و رنج آور جانباز، فطرت انسانیاش غریزه انتقامجویی را در وی کشته و او حاضر نیست یک سرباز عراقی بیسلاح را بکشد، زیرا او را یک قربانی میداند اما هرگز صدام را نخواهد بخشید.
پس از دانشآموزان دختر و قربانیان بمباران، این بار نوبت پسران است که نشان دهند با وجود آنکه در معرض پیامهای خشونتبار محصولات فرهنگی مغرب زمین هستند، تمایلی به استفاده از خشونت و کشتار بیدلیل در زندگی واقعی خود ندارند. سرانجام تلاش کارگردان برای گرد هم آوردن گروه نمایش، با یافتن نگین، بازیگر نقش اصلی، به نتیجه میرسد و فیلم با اجرای نمایش کودکان که کشتار زنان و کودکان بیگناه را به تصویر میکشند پایان مییابد.
استفاده درست از جاذبهی ترس؛ نقطه قوت فیلم
مهمترین نقطه قوت این مستند، درک سازنده آن از اصول روانشناسی تبلیغ و به کارگیری درست «جاذبه ترس» در اثر است. در فیلم نشانی از تصاویر وحشتناک و مشمئزکننده نیست، اما با تأثیرات بمباران شیمیایی بر زندگی انسانها به خوبی رو برو میشویم. روایت رنجآور قربانیان از ماجرا نیز با صحنههایی از زندگی روزمره و شادیهای کودکان تلطیف شده است که از پس زدن مخاطب جلوگیری میکند و در نتیجه پیام فیلم را به گونهای مؤثر به مخاطب انتقال میدهد.
نکته دیگر فیلم در ارائه تصویری صلحجویانه از جامعه ایرانی است که با پیامهای تبلیغاتی امروز غرب مبنی بر تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای در تضاد است.
نرگس آبیار، کارگردان این فیلم، اگر چه در مستند ید طولایی دارد، اما در جشنواره فجر ۹۱ نیز اولین فیلم بلند داستانی خود را با عنوان «اشیا از آنچه در آینه میبینیم به ما نزدیکترند» به نمایش گذاشت. فیلم داستانی آبیار نیز با تهیهکنندگی تهیهکنندگان «چریکه بیدنگه» یعنی ابوذر پورمحمدی و محمدحسین قاسمی ساخته شده است.
این فیلم را چطوری میشه تهییه کرد؟
جز فیلمهای جشنواره عمار بوده؟
خدا صدام را لعنت کند سلاح شیمیایی بدترین چیزیه که میشه تو جنگ استفاده که تا نسلهای بعد هم گریبانگیر قربانیها هست
چه وحشتناک
متاسفانه مردم سردشت خیلی مظلوم هستند با این همه مشکلی که دارند مسؤولین توجه زیادی بهشون نمیکنن
بنده های خدا کودکان سردشت چه زجری این سالها کشیدند
حدا نکنه مسئولین به خواهند با ظلم به این خانوادههای مظلوم جانباز و نادیده گرفتن صبر و مقاومت آنها به غرب باج بدهند و سر میز مذاکره با آمریکا بنشینن