امروز پانزدهم تیرماه، سالروز رحلت آیتالله سیدجواد حسینی خامنهای است. به همین مناسبت پارهای از خاطرات ایشان از لسان فرزند ارشدشان آیتالله سیدمحمد خامنهای را که در کتاب تازه منتشر شده «خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای» آمده است، مرور میشود؛ کتابی که به تازگی از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای نخستینبار منتشر و در بیست و ششمین دوره نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد.
بخشی از خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای درباره پدر بزرگوارشان را در ادامه میخوانید:
«والد ما از آن عالمانی بود که هیچ کس با او دشمنی نداشت، لذا با او دوستی و احترام و محبت میکردند و محبوبیت و احترام عام داشت. ایشان با بسیاری از معاریف علمای ایران و عراق از جمله آیتالله میلانی، علامه طباطبایی، حاج شیخ هاشم قزوینی، امام خمینی(ره) و بیشتر علمای معروف آذربایجان روابط نزدیک و دوستانهای داشت و بسیاری از این علما به خانه ما رفت و آمد داشتند.
سه یار دبستانی؛ علامه طباطبایی، آیتالله میلانی و آیتالله سیدجواد خامنهای
آیتالله میلانی خودش میگفت که ما و پدرتان هممکتب بودیم و باهم درس میخواندیم و بازی میکردیم. آن دو خیلی به هم نزدیک بودند و ایشان در اوایل اقامت در مشهد تقریباً هفتهای یکبار به منزل ما میآمدند. علامه طباطبایی، آیتالله میلانی و پدرم در شهر نجف هم سه یار دبستانی بودند و این ارتباط و دوستی همچنان میان ایشان تا سالها و تا اواخر عمرشان پابرجا بود.
علامه طباطبایی بعضی از سالها با خانواده خود به مشهد مشرف میشدند و یکی دو ماه میماندند و بیشتر اوقات، صبحها برای دیدن آقای ابوی به منزل ما میآمدند و ساعتی با هم مینشستند و باهم از هر دری صحبت میکردند: گاه بحثهای علمی داشتند، گاهی کتابهایی مثل تحریر اقلیدس در علم هندسه را جلوی خودشان میگذاشتند و دو فقیه مینشستند و دربارهی قضایای هندسی باهم بحث میکردند. احتمال میدهم پدر من سؤال میکرد و مرحوم علامه، که قویتر و استادتر بود، جواب میداد.
رابطه نزدیک با علامه طباطبایی
آقای طباطبایی با ما روابط خانوادگی هم داشت و در دوران اقامت خود در مشهد، هر دفعه که میآمدند خانواده و فرزندانشان را هم میآوردند، لذا خانمها با هم دوستی و مراوده نزدیک داشتند، بچههای دو خانواده هم باهم بازی میکردند و روابط نزدیک و صمیمانهای برقرار بود. همین روابط نزدیک باعث شد که خانواده من در قم پس از ازدواج، با خانواده ایشان و خود من با شخص علامه و فرزندانشان روابط خانوادگی داشته باشیم و منزل ما هم شاید کمتر از صد متر با منزل ایشان فاصله داشت.
یکی از خصوصیات اخلاقی پدرم کمرویی و گوشهگیری ایشان بود و از این رو اهل منبر رفتن رسمی نبود، اما به واسطه اصرار دوستانش، گاهی بعد از نماز خود به منبر میرفت که اتفاقاً این منبرهابه دلیل مطالعات شبانهروز ایشان و احاطه وسیع بر موضوعات دینی و اخلاقی بسیار مفید بود و مردم به آن علاقه نشان میدادند. علمای مشهد نیز به اطلاعات علمی والد پی برده بودند و گاهی از او استفاده میکردند.
ایشان یک جلسه مباحثه روزانه به نام جلسه «مباحثهی فقهی» برگزار میکرد. درمجموع در این جلسات آیات حاج میرزا حبیبالله ملکی تبریزی، آقا میرزا باقر تبریزی، حاج شیخ غلامحسین تبریزی معروف به عبدخدایی تبریزی، علمالهدی و آقای آسید علی رضوی و همچنین گاهی آیات حاج میرزا جواد آقای تهرانی و حاج شیخ حسنعلی مروارید حضور داشتند»
در بخش دیگری از خاطرات «خاطرات آیتالله سیدمحمد خامنهای» و در موضوعی تحت عنوان «از حجاز تا عراق با پدر» آمده است: اولین سفر من به حج یک سال پیش از ورودم به حوزه علمیه قم، یعنی در حدود سال 1333 ش بود. در این سفر همراه والد برای حج به سمت مکه راه افتادیم. این سفر گرچه آن سختی پیادهرویهای زمانهای گذشته و دور را نداشت، ولی راحتی سفرهای زمان ما را هم فاقد بود. بههرحال، سفری بود که بخشی از دشواریهای قدیم هم در آن دیده میشد. در این سفر تجربههای اجتماعی زیادی برایم حاصل شد و در حقیقت برایم یک دوره مردمشناسی و سیر آفاق و انفس بود.
در این سفر دشوار، همسفران و اطرافیان خودم را هم بهتر شناختم و کسانی را که در مشهد با پدرم دوست بودند یا رفیق خود من بودند آزمایش کردم. انسان در سختیهای روزگار صحنه روز حشر را به یاد میآورد که چگونه پدر و مادر و فرزند از همدیگر فرار میکنند و کسی به فکر کسی نیست. در این سفر هم وجود سختیها چنین شرایطی را پیش آورده بود. من آن زمان جوان فعالی بودم و به همراهانم کمک زیادی میکردم. پدرم پیرمرد ناتوانی بود که به واسطه ضعف بدنی و بهویژه ضعف چشم همیشه حمایت میخواست. در یک گروه هفت نفرهای که ما بودیم اغلب کارها را من انجام میدادم.
مراجع نجف ارتباط نزدیکی با آیتالله سیدجواد خامنهای داشتند
در راه برگشت، از حجاز و سوریه به عراق رسیدیم و به دیدار برخی از مراجعی رفتیم که با پدرم رفاقت داشتند. با شخصیتهایی چون آقای حکیم در نجف و آقای سیدهادی میلانی در کربلا دیدار کردیم و یکی از انگیزهها و داعیههایی که سبب شد برای ادامه تحصیل یا به قم یا به نجف مسافرت کنم، همین تجربه آفاق و انفسی بود که برایم درس تجربه خوبی شد. انگیزه دیگر من برای رفتن به قم رفاقت و آشنایی با برخی طلاب و فضلای قم از جمله حاج آقا مصطفی خمینی بود.
آیتالله سیدجواد خامنهای؛ از ولادت تا رحلت
آیتالله سیدجواد خامنهای، والد فقید رهبر معظم انقلاب فرزند سیدحسین در نجف متولد شد. در کودکی همراه خانواده به تبریز بازگشت و تحت تربیت پدر فقیه و عالم خود رشد یافت. علوم مقدماتی را در مدارس آن زمان تبریز گذراند و سپس راهی مشهد شد و نزد سیدحسین قمی، میرزا محمد آیتاللهزاده خراسانی، حاج فاضل خراسانی و میرزا مهدی اصفهانی درس آموخت و به دنبال آن به نجف عزیمت کرد. حوزه علمیه نجف در آن ایام با آنکه به سبب رحلت آخوند خراسانی دچار رکود مختصری شده بود، اما به جهت حضور شاگردان برجسته وی همچنان انسجام علمیاش پابرجا بود.
سیدجواد خامنهای آنجا به فراگیری سطوح عالی فقه و اصول و دیگر معارف معقول و منقول پرداخت و پس از کسب مقام اجتهاد به تبریز بازگشت و مدتی همانجا ماند و سپس راهی مشهد شد و به دنبال مرگ همسر اولش با بانو خدیجه میردامادی دختر آیتالله حاج سیدهاشم نجفآبادی ازدواج کرد. آیتالله سیدجواد خامنهای سالها در مشهد به تدریس، تعلیم و تربیت طلاب و ارشاد مردم مشغول بود و چندین سال متمادی امامت جماعت مسجد صدیقیها یا مسجد آذربایجانیها (ترکها) را برعهده داشت. درباره سادهزیستی، تهجد، زهد و عبادت او سخنهای زیادی در منابع گفته شده است. او دلبستگی به دنیا نداشت و در نهایت سادگی گذران عمر میکرد. ایشان در عین برخورداری از مقامات عالی علمی و وجهه و محبوبیت مردمی، عالمی پارسا، متواضع و زاهد و به دور از هرگونه پیرایه و تجمل بود.
او خود را سالها وقف تعلیم و تدریس و تربیت عالمان دین کرد و در کمال زهد و پرهیزگاری زیست و پس از عمری طولانی و پربار سرانجام در 93 سالگی در 15 تیر 1365 از دنیا رفت و در توحیدخانه (رواق پشت سر مرقد امام رضا (ع)) به خاک سپرده شد. امام خمینی در پیام تسلیتی که به مناسبت رحلت ایشان دادند، او را عالمی متعهد و باتقوا خواندند.
Sorry. No data so far.