اشاره:سيدناصر هاشمزاده، استاد فيلمنامهنويسي. مشاور فيلمنامه «رنگ خدا» و «زير نور ماه». او در تمامي كارهاي مجيد مجيدي، يا مستقيماً نويسنده بوده يا مشاور و بازنويس. وي پس از يك دوره طلبگي كه تا پنج سال حضور در درس خارج به طول انجاميد، به وادي هنر وارد شد و آثاري درخشان در سينماي ايران آفريد.
وحيد جليلي، مدير دفتر جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي. فارغالتحصيل كارشناسي ارشد اقتصاد! از دانشگاه امام صادق(ع). او نويسندگي حرفهاي را در مجله «نيستان» سيدمهدي شجاعي و با نام مستعار «الف.ميثاق» آغاز كرد و بعدها خود، نقش «نيستان» در دهه هفتاد را با سردبيري مجلات «سوره» و «راه» در دهه هشتاد، تداوم بخشيد.
با ايندو در تهران قرار داشتم؛ دفتر جبهه فرهنگي انقلاب. هرچند تعداد زنگهاي تلفن آقاي جليلي، از تراكم كاري ايشان حكايت ميكرد، اما ميزگرد سه ساعته ما ادامه داشت و هردو، دلسوزانه و بيتكلّف از وضع تعامل كنوني حوزه با هنر ميگفتند:
بهدنبال سفر رهبري به قم، نشريه «خط» تصمیم گرفت روي محورهاي فرمایشات ایشان راجع به حوزه علميه، در پروندههاي مجزّا کار كند. يكي از مهمترين عناوين بيانات آقا، «ورود حوزه به عرصه هنر» بود. براي تشريح موضوع بفرماييد حوزه در عرصه هنر، چه کار بايد بکند؟ خُب آدمهای متعهد هنري هستند ديگر. نهايتاً هرجا از خط قرمزهاي فقهي حجاب و موسيقي و … عبور كردند، حوزه تذكّر ميدهد. بحث از همینجاست که علت تأكيدات ایشان بر حضور جدّي حوزه با تراث سنگین علمي و معرفتي خودش چیست؟ شما بهعنوان هنرمندان متعهّدي که در عرصه عمل هستيد، بفرماييد چه خلاءها يا اشكالاتي وجود دارد كه حوزه بايد به ميدان بيايد؟
هاشمزاده: ایشان چندتا دغدغه بهخاطر جايگاهی که دارند از کلامشان بر میآید؛ دغدغه اسلامیبودن هنرها. این دغدغه کمی نیست. خُب منشأ و منبعش بايد کجا باشد که از قیل و قالها هم بکاهد؟ ایشان در موقعیتی هستند که قانون، جنبه هدایتی را هم به ایشان سپرده و وظایف شرعیشان هم حكم ميكند. شاید از این باب میخواهند حوزه را به مسائلی هدايت كنند که بايد در آن مشارکت کند ولی نمیکند.
شما اگر در روحانیت مسیحی یک مقدار بررسي کنید، میبینید که واتیکان مستقیماً وارد عرصههای هنر و ادبیات جهانی شده و حتی دراین زمینه نه تنها ایجاد اثر کرده، بلکه آثار موجود در جهان را نيز مورد قضاوت قرار ميدهد. جوایزی هم از طرف واتیکان به برخی فیلمها داده میشود. این خاصیت تفکر دینی است. ما بايد اينطور نگاه کنیم که اصلاً تفکر دینی مگر میتواند در مورد مسائل مبتلابه اجتماعی ساکت باشد؟ خُب این نظر را در کجا باید بجوییم؟ انتظار اولیه این است که از حوزه باید بیرون بيايد. برای همین، یک تاکید بسيار معقول است.
اما چیزی که بنده بهعنوان یک اما و اگر مطرح ميكنم، اینست که چه مسائلی را از چه کسانی باید پرسید؟
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید از شافعی نپرسند امثال این مسائل
شاید باید گفت کدام عالم و کدام روحانی باید پاسخ این مسئله را بدهد؟ یعنی انتظار ما از کیست؟ شاید نشود مسئله را حمل بر همه علما کرد یا از همهشان خواست. از کسانی که دقتهایشان فقط در مسائل فقهی خاصّ است، تنها در بعضی امور بايد انتظار داشت ولی در مورد نظریهپردازی دینی در عرصه هنر چطور؟ ما بعد از شهید مطهری در عرصه نظریهپردازی دینی، مدّعيان كمي نداشتیم اما اثر وجودیشان که تاثیر بگذارد در این عرصهها، چقدر بوده؟ میشود گفت که نه تنها تفکّر جناب مطهری تداوم و توسعه پیدا نکرده بلكه حوزهها حتی به آنها توجه چندانی هم نکردند. در صورتی که انتظار میرفت رشد پیدا کند. نه تنها رشد پیدا نکرده، خود همان نظر هم غایب است.
گاهی هنرمندان در عرصه هنر، خود را مجتهد اين وادي میدانند. حالا ما میگوییم این عرصه به نظریات غیر دینی که در عالَم بوده، آلوده شده است. یک عده بيایند این را پاکسازی کنند یا اصلاً عرصههای جدیدی را کشف کنند. چنين مجتهدي بايد زبان هنر و هنرمندان را خوب درك كند و تخصّص لازم در زمينه هنر را هم داشته باشد.
ظاهراً نقشآفريني حوزه را در زمينه نظريهپردازي ديني فرموديد. بعضی از آقایان هنرمندان متعهّد در آثارشان نوشتهاند که معمولاً حوزه علميه، موضع نظری و تئوریکي که در قِبال هنر معاصر گرفته، موضع سلبي بوده. صرفاً گفته فلان چيز نباشد، فلان چيز نباشد، … . ایشان گفته بود که هیچ وقت حوزه نگفته پس چه بايد باشد که بالاخره بشود فیلم ديني؟
منظور شما از «نظريهپردازي» اينست كه حوزه از منظر ایجابی بيايد یک فیلم دینی و یک هنر دینی را تبيين بکند؟
هاشمزاده: آيا واقعا این انتظار را باید از علما داشت یا نه؟ علما برای خودشان چنین شانیتی قائل هستند یا نیستند؟ این پرسشها مقدمه است؛ يک وقت عالمی میگوید اصلاً این عرصه بهگونهاي نیست که دين سخن بگوید و نظریه بدهد، اما یک موقع ميگوید که از زمان انعقاد نطفه آدمی تا هنگامي که میمیرد، من احکام دارم و دين، در همه امور زندگی سخن گفته است. اینطور عنوان میشود که «لاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ». اگر اینگونه است، پس شما باید وارد صحنه بشوید. اگر علما داعیه دارند که دين برای همه امور بشر برنامه دارد، خب باید وارد معرکه بشوند و این برنامه را عرضه کنند. بنده خودم اعتقاد دارم که اسلام به عنوان کاملترین ادیان نمیتواند پاسخگوی بخشی از نیازهای وجودی بشر نباشد. اما این اعتقاد در عرصه عمل و تولید اثر هنری، لحاظ نشده و حتّي به نوعي مغفول است. يك اثر دینی که عرضه شده باشد و ما بتوانيم مهر بزنیم که منظور دين، همین بود، حاصل نشده است. گرچه من به لحاظ تقدّم و تأخر معتقدم در هنر، پس از آن که اثر حاصل میشود، نظریهپردازان مینشینند و براساس آن نظر میدهند. این یک مسئله دیگر است.
آقاي جليلي! زمانی شما قائل بودید که بخش تئوریک و نظريهپردازي، معضل اصلی و اوّلي هنر نیست. اگر اينطور است، حوزه چه کار میتواند بکند در عرصه هنر؟
جليلي: ببینید یک سري مباحث مختلففیه وجود دارد که بعضی حوزويان راجع به آنها ابهام دارند که حوزه باید وارد بشود يا نه؟ اما من فکر میکنم حتّي در آن عرصهای که هیچ ابهامی وجود ندارد، اين سؤال را بررسي كنيم كه حوزه باید چکار بکند؟ مثلا بگوییم موسیقی مطلقاً حرام است یا مثلاً هنرهای مدرن، مطلقاً حرام است مانند سینما. ولي با شعر چهکار میخواهیم بکنیم؟ شعر که دیگر زمان اهلبیت هم بوده است. من میگویم از اینجا بیاییم شروع کنیم، بعد برویم سراغ عرصههای اختلافی. اینجا که اجماعی بوده، ما حرکتی نمیبینیم! يكبار به آقاي قرائتي گفتم که حاجآقا! شما بالاتريد يا پیغمبر؟ خندید و گفت حرفت را بزن! گفتم او كه پیغمبر خدا بود و وحی بر او نازل میشد، آنقدر از حسان تعریف کرده، حالا حسان چه کسی بوده؟ در دوره جاهلی كه یک شاعر جاهلیت، آخر حياتش هم که با امیرالمومنین همراهی نکرد، فقط در مقطعی که با اسلام همراهی کرد، چهقدر پيامبر از لحاظ مادّی و معنوی تحویلش میگيرد! گفتم شما در این سیسال شده اسم یک شاعر انقلاب را ببرید؟ اصلاً نمیخواهم بگویم هنرمندهای دیگر. قیصر امینپور از دنیا رفت، آقای خامنهای برایش پیغام داده با چه سوزناکی! نایب امام زمان پیام داده که جگرم سوخت! اما شما اسمش را هم نميآوريد. حتی اینها که مردهاند را ميگويم نه آنهایی که زنده هستند و ممکن است در آینده منحرف بشوند! هرچند كه همين ملاحظه را هم پیغمبر نداشته و بلكه عاقبت، حسان بن ثابت منحرف نيز شده است، اما در همان مقطع زماني كه همراه بود، مورد عنايت قرار ميگرفت. ایشان گفتند قیصر هم که مرده، اگر من اسمش را بیاورم، فردا یکی به من زنگ میزند که تو میدانی دختر عمّه این آدم، بیست سال پیش مثلاً چهکار کرده؟ تعبیر آقای قرائتی بهعنوان یک روحاني رسانهای این بود و بهخاطر بازتابهای بهاصطلاح منفی احتمالی، از این نفع یقینی صرف نظر ميکنند. بنابراین به نظرم حوزه اول باید این را جواب بدهد که در برابر کارهای هنری قوی که ابهامي هم نداشته، چهکار کرده است؟
هنر دو تا حیثیت دارد. یکی حیثیت معرفتی و یکی حیثیت اجتماعی؛ حیثیت معرفتی هنر يعني راه رسیدن به برخی از معارف و حقایق است. آقای خامنهای یک جمله دارد که ملتی که از عکاسی و تئاتر و سینما سر در نیاورد، راههایی از معرفت بر او بسته است! این نوع زاویه دید خيلي جلب است. یک بحث هم حيثيت اجتماعیاش است. شما امروز دارید میبینید كه در جامعه نقش جدّی دارد ایفا میکند، دارد جریانسازی میکند. فرهنگسازی میکند. خب حوزه هم همینطور است. حوزه هم یک وجهه معرفتی دارد، باید معارف را بدست بیاورد و در رسیدن به حقایق، دچار انحراف نشود و يك وجهه اجتماعي در بحث ابلاغ دارد. يا در امر به معروف و نهی از منکر مثلاً. آن وقت، هنر به معنای ابزاریاش میتواند مورد استفاده قرار بگیرد و به نظرم ظرفیتهای تعامل حوزه هم از حیث معرفتی و هم از حیث اجتماعی با هنر، هم از لحاظ معرفتیاش و هم از لحاظ اجتماعیاش بسیار بالا است.
مثلاً در عرصه معرفتي، شما در حوزه علميه، مباحث الفاظ داريد، دلالتها را داريد كه اينقدر مهماند. خُب الان با این هنرهای جدید در همین بحث دلالت، اصلاً سینما به روشهایی در دلالت رسیده که مسبوق به سابقه نیست. يعني اگر من و شما نخواهیم آثار اجتماعي هنر را در نظر بگیریم، از لحاظ معرفتی هم اصلاً یک منطق جدیدی ارائه کرده است.
پس ظرفیتهای بالایی برای تعامل حوزه و هنر، هم از حیث معرفتی و هم از حیث اجتماعی وجود دارد و رهبری هم آنقدری که من به فهم خودم میرسد، میخواهد این ظرفیتها شکوفا بشود و میبینيد حوزه با این ظرفیت عظیم اجتماعی و معرفتی که دارد، اگر متصل بشود به هنر، یک شارژ جدید در هر دوي آنها اتفاق میافتد.
در تراث حوزوی ما خصوصاً در عرفان و فلسفه، مثلاً در بحث وحدت شهود، عالم خیال و … ظرفیت و پتانسیل زيادي وجود دارد که به عالَم هنر وصل بشود. سؤال مشخّصتر بنده اينست كه آیا این امتداد معرفتی، مدّنظر شماست؟ یعنی ما یک سری مسائل بنیادین علمی داریم خصوصاً در مبانی حکمت كه باید ترجمان هنری پیدا بکند و مثلاً فلسفله هنر بسازد، عرفان هنر بسازد. يا این که در مرتبه بعد، حوزه نیامده معارف و آموزههاي دینی را امتداد هنری ببخشد و در همین قالبهای هنری موجود، در همین فرمولهای موجود بريزد؟ نيامده با یک نقش واسطهای، آموزههاي دين را ترجمه بکند بهگونهاي كه هنرمند بفهمد و در هنر خويش تجلّي ببخشد؟
هاشمزاده: سؤال خوبی است. شما بگویید که الان اشتغال اصلی حوزه به چیست؟ سابقه حوزه را هم در نظر بگیرید. فلسفه و عرفان همیشه در حاشیه است. متن حوزه همان فقه و اصول است. اگر به ادبیات هم میپردازد، به عنوان مقدمهای بر فقه و اصول است. میخواهم بگویم جناب آقای جلیلی! اصلاً به ادبیات هم از آن لحاظ هنري توجه نمیشود. در حالي كه جناب شريف رضی چه شاعر قدرتمند و ادیب بزرگی است! اين اديببودن براي او چه مقامی ایجاد کرده که وقتی از سخنان امیرالمؤمنین برميگزيند، به شيوه کتب حدیثی جمعآوری نکرده است. مثلا نگفته قال فلانبنفلان عن فلانبنفلان عن … . یعنی سلسله اسناد را نگفته و عمد هم داشته. او سخن امام را به دلیل هنری که داشته، ميشناخته. این سخنشناسی، یک هنر ادبي است و همه اینها از نهجالبلاغه، کتابی میسازد ممتاز که همه جهان تشیع آن را بعد از قرآن، مهمترین کتاب خود میداند.
امروز اشتغال حوزه به چیست تا من بدانم از او چه انتظاري داشته باشم؟ من از این باب که حوزه باید چه بکند، کارهای نیستم. رهبری میگویند، دیگران میگویند، خودشان بحث میکنند. من دارم میپرسم که در اين منظومه معارف اسلامي، اشتغال حوزه به چیست تا من در آن زمينه رجوع کنم و بپرسم؟ اگر در این معارف عظيم اسلامی، اشتغال او فقط به فقه به معنی احکام جزئیه است، خب معلوم است كه باید چه چيزهايي بپرسم. قسمتی از معارف اسلامي، فقه اصغر است. فلسفه هست، عرفان هست، حدیث و تاریخ و تفسير و چه و چه، همه هستند. اگر بگويد در اينها هم اشراف و اجتهاد دارم، اجتهاد من مثلاً محدود به مسائل نماز و حیض و نفاس و اینها نیست، خُب آنجاست که باید ازش انتظار داشته باشم.
آنوقت من شیعه که میخواهم در عرصه سینما، نقاشی، موسیقی و … کار کنم، او مسيرم را مشخص ميکند. اگر این کار را نكند، كما اينکه در سالهای گذشته نكرده، میشود همین. معرفتتان تداوم ندارد و در یک جایی متوقف ميشود و همان را برای خودش قرنها تکرار میکند. این انتظار را علما باید دوباره ایجاد کنند که ما از حوزههای علمیه فقط احکام فقهی را نپرسیم. دیانت ما در هجوم وحشتناک افکار و ادیان قرار گرفته. در جامعه امروز به صرف اينكه شما به جوانها بگویید مثلاً فلان مسئله مکروه یا حرام است یا احتیاطا اجتناب بفرمایید كه دیندار نمیشوند.
آقای جلیلی! سؤال این است که نقش فکری حوزه به طور اولی و اصلی بیشتر ناظر به این باید باشد که تراث علمی موجود و بهويژه عرفان و فلسفه را امتداد بدهد یا نه، این که رهبری در دیدار اخير گفتند، طلاب آشنا با وادی هنر بیایند و معارف و آموزههای دینی را تبيين هنري بكنند براي هنرمندان. انگار نقش واسطه ایفا کنند. کدام یک از این دو را در نقشآفريني حوزه، اولی می دانید؟
جليلي: آن ایفای نقش، لوازمی دارد. به نظرم آقای خامنهای بیشتر به حضرات حوزوی میگوید شما لوازم ارتباط با عرصه هنر را بدست بیاورید. حالا چه بخواهید از آن را به عنوان ابزار به کار بگیرید و چه استفادههاي ديگر بكنيد. اول باید بتوانید ارتباط برقرار کنيد. به نظرم اصل بحث آقا این نیست که حوزویها بیایند مثلاً کارگردان بشوند، رماننویس بشوند. در دیداری که با سینماگران داشتند، اصرار اين بود که شما باید با کارگردانهای موجود بتوانید ارتباط برقرار کنید. این چهموقع میتواند اتفاق بيفتد؟ یک سری بحثها، اخلاقی است که آقا شما اهل سعهصدر و تواضع باشيد. ظرفیت اخلاقی لازم برای تعامل با آدمهای اصناف و اقشار مختلف را داشته باشید، یکی هم به شناخت برمیگردد که آقا تا سینما را نشناسی، چهطور میتوانی با کسی که آن فن را دارد، ارتباط برقرار کنی؟ ما كسانی را نیاز داریم که بتواند به لسان این قوم با آنها سخن بگويد.
یک بحث دیگر این که من معتقد نیستم تمام اندوخته معرفتیاي که حوزه میتواند برای هنر بیاورد، این است که بیاید در فلسفه هنر تأسیس مبنا کند. حالا چون من در عرصه عمل هستم، کاربردیتر نگاه میکنم. تا موقعی که نابغهای پیدا شود و بتواند تأسیس یک مکتب فلسفی جدید در هنر بکند و با مبانی دینی هم سازگار باشد، سالها طول میکشد!
عرض من اينست كه در همين احكام فقهي و تاریخ فقه، كلّي ظرفيت هنري وجود دارد. الان اساس فقه ما چیست؟ لمعه و شرح لمعه را همه فقها و علما ميخوانند ديگر. خُب خود لمعه، خیلی دراماتیک شكل گرفته. سربهداران قیام میکنند، حکومت را به دست میگیرند، حقوق و قانون مدنی ندارند. یک نفر از خراسان بلند میشود میرود دمشق نزد شهید اول. ايشان هم در آن موقعیت فوری که هفته بعد اعدام میشود، در یک هفته مینشیند و کتاب لمعه را مینویسد. چقدر این دراماتیک است! شما از هر جهت که نگاه بکنید، اصلاً بنده کافر باشم، لائیک باشم، شما در تاریخ فقه و در احکام، ببینید چقدر ظرفیتهای دراماتیک برای داستاننویسی، نمایشنامهنویسی و … وجود دارد؟
بهنظرم لازم نیست در همین بحثهای کلیشهای جنبش نرمافزاری گیرکنیم که اول باید فلسفه هنراسلامی تأسیس شود، بعد فلان جور بشود، نه. ابتدا هم اینجور نبود که مثلاً ارسطو بیاید بوتیقا بنویسد، بعد شعرا بگویند که خیلی خب، بیایید بر اساس این، شعر بگوییم. اصلاً متد توليد علم و نظريه، این نیست. شهید مطهری فقط نیامده در آن مباحث بنيادين یک سری تأملات نظری راجع به هنر بكند. شما داستان و راستان را نگاه بکنید. من بعضی از این داستانها را درکلاسی با دوستان طلبه، بهعنوان سؤال امتحانی دادم. حديث مربوط به همان داستان را دادم و گفتم از این حديث، يك داستان در بیاورید. اینها نوشتند. بعد گفتم خیلیخُب. داستان شماره فلان آقای مطهری را ببينيد چهکار کرده. ایشان به تعداد کلمات کمتر از کلمات خود حدیث، آن را تبدیل به یک داستان کرده است! پس کار را خیلی پیچیده و سخت نکنید كه آقا شما باید بروید معارف قرآنی را بگیرید و از آن، معانی فلسفی را بکشید بیرون و سپس مکتب هنراسلامی تاسیس کنید. اگر بخواهيم صرفاً روي همين كار متمركز بشويم، به نظرم سرکاری است!
ظرفیتهای تعامل حوزه و هنر را محدود نکنیم ولی همان بحثی که عرض كردم، مشروط بر این است که طرفین بتوانند زبان هم را بفهمند. لااقل حوزویها بتوانند زبان اهل هنر را بفهمند تا با اینها تعامل کنند. نظر آقای خامنهای دقیقا همین است که شما نباید خودتان مستقیماً کارگردان بشوید. من هميشه مجله هفت را مثال ميزنم، عکس روی جلدش، داریوش مهرجویی بود با داریوش شایگان. نشسته بودند با هم چای میخوردند. گفتم شما هرگز نميتوانيد عکس مثلاً مجید مجیدی را با آقای جوادیآملی ببینید كه اینطور تبادل نظر ميكنند. اینجا اصلاً گسلی ایجاد شده و رابطه فعّالی که بین هنر و مکتب در زمان پیغمبر و اهلبیت وجود داشته، الان کاملاً به يك درّه خیلی عمیق تبديل شده است. حوزه بايد اين را از خودش بپرسد که چرا چنين اتفاقي افتاده؟ به نظرم همه اشکالات به هنرمندان برنمیگردد و شما هنرمندان متعهّد حزباللهی مؤمن هم دارید که مورد بیمهری حوزه هستند.
یک سری آسیبشناسی ناظر به درون حوزهعلمیه مطرح شد. مثلاً فرمودید كه بیشتر ناظر به فقه اصغر است و معارف کلّی را نمیپردازد. یا این که فرموديد پژوهشهای حوزه، عینیتگرا نیست، کتابخانهای و انتزاعی است. اینها آسیبهایی است که ناظر به خود حوزه است. حالا به فرض اگر حوزه بخواهد این ایرادات را مرتفع کند و وارد عرصه هنر بشود، موانع بيروني به او اجازه حضور جدّی و موفّق میدهد؟
هاشمزاده: کارهایی که شما تولید میکنید، کسی که به آنها نیاز دارد، رجوع میکند. این، خاصیت دنیاست. میگویند رسولالله چه کرد که گوشها برای شنیدن سخنانش آماده شد؟ چه میگفت؟ خُب نوع سخن، طوري بود که نیازها را برطرف میکرد. سخنی بود که مردم به آن احتیاج داشتند. برای همین دستور دادند که گوشها را بگیرند تا جادو نشوند. جادوکردن رسولخدا چه بود؟ تأثیرش بود دیگر. بهگونهای بود که آنها یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ. آنها مرگ را احساس میکردند.
امروز هم اگر حوزه، چیزی را که تفکر ناب دینی است و مورد نياز مردم است، تولید بکند، همینطور ميشود. موانع، همیشه هست اما این موانع در برابر فعالیت ناب ديني، ضعیف است. اگر حوزه، حضور فعّال پیدا کند، مسلماً اين موانع، ضعیفتر از آن است که مردم نخواهند سخن حوزویان را بشنوند یا هنرمندان، گوشهایشان را بگیرند. اگر شما پاسخ درستی به ارتباط مسائل هنری با معارف ديني بدهید و معضلات هنرمندان را مرتفع کنید، خب چرا رجوع نکنند؟
فقیه در حدیث ظاهراً از امام حسنعسگری، تعريف شده که: «الفقیه من انقذ الناسَّ مِن شرّ اعدائِهم». خب اگر فقیه یک نجاتدهنده و رهاکننده از شرّ دشمنان است، هنرمندان دیندار و با انگیزههای دینی ما مترصّد این هستند که راه نجاتی بیابند و در این وادی هنر، تصرّفی کنند. چون هنوز این هنرهای جدید اسب چموشی است که رام نشده. برای رام کردنش باید راهی جست.
حوزه علمیه هرجا که دستش پر بوده و با قدرت عمل کرده، مردم هم استقبال کردند و هرجا که دستشان خالی است، به ویژه در معارفی که بايد روح را آرام کند، مردم به دنبال جايگزين و محل رجوع ديگر ميروند. مسلماً در ذات حوزهها، در تراث ما، در انديشه ما اینها وجود دارد ولی چه شده که امروز عرفانهای دروغین، اینهمه در ایران جولان میدهند؟ در موقعیت کنونی جهان که نیازمند و تشنه است، شما باید پاسخ این تشنگی را بدهید، نه این که مانع ایجاد کنید. چون در ایجاد مانع شما تا مدتی ميتواند جلوی تهاجم را بگیرد. اما این تهاجم الان در خانههاست. با این وسایل رسانهاي جدید و ماهوارهها و اینترنت و اینها، حتی از شخصی که در کنارت نشسته، غافلی و نمیدانی او دارد چه میبیند و چه میشنود و چه تحلیل میکند؟ این سیل با سدّهای ظاهری درمان نمیشود. یَصُدّون عَن سَبِیل اللّه، حاصل شده.
دشمن مسلّط و خیلی قدرتمند در تکتک کلاسهای هنری و ادبی وجود دارد. ابوجهلها دارند حکمت میگویند و حوزه نباید غایب باشد. شما باید وارد بشوید، وقتی که وارد شدید، میبینید کار به این آسانیها نیست و به این سختی هم نیست. میشود پيش رفت. چون قابلیتهایی در فرهنگ دینی سراغ داریم و جواب داده که در دورهاي، تمدني بزرگ را ایجاد کرده است. تازه آن تمدن را ما ایراد میگیریم كه هنوز از آبشخور اصلی سيراب نشده بود. با اين حال، این همه اثر داشت. هنوز تفکر شیعی و امامان شیعی، زندانی آن تمدن بودند؛ یعنی درست در دوره عباسیان که قدرت اسلامی توسعه پیدا میکند، موسیبنجعفر در زندانشان است. ما داریم بهعنوان برخاستگان جدید تمدن دینی و فرهنگ دینی در جهان ادّعا میکنیم که اصلیترین آبشخور تفکر دینی را میخواهیم معرفی کنیم. خیلی ادّعایمان بالاست. که اگر اين بیاید، آن مشخصات بد تمدّن دوره بنیعباس هم از بین میرود و ما تمدّنی بدون آن ضایعات به جهان عرضه خواهیم کرد.
الان شیعه با انقلابی که ایجاد کرده میگوید من شما را به آبشخور اصلی ميبرم. از آن آبشخور، تمدّنی درست میشود که دیگر آن ضایعات دوره عباسی را هم ندارد. منبعش کجاست؟ منبعش قم است.
آقای جلیلی! تا حالا نگاه میکردید، میگفتید حوزه بیاید چهکار بکند. اگر ما بخواهیم به فضای موجود در هنر نگاه کنیم، مشکل اصلی در عدم ورود حوزه است یا نه مدیریت هنری ما اشکال دارد؟ حتی مدیرانی که محاسن و يقه بسته دارند!
جليلي: این موضوع دو طرفه است. هنر هم خودش را از ظرفیت های دینی محروم کرده است. یک دلیلش، نگاه بدبینانهای است که به فضای سنت دارند. مثلاً در ادبیات معاصر صادق هدایت، انحطاط و عقبماندگی در بعضی از بخشهای سنت را خیلیتاثیر برانگیز ترسیم میکند. یعنی ما هم که آن را میخوانیم، از آن وضعیت اجتماعی منزجر ميشويم. اينها خیلی خوب میتوانند سیاهیها وانحطاطهای محیطهای سنتی را نشان بدهند. ولی اینها نتوانستند زیباییها و ظرفیتهایی که در سنت وجود دارد را دقیق ببینند. این به نظرم مشکلی است که تا همین امروز ادامه دارد. اینها کماکان آن طرف درّه ایستادهاند.
بله، مطمئناً هنرمندان ما هم تنبلند، بیهمّتند. حتی اگر مثلاً بعضی موانع بیرونی وجود دارد، بعضی رویهای ترش حوزه وجود دارد، اینها که نباید آنان را از گنجینهای که در حوزهها هست، محروم کند. معلوم است اينها هم نسبت به گنجینه و درّی که در آنجا وجود دارد، خیلی شائق نیستند.
ما زیباییهایی در زندگی دینی مردممان داریم كه اصلاٌ جلوي دوربين نرفته. شما در ذهنتان مرور کنید، تا حالا دوربین سینمای ایران، داخل مسجد نشده است! یعنی ما هیچ فضای داخلی مسجد را در دوربین سینما نداريم. وقتی هم که میرود، تازه گیج میزند. حداکثر یک گنبد نشان میدهد و یک صدای مثلاً موذنزاده. یعنی در حدّ یک نگاه توریستی! ولی وقتی یک بار مثلاً آقای میرکریمی دوربینش را میبرد در فضای مدرسه علمیه، یک نتیجه درخشان ازش در میآید. چه کسی میتواند آن را ببرد؟ کسی که با آن فضا عناد نداشته باشد، شناخت داشته باشد، انس داشته باشد. فقط فضاهای فیزیکی نیست که بگوییم مسجد، مدرسه علمیه و … . خيلي از روابط و معاملاتی که در زندگی دینی مردم ما وجود دارد، از چشم هنرمند ما – چه عکاس و چه فیلمساز و چه داستاننویس – دور مانده است. ما ضمن این که یک سری نقدهایی میکنیم به حوزه علميه، واقعیتش این است که این طرف هم خیلی قابل نقد است.
یک رویکرد مختصر بعد از انقلاب در قشری از هنرمندان جوان و متعهّد ايجاد شد، به این مضامین و روابط وارد شدند، اصلاً یک جریان جدید در هنر ایران به وجود آمد. یعنی هنری که مثلاً در حوزه هنری اول انقلاب داريم، اصلاً سابقهای ندارد. با آن هنر روشنفکری و سلطنتی که در ایران هست، خيلي تفاوت دارد. یک جنس دیگر است. این حاصل رویکرد محدود چندساله هنرمندان انقلاب بود به فضایی که تا حالا هنر به آنها بیاعتنایی کرده بود یا آنها را انکار ميکرد. شما میبینید کلّی فیلم ساخته شد، کلّی داستان نوشته شد، جریانهای هنری جدید در شعر، در داستان، در فیلم، در تئاتر شکل گرفت. در بحث مدیران عرصه هنر هم دست روی دل ما نگذار كه نمیخواهیم غیبت کنیم!
هاشمزاده: مدیریت هنری بهصورت تُعدّوا الامانات إلی أهلها، وجود ندارد. آنهایی که مدیر بخشهای هنری میشوند، اصولاً نسبت به مقوله هنر یا ناآشنا هستند یا در سطح پایینی قرار دارند. این باعث میشود که نتواند مدیریت کند بلكه مدیریت بشوند! وقتی شما آدم ضعیفی را میگذارید، او به یک دوست باج نمیدهد. چون میگوید که او از ماست، برانیم يا بخوانیم، مسجد میرود! پس باج را به غیر میدهد برای اینکه میخواهد آمار بدهد که من دیگران را جذب کردم. و هم این که آن غير، صدایش در نیاید. چون این دوست، بهخاطر حفظ نظام هم که شده چيزي نمیگويد، غُر هم بزند، میزنیم توی دهنش! باج را به اغیار میدهد، بعد هم غیر اهلش را دور خود جمع میکند. تصور کن کسی فقیه نباشد و درس خارج فقه بخواهد بدهد! چه كساني را باید در درسش جمع بكند؟ خُب معلوم است کسی که کمی تبحّر داشته باشد، مچ استاد را ميگیرد و میفهمد چهکاره است.
ما اینجا اینطوری هستیم. بخش هنر و ادبیات، به ویژه ادبیات و هنر انقلابی، یک جور مظلومیتی پیدا کرده است. کسانی که در این مسئولیتها هستند، آن خاصیتها و ویژگیهای لازم را ندارند یا کم دارند. یکی از تاثیراتش هم در همین دو سال اخیر بود که دیدیم به يكباره خواستند رسانه و هنر را از زیر پایتان خالی کنند. يكمرتبه ديديد كه هيچكدام با شما نبودند. شما فکر میکردید اینها با شما هستند. وقتی فتنهای ایجاد شد، همه قبلهشان عوض شد! قضاوت کلّی نمیکنم ولی مدیریت بخشهای هنری و فكری جامعه موجب این قضیه شد. چون این مدیریت، ضعیف بود، غیر را پروراند. بعد هم رفتند هنر و فرهنگ و فرهنگستان ما را بر عهده گرفتند و کسانی را تقویت کردند که داعیهشان اصلاً دینی نیست. الان هم همين سياستها دارد دنبال ميشود!
Sorry. No data so far.