شنبه 20 جولای 13 | 19:16

«شب قدری» كه قدر دانسته نشد

علیرضا رضاخواه

مُرسی كه تجربه‌ی برادران خود در تركیه را نیز پیش روی خود داشت، نه‌تنها سفارت خود در اسرائیل را تعطیل نكرد، بلكه مرسی نیز همچون مبارك خود را در تأمین امنیت رژیم صهیونیستی متعهد نشان داد، پرز را برادر خواند و ارتش مصر را به تخریب تونل‌های فلسطینیان در سینا گماشت.


علیرضا رضاخواه – قاهره در اولین سالگرد پیروزیِ نخستین رئیس‌جمهور منتخب مصر در انتخابات، شاهد بركناری او است. محمد مرسی و بسیاری از رهبران اخوان‌المسمین در مصر توسط ارتش بازداشت شده‌اند. بار دیگر میادین شهرهای مختلف مصر -از پورت‌سعید و سوئز گرفته تا اسكندریه و قاهره- كانون توجه رسانه‌های خبری جهان قرار گرفته است. بسیاری تحلیل‌گران نیز از آغاز یك پایان و از ناكامی الگوی اخوان‌المسلمین در مصر سخن می‌رانند.

در این یادداشت می‌كوشیم تا به بررسی چرایی بروز این مسائل و افول دولت مرسی در چهارچوب هشدارهای رهبر انقلاب اسلامی در قبال خطرات پیش روی جریان بیداری اسلامی در منطقه بپردازیم.

رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی انواع آسیب‌ها و خطرات راه بیداری اسلامی عنوان كرده‌اند: «من این آسیب‌ها را به دو قسم می‌كنم؛ آنها كه در درون خودِ ما ریشه دارد و از ضعف‌هاى ما برمی‌خیزد، و آنها كه دشمن به‌طور مستقیم آن را برنامه‌ریزى می‌كند.» آسیب‌های ناشی از این قسم اول را می‌توان در فهرست زیر دسته‌بندی كرد:

۱. غفلت، مغرورشدن و غافل‌دانستن دشمن

«احساس و گمان این‌كه با سقوط حاكم وابسته و فاسد و دیكتاتور، كار تمام شد. راحتىِ خیالِ ناشى از احساس پیروزى و به دنبال آن، كم‌شدن انگیزه‌ها و سست‌شدن عزم‌ها، نخستین خطر است. و آن‌گاه این خطر مهیب‌تر می‌شود كه اشخاص در صدد تصاحب سهم ویژه در غنیمتِ به دست آمده باشند. ماجراى جنگ اُحد و غنیمت‌جویى مدافعان تنگه كه به شكست مسلمانان انجامید و مجاهدان از سوى خداوند متعال سرزنش شدند، یك نمونه‌ى نمادین است كه هرگز نباید از یادها بُرد […] روى دیگر این صفحه، مغرور‌شدن و دشمن را غافل‌‌دانستن است؛ شجاعت را باید با تدبیر و حزم در هم آمیخت.»

۲. مرعوب‌شدن و اعتماد به دشمن

«مرعوب‌شدن از هیمنه‌ی ظاهرى مستكبران و احساس ترس از آمریكا و دیگر قدرت‌هاى مداخله‌گر، آسیب دیگرى از این دسته است كه باید از آن پرهیز كرد. نخبگان شجاع و جوان‌ها باید این ترس را از دل‌ها بیرون كنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعده‌ها و حمایت‌هاى آنها افتادن نیز آسیب بزرگ دیگرى است كه به طور ویژه باید پیشروان و نخبگان از آن بر‌حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس باید شناخت و از كید او كه در مواردى در پسِ ظاهرِِ دوستى و كمك پنهان می‌شود، باید ملت و انقلاب را مصون ساخت.»

۳. اختلاف در صف انقلابیون

«ایجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابیون و رخنه در پشت جبهه‌ى مبارزه نیز آفتى بزرگ است كه با همه‌ى توان باید از آن گریخت.»

در ادامه، به تبیین بخش اول از آسیب‌های پیش روی بیداری اسلامی (ضعف‌های درونی) با تأكید بر موارد فوق و با توجه به روند تحولات مصر خواهیم پرداخت.

* غفلت و غرور

نظام تك‌حزبی و فضای بسته‌ی سیاسی مصر در دوران مبارك باعث شده بود كه «حزب ملی دموكراتیك» به مدت ۳۰ سال تنها تشكّل سازمان‌یافته‌ی سیاسی مصر باشد. از همین رو و به دنبال سقوط حُسنی مبارك در انقلاب پنجم بهمن (۲۵ ژانویه‌ی ۲۰۱۱)، دوگانه‌ی «إخوان‌المسلمین-ارتش» به عنوان دو نهاد سازمان‌یافته و متشكل، فضای سیاسی مصر پس از مبارك را تحت نفوذ خود گرفتند. رقابت نزدیك احمد شفیق -به عنوان نماینده‌ی جریان نظامی- با محمد مُرسی -به عنوان نماینده‌ی جریان انقلابی- در انتخابات ریاست‌جمهوری و نمود كمرنگ دیگر جریان‌های سیاسی شاهد این مدعا است. پیروزی ناپلئونیِ مُرسی در این انتخابات با به‌دست‌آوردن ۵۱.۷ درصد آراء در حالی صورت گرفت كه تنها نیمی از واجدین شرایط مصزی در انتخابات ریاست‌جمهوری شركت كرده بودند. به بیان دیگر، هرچند كاملاً مشروع و دموكراتیك، اما مُرسی تنها یك‌چهارم مردم مصر را نمایندگی می‌كرد. این در حالی بود كه بازماندگان رژیم مبارك و اعضای حزب ملی دموكراتیك -موسوم به فلول- با اتكا به ساختارهای دست‌نخورده در جریان انقلاب و نفوذ گسترده در سیستم حكومتی مصر، در حال سازماندهی مجدد نیروهایشان بودند. در مقابل، محمد مُرسی تنها به جابه‌جایی‌هایی در رأس ساختار سیاسی و امنیتی بسنده كرد.

حكومت جدید كه انقلابیون آن را مدیریت می‌كردند، در روند انتقال سیاسی مصر جدید دو راه در پیش داشت: نخست اتخاذ سیاست‌هایی كه اولاً منجر به ایجاد تعادل و اعتمادسازی در بین نیروهای سیاسی شود و در سایه‌ی آن، با یك روند تدریجی جایگاه جریان خود را در ساختار قدرت مصر تثبیت كند. ثانیاً انتخاب رویكردهایی كه اولویت را به تثبیت قدرت حزب و جریان خود بدهد. دولت مرسی اما با احساس اتمام كار با سقوط حاكم وابسته، رویكرد دوم را برگزیده و به سهم‌خواهی و میراث‌برداری از انقلاب مصر مشغول شد. انتصاب‌های گسترده‌ی افراد وابسته به این جماعت در سازمان‌های دولتی، نمونه‌ای از این عملكرد بود. این رویكرد در جریان همه‌پرسی قانون اساسی نیز در این كشور كاملاً مشهود بود. در حالی كه فقط حدود ۳۳ درصد واجدان شرایط رأی‌دهی در این همه‌پرسی شركت كردند، پیش‌نویس این قانون اساسی با رأی ۶۳.۸ درصد شركت‌كنندگان به تصویب رسید. به این ترتیب فقط حدود ۲۱ درصد مردم مصر به قانون اساسی این كشور رأی داده‌اند. هرچند نمی‌توان تمامی آن‌هایی را كه در انتخابات شركت نكرده‌اند، مخالف دولت دانست، با این حال روند كاهش مشاركت مردم نشان افزایش از نارضایتی‌ها داشت.

از طرف دیگر، حزب دموكراتیك ملی كه پس از دوره‌ی مبارك به حاشیه رفته بود و از قدرت ساختاری و رسانه‌ای بسیار بالایی برخوردار بود، از آن‌جا كه قادر نبود با دولت محمد مرسی مبارزه كند، در ائتلافی با جریان سكولار (چپ‌ها، ملی‌گراها و لیبرال‌ها) در كنار ارتش قرار گرفتند تا بركناری مرسی از مسند ریاست‌جمهوری را طراحی كنند. این در حالی است كه دولت مصر با درك صحیح شرایط سیاسی اجتماعی مصر و توجه به واقعیات موجود در شطرنج سیاسی این كشور، می‌توانست از این تحولات سیاسی پیشگیری كند.

* مرعوب‌شدن و اعتماد به دشمن

نوع نگاه و درك جریان تازه‌به‌قدرت‌رسیده از دشمن را می‌توان دومین عامل تحولات اخیر در این كشور دانست. مرسی به عنوان نماینده‌ی گفتمانی كه به قول توماس هیگامر -نویسنده‌ی كتاب جهاد در عربستان- «با مذهب وهابی تعارض دارد» اولین سفر خارجی خود را به عربستان سعودی انجام داد و كوشید تا نوعی اعتماد میان اخوان‌المسلمین و جدی‌ترین رقیب سیاسی آن در درون مذهب سنّی ایجاد كند. حضور بیش از یك میلیون كارگر مصری در عربستان و موفقیت‌های سلفی‌ها به‌ویژه حزب النّور -جریان وابسته به عربستان- در انتخابات پارلمانی مصر، اصلی‌ترین عواملی بودند كه مرسی را به دیدار پادشاهی سعودی كشاند. البته این اولین‌باری نبود كه اخوانی‌ها به سعودی‌ها اعتماد می‌كردند. پیش از این و در زمان ناصر هم آن‌ها كه از سوی رئیس‌جمهور وقت تحت تعقیب قرار گرفته بودند، به دامان سعودی‌ها پناه بردند و سعودی‌ها كه از جانشینی ریاض توسط قاهره در جهان عرب بیمناك بودند، با آن‌ها پیوند برداری بستند؛ تجربه‌ای كه برای طرفین پایان خوشی نداشت.

مُرسی كه تجربه‌ی برادران خود در تركیه را نیز پیش روی خود داشت، به‌اشتباه تصور می‌كرد چنان‌چه روابط خود را با كشورهای غربی و به‌ویژه ایالات متحده‌ی آمریكا سرو‌سامان دهد، خواهد توانست علاوه بر برخورداری از درآمد سالانه‌ی یك‌ونیم میلیاردی از كمك‌های آمریكا به مصر نوعی مصونیت نیز در مقابل برنامه‌های مخالفین به ‌دست آورد. از همین رو بود كه نه‌تنها قاهره سفارت خود در اسرائیل را تعطیل نكرد، بلكه مرسی نیز همچون مبارك خود را در تأمین امنیت رژیم صهیونیستی متعهد نشان داد، پرز را برادر خواند و ارتش مصر را به تخریب تونل‌های فلسطینیان در سینا گماشت.

از سوی دیگر، دولت جدید مصر پس از انقلاب، به شكل غیر منطقی حیات خود را به حمایت اقتصادی قطر گره زد. قرار بود قطر نزدیك به ۸ میلیارد دلار در مصر سرمایه‌گذاری كند و متقابلاً قطری‌ها به دنبال كنترل بر كانال سوئز و مدیریت آثار باستانی مصری‌ها بودند. با این حال، تحولات اخیر نشان داد كه سیاست در‌پیش‌گرفته‌ی این جریان در چگونگی تعامل با دشمنانشان اشتباه بود. عربستان اولین كشوری بود كه به دولت پس از مُرسی تبریك گفت. سلفی‌ها در حالی مرسی را تنها گذاشتند كه قرار بود در كنار او باشند. امیر جدید قطر نیز صریحاً اعلام كرد حاضر نیست به خاطر یك حزب روابطش را با كشورهای منطقه خراب كند. آمریكا هم نتوانست هیچ تضمینی به مرسی بدهد.

پایگاه خبری میدل‌ایست‌آنلاین در این باره نوشت: «خودباختگی إخوان در برابر سیاست و اوامر آمریكا و نرمش شدید در رفتار با اسرائیل، نه‌تنها آمریكا را قانع نكرد، بلكه نتوانست رضایت مردم مصر را نیز جلب كند. این رفتار سبب شد آن‌ها نزد آمریكا به عنوان منافقانی شناخته شوند كه رفتار ظاهریِ مغایر با تفكرات درونی دارند. نزد مردم طرفدار خود نیز به عنوان دروغ‌گویانی شناخته شدند كه رویكردی خلاف غرب‌ستیزی دارند كه در سخنانشان موج می‌زند.» در ادامه‌ی این گزارش آمده است: «آن‌ها همچنین همواره برای آزادی قدس و پشتیبانی از مقاومت شعار سر‌می‌دادند، اما به محض آن‌كه به قدرت رسیدند، سفیر مصر را از سوریه فراخواندند و برای مصر در اسرائیل سفیر تعیین كردند و به نام ملت مصر، نامه‌های محبت‌آمیز به اسرائیل نوشتند.»

روابط خارجی مصر در یك سال گذشته با كشورهای مختلف حول دو محور رعب از دشمن و تلاش برای جلب اعتماد او می‌چرخید. از همین رو تفاوت جدی میان سیاست خارجی یك سال گذشته‌ی مصر و دوران مبارك دیده نمی‌شود.

اختلاف در صف انقلابیون

محمد مُرسی هنگامی كه به عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب مصر انتخاب شد، قول داد رئیس‌جمهورِ همه‌ی مصر و مصریان باشد، اما خیلی زود به دامان جریان افراطی در مصر افتاد. در ماجرای سوریه هرچند او ابتدا بر راه حل سیاسی تأكید می‌كرد، اما كم‌كم به ‌سوی حمایت از مداخله‌ی نظامی كشیده شد، تا جایی كه این اواخر با حضور در كنفرانسی از علمای تكفیری در قاهره، از لزوم جهاد در سوریه سخن راند؛ سخنانی كه یك هفته‌ی بعد آثار خود را در قتل فجیع «حسن شحاته» از رهبران شیعه‌ی مصر و همراهانش نشان داد. بی‌توجهی به جریان‌های سیاسی رقیب، اولویت‌دادن منافع حزب خود بر منافع مصر، تكروی سیاسی و بی‌تدبیری در برخورد با نهادهایی همچون دادگاه قانون اساسی و درك غلط از جایگاه ارتش باعث شد تا جامعه‌ی مصر در یك سال گذشته دو شقّه شود؛ اتفاقی كه دو میدان اصلی مصر -التحریر و رابعة‌العدویة- امروز نماد آن هستند. اختلاف میان صفوف انقلابیون ۲۵ ژانویه خود را در ۳۰ ژوئن با بازگشت نظامیان به قدرت نشان داد.

عدم شناخت صحیح نسبت به مقطع حساس بروز انقلاب‌ها -یعنی آن‌چه كه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آن را «شب قدر» تاریخ كشورها نامیدند- نقشی جدی در این تحولات داشت. انگار كه آن‌ها قدرِ شب قدر مصر را ندانستند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.