سعید خورشیدی- در تولید علم هم زمینههای وجودی معرفتی و هم غیرمعرفتی موثر هستند. تلاش خواهیم کرد تا نقش رسانهها را در ارتباط با این دو سنخ زمینه مورد بررسی قرار میدهیم:
1- زمینههای وجودی معرفتی
– بسط و نهادینه کردن جهانبینی اسلامی در جامعه
شهید مطهری معتقد است که «یک مسلک و یک فلسفهی زندگی خواه ناخواه بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی دربارهی هستی و بر یک نوع تفسیر و تحلیل از جهان مبتنی است.» میتوان گفت علاوه بر مکاتب فکری، هر فرهنگ نیز بر نوعی جهانبینی استوار است که گرایش آن فرهنگ را نسبت به خدا، انسانیت، طبیعت، مسایل هستی، جهان و عالم وجود، زندگی و مرگ، بیماری و دیگر مسایل فلسفی که بر درک اعضا از دنیای خود تاثیر میگذارد، تبیین مینماید. این بخش از فرهنگ- که عمیقترین لایهی آن به شمار میآید- بیشترین بنیادهای معرفتی علم را در خود جای میدهد. به بیان دیگر مهمترین مبادی منطقی و معرفتی هر علم- یعنی مبادی هستیشناختی، انسانشناختی و معرفتشناختی- در این لایهی فرهنگ قرار میگیرند. از اینرو اگر به دنبال تولید علوم انسانی اسلامی هستیم بایستی در نخستین گامها، جهانبینی اسلامی را در عمیقترین لایههای فرهنگی جامعه نهادینه سازیم. نگاهی به پیشینهی تولید علم غربی نیز موید این ادعا است. چرا که تولید علوم مدرن در قرن نوزدهم میلادی پس از آن آغاز شد که اولا بنیانهای نظری آن علوم(هستیشناسی سکولار، انسانشناسی اومانیستی، معرفتشناسی پوزیتویستی و…) در سدههای پس از رنسانس توسط افرادی چون بیکن، دکارت، کانت و… طرح شده بود و ثانیا به وسیلهی هنرمندان، نویسندگان و فعالان فرهنگی در عرصههای مختلف بازتولید و در فرهنگ آن جامعه استقرار یافته بود.
با توجه به نظریهی «کاشت» – که قویترین اثر رسانههای جمعی را شکلدهی به جهانبینی مخاطبان میداند- رسانههای ارتباط جمعی(خصوصا صداوسیما که انحصارا در اختیار حاکمیت اسلامی قرار دارد) در کشور ما میتوانند مهمترین و کارآمدترین ابزار برای طرح، بسط، تعمیق و تثبیت جهانبینی اسلامی باشند. هر چند که بخشی از این هدف میتواند از طریق پخش برنامههای آموزشی مستقیم(مثلا پخش سخنرانیهای آیتالله جوادی آملی، آیتالله مصباح و…) و برنامههای ارشادی و مناسبتی حاصل شود ولی تحقق عمدهی آن مستلزم بهرهگیری از هنر دینی است. چرا که هنر میتواند اندیشههای فلسفی و عقلی را به گونهای ممثل و حسی نماید که فرهنگ عامه و عمومی به راحتی با آن ارتباط برقرار نمایند. به تعبیر یکی از نظریهپردازان فرهنگی، «بعد از دین جایی که در آن معرفت باز تولید میشود، هنر است. جامعهای که هنر نداشته باشد، هرگز دین آن جامعه تبدیل به علم نخواهد شد. هنر یعنی بازتولید معرفتی یک کشور، یا به عبارت دیگر نشانهشناسی برای معناهای تولید شده در کشور. یک هنرمند با نشانههایی که تولید میکند باعث میشود که مردم بتوانند ارزشها را قابل گفتگو کنند. هنر خیلی مهم است، جامعه بدون هنر هرگز نمیتواند تمدن بوجود بیاورد.»
از این منظر، میتوان به مسالهی وجود رسانههای جمعی و امکان بهرهگیری حاکمیت اسلامی از آنها به مثابه یک فرصت مغتنم در جهت تولید علم اسلامی نگریست؛ چرا که با استفاده از این فرصت میتوان با سرعت بسیار بیشتری جهانبینی اسلامی را در گسترهی افزونتری از جامعه ترویج کرد. توضیح بیشتر آنکه در غرب چندین قرن طول کشید تا تحولات فکری و فلسفی پس از رنسانس توسط آثار هنری- مثل تابلوهای نقاشی، رمانها، موسیقی و…- و دیگر فعالیتهای فرهنگی، عرصهی فرهنگ عمومی را تسخیر نماید و راه را برای تولید علوم مدرن باز کند، اما به نظر میرسد با استفاده از رسانههای جمعی و هنردینی، این امکان برای نظام اسلامی وجود دارد تا گزارههای بنیادین اسلام ناب و نگرش توحیدی به عالم را در زمان کمتری در فرهنگ جامعه نهادینه سازد.
– برجستهسازی مسایل واقعی جامعه بر مبنای اهمیت دینی آنها
علوم انسانی اسلامی بایستی قابلیت پاسخگویی به نیازهای جامعهی اسلامی و نظام اسلامی را داشته باشند. این سخن حضرت امامرحمهاللهعلیه دربارهی دانشگاه اسلامی، موید این نکته است: «دانشگاههای ما باید در [رفع] احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند… باید دانشگاه، اسلامی شود تا علومی که در آنجا تحصیل میشود، در راه تقویت ملت [بوده] و با احتیاج ملت همراه باشد» تحقق این ویژگی مستلزم آن است که محیطهای علمی و دانشمندان علوم انسانی گرفتار مسائل تقلیدی، خودساخته، انتزاعی و بیگانه از جامعه نباشند بلکه از مسایل و مشکلات واقعی جامعهی دینی آگاهی یابند و مسألههای خود را از میان نیازهای واقعی و موجود جامعه و نظام اسلامی انتخاب کنند. همچنان که در علوم فنی- مهندسی از لزوم ارتباط دانشگاه با صنعت سخن گفته میشود، در علوم انسانی نیز بایستی میان دانشگاه و متن جامعه ارتباط منسجم و متقابل برقرار شود. رسانهها میتوانند در این راستا نقش «واسطه» را ایفا و شکاف موجود میان آنها را ترمیم نمایند. بر اساس نظریهی «برجستهسازی»، رسانههای جمعی فهرستی از مهمترین مسایل جامعه ارائه و از این طریق بخش عمدهای از اولویتهای فکری مخاطبان خود را تعیین میکنند. مدیران رسانهای زمانی میتوانند از این کارکرد در جهت تولید علوم انسانی اسلامی بهره برند که اولا از منظر اسلامی به جامعه بنگرند و مسایل و معضلات آن را بیابند، ثانیا مبتنی بر نظام اولویتبندی دینی برای این مسایل اهمیت و ضریب رسانهای قایل شوند. شاید از این منظر اهمیت این سخن حضرت امام دربارهی کارکرد اجتماعی هنردینی بیشتر مورد توجه قرار گیرد: «هنر در مدرسه عشق نشاندهندهی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است.» افزون بر این، مطابق نظریه »کاشت» رسانهها، تصویری از جامعه را نیز در ذهن مخاطبان خود میکارند. از این رو هر چه واقعیتهای جامعه عادلانهتر در قاب رسانهها بازنمایی شوند، ادراک دانشمندان علوم انسانی از جامعه به واقعیت نزدیکتر بوده و علمی که ناظر به مسایل جامعه تولید میکنند نیز صبغهی دینیتری خواهد داشت.
به عنوان نمونهای از اهتمام به این هدف رسانهای، میتوان به برنامهی تلویزیونی «ثریا» اشاره کرد که سعی دارد با طرح مشکلات و مسایل واقعی جامعه (البته عمدتا در حوزهی علوم مهندسی، پزشکی و فنآوریهای وابسته به آنها) اذهان محققان و سیاستگذاران این بخشها را به موضوعات مورد نیاز جامعه متوجه ساخته و آنان را نسبت به تولید علم نافع در عرصههای فوق دغدغهمند سازد.
– آگاهی بخشی نسبت به هویت علم غربی و شکستن اقتدار آن
در فرهنگ دینی جامعهی ما نه تنها «علم» از قداست برخوردار است بلکه عالمان و جویندگان دانش نیز دارای احترام ویژهای هستند و تلاش آنان برای کسب علم، عبادت محسوب میگردد. علم سکولار غرب به پشتوانه قدرت سیاسی، اقتصادی و استعماری کشورهای غربی و با پوشش گرفتن از قداستی که مفهوم علم در جامعهی ما داشت، به صورت چراغ خاموش و بدون ایجاد حساسیت، وارد جامعهی ما شد. هزینه کردن نگاه دینی به علم و عالم، برای علوم سکولار غربی باعث شده تا این علوم در جامعهی ما از مصونیتی کاذب برخوردار شوند. چرا که دانشآموزان و دانشجویان با این نگاه که این علوم واقعا علم هستند(یعنی کشف واقع هستند) آنها را صرفا میآموزند تا در زندگی فردی و اجتماعی خود بکارگیرند، در حالی که علوم مذکور در حقیقت آمیختهای درهمتنیده و پیچیده از علم و جهلِمرکباند که مبتنی بر مبادی و مبانیای شکلگرفتهاند که در تعارض با جهانبینی اسلامی(و حقیقتِ هستی) قرار دارند. این سنخ مواجهه با علوم غربی از یک سو مانع نقد و ایجاد تحول در این علوم میشود و از سوی دیگر موجبات آن را فراهم میسازد تا مبادی فلسفی و فرهنگی علوم مذکور(که در تعارض با فرهنگ اسلامی و بومی ماست) به مرور زمان و به صورت ناخودآگاه و غیرنقادانه در ذهن متعلمان رسوب نمایند و در پی آن تعارضات و چالشهای فرهنگی در جامعه ایجاد گردد.
یکی از نخستین گامهایی که در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی باید برداشت، اصلاح این نوع نگرش به علوم انسانی غربی در سطح فرهنگ نخبگان حوزوی و دانشگاهی و سپس فرهنگ عمومی است. رسانههای جمعی میتوانند نقش عمدهای در برداشته شدن این گام داشته باشند. در این جهت، یکی از راهبردها میتواند توجه به کارکرد آموزشی رسانه باشد. به عبارت دیگر رسانهها تلاش کنند تا با پرداختن به مباحث فلسفهی علم- البته با زبان هر چه سادهتر- این مساله را نهادینه نمایند که اولا زمینهی فرهنگی- فلسفی یک نظریه در شکلگیری آن دخیل است و ثانیا علوم غربی- خصوصا علوم انسانی غربی- از زمینههای غیردینی، الحادی و سکولار تغذیه کردهاند، لذا نمیبایست آنها را به صورت کامل پذیرفت. هر چند که اشکال تخصصیتر این مباحث میبایست از طریق رسانههایی که مخاطب خاص دارند(همچون شبکهی آموزش، شبکهی معارف، شبکهی 4، صفحات اندیشهی روزنامهها و…) ارائه شوند اما میتوان اینگونه موضوعات را با زبان سادهتر از رسانههایی با مخاطب عمومیتر نیز منتقل کرد. ارتباط برقرار کردن بسیاری از مخاطبان صداوسیما با مباحث نظریای که آقای رحیمپورازغدی ارائه میکند، موید این مدعاست.
سیاست رسانهای پیشنهادی دیگر برای تحقق گام فوق، رسانهای کردن ناکارآمدی نظریههای علمی غربی در توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و اجتماعی است. علوم انسانی غرب در پناه پیشرفتهای تکنولوژیکی که این تمدن عمدتا در عرصههای فنی و تجربی کسب کرده است، توانسته این تصور عمومی را ایجاد کند که در عرصهی توصیف و تبیین پدیدههای انسانی و اجتماعی و بالتبع مدیریت و سیطره بر آنها نیز کارآمد است. رسانههای متعلق به تفکر انقلاب اسلامی میتوانند غیرواقعی بودن این تصور را نشان داده و هیمنه و اقتدار ساختگی علوم انسانی غربی را درهم شکنند. یکی از عملیاتیترین راهبردها در این زمینه، رسانهای کردن نظریاتی است که غربیها دربارهی پدیدههای انسانی و اجتماعی پیرامون ما ارائه کردهاند. چرا که مردم(از جمله قشر تحصیلکرده) به دلیل ارتباط بیواسطهای که با آن پدیدهها دارند با اندک توضیحی نادرستی آن نظریهها را درمییابند. برای نمونه میشود به نظریههایی در غرب اشاره کرد که تلاش داشتهاند «انقلاب اسلامی» را تبیین نمایند. راهبرد عملیاتی دیگر برجستهسازی مشکلات اجتماعیای است که امروز غرب را دچار بحرانهای عمیق و گسترده کرده است. چرا که اگر علوم انسانی تولید شده در غرب کارآمد بود، امروز آن جوامع نمیبایست دچار چنین بحرانهایی میبودند. برای نمونه میشود به وضعیت زنان در غرب اشاره کرد. سخن رهبر معظم انقلاب در این جهت راهگشاست: «از من سؤال کردند که شما در مقابل آنچه که غربىها دربارهى مسئلهى زن در کشور میگویند، چه دفاعى دارید؟ من گفتم: ما دفاع نداریم، ما هجوم داریم! ما در مسئلهى زن، از غرب طلبگاریم؛ ما مدعى غربیم؛ آنها هستند که دارند به زن ظلم میکنند، زن را تحقیر میکنند، جایگاه زن را پائین مىآورند؛ به اسم آزادى، به اسم اشتغال، به اسم مسئولیت دادن، آنها را مورد فشارهاى روحى، روانى، عاطفى و اهانت شخصیتى و شأنى قرار میدهند؛ آنها باید جواب بدهند. جمهورى اسلامى در این زمینه یک مسئولیتى دارد. جمهورى اسلامى در مسئلهى زن باید به طور صریح و بدون هیچ مجامله، حرف خودش را – که عمدتاً اعتراض به نگاه غربى و این نامعادلهى ظالمانهى غربى است – بگوید.»
2- زمینههای وجودی غیرمعرفتی
– تقویت انگیزهی حقیقتجویی از طریق طرح مباحث اخلاقی
بنابر تحلیلی که از تولید علم ارائه شد، معرفت انسان از انگیزهها و منافع فردی و اجتماعی او متاثر است. برای نمونه نویسندگان کتاب «چگونگی علم» با موردکاوی هفت رویداد علمی مختلف، نشان میدهند چگونه منافع و جهتگیریهای ارزشی غیرعلمی باعث میشود تا دانشمندان بزرگی همچون «لوییپاستور» نتایج برخی آزمایشات خود را نادیده بگیرند و از نظریهای دفاع کنند که خواستههای نفسانی آنان را بیشتر برآورده میسازد. راهحلی که میتوان از منظری اسلامی برای جلوگیری از این مشکل ارائه کرد عبارت است از تقویت ابعاد اخلاقی عالِم و جامعهی علمی. توضیح بیشتر اینکه انسان در کنار سایر گرایشهای خود از یک گرایش مهم فطری به نام «حقیقتجویی» نیز برخوردار است. از آنجا که تعالیم دینی و اخلاقی در جهت تقویت این گرایش آدمی سامان یافتهاند، عمل به این آموزهها باعث میشود تا علاوه بر تعدیل سایر گرایشها، پژوهشهای عالِم ذیل این گرایش استوار شوند و از گزند انحراف به سوی سایر مطلوبهای او مصون بمانند. از اینروست که قرآن بر نقش «تقوا» در کسب تعلیم الهی صحه میگذارد و میفرماید: «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» . علاوه بر این، تقوا را عامل پیدایش قدرت تمیز میان «حق و باطل»، «صدق و کذب» و «احسن و قبیح» معرفی مینماید: «إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا» . بنابراین تلاش رسانههای جمعی برای طرح آموزههای اخلاقی اسلام در جامعه و نیز تحریک گرایش حقیقتجویی انسانها علاوه بر آثار مثبتی که بر فرهنگ عمومی مردم و سبک زندگی آنان میگذارد، زمینهساز تولید علم دینی نیز میتواند باشد.
برای نمونه آیتالله خامنهای رذیلهی «ترس از غیرخدا» را به عنوان مانعی در برابر فهم مطرح میکنند: «ما نه فقط در عمل احتیاج به شجاعت داریم، در فهم هم احتیاج به شجاعت داریم. در فهم فقیهانه، احتیاج به شجاعت هست؛ اگر شجاعت نبود، حتى در فهم هم خلل به وجود خواهد آمد… درک صحیح از مبانى دین و از موضوعات دینى و از موضوعات خارجىِ منطبق با آن مفاهیم کلى و عمومى یعنى کُبریات و صُغریات احتیاج دارد به اینکه ما شجاعت داشته باشیم، ترس نداشته باشیم؛ والّا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از آبرویمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جوّ، ترس از فضا؛ اگر این حرف را بزنیم، علیه ما خواهند بود؛ اگر این حرف را بزنیم، فلان لکه را به ما خواهند چسباند؛ این ترسها فهم انسان را هم مختل میکند. گاهى انسان به خاطر این ترسها، به خاطر این ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نمیفهمد؛ نمیتواند مسئله را درست درک بکند و حل بکند؛ موجب اشتباه خواهد شد. لذا «و لا یخشون احدا الّا اللَّه» خیلى مهم است.» از اینرو هر چند در نگاه اول، تلاش رسانهها برای ترویج روحیهی شجاعت و جسارت فعالیتی در جهت اصلاح فرهنگ عمومی جامعه و… به نظر آید ولی در درازمدت اثر آن را در عرصهی مجاهدتهای علمی نیز میتوان دید. البته توجه به این نکته ضروری است که ترویج ارزشهای اخلاقی ناظر به عرصهی تولید علم و ارتقاء اخلاقی پژوهشگران مستلزم آن است که تولیدکنندگان رسانهای از رایجترین و مهمترین لغزشگاههای اخلاقی در مسیر تولید علم آگاهی داشته باشند تا آنها را در اولویت برنامهسازی خود قرار دهند و همچنین محصولات تولیدیشان تا حد امکان ناظر به مصادیق فعالیتهای علمی باشد تا تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند.
– دغدغهمند ساختن محققان علوم انسانی نسبت به آرمانهای دینی
علاوه بر آنچه گفته شد، رسانههای جمعی همچنین میتوانند از طریق انگیزش پژوهشگران نسبت به یکسری مطلوبها و غایات، تولیدات علمی آنان را جهتدهی نمایند. در تبیین این مساله میتوان به این نکته اشاره کرد که «انسان فعل ارادی بدون غایت نمیتواند انجام دهد و پژوهش نیز یک فعل ارادی است و لذا اینکه غایت ما از هر علمی چه باشد، فوقالعاده پژوهش ما را تحت تأثیر قرار میدهد و جهت پژوهشهای ما را تعیین میکند که اصلا به چه اموری بیندیشیم و درباره چه اموری فکر نکنیم، چه واقعیتهایی را در تحقیق خود لحاظ بکنیم و از کنار کدام واقعیتها بیاعتنا عبور کنیم، و…. اینجاست که معلوم میشود که مثلا اینکه غایت علم اقتصاد را تحقق «رفاه حداکثری» بدانیم یا تحقق «عدالت حداکثری»، چقدر در ماهیت «علم اقتصاد»ی که حاصل میشود، موثر است.» هر چند که آشنایی محقق با جهانبینی اسلامی به صورت طبیعی آگاهی او از غایات و اهداف اسلام را نیز در پی خواهد داشت، ولی صرف این آگاهی برای تولید علم اسلامی کافی نیست، بلکه لازم است که محقق نسبت به آرمانهای اسلامی علاقهمند و دغدغهمند گردد. چرا که حرکت مستمر در مسیر تولید علم دینی- خصوصا در شرایطی که علم سکولار غربی بر محیطهای علمی حاکمیت دارد- نیازمند مجاهدت فراوان، چالش با مشکلات گوناگون و گذشتن از برخی از منافع و راحتطلبیهاست. این مهم تحقق نمییابد مگر آنکه آرمانهای دینی به قدری در فرد انگیزه ایجاد کرده باشند که دغدغهی تحققشان لحظهای او را آرام نگذارند و مانع یاس و توقف او شوند. نگاهی به شخصیت اثرگذارترین عالمان علوم انسانی اسلامی موید این مدعاست. استاد مطهری همچنان که در اوج نظریهپردازی دینی قرار دارد، الگوی کاملی از یک مسلمان دردمند و آرمانخواه نیز هست. یکی از صاحبنظران اهمیت این ویژگی شهید مطهری را چنین شرح میدهد: «افراد فاضل و داننده، پیوسته در میان ما بودهاند و اینک بیش از هر زمان دیگری فضلای دانشگاهی و حوزوی داریم. اما مطهری چه چیزی داشت که عمده صاحبان فضل و تصدیقدارهای ملّا و محقق و مؤلف حوزوی و دانشگاهی ما کمتر دارند؟! چیست که ما کم داریم؟!… چه شد که او یک تنه و بیهیچ امکانات، پیش از انقلاب، چنان جبهه عظیمی در محاجههای نظری میگشاید و چنان برکتی برجای مینهد و هنوز که هنوز است، یکی از عمدهترین منابع تغذیه تئوریک انقلاب همان آثاری است که از چهل تا سی سال پیش به دست او به نگارش درآمده است. درد ما چیست که با وجود بودجههای فرهنگی در این همه سال هنوز به اندازه یک مطهری کار را به سامان نرساندهایم؟ آیا «درد بی دردی» نیست؟… یک مصلح دینی و اجتماعی، بدون یک قلب شعلهور، قادر به هیچ اصلاح جدی نخواهد بود. «ذهن مملو» و «چشم باهوش»، البته لازم است، اما بی یک سینه سوخته، در حکم هیچ است. دردمندی و گرفتگی، گداختگی و پروردن یک سر سودایی، آری اینهاست که جامعهای را شخم میزند و بذر یک نسل جدید را میپرورد اما اگر یک محقق، یک فقیه، یک فیلسوف، یک عالم علوم انسانی، یک نویسنده و خطیب، دچار «درد بیدردی» بود و اگر خواست از راه کلمه نوشتن و گفتن ارتزاق و سر در توبره علم خویش کند، اگر فکر اصلاح و انقلاب، فکر تربیت و آزادی، فکر عدالت و عبادت، به پردههای مغزش فشار نیاورد و درد تشکیل حکومت و نشر معرفت و مرگ اشرافیت و مظالم اقتصادی، در حدی نیست که قفسه سینهاش را در هم شکند و نسبت به اعمال ایدههای قدسی خویش کم تفاوت است و مایهگذار نیست و… چنین دانشمند محترم و متفکر مردمی، ارزش یک نگاه تأییدآمیز را هم ندارد و افسوس که چقدر از این نوع اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی روی دستمان ماندهاند.»
بخش عمدهای از این دغدغهمندی را رسانههای جمعی میتوانند با طرح هنرمندانهی آرمانهای دینی و برجستهسازی کاستیهای وضعیت موجود در حوزهی هریک از آن آرمانها، ایجاد نمایند. برای مثال شاید یک محقق اقتصادی از آخرین آمار فقر و سطح درآمد پایینترین دهکهای اقتصادی در جامعه آگاهی کامل داشته باشد و مبتنی بر جهانبینی اسلامی آن را نامطلوب هم بداند ولی از آنجا که به طور ملموس با این پدیده مواجه شخصی نداشته است، تمام همت علمی خود را در جهت حل این معضل بکار نبرده باشد(تنبلی و کاهلی کرده و یا در کنار آن به موضوعاتی با اهمیت کمتر پرداخته باشد). رسانه لازم نیست همهی مصادیق این معضل را پوشش رسانهای دهد بلکه میتواند با به تصویر کشیدن هنری این معضل تنها در یک خانواده و نشاندادن تبعات آن، (بررسی مصداقی یک نمونه) انگیزهی محقق را در جهت تولید علم برای حل این معضل صدبرابر نماید و به تعبیر اسلامی او را به جهاد علمی در این عرصه فرابخواند. مثال دیگر را میتوان در حوزهی دانش مدیریت مطرح کرد. یکی از نکاتی که در حاشیهی سازماندهی بروکراتیک و تقسیمکار تخصصی و جزیی در کارخانجات و سازمانها مطرح میشود (و حتی دانشجویان دورههای کارشناسی رشتهی مدیریت نیز آن را فرا میگیرند) آن است که در این سنخ سازماندهی، شأن کارمندان در حد ابزارهایی برای کسب اهداف سازمانی فروکاسته شده و از سایر شئون آنان(همچون احساسات، خلاقیتها، کمال و رشد معنوی و…) غفلت میگردد. صرف وجود این آگاهی در اذهان عالمان، انگیزهای قوی برای حل این مساله نیست، همچنانکه علیرغم اینکه سالهاست این آگاهی حاصل شده اما تا حد زیادی این مشکل همچنان پابرجاست. چرا که آنان به صورت عینی و ملموس پیامدهای منفی این نوع سازماندهی بر کارکنان را تجربه نکردهاند. رسانههای جمعی میتوانند این پیامدهای منفی را در قالب مستند و یا داستان برای نظریهپرداز رشتهی مدیریت ملموس نمایند. بیان دراماتیک و داستانی یکی از مصادیق انسانهایی که در اینگونه سازمانها از هویت انسانی خویش فاصله گرفتهاند- (آنچنان که در فیلم «عصرجدید»، چارلیچاپلین با زبان طنز به بخشهایی از آن اشاره میکند. هر چند که با رویکرد اسلامی میتوان انتقادهای بسیار اساسیتری نیز مطرح کرد)- میتواند اولا مشکل را عمیقتر به پژوهشگر منتقل کند و ثانیا او را دغدغهمند حلش نماید. خلاصهی این سرفصل آنکه رسانهها میتوانند کاری کنند که پژوهشگران علوم انسانی به مثابه مسلمان دردمندی که به دنبال مرهمگذاری بر دردهای جامعه اسلامی است، با روحیهی جهادی به فعالیت علمی بپردازد نه صرفا با انگیزهی کسب معیشت و وجاهت علمی.
– برجستهسازی رسانهای نظریهپردازان و نظریههای علوم انسانی اسلامی
بنابر نظریهی مارپیچ سکوت، افراد (از جمله نظریهپردازان و پژوهشگران) عمدتا از طرح نظریه و نگرشی که باعث انزوای آنان در جامعه(و نیز جامعهی علمی) شود پرهیز میکنند. محققان از طریق مواجهه مستقیم با محافل علمی-دانشگاهی و نیز استفاده از رسانههای جمعی درمییابند که طرح چه سنخ نظریاتی موجبات انزوای آنان در جامعه را فراهم میسازند. سیطره علوم انسانی غربی در محافل دانشگاهی کشور و همچنین پشتیبانی گستردهی رسانههای جهانی از این جریان فکری، این پیام را به پژوهشگران علوم انسانی اسلامی میدهد که همفکران آنان در اقلیت هستند لذا اگر نظریههای نوآورانهی خود را ارائه نمایند در انزوا قرار خواهند گرفت. از اینرو آنان به سکوت و یا حداکثر طرح دیدگاههای خود در محیطهای محدودِ همفکر تمایل مییابند. اقدامی که رسانههای وابسته به تفکر انقلاب اسلامی میبایست در راستای شکستن این مارپیچ تکرارشونده انجام دهند، بازنمایی رسانهای و برجستهسازی نظریهها و نظریهپردازان علوم انسانی اسلامی است. البته لزوما این بازنمایی نمیبایست با رویکرد ترویجی و تبلیغاتی باشد،(هر چند در مورد نظریاتی که استحکام علمیشان یقینی است، میتوان از چنین رویکردی بهره برد) بلکه یکی از مهمترین راهبردها در این زمینه میتواند دامن زدن به فضای گفتگوها و مناظرات علمی باشد. این سنخ مناظرههای علمی- علاوه بر سایر ثمرات- این پیام ضمنی را به مخاطب خواهد فرستاد که اولا جریان فکری معتقد به علوم انسانی اسلامی به آن شدتی که رسانههای متعلق به تفکر رقیب تصویر میکنند در اقلیت نیست، ثانیا طرح یک نظریه مبتنی بر مبانی اسلامی نه تنها منجر به انزوا نمیشود بلکه مجال عرض اندام در مقابل نظریههای حاکم در محیطهای علمی مییابد. چراکه نفس شکلگیری فضای سنجش و انتقاد نسبت به یک نظریهی علمی، این حس را به محقق منتقل میکند که دیدگاه وی مورد توجه قرار گرفته و چنانچه اهتمام علمی بیشتری داشته باشد امکان پذیرش آن در جامعة علمی نیز وجود دارد. برخی از قسمتهای برنامهی تلویزیونی «زاویه» از شبکهی چهار، مصداقی قابل ذکری از این نوع سیاست است.
– تقویت چرخهی تعاملی میان علم و عمل
از آنجا که علم دینی در جهت حل مسایل فردی و اجتماعی مسلمین تولید میشود، لذا گسترش و تعمیق آن مستلزم به کارگیری آن در صحنهی عمل است. بکاربستن یک نظریهی علمی در عرصهی عمل (البته پس از آنکه نظریه توانست صدق خود را بر جامعهی علمی بقبولاند) ممکن است نواقص، کاستیها و حتی نادرستی آن را مشخص کند که لازم است این بازخورد به جامعهی علمی ارائه شود تا نسبت به اصلاح و یا طرد آن نظریه اقدام نماید. چرا که نقدها و نقصهایی که بر نظریات گذشتگان در درون علم وارد شده، نقصهایی که از نظریات پیشین آشکار شده و به طور کلی ذخیره معرفتی درون یک علم و تطوراتی که یک دانش در مسیر تلاشهای عالمان گذشته داشته است، از جملهی عوامل وجودی برای شکلگیری یک نظریه جدید هستند. از سوی دیگر ممکن است که نظریهی مذکور علاوه بر صدق نظری در عرصهی عمل نیز از کارآمدی برخوردار باشد که در اینصورت علم مذکور یک مساله از فرد یا جامعهی دینی را حل میکند و او را در مسیر کمال خود یک قدم به پیش میبرد، که با این حرکت مسایل جدیدی در برابر فرد یا جامعه رخ مینمایاند که نیازمند کار فکری و پژوهش علمی است. بر این اساس میشود گفت که یکی از عوامل موثر بر تولید علم دینی، «مصرف علم دینی» توسط فرد و جامعهی دینی است. آیهی مبارکهی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» و نیز حدیث «من عمل بما علم علمه اللّه ما لا یعلم» را میتوان به عنوان موید این ادعا بیان کرد. آیتالله خامنهای نیز در بیاناتی یکی از علل عدم پیشرفت در برخی زمینهها را بیتوجهی به «عمل» میدانند: «وقتی علم را در وادی عمل و تجربه انداختید، هم شکوفا میشود و هم با گوشههای ناشناختهی زیادی برخورد و آنها را کشف میکند. «العلم یهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه» خیلی جملهی عجیبی است؛ یعنی علم عمل را صدا میزند و به عمل میگوید بیا. اگر عمل دنبال علم آمد، چه بهتر؛ اگر نیامد، علم هم میرود. اینکه شما میبینید ما در خیلی از بخشهای علمی پیشرفت نکردهایم، به خاطر همین است.»
افزون بر آثار فوق، عمل به نظریات علوم انسانی اسلامی تولید شده، بر محققان و پژوهشگران این عرصه اثر انگیزشی فوقالعاده مثبتی نیز خواهد داشت. چرا که آنان احساس «منشاءاثر بودن» میکنند. از سوی دیگر عدم عمل به این علوم باعث بیرغبتی دیگران نسبت علوم دینی و حتی اصل دین میگردد. در حدیثی از حضرت علیعلیهالسلام نیز چنین آمده است که «انما زَهَّد الناس فی طلب العلم، کَثْرَتَ ما یرون مِن قلَّتَ مَن عَمِلَ بما عَلِم»، «آنچه که باعث میشود مردم در طلب علم راغب نباشند، این است که بسیار میبینند که عالم عامل و کسی که به آنچه می داند عمل نماید، اندک است.»
رسانههای جمعی این ظرفیت را دارند که هم افراد را نسبت به عمل به علوم دینی تولید شده تشویق و ترغیب نمایند و هم از سازمانها و نهادهای مختلف حاکمیتی عمل به علوم انسانی اسلامی تولید شده مطالبه نمایند. توضیح بیشتر اینکه با توجه به اقتدار و مرجعیتی که علوم انسانی غربی پیدا کردهاند، به طور طبیعی افراد و سازمانهای مختلف تمایل دارند برای حل مشکلاتشان به علوم مرسوم و نظریههای مشهور رجوع کنند، لذا سوق دادن آنان به بکارگیری علوم انسانی اسلامی علاوه بر آگاهی بخشی، نیاز به حمایت و فشار فرهنگ عمومی نیز دارد که این مهم را رسانهها میتوانند فراهم سازند. برای نمونه، هر چند در زمینهی بانکداری اسلامی راه نرفتهی طولانی و دشواری در مقابل اقتصاددانان اسلامی وجود دارد، لیکن بسیاری از نظریاتی که آنان در راستای حل بخشی از مشکلات نظام بانکی کشور ارائه کردهاند مورد بیاعتنایی مدیران و مسئولان بانکی قرار گرفته است که چرا که آنان دانشآموختهی علوم انسانی غربی هستند. چندی پیش، پخش چند برنامهی تلویزیونی دربارهی بیاعتنایی نظام بانکی کشور به بانکداری اسلامی، ربوی بودن برخی تعاملات بانکها با مردم و پیامدهای آن (همچون وضعیت نابسامان برخی کشاورزانی که وام بانکی دریافت کرده بودند و…) بازتاب گستردهای در جامعه (خصوصا در میان اقشار مذهبیتر) یافت، از اینرو مسئولان بانکی تحت فشار فرهنگ عمومی و رسانهها مجبور به پاسخگویی شدند و پس از مدتی یکی از بانکهای بزرگ کشور اجرای دو طرح در زمینهی بانکداری اسلامی را آغاز کرد. بر این اساس، اگر رسانههای متعلق به جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی سیاست «مطالبهی عمل به علوم اسلامی» را در پیش گیرند، «نهضت مصرف علم دینی» را به راه خواهند انداخت که مقدمهای خواهد بود بر گسترش هر چه بیشتر «نهضت تولید علم دینی» در عرصههای مختلف.
– ترویج خلاقیت
هر چند که تعاریف متعددی از خلاقیت-خصوصا توسط روانشناسان- ارائه شده است ولی میتوان شاخصههای اصلی این تعاریف را چنین برشمرد: توانایی مشاهده اشیاء به روشهای جدید، یادگیری از طریق تجربیات گذشته و ارتباط آن به موقعیتهای جدید، تلفیق ایدههای مختلف به شیوهای منحصربفرد، تفکر در راستای برداشتن موانع و خطوط نامتعارف، استفاده از دیدگاههای غیرمتداول برای حل مسایل، خلق و ابداع چیزی تازه و ابتکاری، طی کردن مراحلی فراتر از اطلاعات داده شده. از آنجا که یک نظریهی علمی در جهت پاسخ به مسالهی علمی طرح میشود، لذا تفکر خلاق میتواند از طریق تولید ایدههای خام، ابتکاری، متنوع و غیرتکراری در راستای حل مسایل، چرخ تولید علم را به حرکت درآورد. از اینرو میتوان داشتن روحیهی خلاق را یکی از عوامل فردی موثر در تولید علم دانست.
رسانههای جمعی این امکان را دارند تا با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای و هنری، بر قدرت و شیوه تخیل و تفکر مخاطبان خود اثرگذارند و خلاقیت آنان را پرورش دهند. از سوی دیگر رسانهای شدن ایدههای بدیع و صاحبان آنها را میتوان به مثابه تشویقی دانست که منجر به افزایش انگیزه و جسارت دیگران در طرح نظرات نوآورانهی خود میگردد. همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز تقدیر از نوآوران را عامل انگیزش دیگران به خلاقیت میدانند: «باید تولید نظریه و فکر، تبدیل به یک ارزش عمومی در حوزه و دانشگاه شود و قلمروهای گوناگون عقل نظری و عملی، از نظریهسازان تقدیر به عمل آید و به نوآوران جایزه داده شود و سخنانشان شنیده شود، تا دیگران نیز به خلاقیت و اجتهاد تشویق شوند.» بنابراین رسانههای گروهی گوناگون میتوانند به نسبت درجه اهمیت و فراگیر بودنشان، نقشی مفید در فرهنگسازی و نهادینهسازی خلاقیت و نوآوری در کشور داشته باشند.
3- نتیجهگیری
تولید علوم انسانی اسلامی، مستلزم فراهم شدن زمینههای وجودی معرفتی و غیرمعرفتی متعدد فردی و اجتماعی است. رسانههای جمعی میتوانند در فراهم ساختن هر دو سنخ مقدمات فوق، موثر باشند. این مهم از طریق اتخاذ راهبردهایی همچون «بسط و نهادینه کردن جهانبینی اسلامی در جامعه»، «برجستهسازی مسایل واقعی جامعه بر مبنای اهمیت دینی آنها»، «آگاهی بخشی نسبت به هویت علم غربی و شکستن اقتدار آن»، «تقویت انگیزهی حقیقتجویی از طریق طرح مباحث اخلاقی»، «دغدغهمند ساختن محققان علوم انسانی نسبت به آرمانهای دینی»، «برجستهسازی رسانهای نظریهپردازان و نظریههای علوم انسانی اسلامی»، «تقویت چرخهی تعاملی میان علم و عمل»، «ترویج خلاقیت» و… تحقق مییابد.
با سلام
مقاله بسیار طولانی است ولی من از خواندن چند قطعه حدس زدم که مثل اکثر این مباحث, خد اکثر فقط یک راهنمائی کلی است و اینکه رسانه ها این بحث را در دسترس عموم قرار دهند. ولی کدام بحثها و نظرات را. من سالها پیش, در جمعی گفتم که روانشناسی فرویدی, بر گرفته از تجربیات طبقه متوسط غربی است و این را در چند جمله میتوان ثابت کرد. در جامعه شناسی, باید تبیین کنیم ما از کدام جامعه غربی صحبت میکنیم؟ از جامعه غرب امروزی؟ از جامعه غرب مسیحی یا پیش از آن و اینکه چرا دین مسیح در مولد خود زیاد مورد استقبال قرار نگرفت ولی به سرعت مورد قبول عرب واقع شد؟ و البته در مورد ادبیات که تا امروز کسی به این سوال من جواب نداده که چگونه میتوان ادبیات و بطور کلی هنر را اسلامی کرد؟