چهارشنبه 24 جولای 13 | 11:39
آسیب‌شناسی رفتار اصولگرائی

آیا جلیلی وحدت شکنی کرد؟

محسن مهدیان

جلیلی یک نامزد گفتمانی بود. نامزدهای گفتمانی با نامزدهای حزبی متفاوت هستند. نمی‌توانند فارغ از گفتمان خود تصمیم بگیرند. دو یا چند گفتمان با ائتلاف راس سیاسیشان یکی نمی‌شوند. اساسا در گفتمان برخلاف حزب تنها راس سیاسی نیست که تصمیم می‌گیرد.


جلیلیتریبون مستضعفین -محسن مهدیانسهم سعید جلیلی در شکست اصولگرایان چه بود؟ آیا جلیلی وحدت شکنی کرد؟ اصولگرایان شکست خوردند. شکست همراه با بهت. اما علت این شکست چه بود؟ این روز‌ها اصولگرا‌ها در محافل داخلی و رسانه‌ای خود به آسیب‌شناسی حضورشان در انتخابات می‌پردازند. این یادداشت در پاسخ به یک سوال است: «چرا جلیلی نباید به نفع قالیباف کنار می‌کشید؟»

بخشی از بدنه جریان اصولگرائی معتقد است که عدم کناره گیری جلیلی به نفع قالیباف در هفته منتهی به انتخابات، عامل مهم پیروزی حسن روحانی است. این گروه اعتقاد دارد که جلیلی و جریان وابسته‌اش وحدت شکنی کردند و بی‌توجه به واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی با آرمانگرائی محض راه را برای به قدرت رسیدن جریانی غیر اصولگرا هموار ساختند.

این یادداشت نه از حیث بررسی انتخابات گذشته بلکه آسیب‌شناسی رفتار جریان اصولگرائی در انتخابات است. به این فهم آخرین تصمیم جلیلی برای ماندن در صحنه انتخابات «منطقی» و «عالمانه» و «اجتناب ناپذیر» بود. ذکر این نکته ضروری است که این قلم در ایام انتخابات تمام تلاش خود را برای رای نیاوردن جلیلی به کار بست؛ با این حال آخرین تصمیم جلیلی را قابل دفاع می‌داند.

استدلال اصولگرایان برای متهم ساختن جلیلی به وحدت شکنی و مقصر دانستن وی در شکست انتخاباتی ناشی از سه برداشت غلط است. برداشت غلط از «جریان اصولگرایی». برداشت غلط از «مردم و انتخابات». برداشت غلط از «وحدت».

فهم نادرست اصولگرایان از اصولگرائی

پیشنهاد می‌شود مانیفست جریان اصولگرائی یکبار مرور شود؛ یک سری احکام کلی در حد تکالیف و اهداف و آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی. اعتقاد به اصل نظام جمهوری اسلامی و اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه و اعتقاد به فقه حکومتی و اعتقاد به مقابله با استکبار و مواردی از این دست.

آیا یک جریان سیاسی می‌تواند برای مجزا شدن از دیگر گروه‌ها به همین مانیفست اکتفا کند؟ کلی و موسع دیدن شاخص‌ها برای یک جریان سیاسی چند آفت جدی دارد. اول و مهم‌ترین اینکه خود را جریان حاکمیتی می‌بیند نه یک جریان سیاسی. این پدرخواندگی ده‌ها آفت دارد که مجال طرحش اینجا نیست.

آفت دوم این است که هرکس نخواهد با عنوان اصولگرا‌ها همراه باشد متهم به ضدیت با‌‌‌ همان مانیفست آسمانی و حاکیمتی می‌شود. همین کفایت می‌کند که ریش سفیدهای اصولگرا هیچ شانی برای غیراصولگرا‌ها قائل نباشند. این درحالی است که بسیاری از گروه‌های سیاسی هستند که اتفاقا مانیفست جریان اصولگرا را به دلیل کلی و مبهم و متناسب با حاکمیت بودن قبول دارند اما حاضر نیستند ذیل این نام به هر دلیلی فعالیت کنند. این نوع تعریف فراخ و موسع از مبانی و اهداف کار سیاسی باعث می‌شود جامعه هواره دوقطبی باشد. آنهم دوقطبی که حسب آنچه گفته شد، یک سوی آن حاکمیت است نه یک جریان سیاسی. به همین دلیل احزاب بجای اینکه کنار هم رقابت کنند مقابل هم قرار می‌گیرند.

سومین آفت این است که هر جریانی با هر نیتی صرفا به دلیل داشتن ظواهر اصولگرائی و شباهت‌های ظاهری متناسب با مانیفست، اصولگرا محصوب می‌شود. این ظاهرگرائی ممکن است جائی هم به نفاق بیانجامد. این نیز بماند.

بنابراین اشکال اول در نوع تعریف اصولگرائی و مرزبندی‌های سیاسی جامعه است. به هیچ وجه اینگونه نبوده و نیست و جامعه هم نمی‌پذیرد که در کشور تنها دو جریان بنام اصولگرا و غیراصولگرا فعال هستند.

همین تلقی غلط باعث می‌شود که بزرگان اصولگرا شب انتخابات احساس خطر کنند و همه اهالی اصولگرائی را با هر مشرب و مرجعی دور هم جمع کنند تا غیراصولگرائی به قدرت نرسد. برای این هدف نیز غیرتی می‌شوند و نگران دستاوردهای انقلاب.

حال انکه هستند اصولگراهائی که رفتار و اعتقاداتشان بیشتر شبیه اصلاح طلب‌ها است و صرفا حسب نام و ظاهرشان در جرگه اصولگرا‌ها قرار گرفتند. همچنین اصلاح طلبانی وجود دارند که هرچند نمی‌خواهند نامشان اصولگرا باشد اما در اعتقاد و رفتار بیشترین نزدیکی را با اصولگرا‌ها دارند.

این تعریف کلی و موسع و مبهم از جامعه اصولگرائی باعث شده است که برخی خیال کنند جریاناتی که در درون اصولگرایئ با هم رقابت می‌کنند الا و لابد باید مقابل اصلاح طلبان با هم متحد شوند. فاصله اعتقادی و گفتمانی برخی اصولگرایان باهم بیش از برخی اصولگرا‌ها با اصلاح طلبان است.

اما جلیلی چه کرد؟ جلیلی یک نامزد گفتمانی بود. نامزدهای گفتمانی با نامزدهای حزبی متفاوت هستند. نمی‌توانند فارغ از گفتمان خود تصمیم بگیرند. دو یا چند گفتمان با ائتلاف راس سیاسیشان یکی نمی‌شوند. اساسا در گفتمان برخلاف حزب تنها راس سیاسی نیست که تصمیم می‌گیرد. گفتمان روس فرهنگی و اجتماعی و حتا کاریزما دارد که ممکن است سیاسی هم نباشد. گفتمان‌ها می‌مانند هر چند ممکن است ادم‌ها و راس‌های سیاسی آن‌ها حذف و یا جابجا شوند.

جلیلی نه «باید» و نه «می‌تواند» فارغ از گفتمانی که خودش نیز برآمده از آن است تصمیم بگیرد. حزب نیست که بخشنامه صادر کند و اعضا عمل کنند.

به صرف اینکه اصولگرا‌ها باید به قدرت برسند، نمی‌توان انتظار داشت که جلیلی و جریان گفتمانی‌اش در کنار قالیباف قرار بگیرند و هردو مقابل حسن روحانی که مستقل به صحنه امده است ائتلاف کنند. حسن روحانی می‌توانست با برخی شعارهائی که می‌دهد از ابتدا خود را اصولگرا معرفی کند و جامعه هم می‌پذیرفت. در آن شرایط تکلیف چه بود؟ حد و مرز نداشتن عنوان اصولگرائی باعث می‌شود خیلی‌ها که نمی‌خواهند تحت لوای این نام باشند مقابل نظام تلقی شوند و بعد هم دشمن فرضی شوند و نهایتا الزام برای مقابله با او ایجاد شود و ضرورت وحدت و ائتلاف شکل گیرد. این احساس خطر از مبنا موهوم است.

بنابراین اولین اشتباه اصولگرایانی که معتقدند جلیلی باید به نفع قالیباف کناره گیری می‌کرد همین تلقی نادرستی است که از مرزبندی‌های سیاسی دارند. این مرزبندی نادرست و تعریف غلط از اصولگرائی و مبهم و کلی باعث می‌شود که اختلاف کاندیدا‌ها دیده نشود. و نوعی جبهه بندی و ائتلاف و وحدت صوری و ساختگی شکل گیرد.

فهم غلط اصولگرایان از انتخابات

نگاه نادرستی که اصولگرا‌ها به انتخابات دارند، نگاهی صرفا معطوف به قدرت است. حال آنکه انتخابات فرصتی است بر وزن کشی جریانات سیاسی و سازماندهی و نوسازی فعالیت‌های اجتماعی. با این نگاه گروه‌های سیاسی در هر انتخاباتی بیش از آنکه باید نگاهی صرفا معطوف به قدرت داشته باشند باید به ساماندهی بدنه اجتماعی و پایگاه مردمی خود فکر کنند.

برداشت نادرست از انتخابات باعث می‌شود همه فعالیت‌ها معطوف به رای آوردن باشد و از توجه به پایگاه اجتماعی افراد و گروه‌ها غفلت شود. سعید جلیلی درست یا غلط همراه با گفتمانی که سابقه آن نیز در جامعه وجود داشته است در انتخابات حاضر شده است. گام اول سر و سامان دادن به این پایگاه اجتماعی است. قرار نیست یک جریان تنها در انتخابات حاضر شود. جریان‌های گفتمانی که حزب‌های شب انتخاباتی نیستند که تاریخ مصرف داشته باشند. انتخابات فرصت بسیار مناسبی برای ارتباط با گروه‌ها و بدنه اجتماعی و تربیت نیروهای با انگیزه و استفاده از ظرفیت‌های اجتماعی ان‌ها و به کار گیری گروه‌های مردمی در بعد از انتخابات است.

چنین نگاهی اجازه نمی‌دهد که شب انتخابات وجود چنین بدنه اجتماعی فراموش شود. کنار گیری جلیلی به نفع قالیباف به معنای نادیده گرفتن انبوه جوانان باانگیزه و پرشور و هیجانی بود که ماه‌ها برای به ثمر رسیدن دولت مورد اعتقاد خود با عشق و علاقه تلاش کرده بودند.

ائتلاف یک شبه خیانت به این گروه با انگیزه و با تعصب بود. هیچ بعید نبود چنین تصمیمی باعث شود بخشی از این بدنه نسبت به هرکار اجتماعی بی‌انگیزه و بی‌اعتماد شوند.

البته این استدلال مربوط به تشکیلات گفتمانی است نه هر فردی که در انتخابات حاضر می‌شود. بلاتردید این حرف درباره پایگاه رای محسن رضائی یا ولایتی صدق نمی‌کند. چون ارای آن‌ها از این جنس نبود. یک شبه می‌تواند از یک صندوق به صندوق دیگر ریخته شود. کما اینکه درباره آرای قالیباف این اتفاق افتاد. ظرف چند روز آرای قالیباف به صندوق رای حسن روحانی ریخته شد. چه بسا اگر فرصتی باقی بود این رای برای روحانی هم نمی‌ماند. اما این اتفاق قابل تعمیم نیست. آرای گفتمانی و متعصب به راحتی جابجا نمی‌شود.

ماجرا صرفا انتقال نیافتن آرا نیست. مساله اینجا است که عده قابل توجهی که درست یا غلط با نقد قالیباف و جریان وابسته به او و شبه او دور هم جمع شده بودند، یک شبه حاضر نمی‌شدند، هم جبهه با او شوند. تغییر نظر و نگاه آرای گفتمانی زمان بر است و نیاز به کار مداوم سیاسی و فرهنگی دارد. ائتلاف‌های یک شبه و وحدت‌های غیرگفتمانی باعث هدر روی این سرمایه اجتماعی می‌شود که بلاتردید ضرر آن از به قدرت رسیدن یک غیراصولگرا به مراتب بیشتر است.

فهم نادرست اصولگرایان از وحدت

فهم ناردست اصولگرا‌ها از وحدت ناشی از تلقی نادرست ان‌ها از جامعه است. اصولگرا‌ها بین حزب سیاسی با گفتمان سیاسی هیچ تفکیکی قائل نیستند. حزب از بالا به پائین شکل می‌گیرد در حالیکه گفتمان از پائین به بالا است. راس گفتمان اهمیتی ندارد و ممکن است هر از گاهی تغییر کند اما راس حزب سیاسی با تغییر آن تا مرز انحلال پیش می‌رود. بجای جلیلی هر نام دیگری می‌شود گذاشت. مهم این است که این پایگاه اجتماعی در جامعه وجود دارد. دارای نگاه و برنامه و حتا سبک زندگی است. ممکن است برخی آنرا قبول نداشته باشند. اما هست و با حذف راس بدنه حذف نمی‌شود.

پایگاه رای حدادعادل و ولایتی و رضائی و غرضی را می‌توان با ائتلاف یکی کرد اما جلیلی را نمی‌شود. مهم اسم جلیلی نیست. مهم بدنه اجتماعی وابسته به اوست. بدنه به ده‌ها دلیل استحکام یافته است و با جابجائی راس جابجا نمی‌شود.

اشتباه فاحش اصولگرا‌ها در همه انتخابات‌ها بی‌توجهی به پایگاه اجتماعی افراد است. وحدت باید ابتدا از درون بدنه اجتماعی ایجاد شود. این نیز زمان می‌برد. کار اجتماعی و مدنی می‌طلبد. با لابی و دور یک میز نشستن و چانه زدن و ریش سفیدی و حتا ریش گرو گذاشتن نیز می‌سر نمی‌شود. باید وقت گذاشت. کار فرهنگی سیاسی کرد. کار یک شب و دو شب نیست. رای عارف و روحانی چون هم سنخ و هم گفتمان است با ائتلاف یک کاسه می‌شود. رای رضائی و غرضی و قالیباف را نیز بدلیل غیر گفتمانی بودن می‌توان با ائتلاف یکی کرد. اما رای دو گفتمان متفاوت را نمی‌شود با نزدیک کردن راس سیاسی آن‌ها همرنگ کرد.

وحدت باید از درون بدنه اجتماعی بجوشد. این نیز به کار اجتماعی و فرهنگی و اقتاع سازی نیاز دارد. برخی فکر می‌کنند که وحدت اجتماعی مثل کنار هم گذاشتن چند دسته چوب خشک است. انگار نه انگار که درباره همگرائی موجود زنده حرف می‌زنند.

برخی از بزرگان اصولگرا تصور می‌کنند اگر دو سر دو جریان سیاسی هم سفره شدند، بدنه اجتماعی ان‌ها نیز هم نفس می‌شوند و تمکین می‌کنند. این تلقی ناشی از بی‌توجهی برخی اصولگرایان به جامعه و هویت‌های مردمی است.

مهم‌تر اینکه وحدت بیشتر یک خصیصه اخلاقی است تا سیاسی. اهل وحدت باید متوجه شوند که اگر غرض از وحدت همدلی است، این مهم نیاز به کار فرهنگی مداوم دارد. از سوی دیگر نیاز به الگو سازی دارد. نمی‌شود ۴ سال توهین و بی‌اخلاقی کرد و هر کس را به بهانه‌ای بی‌اعتبار نمود آنگاه شب انتخابات از اخلاق و وحدت صحبت کرد. نمی‌شود یک جا که وحدت به صلاح بود، همراه شد و روز دیگر روی برگرداند. این تذبذب را مردم می‌بینند و می‌فه‌مند. مجال بیشتر نیست واگرنه همه حرف در همین بخش است.

مجموع سه تلقی نادرست اصولگرا‌ها را می‌توان در یک عبارت گفت و آن نیز اینکه اصولگرا‌ها شانی برای جامعه و حرکت‌های مدنی و اجتماعی قائل نیستند. به مهندسی کردن‌ها خو کردند و بیشترین توانمندی آن‌ها در لابی‌گری و چانه زنی است. تصمیم جلیلی قابل دفاع است. قابل دفاع از این حیث که به پایگاه اجتماعی و گفتمانی‌اش احترام گذاشت و موجبات سرخوردگی آن‌ها را فراهم نکرد. جلیلی بیش از اینکه به نام سیاسی اصولگرا‌ها متعهد باشد باید به پایگاه اجتماعی اصولگرا‌ها متعهد باشد و همین نیز کرد.

  1. ایرانی
    24 جولای 2013

    جلیلی با عملکرد منطقی و محکمش خیلی هارو سوزنده

  2. محمّد رضا
    25 جولای 2013

    دکتر جلیلی چون بر حسب احساس وظیفه به میدان انتخابات آمده بود ،درست نبود که به خاطر کسانی که به هر دلیل پا به انتخابات گذاشته بودند کنار رود و خوشبختانه کار درست را انجام داد و به وظیفه عمل کرد اگرچه به زعم بعضی نتیجه نگرفت.

  3. بنده
    25 جولای 2013

    سلام
    جناب مهدیان این حرفها را به رئیس بزرگوارتان آقای خاموشی نیز یادآوری کنید. و البته خودتان که ارادتمند قالیباف بودید.
    تحلیل درستی ارائه دادید.

  4. مسعود
    25 جولای 2013

    اگر همه این حضرات ائتلاف هم می کردند باز هم رای روحانی بیش از آنها بود. چرا؟ جون آنها مرد این میدان نبودند.

    آن کسی مرد این میدان بود که با یک مناظره در سال 88 جو را برگرداند.
    بله.
    چو بیشه تهی ماند از نره شیر
    شغالان درآیند آن‌جا دلیر

    خدا جای حق نشسته است. ظلم بزرگتر از این به مشایی که هشت سال هر چه خواستید به او گفتید و حتی آخرش اجازه ندادید اقلا فرصت دفاع از خودش را در صدا و سیما پیدا کند؟ مگر شکی بود که اگر مشایی چند ساعت در سیما با مردم حرف می زند تمام کاخ های بصیرت همین رفاعه ها فرو می ریخت؟

    ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا وأحلوا قومهم دار البوار

    البته می دانستم آنقدر این خود عمار پندارها و اصولگرایان بی اصل و ریشه پررو هستند که رای نیاوردن اصولگرایان را به دلیل عملکرد احمدی نژادی می گذارند!!! که اصولگرایان خودشان او یک منحرف و نلکه ننگ معرفی می کردند و حق دفاع از خود را هم برایش قابل نبودند.

    کسی هم نیست که مگر جز این است که خود شما در سیاه نمایی اصلاح طلبان را روسفید کردید؟
    حالا که این دولت منحرف و بزرگترین خطر برای اسلام است چرا مردم به نقطه مقابلش رای ندهند و نگویند که حق با هاشمی بود که از اول دست احمذی نژاد را خواند؟ بیچاره احمدی نژاد که حتی اجازه دفاع از خود را از او سلب کردید.
    و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

    اقلا مشایی را تایید می کردید و فرصت دفاع از خود به دولت می دادید ، بعد که مشایی رای نمی آورد می گفتید به خاطر عملکرد دولت بوده است! مطمئن باشید آنهایی که مشایی را رد کردند مطمئن بودند اگر بیاید رای خواهد آورد. تنها یک جلسه صحبتهای مشایی در صدا و سیما برای فروریختن همه کاخ شیشه ای اربابان بصیرت کافی بود. بخشی عظیمی از آرایی که نصیب روحانی در مناطق مرزی و شهرهای کوچک و بزرگ شد به سبد مشایی می ریخت. اما حالا..

  5. ناشناس
    14 سپتامبر 2013

    چنین نگاهی اجازه نمی‌دهد که شب انتخابات وجود چنین بدنه اجتماعی فراموش شود. کنار گیری جلیلی به نفع قالیباف به معنای نادیده گرفتن انبوه جوانان باانگیزه و پرشور و هیجانی بود که ماه‌ها برای به ثمر رسیدن دولت مورد اعتقاد خود با عشق و علاقه تلاش کرده بودند.

    ائتلاف یک شبه خیانت به این گروه با انگیزه و با تعصب بود. هیچ بعید نبود چنین تصمیمی باعث شود بخشی از این بدنه نسبت به هرکار اجتماعی بی‌انگیزه و بی‌اعتماد شوند.

    گفتمانی که در اون “از خود گذشتگی” و “تامین صلاح جامعه حتی به بهای رای نیاوردن” نباشه ارزشی نیست.
    ما که دوست داشتیم انصراف بدن تا رای سدید ایجاد بشه.
    رای سدید یعنی چی؟

  6. ناشناس
    14 سپتامبر 2013

    در کل از دید بازتون خوشم اومد

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.