یکشنبه 07 مارس 10 | 18:32

مشکل در فرماندهی میانی است

اینك مشكل و درد دقیقاً این است كه خطوط میانی این مقابله‌ی فرهنگی دارای خلل هستند. از یك سو فرمانده‌ی این میدان دفاع و جبهه نبرد نرم با هوشیاری و دردمندی در اتاق فرمان، بیدار و مقتدر ایستاده و با تمام وجود برای این ستیز مهیّاست، شب نخوابیده و چشم به كار دارد. از سوی دیگر سربازان جان بر كف و فرمان‌پذیر و مجاهد و مخلص، با تمام وجود منتظر فرمان عملیات هستند، شب نخوابیده‌اند و گوش به فرمانند. اما دریغ كه معمولاً فرماندهان میانی به هر دلیل یا قدرت و شایستگی ندارند یا در انجام وظیفه‌ی خود كوتاهی می‌كنند.


zaeriتریبون: نوشتهٔ زیر، متنی است از محمدرضا زائری درباره موضوع جنگِ نرم و دفاع فرهنگی که پیش‌تر در سایت دفتر رهبری انتشار یافته است. این متن که بر پایه اقوالِ رهبر فرهیخته انقلاب سامان گرفته است، نکاتِ قابل تأملی درباره موضوعِ مهندسی فرهنگی و دفاع فرهنگی طرح می‌کند که خواندنش برای فعالانِ فرهنگی، سیاست‌گذاران و سربازان جنگِ نرم خالی از لطف نیست.


اهتمام عالمانه و دقیق رهبر معظم انقلاب به حوزه‌ی فرهنگ و زیرشاخه‌های مختلف آن تازگی ندارد و باور جدّی ایشان به این مقوله – نه در حد تعارف  و به‌عنوان زینت‌المجلس، بلكه در سطح یك اساس و مبنای اصیل اجتماعی و زیربنای ساختمان جامعه- آشكار است. توجه رهبر فرزانه‌ی انقلاب به این موضوع و هوشیاری ایشان در این زمینه ریشه در جوانی و قبل از انقلاب دارد و اهتمامات و بیانات‌شان در طول سال‌های تصدی ریاست جمهوری و دوران رهبری در این زمینه گواه این مدّعاست.

سخنان ایشان خطاب به نمایندگان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در خارج از كشور و تأكید بر مفهوم “اقتدار فرهنگی” باید در همین فضا و در ادامه‌ی سخنان و رهنمودهای پیشین رهبر انقلاب در موضوع فرهنگ بررسی و تحلیل شود. اهمیت این سخنان علاوه‌بر مضمون آن به یك نكته‌ی مهم نیز برمی‌گردد و آن واژه‌سازی و اصطلاح‌پردازی ظریف و حساس ایشان است.

معمولاً برای اشاره به این مفهوم از واژه‌های “نفوذ”، “سلطه”، “قدرت”، “امپریالیسم” و رایج‌تر از همه “هژمونی” استفاده می شود. (Cultural power، cultural hegemony، cultural authority) اما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این گفتار از واژه و اصطلاح جامع و متفاوتی استفاده كردند كه علاوه‌بر تازگی و بومی بودن، دارای بار منفی و تهاجمی نیست و در عین استحكام و عدم انفعال، بار استعماری و سلطه‌جویانه ندارد.  توجه به این سخنان و فهم صحیح آن هم می‌تواند راهی به حوزه‌ی مطالعات فرهنگی بگشاید و هم فضایی تازه برای غنای نظری و علمی فعالیت‌های فرهنگی نظام بیافریند.

استعمار مدرن و اصل “دفاع فرهنگی”
خاستگاه این بحث اساساً نگرش فعّال و اثرآفرین – نه منفعل و كناره‌گیر- است و در جایی مطرح می‌شود كه تعامل و ارتباط وجود دارد. این تعامل جدّی است و نوعی داد و ستد فرهنگی بین المللی و در فضای باز جریان می‌یابد. در عین حال، این رویكرد كاملاً واقع‌بینانه و مبتنی بر رویدادهای حقیقی و جاری محیط تعامل فرهنگی جهانی است. شاید از همین رو، ادبیات رهبر انقلاب در این موضوع خاص، رنگ و بوی نظامی دارد و دایره‌ی واژگانی و منظومه‌ی مفاهیم و اصطلاحات ایشان با رویكرد مقابله با تهدیدات واقعی شكل می‌پذیرد و تعابیری چون “شبیخون فرهنگی، دشمن و دفاع” از اصل “وَ أعدّوا لَهُم مااستطعتُم من قُوّة” ناشی می‌گردد. اساس این جنگ جدّی است و باید بر اساس مدل مقابله‌ی نظامی موضوع را فهمید، اما به اقتضای مبارزه و دفاع فرهنگی آن را مدیریت، تدبیر و فرماندهی كرد. لذا دو گروه در این مرحله با افراط و یا تفریط خود مشكل‌آفرین و خطرساز می‌شوند. یك گروه كه اصل این مواجهه و ستیز را انكار می‌كنند و آن را توهم می‌پندارند و گروه دوم كسانی‌كه اقتضائات و ضرورت‌های مقابله‌ی فرهنگی و نرم‌ستیز را نادیده می‌گیرند و با سازوكارهای سخت‌ستیز به این میدان وارد می‌شوند.

رهبری در مباحث فرهنگی خود به تنظیر و تشبیه سه حوزه‌ی مختلف پرداخته‌اند؛ یكم حوزه‌ی مهندسی1، دوم حوزه‌ی دیپلماسی در روابط فرهنگی خارجی و سوم حوزه‌ی نظامی، دفاعی و امنیتی در بحث اقتدار فرهنگی. اگر در مهندسی، جنس مصالح و ویژگی‌های زمین و خاك و معادله‌های فیزیكی، وزن و طول و فشار را درست محاسبه نكنیم و نفهمیم، ساختمانی كه می‌سازیم، برپا نخواهد ماند و اگر در رفتار دیپلماتیك ویژگی‌های شخصیتی و اقتضائات احوال طرف مقابل و مناسبات او را درك نكنیم با او به نتیجه نخواهیم رسید و اگر در میدان رزم و ستیز اطلاعات و آمار دقیق نداشته باشیم و رفتار حریف را نسنجیم و سلاح كارآمد فراهم نكنیم، خواهیم باخت. آمریكا در روزگار جهانی شدن، با حذف خرده‌فرهنگ‌ها به‌دنبال حاكم ساختن مطلق و فراگیر ارزش‌های خود بر تمام جهان است و این ستیز و رویارویی را حتی پیش از ما، كشورها و جوامعی چون فرانسه، ژاپن و روسیه درك كرده و بدان مشغول شده‌اند.

استعمار مدرن در روزگار جدید برای اشغال و تصاحب كشورهای دیگر، خود را حتی‌المقدور درگیر جنگ و خون‌ریزی آشكار نمی‌كند و به‌جای ستیز سخت به ستیز و جنگ نرم روی می‌آورد و با اجتناب از هزینه‌های مادی و معنوی لشكركشی فیزیكی – كه نفرت درازمدت، موضع تدافعی و مقابله‌ی طرف مغلوب را هم در پی دارد- می‌كوشد تا از راه فرهنگی وارد شود. اصل اهداف همان است، لیكن در این میدان، سیاست‌ها و استراتژی‌ها و ابزارها هستند كه تغییر می‌كنند. اگر در رویارویی نظامی و سخت‌ستیز، اجسام و اجساد هدف هستند، در رویارویی فرهنگی و نرم‌ستیز، فكر و ذهن و قلب و روح هدف قرار می‌گیرد. اگر تا دیروز دشمن می‌خواست با ستیز سخت و روش نظامی  خاك و منابع انرژی و نیروی انسانی و توان و قدرت زیربنایی كشوری را تصاحب كند، باید بسیار هزینه می‌كرد و با مقاومت‌های فراوان و نفرت روبرو می‌شد، ولی امروز با ستیز نرم و شیوه‌ی فرهنگی همان اهداف را تأمین می‌كند بدون آن‌كه حساسیتی ایجاد شود و مقاومت بیافریند؛ بلكه برعكس، طرف مقابل با میل و رغبت، طوق بندگی و بردگی را بر گردن می‌اندازد و با پای خود به‌دنبال او می‌رود و بالاتر از این، به‌جای دریافت اجرت و مزد به ارباب خود پاداش می‌دهد و سپاس‌گزار و ممنون هم هست.

سبك زندگی، شاخص اقتدار فرهنگی
اقتدار فرهنگی و غالب شدن در نرم‌ستیز، خدایی كردن در عرصه‌ی اجتماع است.2 فرهنگ مقتدر، فرهنگ غالب است كه می گوید “كُن فیكون” می‌گوید چنین بپوشید! و همان‌گونه می‌پوشند و می‌گوید چنین بخورید! و همان‌گونه می‌خورند و حتی می‌گوید چنین ببینید و چنین بشنوید و همان می‌شود و بالاتر و شگفت‌انگیزتر از همه‌ی این‌ها می‌گوید چنین بفهمید! و همان‌گونه می‌فهمند. در هر نظام سیاسی و هر دولت و كشوری، “سیاست‌گذاری فرهنگی” و “مهندسی فرهنگ” این حوزه را بررسی و مدیریت می‌كند و براساس اقتدار فرهنگی، زمینه‌ی اقتدار آن نظام در زمینه‌های مختلف را به وجود می‌آورد. در واقع نیروهای فرهنگی پیش‌قراولان و رزم‌آوران صف مقدم هستند كه خط دشمن را می‌شكنند و راه را برای نیروهای دیگر باز می‌كنند. نفوذ، اثرگذاری، قدرت و اقتدار نظام سرمایه‌داری نتیجه و حاصل سلطه و اقتدار ایدئولوژیك و فرهنگی است. فرهنگ هر جامعه‌ای در واقع، نشان‌گر پذیرش رضایت‌مندانه‌ی ارزش‌های نظام مقتدر در توده‌های مردم است؛ از نحوه‌ی پوشش و نوع خوراك و آداب معاشرت تا علاقه‌ها و سلیقه‌های فردی و شیوه زندگی (Lifestyle) – كه شاید روزآمدترین و آشكارترین جلوه‌ی تأثیر و نفوذ فرهنگ غالب است- همه آئینه‌ای می‌سازند تا پیروزی و غلبه‌ی فرهنگ مقتدر را نشان دهند.

این غلبه و تسلط، زمانی شكل می‌گیرد كه یك كشور در تمامی مقوله‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی در سطح و موقعیتی بسیار بالاتر از طرف مقابل قرار دارد، یا گاه به اشكال مختلف، این تصور را در طرف مقابل ایجاد كرده است. لذا هر تحول و تغییری در این معادله محتاج تدارك فرهنگی برای درهم شكستن این غلبه و سلطه‌ی ایدئولوژیك، فكری و معنوی ناآشكار جریان غالب و قاهر است كه مخاطبان تحت سلطه، رضایت‌مندانه بدان تن داده‌اند؛ یعنی فرهنگ توده‌ای، صحنه‌ی رویارویی و میدان مقابله و مبارزه‌ی نیروهای جریان سلطه و نیروهای جریان مقاومت است.

اساس‌ها و اركان پنج‌گانه‌ی “اقتصاد، سیاست، دین، علم و هنر” باید چنان غنایی داشته باشند كه یك ساختمان فرهنگی مستحكم و متعادل و زیبا را برآورند و این غنا باید محسوس و ملموس باشد و به چشم بیاید. اگر در آغاز شكل‌گیری مفهوم و اصطلاح سلطه‌ی فرهنگی، “آنتونیو گرامشی”3 واضع تعبیر هژمونی فرهنگی، به اقتضای دغدغه‌های آن روزگار، بر اقتصاد تأكید داشت و اگر پس از او امثال “میشل فوكو” و “یورگن هابرماس” باز به اقتضای شرایط بر سیاست تمركز كردند، امروز رهبرانقلاب از سر درك تحولات رو به آینده در عصر ایمان و دانش، اهتمام ویژه‌ی خود را بر سه عنصر “علم، دین و هنر” مبذول داشته‌اند.
آنچه اینك بدان نیازمندیم، سامان دادن به این نظریه در عرصه‌ی اجرا و صورت‌بندی سیاست‌ها و راهبردها و ابزار براساس این رهنمود است و این مهم جز با درك هوش‌مندانه‌ی اقتضائات و ویژگی‌های این مرحله ممكن نخواهد شد.4 جنس قدرت فرهنگ، نرم است و از جنس اقناع و باورمند ساختن مخاطب و مجموعه ی هدف مثلاً از طریق تأثیرگذاری گروه‌های مرجع، نه با اكراه و اجبار. زیرا رفتار و كنش‌های انسان در زندگی فعال و پویای اجتماعی و كیفیت برقراری ارتباط با دیگران، متأثر از الگوهای روابط اجتماعی و گرایش‌های فكری و فرهنگی است كه به‌طور ناخواسته و نادانسته براساس آن‌ها تربیت شده است.

مهندسی فرهنگ
فرهنگ به‌عنوان مجموعه‌ای از هنجارها و ارزش‌ها، آداب و رسوم، اخلاقیات و اعتقادات، علایق و دلبستگی‌ها به وسیله‌ی جامعه‌پذیری در درون یك جامعه از نسلی به نسل دیگر و به وسیله‌ی خضوع فرهنگی در روابط میان جوامع از سطح برتر به سطح كهتر منتقل می‌شود. در درون یك جامعه این میراث باید به نسل‌های جدید منتقل شود و حتی برای انتقال میان‌جامعه‌ای، باید جامعه‌ی مسلّط، توان و غنای فرهنگی خود را حفظ كرده باشد تا بتواند آن را صادر كند. در گذشته چون جوامع بسته بود، مشكل چندانی در این مسیر وجود نداشت و سازوكارهای سنتی به شكل طبیعی متكفّل این انتقال بودند، اما اكنون این جابه‌جایی ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی باید از طریق مدیریت صحیح و سیاست‌گذاری فرهنگی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب “مهندسی فرهنگی” در داخل جامعه و نیز به وسیله‌ی “دیپلماسی فرهنگی” در روابط میان جامعه‌ای صورت گیرد.
ویژگی‌های اساسی این مهندسی كه سال‌هاست رهبری از آن سخن گفته‌اند این‌هاست: 1. واقع‌بینانه و عملی بودن و پاسخ‌گویی به نیاز واقعی 2. اعتدال در رویكرد 3. جامعیت و فراگیری 4. انسجام و همگونی میان اجزای مختلف 5. صبر و حوصله برای ظهور نتیجه.

جامعیت مفهوم فرهنگ، اهداف غایی دین را در برمی‌گیرد و دین در نهایت به دنبال تحقق “عمل صالح” از خلال “ایمان و یقین” است. هدف همه‌ی حوزه‌های مختلف فقهی و تشریعی در اصل، سامان دادن به رفتارها و كردارهای انسان در زندگی دنیایی است و عامل اصلی این انتخاب به گرایش قلبی مؤمن برمی‌گردد. (هل الدین إلا الحُبّ؟) فرهنگ نیز در فرایند انتقال منظومه‌ی ارزشی حاكم، به همین نهایت می‌رسد كه شیوه‌ی پوشش، نوع خوراك، موسیقی، عادات و آداب و حتی رابطه‌ی جنسی را شكل دهد. لذا این‌كه یك نفر چه لباسی را می‌پسندد و مویش را چگونه می‌آراید و می‌پیراید و همه‌ی موضوعاتی از این دست را فرهنگ غالب تعیین می‌كند.

بر این اساس، حل مشكلات یا اهتمام به دغدغه‌هایی از نوع “حجاب” و “مُد” یا “موسیقی” و “مواد مخدر” اگر خاستگاه فرهنگی نداشته باشند، به نتیجه نمی‌رسند.5 این موضوعات فرمایشی و دستورپذیر و بخشنامه‌ای نیست كه بتوان با برخوردها و معالجات دیگر برای‌شان چاره‌اندیشی كرد كه فرمودند: “لاینتشرُ الهُدی إلّا من حیث انتشر الضّلال؛ هدایت از همان مسیری محقّق می‌شود كه گمراهی شكل گرفته است.”6 این معالجه‌ی فرهنگی تنها زمانی قابل تصور است كه فرهنگ مقتدری داشته باشیم تا بتواند قدرت و حضور خود را به شكل طبیعی و با پذیرش حقیقی مخاطب گسترش دهد و غلبه كند.
“اقتدار فرهنگی” مقدمه‌ی “غلبه فرهنگی” است و نمونه‌هایش در طول تاریخ و همین امروز هم فراوان و به سادگی قابل مشاهده است.7 آمریكا با رویكرد جهانی‌سازی در پی گسترش ارزش‌های حاكم خود بر همه‌ی جهان است و گستردگی روابط میان جوامع و شرایط جدید اجتماعی در سطح بین‌المللی، زمینه‌ی این نفوذ را فراهم می‌سازد. بدین‌ترتیب “كارآمدی سیاسی، شكوفایی اقتصادی، توان‌مندی علمی، جذابیت‌های هنری و مقبولیت دینی” یك نظام در مجموع، مشروعیت فرهنگی را ایجاد می‌كنند و اگر این عناصر پنج‌گانه پیوستگی و همگونی لازم را داشته باشند، می‌توانند در یك بازه‌ی زمانی طولانی، به‌تدریج اقتدار این نظام را در عرصه‌ی فرهنگ فراهم سازند.

صورت‌بندی این برنامه در عرصه‌ی اجرا و نزدیك شدن به تحقق عملی آن، از یك سو نیاز به مبانی تئوریك دارد كه رهبر انقلاب با تعبیر “نهضت نرم‌افزاری” بدان اشاره كرده‌اند و از سوی دیگر همزمان، مستلزم برنامه‌ریزی برای پیشگیری تهدیدها و افزایش مقاومت جسم فرهنگی جامعه در مقابل خطرات از طریق ایجاد اعتماد به نفس و خودباوری و تأكید بر حفظ هویت ملی و دینی است. باید هم چیزی برای عرضه وجود داشته باشد؛ یعنی پشتوانه‌ی علمی و فكری این نظام فرهنگی بازآفرینی شود و هم مخاطب، داشته‌ها و موجودی غنی میراث ملی و دینی خود را باور كند. باید این غنا را نه در شعار و تعارف بلكه در عمل ببیند و بپذیرد. باید زبان، هنر، معماری، تاریخ و ادبیات خود را قابل افتخار و اعتماد بیابد. این عناصر فرهنگی باید در آموزش ترویج شوند و در رسانه به چشم بیایند و دیده شوند و درست دیده شوند.

لزوم تغییر گروه مرجع
مسیر تأثیر‌پذیری مخاطب از فرهنگ بیگانه، هرچه بوده راه تغییر هم همان است؛ یعنی اگر مخاطب شكل مویش را به‌خاطر علاقه و دلبستگی به یك ستاره ی موسیقی یا بازیكن فوتبال انتخاب كرده، نمی‌توان با ارشاد مستقیم یك معلم ریاضی و فیزیك آن را تغییر داد، بلكه باید گروه مرجع او تغییر كند. راه حل بنابراین تنها در مسیر تأثیر و القای سلطه و نفوذ مؤسسات و نهادهای اجتماعی در حوزه‌ی تربیت است. حوزه‌ی تربیت دو گرایش دارد؛ “تربیت آموزشی” در محیط های مدارس، خانواده، مساجد و هیأت‌های مذهبی و گروه همسالان و دوستان  از یك طرف و “تربیت رسانه‌ای” در محیط ابزارهای ارتباطی همچون تلویزیون، مطبوعات، اینترنت، بازی‌های كامپیوتری و سینما. البته برای اثرگذاری تربیتی نمی‌توان انتظار نتیجه‌ی سریع داشت، بلكه باید به این موضوع نگاه درازمدت كرد و به یاد داشت كه پنجاه سال در عمر جامعه معادل یك روز در عمر فرد است.

آنچه كه امروز بدان نیازمندیم، عملیاتی كردن اندیشه‌های رهبر انقلاب است. ولایت فقیه یعنی ولایت فكر، اندیشه، دانش، فقه و فهم كه این سبب افتخار و اطمینان ماست. اگر در برخی كشورها نظام‌های دیكتاتوری با كودتا حاكمیت می‌یابند و در برخی كشورهای منطقه شاهان و رؤسا مدال‌های نظامی به سینه می‌آویزند و رسماً اعلام می‌كنند كه از پادگان به عرصه‌ی حكومت رسیده‌اند، ولی‌فقیه پشتوانه‌ی  كارآمدی خود را در عرصه‌ی حاكمیت، از كتابخانه‌ها، مراكز علمی و محافل عقلی استمداد می‌كند.

در روزگار ما كه دوران “سخت‌ستیز” گذشته و عصر “نرم‌ستیز” آغاز شده است، باید جنگ و نبرد آشكار فرهنگی را باور كرد و آن را جدّی گرفت و دریغ كه دشمن آن را از ما بسیار جدی‌تر تلقی می‌كند. چنان‌كه امیرمؤمنان فرمود: “عجبا من جدّ هؤلاء فی باطلهم و فشلكم عن حقّكم؛ شگفتا از جدیت و اهتمام آنان كه می‌دانند از باطل حمایت می‌كنند و سستی شما كه می‌بینید حق با شماست!”

مشكل، فرماندهان میانی هستند
اینك مشكل و درد دقیقاً این است كه خطوط میانی این مقابله‌ی فرهنگی دارای خلل هستند. از یك سو فرمانده‌ی این میدان دفاع و جبهه نبرد نرم با هوشیاری و دردمندی در اتاق فرمان، بیدار و مقتدر ایستاده و با تمام وجود برای این ستیز مهیّاست، شب نخوابیده و چشم به كار دارد. از سوی دیگر سربازان جان بر كف و فرمان‌پذیر و مجاهد و مخلص، با تمام وجود منتظر فرمان عملیات هستند، شب نخوابیده‌اند و گوش به فرمانند. اما دریغ كه معمولاً فرماندهان میانی به هر دلیل یا قدرت و شایستگی ندارند یا در انجام وظیفه‌ی خود كوتاهی می‌كنند.

دشمن در حال پیشروی است و فرمانده، آگاهانه به هدایت عملیات می‌پردازد. سربازان هم آماده و منتظرند اما در این میان یا مهمات نمی‌رسد یا كالك‌های عملیاتی گم می‌شود و یا نیروها به غلط جابه‌جا می‌شوند. مشكل فرماندهان میانی هستند. همان‌گونه كه “سخت‌ستیز” قواعد و اصول خود را دارد و جز اهل آن نمی‌توانند از عهده‌ی آن به شایستگی برآیند، در “نرم‌ستیز” هم باید آداب و اصول حساس و بسیار دقیق آن را رعایت كرد و محاسبات بسیار پیچیده و ظریف آن را در نظر گرفت. هركسی را برای كاری ساخته‌اند و اگر در این كارزار جان‌فرسا و دشوار، اهل آن متصدی امور نباشند و به امر علی علیه‌السلام در عهد مالك‌اشتر، شایستگان به فرماندهی این خطوط میانی گمارده نشوند، جز افزایش تلفات جبهه نبرد و خستگی و آزردگی و فرسودگی جسم و جان فرمانده‌ی اصلی در اتاق فرمان، چیزی حاصل نخواهد شد. كاش این نبرد را – نه آن اندازه كه خدا و رسولش فرمان داده‌اند- بلكه به اندازه‌ی دشمنی كه در مقابل‌مان صف كشیده و به قتل و غارت همه‌چیزمان كمر بسته جدّی بگیریم.

پی‌نوشت:
1. تنها بخش مختصری از سخنان رهبر انقلاب در فاصله‌ی زمانی سال 81 تا 84 پیرامون “مهندسی فرهنگی” كه در سایت اینترنتی دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی منتشر شده است، نشان‌دهنده‌ی شدت اهتمام حكیمانه‌ی ایشان بدین مقوله است. شاید اگر رهبر بزرگوار انقلاب در حوزه‌ی فرهنگ نیز مانند موضوعات فقهی، حلقات مباحثه و جلسات درس داشتند، قدری از دغدغه‌های‌شان به اهل فن منتقل می‌شد.
2. روایات و احادیث فراوانی چون “من أصغی إلی ناطق فقد عبده فإن كان الناطق من الله فقد عبد الله و إن كان الناطق من الشیطان فقد عبد الشیطان” به خوبی نشان‌دهنده‌ی همین نسبت و تعریف همین رابطه و اثرگذاری فرهنگی و سلطه‌ی رسانه و منبع پیام و مفهوم تعبّد مدرن در میراث دینی غنی و مسحكم شیعی است. كاش این میراث غنی با نگاهی روزآمد و كاربردی و متخصص بازخوانی می‌شد و به بسیاری از پرسش‌های اساسی این حوزه پاسخ می‌داد.
3. آنتونیو گرامشی (1891-1937) جامعه‌شناس، نویسنده و دبیر حزب كمونیست ایتالیا، از برجسته‌ترین اندیشمندانی است كه در حوزه‌ی مطالعات فرهنگی مطرح می‌شود. مهم‌ترین افكار او در همین موضوع “هژمونی فرهنگی” و رویارویی فكری با
سلطه‌ی نظام سرمایه‌داری اشتهار یافته است.
4. مفهوم “هژمونی” و “اقتدار” در این زمینه تفاوت‌های ظریفی دارند كه بدان توجه داشته‌ام، اما در این مختصر، مجال پرداختن به تفصیل آن نبوده است.
5. شك نیست كه گاهی انواع معالجات با هم لازم است و توجه به یك بُعد نمی‌تواند ما را از سایر ابعاد بی‌نیاز كند. هم قانون‌گذاری صحیح بدون برخورد قاطع با مخالفین نتیجه نمی‌دهد و هم سرمایه‌گذاری وسیع برای بیداری و آگاهی فكری مخاطب در حوزه‌ی تربیت رسانه‌ای و تربیت آموزشی بدون ایجاد رابطه‌ی صمیمی، عاطفی و دلبستگی نسبت به منبع پیام، اثرگذار نخواهد بود.
6. در صورتی‌كه بتوان با قدری تسامح، تعبیر هدایت و گمراهی را به كار برد. زیرا اولاً در حوزه‌ی فرهنگ نسبت به موضوعات جاری در سبك زندگی نمی‌توان به سادگی و قاطعیت حكم صادر كرد، مگر در موارد روشن و آشكاری كه حكم شرعی مشخص در تحریم و عدم جواز وجود دارد و ثانیاً در همان موارد هم موضع سیاست‌گذار فرهنگی، موضع طبابت و درمان است كه هرچه هم حال مریض وخیم بوده و یا خود در سوء حالش تقصیر داشته باشد، در نوع نگاه او به وظیفه‌ی درمانی‌اش تأثیری ندارد.
7. تنها جایی كه جمهوری اسلامی ایران در عرصه‌ی بین‌المللی به شكل گسترده و عمیق، چنین اقتدار و غلبه‌ای  پیدا كرده، مناطق تحت نفوذ حزب‌الله در لبنان است. چیزی كه گزارش مشهور یك خبرنگار آمریكایی قبل از جنگ 33 روزه بدان تصریح كرده و چنین نتیجه گرفته بود كه “وقتی در خیابان‌های ضاحیه‌ی جنوبی بیروت قدم می‌زنید، گمان می‌كنید در خیابان‌های قم راه می‌روید.” متأسفانه این موضوع توسط خود ما تا كنون مورد پژوهش و مطالعه‌ی صحیح قرار نگرفته است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.