هم میهنان آزاده و سرافرازم
پس از پشت سرگذاشتن سربالایی و دست اندازهای بسیار در راه مبارزه با حکومت جهل و تاریکی و بی تربیت و بد، امسال درحالی به پیشواز اول مهر می رویم که دانشگاهیان، فرهنگیانمان و همه ملت ایران در بندند و دزدان و قاتلان جوانانمان آزاد.
البته شاید این سوال در ذهنتان مطرح شود که شما که الان دربند نیستد طبق این حرف من، یا دزدید یا قاتل جوانانمان. تازه سوال دیگری که علاوه بر آن، همین الان در ذهن خودم هم شکل گرفت این است که وقتی آدم در بند است دسترسی به نیازمندیهای روزنامه هم ندارد، چه برسد به روزنامه و اینترنت و این حرفها! چه برسد به بیانیه و پیام شاهاش (که من باشم)؛ پس من برای چه کسی دارم حرف میزنم و بیانیه صادر میکنم؟ برای یک مشت شاه دوست و سلطنت طلب که این ور آب نهایت هنرشان این است که یا شبکه تلویزیونی راه میاندازند و تا سقفش را شماره تلفن مینویسند یا وقتی احمدینژاد (که اصلاً دوستش ندارم) میآید این ور آب، میروند روی چند تا تکه کارتن موز، شعار مینویسند و جلوی سازمان ملل شلوغ بازی میکنند؟ آن هم برای اینکه بی بی سی و سی ان ان نشانشان بدهد و پز بدهند. آن هم برای اینکه اقامت دائم بگیرند و این حرفها!
ولی آنچه مرا به آینده خوش بین و امیدوار میسازد را همین الان فراموش کردم چه چیزی بود و اگر تا آخر این پیام یادم آمد میگویم.
دیـدن بچههای کلاس اولی با رخت و لباس نو و با کیفهایی با طرحهای قشنگ و عکس جومونگ و سوسانا خیلی لذت بخش است ولی این هم آن چیزی نبود که یادم رفته بود.
عزیزان من! شاید از تشکیل نشدن کلاسها و در بند بودن اساتیدتان که یک عمر، شما را با کوییز گرفتنهای ناگهانی، ناخن خشکی و نمره ندادن تا حد مرگ شکنجه دادهاند جگرتان خنک شود ولی تا جای ممکن پنهان و دور از چشم مزدوران و کودتاچیان خوشحالی کنید و جلوی آنها و رسانههایشان ناراحت باشید، شمع روشن کنید، آب دهانتان را بجای اشک با انگشت به صوررتتان بمالید و حتی اگر شد یکی دو نفر شهید هم دست و پا کنید.
نظام و مزدورانش حتی به خوابگاههای دانشجویی هم رحم نمیکنند. حملههای شبانه به خوابگاه دانشجویان بیپناه و یورشهای گاه و بیگاه به آنان در قالب سوسک از جمله ظلمهای این قهوهای هیکلان است.
من اگر این ور آب و دور از شما هستم، صرفاً به این خاطر است که دارم تلاش میکنم تا از تجربیات فرنگیها استفاده کنم و با دست پر، برای اداره ایران و سلطنت به میهنم بازگردم.
این ور آب همه چیز رایگان است، رفاه و آسایش بیداد میکند. نمونهاش خود من و خانوادهام! با اینکه نه کار میکنیم و نه فعالیت اقتصادی داریم، اصلاً دغدغه نان شبمان را نداریم و هیچگاه سر گرسنه بر بالین نگذاشتهایم. شخصاً برای هیچ چیزی حتی یک قران هم پرداخت نکردهام.
وقتی میبینم که هموطنانم در ایران مجبور هستند برای هرچیزی پول پرداخت کنند، جگرم خون میشود. گزارشی میخواندم مبنی بر اینکه قیمت پاک کن خرسی در ایران نسبت به سال گذشته، بیست درصد افزایش یافته است.
شنیدهام مسئولین دانشگاه، دانشجویان را مجبور کردهاند هر نفر همراه خود یک آجر به دانشگاه بیاورد تا وسط کلاسها دیوار بکشند و دختران را از پسران جدا کنند. متاسفم برای این نگاه فرقونی به دانشجویان!
باید قانونی تصویب بشود که تا شعاع چند کیلومتری دانشگاهها هیچ نیروی نظامیای نباشد؛ حتی در حد یک پلیس راهنمایی سر چهارراه.
شکی ندارم که پیروزی، تاجگذاری، نشستن من بر تخت پادشاهی و سلطنت دوباره من و خاندانم بر شما با تکه پاره شدن شما استادان و آموزگاران فرهیخته و میهن پرست ایران زمین محقق خواهد شد و آن روز دور نخواهد بود و اگر دور است و عمر من کفاف نمیدهد که آن روز را ببینم، فرزندانم هستند و اگر دورتر از این حرفهاست، بالاخره یک نفر از خاندان ما هست که شاه شما بشود. خیالتان راحت. ضمناً سلام من را به روح کوروش که در منشورش آرمیده است برسانید و بگویید: کوروش، همچنان آسوده بخواب، رضا پهلوی بیدار بیدار است!
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
[…] پ ن: پارک ممنوع و الا پنچر می شوید تریبون […]