سید حامد معلمی – از مهمترین نکات در شناسایی وظایف، یافتن اولویت هاست. اینکه یک نفر امر واجبى را رها کند و به مستحب بپردازد به هیچ وجه مورد قبول نیست. حتى در بین خود واجبات هم همین طور است. مثلا ادامه نماز واجب در برابر نفس محترمى که در حال از بین رفتن است جایز نیست. از همین رو وقتى انسان میخواهد کارى انجام دهد، لازم است اولویت اول را پیدا کند ارائه خدمات فرهنگى از همین امور است و نیاز به نگاهى دقیق براى شناخت اولویتها دارد. و اولویت اصلى یافتن محرومیتها، براى دریافت خدمات فرهنگى است. اینکه کجا نیاز بیشترى وجود دارد و کجا دچار فقر فرهنگى بیشترى است.
اما مسالهاى که متاسفانه در این مرحله اتفاق مىافتد این است که به یُمن! تفاوتهاى فاحشى که در توزیع ثروت در سطح کشور وجود دارد، همیشه با شنیدن واژه محرومیت به یاد محرومیتهاى اقتصادى و مناطق فقیر و دور افتاده مىافتیم. این وضعیت آنچنان شایع است که مراکز حوزوىِ موظف به اعزام مبلغ به سراسر کشور نیز عمده برنامههایشان را معطوف به همین مناطق کردهاند. در حالى که تلازم عقلى بین محرومیت فرهنگى و محرومیت اقتصادى وجود ندارد. حتى با کمى مسامحه شاید بتوان تلازم را در خلاف این مساله اثبات کرد. همان عدم محرومیتهاى مادى – یعنى ثروت و بهرهمندى مادى – که عامل رها کردن این مناطق شده است در مواردى اوضاع فرهنگى را چنان اسفبار کرده است که به سختى میتوان دست به اصلاح فرهنگى زد. البته شاید با خواندن این مطالب به یاد ظاهر غیر مذهبى مناطق بالاى شهرها بیافتید و پیش خودتان تایید کنید اما درک کامل قضیه و زوایاى مختلف آن واقعا میسر نیست.
ناگفته نماند این عدم شناخت براى خود ما هم وجود داشت تا اینکه مشاهده این واقعیتها از نزدیک براىمان حاصل شد. چندى پیش گروه فرهنگى تبلیغى ما که متشکل از تعدادى طلبه حوزه علمیه قم است تصمیم گرفت بر اساس همین آسیب شناسى (وجود محرومیتهاى فرهنگى در مناطق مرفهنشین شهرها) بساط تبلیغى خود را در منطقه تجریش تهران و در حرم مطهر حضرت امامزاده صالح علیهالسلام پهن کند و به برکت نام شریف این امامزاده بزرگوار نیز نام صالح را براى گروه انتخاب کرد. نتیجه کار شد یک خیمه فرهنگى در گوشه صحن امامزاده و غرفههاى مختلفى که تمامى آنها توسط روحانیون اداره میشوند. قسمتى براى کودکان، قسمتى مشاوره، یک غرفه جهت گفتگوى آزاد و رودرروى مردم با یک روحانى و یک غرفه هم جهت سخنرانى مذهبی. در واقع یک «کلینیک مذهبى» کوچک براى انواع مختلف مخاطب. اما نکتهاى که در طول مدت حضورمان روز به روز برای ما آشکارتر میشد، نیاز شدید این دست مناطق به کار فرهنگى بود.
یادم هست روز اول ماه رمضان ساعت 6:30 صبح بود که وارد صحن امام زاده شدم. هم من کمى زود رسیده بودم و هم در ماه رمضان معمولا کارها کمى دیرتر شروع میشود، براى همین باید دو سه ساعتى معطل میشدم. بعد از اینکه حضرت صالح علیهالسلام را زیارت کردم به گوشهاى از صحن آمدم و نشستم. همین طور که آفتاب بالا میآمد بر تعداد زائرین هم افزوده میشد. مقابل نیمکتى که من روى آن نشسته بودم آب سردکن بزرگى بود که با سرو صداى زیادى کار میکرد. با خودم گفتم: «تعجبى ندارد. هرچند ماه رمضان است اما شاید مسافرین و آنهایى که عذر دارند نیاز به آب داشته باشند.» در همین افکار بودم که یک نفرآمد. جوان بود. رفت سمت آب سرد کن و یک فصل آب خورد. خطاب به او البته در دل خودم گفتم: « میتوانستى آب را بردارى و در گوشهاى بخورى … که بعدى هم آمد.» البته این یکى جوان نبود. خلاصه همین طور که امامزاده شلوغ تر میشد بر تعداد زایرین آب سردکن هم افزوده میشد! ساعت 10 که بقیه دوستانم هم آمدند و داشتیم به سمت محل اسکانمان میرفتیم تقریبا جلوى آب سردکن صف بسته شده بود.
شروع یک تجربه دلچسب
خلاصه ما بعد از دو سه روز تلاش شبانه روزى توانستیم خیمهمان را برپا کنیم و فضا را آماده پذیرایى از زائرین. خیمه ما با استقبال خوبى مواجه شد. روزانه بالغ بر 2000 بازدیدکننده داشتیم. شکل کار و اینکه تمامى قسمتهاى خیمه توسط طلبهها اداره میشد، بازدیدکنندهها را در ابتداى ورودشان غافلگیر میکرد. و با توجه به اینکه قسمتهاى متنوعى داشتیم به خوبى مخاطبین جذب شده و در خیمه ماندگار میشدند.
یکى از غرفههاى اصلى ما غرفه مشاوره بود اما این بار به جاى مردم، خودمان غافلگیر شده بودیم، از شدت استقبال از این غرفه که بگذریم نوع سوالات باعث میشد مو به تن آدم سیخ شود. یادم هست چند روز اول که هنوز پوست کلفت نشده بودیم، بعضى از بچهها بعد از کار به گوشهاى میرفتند و گریه میکردند. درصد زیادى از سوالات مربوط به انجام گناهان کبیرهاى بود که بردن نام آنها هم سخت است. و آزار دهندهتر، استیصال مردمى بود که به واسطه فضاى آلوده، گرفتار این مفاسد شده بودند و با روحى رنجور نمى دانستند که چه باید بکنند.
و – قربان همت ما طلبهها بشوم! – آن قدر روحانى ندیده بودند که از فرط تشنگى و گرفتارى هر چه در دل داشتند و کرده بودند را یکجا روى دایره میریختند! بعد از این گونه مراجعات، «نیاز مردم به راهنمایىهاى دینى» دسته بعدى سوالات را تشکیل میداد. متاسفانه مردم این مناطق با توجه به بهره مندى مادیشان بیشتر از سایرین در زندگى مدرن غرق شده و مخاطب تهاجمات فرهنگى واقع میشوند. همین باعث شده تا گرفتارىهایى در زندگیشان رخ دهد که با اندک رجوعى به محتواى دینى به راحتى قابل حل شدن باشد. در غرفه سخنرانى هم سعى شد تا موضوعات مبتلابهِ مردم مطرح شود که با استقبال خیلى خوبى مواجه شد. این ما طلبهها هستیم که در بیشتر موارد در دسترس نیستیم. بعد از غرفه سخنرانى غرفه گفتگوى آزاد بود که تکمیل کننده غرفه سخنرانى – در سخنرانى جریان گفتگو یکطرفه است و ممکن است سوالاتى براى مخاطب پیش بیاید که بىجواب بماند – بود. اما در غرفه گفتگوى آزاد روحانى متکلم وحده نبود و مردم به راحتى وارد بحث میشدند و سوال و جوابهاى داغى درمیگرفت. سوال و جواب هایى که نشان از هزاران نکته بى جواب مانده در ذهن مردم و خصوصا جوانان داشت.
و اما غرفه کودکان که خودم خادم آن بودم. این غرفه حقیقتا شلوغترین غرفه بود. یک بخش براى کوچکترها بود که میآمدند و نقاشى میکردند و جایزهاى میگرفتند و قسمتى هم براى کمى بزرگترها که برایشان برنامهى مذهبى مناسب سنشان اجرا میکردیم. در کنار بچههایى که معمولا از خانوادههاى مرفه بودند گاهى هم بچههایى میآمدند که سر و وضعشان تکاندهنده بود. مثلا دختربچه 5 سالهاى آمد که وضع خیلى فقیرانهاى داشت. در حین نقاشى که با او صحبت میکردم متوجه شدم که با مادرش براى گدایى به تجریش میآیند. صبح زود با مترو میآیند و آخر شب برمیگردند. یک بار هم که داشتم از بازارچه کنار حرم رد میشدم دیدم که همین دختر بچه روى یک ویلچیر نشسته و مشغول گدایى است. البته من را که دید او هم مثل من خندید. گفتم ناقلا تو که سالمى و چیزى نگفت! خلاصه اینکه با این تبلیغ ما ماندگار شدیم و مجاب بر اینکه اینجا از اولویت هاى اصلى براى حضور روحانیون است. اگر چه تلاش ما در برابر طوفانى از هجمههاى انحرافى قرار دارد اما اطمینان داریم که رنگ خدا بر هر رنگى فائق است و برکت خداوند پشت سر مجاهدین در راهش است.
Sorry. No data so far.