اشاره: این روزها داستان حاتمیکیا و جشنواره سی دوم فجر بر سر زبانهاست. «چ» آخرین ساخته حاتمیکیا روایت دو روز از زندگی شهید مصطفیچمران است در روزهایی که پاوه در محاصره دموکراتها و کوملهها بود. به همین بهانه به سراغ کردستان رفتیم تا گوشهای دیگر از تاریخ مظلومیت کردستان را با رمان «ترکههای درخت آلبالو» اثر اکبر خلیلی مرور کنیم. چاپ اول کتاب در سال ۱۳۶۸ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است اما سال ۹۱ انتشارات عصر داستان در شکل و شمایلی جدید آن را روانه بازار کرد.
تریبون مستضعفین -مریم نوری
پرش های ذهنی خوب نویسنده، لای خاطرات گرمی که بوی تصنع نمی دهند؛ خواننده ی «ترکه های آلبالو» را به سرعت تا اواسط کتاب 563 صفحه ای پیش می برد.
«اکبر خلیلی» نویسنده کتاب، به خوبی امکان غوطه ور شدن در خاطرات یک سرهنگ زمان شاه که در جریان انقلاب اسلامی دستگیر شده را فراهم کرده و خالی از هرگونه ظاهرسازی و ریا به معرفی گذشته وی، خانواده اصیل ، شرافتمند و مذهبی او می پردازد. سرهنگی که برخلاف ذهنیت های عوام ، آمیخته به عمیق ترین و پاک ترین باورهای دینی است. و هرگز ترکه های درخت آلبالو و فوت پدرش که مجری تنبیه بزرگترین گناه کودکیش بود را از یاد نمی برد.
مردی که برخلاف ایجابات کاری و تفاوت های ظاهری که با برادرش، شیخ احمد (مبارز انقلابی) و پدر همسر عزیزش صفورا دارد؛ دارای احساساتی رقیق و پاک و قلبی مملو از یاد خداست. و این مسئله علی رغم قابلیت های عظیم وی ، ایجاد گر دردسر های بزرگی برایش در دوره طاغوت بوده است.
نکته ای که در غالب جریان داستان – نه به صورت سمبلیک و شعاری بلکه به شکل حقیقی و محلول در ماجرا- دیده می شود؛ نقش جامع زن انسان سازو صبر و ایمان است.
نمایش نویسنده ازاتفاقات اوایل انقلاب نیز بسیار خالصانه و به دور از تزویر به نظر می رسد و حتی علی رغم دید مثبت راوی، به اشتباهاتی که در جریان سرعت حرکت موج انقلاب می افتاد نیز اشاره شده است. سادگی و بی پیرایگی انقلابیون، فتوت، اخلاص عمل، تقوی و از جان گذشتگی های آنها که در شخصیت های رئیس زندان، یوسف(نگهبان سرهنگ در زندان و شاگرد و ادامه دهنده راه او) خانواده یوسف و نیز برادر سرهنگ و… تجلی یافته از یک سو و تلاش عده ای نان به نرخ روزخور و منافق برای مذهبی جلوه دادن خود و صید ماهی از آب گل آلود از سوی دیگر، جلوه ای حقیقی از همه روزهای تاریخ را نشان می دهد.
نویسنده با بهره گیری عمیق از احساسات نوستالژیک و خالص میهن پرستانه و حق گرایانه، که با شهادت برادر سرهنگ بدست منافقین مشتعل می شود؛ به نیمه دوم ماجرا می رود. در واقع سیر در تاریخ گذشته و آداب و رسوم شیرین همراه با سخت گیری های دوره کودکی و عشق جوانی علاقه به زندگی به همینجا ختم نمی شود و آنچه اثر را در نوع خود متمایز می کند؛ نحوه پرداخت نویسنده به ماجرای کردستان و جنایات گروهک های کومله، دمکرات و چریک فدایی در جهت ایجاد کردستان آزاد است.
نمایش نحوه رویارویی پاسداران مخلص و مردم پاک کردستان که با دستهای خالی و جان برکف به مبارزه با این گروهک های جانی می پردازند؛ هرچند صحنه هایی دردناک و دلخراش در ادامه داستان رقم میزند ولی به نحوی تأثیر گذار به بیان بخشی از تاریخ این سرزمین میپردازد که شاید کمتر کسی از خونهای پاکی که بر آن ریخته و مجاهدت های دلیرانش گفته و شنیده است.
این داستان -که به تصریح نویسنده در آغاز کتاب- بخشی از تاریخ حقیقی این سرزمین بوده، بیانگر واقعیاتی است که کمتر شنیده شده و بیان نویسنده به شنیده شدن این خاطرات مغفول کمک به سزایی کرده است.
پایان باز داستان که در آن بخشی از پیروزی به خون بهای صدهاتن انسان مخلص حاصل می شود، حکایت روزگار است
و این رسم تاریخ که نبرد اهریمن و اهورا باقی بماند…
نبرد اهریمن و اهورا !!