نام نصرالله مردانی در کنار واژههایی مثل «فتح»، «ظفر»، «پگاه»، «سحر»، «شهید»، «گل» و «لاله» از نامهایی بود که فاتح دهه شصت و سالهای جوش و خروش انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود. آن روزها کمتر میشد که دوستدار شعر باشی و دنبال دفتر شعری از نصرالله مردانی نباشی، آن روزها کمتر پیش میآمد که شاعری جوان باشی و ناخودآگاه تحت تأثیر زبان و اندیشهی شعری نصرالله مردانی قرار نگرفته باشی. زندهیاد نصرالله مردانی آن روزها به پاس مجاهدت و اخلاص خود در سرایش، به خوبی توانسته بود در مرز «مخاطبان هنری شعر» و «مخاطبان عمومی شعر» قدم و قلم بزند. با اینکه پایتختنشین نبود سرشناس بود و صدایش آنقدر رسا بود که به تریبونهای انقلاب برسد. البته باید توجه داشت او از پایتخت ایران دور بود، ولی از پایتخت شعر و پایتخت جنگ خیلی دور نبود. بسیاری از شعرهای مردانی در دوران جنگ و دفاع مقدس، با خاطرههای حماسی حافظهی جمعی ما گره خوردهاند. شعرهایی مثل:
«از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران»
یا:
«سمند صاعقه زین کن سواره باید رفت
به عرش شعله سحر با ستاره باید رفت»
یا:
«من واژگون من واژگون من واژگون رقصیده ام
من بی سر و بی دست و پا در خوابِ خون رقصیده ام»
یا:
«جنگ، جنگ است، بيا تاصف دشمن شكنيم
صف اين دشمن ديوانه ی ميهن شكنيم»
خون نامه خاک _ چاپ اول: 1364 _ سازمان انتشارات کیهان
زندهیاد مردانی متولد سال 1326 در کازرون بود و از شگفتیهای روزگار این بود که این شاعرِ شهیدان سال 82 در کربلا درگذشت. از او دفترهای شعر بسیاری بهجامانده است که میتوان به «الماس آب»، «قیام نور»، «خون نامهی خاک»، «آتشِ نی»، «ستیغ سخن» و سرانجام «قانونِ عشق» اشاره کرد. در این میان مجموعهی خون نامهی خاک به خاطر تأثیر تاریخیاش در روند شعر انقلاب و همچنین روایت دفاع مقدس و خونین ملت ایران اهمیتی خاص دارد. خوب است که به مناسبت هفتهی دفاع مقدس یکی از غزلهای این مجموعه که کمتر دیده شده است را مرور کنیم. غزلی که در پیشانی آن نوشته شده است: «این شعر در لحظات شروع حمله والفجر، در کنار رزمندگان اسلام در سنگر سروده شده است».
در خم خورشیدیِ دل، جوش جوشی دیگر است
میفروش عشق اینجا، میفروشی دیگر است
باده ی توحید میجوشد به جام عاشقان
در میان بادهنوشان نوش نوشی دیگر است
هر که از خمخانه ی جان زد می تابان هوش
در مصاف دُردنوشان دُردنوشی دیگر است
در مدار عشق میخواند زمین آواز عشق
پای این هفتآسمان امشب به دوشی دیگر است
قدسیان معراج ما بر بام ایمان دیدهاند
مرغ جان در جذبه ی پرواز هوشی دیگر است
شب پرستان در حضور مرگ با شب خفتهاند
بر لب خورشیدیان در شب خروشی دیگر است
خرقهپوشان گرچه آگاهاند از اسرار دل
آن که داند راز هستی خرقهپوشی دیگر است
فاتح تاریخ دلها میر میداندار عشق
موج دریای دلش جوشان ز جوشی دیگر است
آشنای راز میداند که در محراب نور
پیر ما مدهوش پیغام سروشی دیگر است
Sorry. No data so far.