سپهری بازنویسی کتاب «لشگرخوبان»- خاطرات مهدیقلی رضایی –را ازسن 21 سالگی آغازمیکند و بالاخره در اردیبهشت 84، به زیور طبع آراسته می شود. البته دو کتاب دیگر را آماده چاپ دارد. خودش می گوید: «با این کتاب ها گویی با تک تک عزیزان زندگی می کنم. الان هم وقتی کتاب های خاطرات جنگ را می خوانم تصمیم های بزرگی می گیرم و به زندگی از دریچه دیگری نگاه می کنم.»
«لشگر خوبان» در سال 85 به عنوان رتبه دوم کتاب دفاع مقدس در بخش خاطرات شناخته شد در حالی داوران، هیچ کتابی را شایسته رتبه اولی ندانستند. در این مراسم او پشت تریبون رفت و گفت:«با افتخار تمام می خواهم جایزه این کتاب را به همسفر زندگی ام و کم سن و سال ترین جانباز قطع نخاعی استان، آقای دکتر ایوب نصیراوغلی تقدیم می کنم.»
آنچه می خوانید گفت وگویی است با او در مورد موفقیت اخیر کتابشان.
خانم سپهری! به نظر خودتان ویژگی «لشکر خوبان» در مقایسه با سایز کتاب ها چیست؟
لشکر خوبان، یکی از صدها کتابی است که خاطرات یک رزمنده را بازگو می کند اما در میان رزمندگان لشکر 31عاشورا فعلا تنها کتابی است که با این حجم و دقت و پیوستگی، خاطرات یک نیروی اطلاعاتی را روایت کرده است. خواننده در این کتاب از اولین تلاش های راوی برای اعزام به جبهه تا جزییات حضور یک بسیجی 16ساله و سپس روند رشد و تحول شخصیت او به عنوان یک نیروی اطلاعاتی با خبر می شود. اینها به نظرم شاخصه های مهم این کتاب است. شاید این که نویسنده کتاب یک زن بوده نیز ویژگی دیگری برایش باشد. به عنوان کسی که جنگ را در قاب تلویزیون دیده یا در بمباران ها شنیده بودم بار بزرگی به دوش گرفته بودم که با شوق و عطش می کوشیدم از زبان آقای رضایی، آن فضا و آن آدم ها را ببینم، نزدیک شان شوم و بفهمم تا بتوانم بنویسم.
به نظر من هم مهم ترین ویژگی کتاب این است که شما خودتان به عنوان کسی که از جنگ فقط صدای بمباران هایش را به خاطر دارید، سعی کرده اید خودتان را در سراسر کتاب حاضر ببینید. قبلا برایم تعریف می کردید سال 74 که شروع به بازنویسی خاطرات کردید کلاس زبان می رفتید و کتاب به فصل عملیات بدر رسیده بود تا می رسید به در ورودی کانون زبان به منزل بر می گردید که امروز قرار است عملیات بدر اتفاق بیفتد.
بله من در برخی از فصل ها لحظه های عجیبی می گذرانم، بعد از سال ها صحبت کردن از آن فضا متأثرم می کند زمانی که چنان در نخ حوادث و آدم های آن روزگار بودم که حس می کردم از نزدیکانشان شریک خنده ها و گریه هایشانم. نویسنده ای نبودم که محدود به کاغذ هایی باشم که خاطرات آقای رضایی رویشان هست و من بر اساس آنچه نوشته شده بود طرحی بریزم. ده ها بار در جلسات طولانی در محضر آقای رضایی خاطرات برایم زنده می شد. جزئیاتی را که می پرسیدم به یاری ذهن تیز و آماده ایشان که هنوز پس از بیست و چند سال که از پایان جنگ می گذشت همه چیز را به یاد داشت. فضای روشنی برایم ترسیم می شد، گاه نقشه های مختلف شناسایی و عملیات ها را هم برایم می کشید و در چنین جریانی بود که من می تو انستم خودم را به آن اتفاق ها نزدیک ببینم و راحت بنویسم. در واقع فقط در این صورت بود که خودم از کار راضی می شدم و ادامه می دادم.
همانطور که خودتان هم می دانید لشکر خوبان را می توان دایره المعارفی از لشکر عاشورا دانست. بهتر نیست چاپ های بعدی کتاب کامل تر شود؟ مثلا فهرست اعلام و نقشه ها اضافه شود و یا در مورد اسامی افراد مختلف که در کتاب آمده است شرح مختصری داده شود مثل همان کاری که در کتاب عزت شاهی دیده می شود چون من نسل سومی که کتاب را می خوانم؛ مهم است مشخصات افرادی که شهید نشده و یا در قید حیات هستند را بدانم، برای مثال خیلی دلم می خواهد بدانم امین شریعتی که بعد از شهید باکری فرمانده لشکر شد یا کریم حرمتی و کریم فتحی و افراد دیگری که راوی مدام از آنها می گوید، الان کجا هستند و چه می کنند؟!
بله جای خالی فهرست اعلام و نقشه عملیات هایی که راوی در آن ها حضور داشته در این کتاب به چشم می زند. البته از سوره مهر به ما گفته بودند برای چاپ بعدی غلط های املایی و اصلاحات مورد نظرمان را انجام دهیم. خودم اسرار داشتم دو صفحه ای که از حضور راوی در کنار شهید باکری در عملیات بدر از چاپ افتاده بود، جایگزین شود. آقای رضایی برای اصلاحات مورد نظر 6 ماه وقت گذاشتند. اگر خدا بخواهد برای چاپ های بعدی قصد داریم کار را کامل تر کنیم. اما در مورد فهرست اعلام هم این هایی که گفتید حق با شماست هر چند آن سال ها که کتاب را کار می کر دیم این کار معمول نبود ولی قطعا کار خوبی است هرچند انرژی مضاعفی می خواهد.
به نظر می رسد وجود زبان جدیدی برای بیان واقعیات جنگ ضروری باشد. این زبان باید یا توسط مدیران اجرایی و فرهنگی و یا توسط صاحبان فکر و نویسندگان ابداع شود. نظر آنان چیست؟
زبان جدید برای گفتن از جنگ شاید در داستان ها، رمان ها و فیلم ها مصداق داشته باشد ولی در مورد کتاب های خاطرات که بعد از اسناد و دست نوشته های زمان جنگ از مهمترین منابع ما برای شناخت واقعیت دفاع مقدس هستند نباید چنین انتظاری داشت. خاطرات در واقع زندگی رزمندگان و سربازا نی است که حتی بهتر است لحن آن ها در نوشته ها رعایت شود با این حال مطمئن باشید این زبان جدید فقط به فکر و همت اصحاب فکر و اندیشه می تواند به عرصه برسد و امیدی به مدیران اجرایی نیست! نحوه برخورد همین مدیران با آثار مکتوپ و تولیدات ارزشمند، مشخص کرد که انتظار های خوب و موثر نباید از این عزیزان داشت!
من وقتی گذرم به کتابفروشی های میدان انقلاب می افتد و کتاب هایی از نویسندگان تبریز را می بینم با اینکه هیچ شناختی از آنها ندارم، احساس خیلی خوبی دارم و به اصطلاح به خودم می بالم از اینکه شهرم چنین نویسنده هایی دارد. تا جاپی که اطلاع دارم برخی از نویسندگان آرام و بی سر و صدا مشغول نوشتن کتابهایی هستند و هر کدام به صورت جزیره ای کارمی کنند.
بله دقیقا، در این حوزه ما افراد تو انمندی داریم. افرادی که به کاری که می کنند ایمان و باور دارند و کارهای خوبی کرده اند، اما متأسفانه کسی از دیگری خبر ندارد! و می توان گفت داریم جزیره ای کار می کنیم. در این بین ممکن است دوباره کاری شود چون هیچ کس با دیگری ارتباط مداوم ندارد. می دانید! عرصه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس متولی زیادی دارد اتفاقا اکثر این متولیان از سرداران و ورزمندگان قدیمی سپاه عاشورا بوده اند، طبیعی است دل آن ها باید بیشتر برای چنین مقوله هایی بتپد اما آنچه حاصل سال ها فعالیت این نهادها ست متأسفانه ناامید کننده است.
واقعا به نظر شما چرا این شرایط غیر قابل قبول و نا امید کننده است؟
من می توانم اتفاقی را که برای لشکر خوبان اتفاق افتاد را بازگو کنم تا خودتان نتیجه بگیرید. این کتاب در حجم بالغ بر 550 صفحه در سال 84منتشر شد اسفند همان سال بنیاد حفظ آثار کار خوبی کرد و دو جلسه نقد کتاب گذاشت اولی برای اخراجی ها، کار خوب آقای غلا مرضا قلی زاده که خاطرات شهید احد علافی است و دومی برای لشکر خو بان. فردای آن روز آقای کمری که از اسا تید مبرز بحث خاطره نویسی در ایرانند از تهران می آیند تا جلسه ای برای سرداران لشکر برگزار کنند در خصوص ضرورت نحوه خاطره نویسی. به لطف آقای حسین نجفی (معاونت انتشارات بنیاد) من هم به آن جلسه دعوت شدم. تا من وارد جلسه شدم- تنها خانم حاضر در جمع بودم- آقای کمری پرسیدند شما خانم سپهری هستید؟ شروع کردند به تعریف از قلم و کار من در لشکر خوبان. بعدها به من می گفتند فلانی من عمدا آنجا نام شما را بردم ببینم بعد از جلسه یکی از حضار سراغ شما را گرفت یا نه؟! که البته جواب منفی بود.
لشکر خوبان در سال 85 در دهمین دوره انتخاب کتاب دفاع مقدس رتبه دوم را از آن خود کرد – برای رتبه اولی کتابی انتخاب نشده بود- این اتفاق به نظرم اتفاق خوبی بود اما متولیان اصلی شهر ما متوجه ا ین اتفاق ها نیستند.کسانی که باید کار را «تحویل» می گرفتند این کار را نکردند. حتی گاهی صحبت هایی می شنیدیم که آزار دهنده بود، از جمله اینکه خواستیم در این کتاب فلانی را قهرمان کنیم. در حالی که آقای رضایی نیازی به قهرمان پردازی و امثال من ندارند.
4 سال طول کشید تا کتاب به چاپ دوم برسد در حالی که کتاب های ضعیف تری هستند که در شهرستان های خودشان چنان معرفی و استقبال می شوند که آدم کیف می کند! حال آنکه کتابی که به جرأت می توانم بگویم تنها کتابی است که تا کنون به این تفضیل از حضور لشکر عاشورا در جنگ گفت، حتی میان اغلب رزمنده ها و خانواده شهدا یی که نامشان و ذکر حماسه شان در کتاب هست ناشناخته مانده و … به نظر شما این وضع چه نامی دارد؟ و اصلا در این سال ها چند کتاب قابل اعتنا از خاطرات رزمندگان این شهر چاپ شده؟
در این که کتاب قابل اعتنایی منتشر نشده است جای بحث است. چرا؟
به جرات می توانم می گویم ادبیات دفاع مقدس در شهر ما بی صاحب است یا اینکه از بس متولی زیادی دارد بی صاحب مانده است! در این شهر نمی تو انید کتابفروشی پیدا کنید که مطمئن باشید آنجا کتاب های مطرح دفاع مقدس را پیدا خو اهید کرد. وضع در مورد نویسندگان به مراتب پیچیده تر است. ظاهرا کار این دوستان برای متولیان امر آنقدر ارزش و اهمیت نداشته که تمهیدی بچینند و برنامه ای بریزند تا فکر این نویسنده از امور روزمره و معاش تا حدی آسوده باشد و بتواند همه وقت مفیدش را به پای خاطراتی بگذارد که در حال فراموشی و از بین رفتن اند! عجیب است که نویسنده های این شهر کارهای بزرگی هم کرده اند. کتاب های خوبی نوشته شده و جوایز معتبری از آن خود کرده اما این عرصه هنوز مدیری ندارد که مثل آقای سرهنگی، نویسنده اش را تحویل بگیرد، به کارش بها بدهد، بداند این کارها به چه رنجی به ثمر نشسته اند و اگر در روند معیوب توزیع و تبلیغ آنها کار شان را درست انجام ندهند ما به جایی می رسیم که تیراژ کتاب های بزرگ این شهر در حد 2500یا حداکثر در چاپ دو و سه می ماند. در حالی که در شیراز و کرمان و همدان ببینید چه کارهایی با کدام کیفیت به چه تیراژ منتشر شده و به خانه های مردم رفته است! در این میان کارهای کوچکی که خلاصه نویسی کارهای دیگران است فقط می تواند مایه دلخوشی عده ای باشد و بس!
وقتی بنیاد شهید و امور ایثار گران نمی تواند (یا نمی خواهد) کتاب را به دست خانواده هایی برساند که نام و یاد عزیز انشان در کتاب زنده شده، امثال من باید به امید آپنده و این که بالاخره این کتاب ها روزی مخاطبانشان را خواهند یافت، خوش باشند که به وظینه خود عمل کرده ام!
این روند را مقایسه کنیم با کتابی مثل (دا) که کتاب خاطره مختص خرمشهر است. مقام معظم رهبری فرمودند کتاب خوبی است نمایندگان مجلس اظهار نظر کردند، در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره این کتاب بحث شد، نویسنده ها و کارگردان های به نام کشور گفتند کتاب خوبی است چرا؟ چون افراد کار بلدی در راس این کار حضور داشتند و قبل از این که کتاب رونمایی شود به چند نفر از بازیگران و نمایشنامه نویس ها و کارگردان ها می دهند تا بخوانند و نظر بدهند. بعد از این جریان چه اتفاقی می افتد؟ ادارات این کتاب را می خرند و هدیه می دهند. شما خودتان می گفتید در یزد المپیاد ورزشی دانشجویی که 3000 نفر شرکت کننده داشته. این کتاب به همه شرکت کنندگان هدیه داده می شود .یا 4 چاپش هدیه به زنان خرمشهر بوده است. یعنی ما بومی سازی نکرده ایم.
این اشکالی ندارد «دا» واقعا کتاب خوبی است. ولی آقای سرهنگی پیشنهادی که برای علاقه مندان در نمایشگاه کتاب سال 86 می دهندکتاب « مردی که خواب نمی دید» نوشته داود بختیاری دانشور –فوت کردند- بود. این کتاب را در نمایشگاه سال87 دوباره توصیه می کنند وقتی می پرسند این کتاب را پارسال هم معرفی کرده بودید می گوید: « حق این کتاب ادا نشده است و انطوری که باید این کتاب شناخته می شده، شناخته نشده است.» من با این حرف ایشان کتاب را پیدا کردم و دیدم که میان کتاب های خاطرات آزادگان واقعا یک قله زیبا ست. آقای تاج الدینی در مجلس گفته بود جایزه ادبی به نام ((دا)) برگزار شود این توجهات خیلی خوب است اما… من نقدی بر این نوشتم و خیلی دلم به درد آمد که کاش در مورد کتاب های شهر خودمان هم بحث می کردند. همه اش فکر می کنم لابد کتاب های شهر خودشان را نمی شناسند و گرنه کدام دلیل موجهی این بی مهری ها را توجیه می کند؟ اگر در این کتاب ها نقطه فنی یا انحرافی یا دروغی می دیدند به دلیل آن ها اینگونه برخورد می کردند،… حال آنکه هر فصل این کتاب ها سرا فرازی و رشادت و ایمان مردم این دیار رامطرح می کند…
به هر حال نوشتن در این فضای بن بست و یاس آلود واقعا کار سختی است. برای همین است در شهری مثل تبریز کتاب خوب انگشت شمارتولید می شود.
اینکه شما می فرمایید انگشت شمار تولید می شود واقعا اینطور نیست کتاب های زیادی تولید می شوند اما کتاب های وزین و معتبر خیلی کم منتشر می شود.
واقعا خودمان را به وضع موجود دلخوش نکیم حق لشکر عاشورا در ادبیات پایداری این نبود. این روند خجالت آور است کارهای کوچک و کم مایه ای که عرضه می شود هرگز نمی تواند تاریخ دلاوری و حضور ما را در جنگ زنده نگه دارد. کاش عرصه ای فراهم کنپم که کارهای قابل و مستندی تولید شود. بنده همیشه با این طرز تفکر مشکل دارم که می گوید این کتاب خیلی حجیم است و خوانده نمی شود و رو به خلاصه کردن اثر می آورند! در حال حاضر کتابی در دست دارم که در مرحله غلط گیری بالغ بر 600 صفحه است. این 600 صفحه می دانید یعنی چه؟ یعنی این که خپلی انرژی برده تا رسیده اینجا. چه ازطرف راوی، مصاحبه گر، پیاده کننده و خصوصا نویسنده. این همه برای این است که آینه ای دیگر روبروی جنگ بگذاریم. آینه ای که حضور تمام قد یک رزمنده را نشان دهد. نه یک خاطره مقطعی و موردی را. اینها ست که ماندگار است و ارزشمند. نمی دانم ما چرا بلد نیستیم با گنجینه هایمان خوب رفتار کنیم. ما بلد نیستیم قدر چیزها یی که داریم را بدانیم و بشناسانیم. می خواهم بگویم این کتاب مال این شهر است. اگر این اساس را از روی جلد بردارید این مال لشکر عاشورای این شهر است. گوشه ای از حیات شهید باکری و شهدای لشکری که رسیده اند، به تصویر کشیده شده است و وظینه همه ماست قدرشان را بدانیم.
شما لشکر عاشورا را با کارهایی که برای لشکر 27 محمدرسول ا… شده است مقایسه کنید. اخیرا کتابی تحقیقی حدود 600 صفحه ای که برای دفاع مقدس همدان انجام شده شامل نقشه کل عملیات ها و فرماندهانی که از همدان در جنگ حضور داشتند آیا برای لشکر عاشورا چنین کارهایی انجام شده است. بنده که ندیده ام و حالاها هم نخواهم دید.
ان شاءا… من اشتباه می کنم اما باید بدانیم این گره ها کجاست که چنین کار هایی انجام نمی شود؟ مقام معظم رهبری می فرمایند «اینقدر کتاب برای لشکر محمد رسول ا… منتشر می کنید مگر شهر های دیگر در شهر حضور نداشتند؟» ماها نمی توانیم مثل خیلی جاهای دیگر حرف رهبر را عملی کنیم. ایشان در جایی دیگر می فرمایند:«کتاب های دفاع مقدس آن قدر مهم است که من حاضرم شما در این بیت نمایشگاه بزنید و من از کتاب های شما تعریف کنم، تا آنها که از حسینیه بیرون می آیند کتاب های شما را بخرند.» امیدوارم بالاخره آن هایی که مسئولند به این فرمایشات توجه کنند…
در شهر ما چندین نهاد و ارگان متولی دفاع مقدس هستند؛ بنیاد حفظ آثار، اداره ارشاد، بنیاد شهید، دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری و موسسه حفظ آثار سپاه عاشورا. به نظر می رسد بین این همه متولی دفاع مقدس مخصوصا در شهرستان ها، همگرایی بین این ارگان ها دیده نمی شود. برای نمونه انجمنی یا تشکلی برای نویسندگان دفاع مقدس در تبریز فعالیت می کند که هر دو ماه یک بار جلسه ای داشته باشید تا حداقل از کارهای تکراری پرهیز شود؟
سال هاست که فقط اسمی از این تشکل شنیده ام و بس! تنها در سال 84 و اوایل سال 85 بنیاد حفظ آثار، نویسندگان را جمع کرد و ضیافت ناهاری هم داد و نوید کارهای نو… اما هیچ اتفاقی نیفتاد. به نظرم می رسد باید جبران بی اعتمادی و عدم توجه گذشته هم بشود.
خوب یادم هست سال 81 اداره ارشاد مراسمی گذاشت و از افرادی که برای جنگ کار کرده بودند، تشکر کرد. به آن هایی که کتابشان منتشر شده سکه ای داده شد شاید این سکه هیچ مشکلی از نویسنده جنگ را دوا نکند ( البته چند نفر از دوستان با این سکه، قسط های عقب افتاده شان را پرداخت کردند.) اما این اهمیت دادن ها است که به هنرمندان و نویسندان شتاب می دهد. برآیند نهایی این همه بی مهری این است که مثلا « اخراجی ها» با تیراژ 2500 و با آن کیفیت چاپ و صحافی نا مناسب در سال 83 چاپ شده و در آئین کتاب سال دفاع مقدس در سال 84 تقدیر شده است. حالا شما بگوئیید کتاب اخراجی ها را از کجا می توانید پیدا کنید؟ پارسال آقای کمری کتاب «اخراجی ها» را خواسته بود نتوانستیم یک جلد برایش پیدا کنم و بفرستم. چرا باید 700 جلد از کتاب اخراجی ها بعد از این همه مدت در دفتر یکی از بانیان تولید اثر خاک بخورد؟!
بحث آخرم این است که سالانه چندین هزار نفر چه از دانشگاه ها و چه از مساجد در قالب کاروان های راهیان نور به مناطق عملیاتی اعزام می شوتد آیا از این کتاب هایی که در چند سال اخیر در شهرمان منتشر شده و رتبه های مختلف کسب کرده اند برای هر 10 نفر در این اردوها، یک جلد از این کتاب ها داده شده است؟
مطمئنم این کار انجام نشده یا اگر انجام شده کتاب های بومی و مربوط به شهر خودمان نبوده است. شما فکر می کنید در خود سپاه چند نفر این کتاب را خوانده اند؟ یا به چند نفر از خانواده شهدا رسیده؟ اگر مسئولین امر این راه کارها را می دانند در حق نسلی که منتظر هستند واقعیت جنگ را بدانند، کوتاهی کرده اند. شما به آرشیو غنی آقای پروین قدس مراجعه کنید ببینید چه گنجینه ای از دفاع مقدس در اختیارش است و چگونه با او رفتار می شود. خودش می گفت : در زمان حیات خودم این گنجینه ها صاحب ندارد بعد از من چه کسی صاحب اینها خواهد بود؟ متاسفانه قصه پر غصه ای است .
به فضل خدا این توفیق ها نصیب «لشکر خوبان» شده اما به ده ها دلیل این کتاب آشنای شهر ما نیست. یادم هست دو سال پیش در صف بانک خانمی را دیدم به اسم یوسفی منیر فیش پر کرده بود. جسارت کرده پرسیدم شما با احمد یوسفی منیر نسبتی دارید؟ گفت: برادرم است. پرسیدم: کتاب لشکر خوبان را دیده اید؟ در مورد این شهید خیلی نوشته… گفت نه ! از کجا پیدایش کنم؟ من نمی دانستم کدام کتاب فروشی این کتاب را دارد؟ یا در مراسم سالگرد شهید باکری در سال گذشته فهمیدم خانواده شهیدان باکری اصلا از وجود چنین کتابی بی خبرند !! حالا کار ما به جایی رسیده خودمان داریم کتاب ها را معرفی می کنیم! تبلیغ می کنیم ! …….
اما خدا را شکر که این هم، خسته مان نکرده. ما هنوز پای کار هستیم فوقش این است کاری که در دو سه سال می توانست انجام بگیرد 6-7 سال طول می کشد تا منتشر شود . به فضل خدا و برکتی که نوشتن از شهدا به قلم ها می دهد من از این ادبیات (دفاع مقدس) جان می گیرم. می توانم به افق های بلندتری فکر کنم و تصمیم های بزرگی بگیرم. خدا را شکر از خوبی های جنگ چیزهایی در زندگی جریان دارد اما امیدوارم آنهایی که باید حواسشان جمع باشند به خودشان بیایند و ببینند چه می کنند؟ خیلی راحت می توانند برخی کارها را بکنند؛ از شناسایی و معرفی و حمایت نویسندگان حال حاضر محلی گرفته تا برخی از مسابقات کتابخوانی که خودشان اینها را بین مردم اجرا بکنند . لا اقل به فرمایش رهبر فرزانه مان عمل کنند. ما شهر خودمان را رها میکنیم و همیشه برای مسائل بین المللی و ملی برنامه ریزی می کنیم ! اصل مشکل ما اینجاست همانطوری که ریشه های خودمان را رها کرده ایم و مدام از کتابی می گوییم که زمین و آسمان می گویند. ما چقدر باید ضعیف باشیم که خودمان و فرزندمان را از لقمه آماده ای که در دستمان است محروم کنیم ؟!
Sorry. No data so far.