دكتر محمود گلزاری تمركز ویژهای بر روی مسائل خانواده و آسیبشناسی آن دارد. برای پرسیدن از مسائل و مضرات زندگی در «خانههای مجردی» به سراغ این روانشناس و استاد دانشگاه رفتیم. دكتر گلزاری در این گفتوگو ضمن بررسی علل شكلگیری این پدیده در ایران، به پدیدهی «تنهایی عاطفی» اشاره كرده و برخی راههای درمان و كنترل آن را نیز برشمرده است.
یكی از بحثهایی كه رهبر انقلاب در سفر خراسان شمالی در آسیبشناسی سبك زندگی فرمودند، شكلگیری پدیدهی «خانهی مجردی» در شهرهای بزرگ بود. نظر شما دربارهی این پدیده چیست؟ آیا فراگیری آن در حد یك معضل جدی شده است؟
رهبری در سفر خراسان شمالی یك لیست ۲۸تایی از موارد مربوط به سبك زندگی را فرمودند. ما همیشه شاهد دو روند بعد از این نوع صحبتها بودهایم؛ یكی حالت موجی دارد. یعنی عدهی زیادی –بهخصوص نهادهای رسمی- به صورت یك امر سطحی و فراگیر با آن برخورد میكنند و در این مورد همواره این نگرانی هست كه كار را از عمق بیندازند و این مطالبات سطحی شود. من شاهد این بودهام كه مراكز فرهنگی، دانشگاهی و رسانهای مختلف بدون اینكه به عمق بپردازند، شروع به اجرای برنامههای سبك زندگی كردند. سرعت در كار بدون اینكه كار كارشناسی دقیق انجام شود، لوثكردن قضیه است.
اما پس از این موج اول -یعنی جریان سطحی- اندیشمندان دلسوز و متدین و آگاه به زمان، باید فارغ از این نگاههای گذرای سیاسی، آن مطالب را جدی بگیرند یا پژوهشكدهها و پژوهشگاهها و آن شخصیتهای حقیقی دانشگاهی به آن مطالب بپردازند. الان وقت آن است كه فارغ از آن موج و غوغای اولیه، راجع به سبك زندگی، آن هم با مبنای دینی صحبت شود.
در خصوص سؤالی كه گفتید، نخست باید ببینیم آیا خانههای مجردی پدیدهای پرآسیب و یك امر منفی مثل اعتیاد است، یا نه و جنبههای مثبت هم دارد؟
از نظر بنده، خانهی مجردی پدیدهای است مربوط به شهرهای بزرگ و مربوط به كثرتگرایی و تكثر فرهنگی. به هر صورت خانههای مجردی آسیبهای خاص خودش را دارد، كه اگر این آسیبها خوب شناخته نشود، میتواند جدی هم باشد. البته یك فایدههایی هم دارد كه باید از آنها استفاده كرد. اصل خانههای مجردی را به طور مطلق نمیشود رد كرد، بلكه این پدیده را باید خوب شناخت و نقاط مثبت و منفیاش را یافت.
آیا تحقیقی شده كه چرا زیست مجردی در شهرهای بزرگ در حال افزایش است؟
بنده در این باره حدود هشت عامل را بررسی كردهام كه علل مهم افزایش این پدیده است و باید روی اینها كار جدی كرد. یكی از مهمترین این دلایل، تأخیر سن ازدواج است. متأسفانه با وجود جمعیت جوانی كه داریم، سن ازدواج مدام بالا میرود. ما معتقدیم افزایش سن ازدواج در دختران به سبب تجردهای ناخواسته است. یعنی میخواهند ازدواج كنند، اما نمیشود. در پسران اما بیرغبتی به ازدواج وجود دارد. میل به بزرگشدن و جوانشدن و بالدرآوردن و استقلال پیداكردن را اصلاً خداوند در انسان قرار داده است و یكی از زمینههای فطری ازدواج همین گرایش است؛ یعنی فراتر رفتن از آشیانهی خانهی پدری و تشكیل خانواده. حالا نیاز به این میل و گرایش و پرواز از این آشیانه پیدا شده، زمینهها و لوازمش هم مثل رشد جسمی، استقلال فكری، استقلال اجتماعی و یك مقداری تواناییهایی كه در زمینهی تحصیل و گاهی در شغل پیدا شده است، اما آن خانهی دوم كه باید خانهی اصلی و سرمایهگذاری باشد -یعنی ازدواج- فراهم نیست. فرد در اینجا سعی میكند كه این میل به استقلال را با رفتن به خانهی مجردی پاسخ دهد. به همین دلیل اگر ما بخواهیم موج اقبال به خانههای مجردی را كم كنیم، باید مسألهی ازدواج را جدی بگیریم.
دومین نكته، تفاوت نسلی است. در كنار بزرگشدن بچهها از نظر سنّی این تفاوتی كه پیدا میشود، تا حد تعارض جدی است. نسل جدید افكارش، گرایشهایش و علایقش نسبت به مسائل مختلف تغییر كرده و گاهی حتی این فاصله فاصلهی قرنی است. در گذشته شاید هر ۵۰ سال یك نسل بود، اما الان بچهها با این رشدی كه در جهان است و اطلاعاتی كه دارند، بهسرعت از پدر و مادر فاصله میگیرند. پدر و مادر از طرفی همچنان پا در سنتها دارند؛ نهتنها در سنتهای مثبت، كه در تعصبها، در نشناختن روحیات نوجوانان و جوانان، و پافشاری برای اینكه آنها را مثل خودشان كنند. اغلب آنها خودشان هم «فرزند زمانهی خودشان» نیستند و درگیرشدنشان با هم، حتی به خاطر مسائلی ساده مثل آرایش موی یك پسر تا لباس یك دختر و تحمیلكردن دیدگاههای مختلف است.
پسر جوان بیستوهشت سالهای پیش من آمد كه باناراحتی به پدر و مادرش میگفت: «شما همه چیز را برای من تعیین كردید؛ از مدرسهام، از دوستانم، از لباسم و این آخریها حتی از گرایش سیاسیام. حتی در انتخاب مرجع تقلیدم. هیچ چیزی را نگذاشتید كه من انتخاب كنم!» خب بازتاب این مسائل این شده بود كه یكباره این پسر در انتخاب همسر به سراغ كسی رفته بود كه حتی از نظر عقلی هم مناسب او نبود.
من به عنوان یك روانشناس میگویم كه این اندازه محدودكردن و اجازهندادن به بچهها برای استقلال، باعث اینطور عصیانهایی میشود. این «تفاوت نسلی» تبدیل میشود به «تعارض نسلی» و گاهی به «گسست نسلی». گاهی این شكاف نسلی پدیدهی خانههای مجردی را ایجاد میكند و افراد احساس میكنند باید از یك جایی كه مرتب در معرض ملامت و نصیحت هستند، دور شود. یك آدمی را كه توانایی دارد، بال دارد، ما میخواهیم در قفس نگهداریم. خب طبیعی است كه وقتی مجالی پیدا كند و درِ این قفس باز شود، پرواز كه چه عرض كنم، فرار میكند. روحیهی استقلالطلبی یك انسان را چون نتوانستیم در خانه از راههای طبیعی و درست هدایت كنیم، به ناكجا میرود. فرزندان ما كنارمان هستند و باید به آنها مسئولیت بدهیم و از افكارشان استفاده كنیم و مراقب باشیم روابط اجتماعی منظمی داشته باشند. اگر اینها نباشد، اشخاص به خانههای مجردی گرایش پیدا میكنند.
مسألهی بعدی كه در شرایط كنونی بسیار مهم است، مهاجرتهای تحصیلی است. ما حدود چهارونیم میلیون دانشجو داریم. بعضی از اینها در شهرهای خودشان دانشجو هستند، ولی بخش عمدهای هم میروند به شهرهایی غیر از شهر خودشان. از این تعداد، بخش عمدهای خوابگاه ندارند و میروند پانسیونها یا ناچارند بروند به خانههای مجردی.
مسألهی بعدی افزایش طلاق است. الان در شهر بزرگی مثل تهران، ۴۰ درصد از زوجها در چهار سال اول زندگیشان به طلاق میرسند. كل طلاقها در كشور در سال ۹۱ بین ۱۹ تا ۲۰ درصد و اغلب در سن جوانی بوده است. در طلاق، زنان جوان بیشتر صدمه میبینند. دختران زیادی پیش ما میآیند كه بعد از یك مدتی كه میگذرد، به دلیل ناراحتیهای خودشان، به دلیل نگاههای غمانگیز یا ملامتبار خانوادهشان یا به دلیل بعضی مسائل دیگر، گرایش به خانههای مجردی دارند. یكی از راههایی كه بهخصوص دختران پس از طلاق پیش میگیرند، خانههای مجردی است و خانوادهها هم بعد از مدتی از روی درگیری یا به سبب مسائل مالی، دیگر مثل قبل چندان مقاومتی روی نرفتن بچهها به خانههای مجردی نمیكنند.
در آمریكا تحقیقی كردهاند و طی آن به ۱۲ هزار نفر پرسشنامهی سلامت روان دادهاند؛ از افراد ۱۹ ساله تا ۷۰ ساله و مجرد یا متأهل یا طلاقگرفته. در این پرسشنامهها پس از استخراج دریافتهاند كه سالمترین افراد كسانی هستند كه متأهل هستند و با همسرشان تفاهم دارند و از زندگی شادی برخوردارند. بعد از آنها مجردان هستند؛ مجردان نه به معنی ساكنان خانههای مجردی، بلكه اشخاص مجردی كه ازدواج نكردهاند و پیش پدر و مادرشان ماندهاند. پس از آن، بیوهها بودند؛ یعنی مردان یا زنانی كه همسرشان فوت كرده بودند. بعد از آن طلاقگرفتهها و بدتر از همه، آنهایی كه متأهل هستند و زندگی ناسازگارانه دارند.
قرآن كریم میگوید: در ازدواج ما باید «إمساكُ بِمعروفٍ أو تَسهیلٌ بِإسمٍ»(۱) داشته باشیم؛ یعنی یا خوب زندگی كنیم، یا خوب جدا شویم. حالا ما در حكومت اسلامی از طرفی باید ازدواج را تسهیل كنیم؛ ازدواجِ سادهی آگاهانه و دقیق، ولی بعد از ازدواج نباید جوانانمان را رها كنیم. دست كم تا پنج سال باید دقیقاً اینها را حمایت علمی و مشاورهای و حتی مالی و اجتماعی كنیم. باید راجع به طلاق نیز حساس باشیم. واقعاً این مسأله جدی است كه ما قبل از ادواج كم كار میكنیم و بعد از طلاق هم اصلاً كار نمیكنیم! یعنی اگر ۴۰ درصد یا ۳۰ درصد از جوانان ما در شهرهای بزرگ به طلاق میرسند، با جوان طلاقگرفته و بهخصوص دختران طلاقگرفته چه باید كرد؟ تنهاییهای ایشان، ناامنیهای اجتماعی، مشكلات خانوادگیشان، با اینها چه باید كرد؟ ما برنامهی جدی برای بعد از طلاق نداریم.
مسألهی بعدی، الگوبرداری از اطرافیان است. این مسأله دارد زیاد میشود و حتی به سمت هنجارشدن پیش میرود. بنده این عواملی را كه عرض كردم -تأخیر در سن ازدواج، تعارضهای نسلی، استقلالطلبی، مهاجرت تحصیلی، مقاومتنكردن خانوادهها، افزایش طلاق، الگوبرداری از دوستان و هنجارشدن زندگی مجردی- از مهمترین عوامل افزایش پدیدهی خانهی مجردی میدانم.
از لحاظ روانشناسی آیا این پدیده مضر است یا نه؟
ناراحتیهای فردی و اجتماعی خانههای مجردی -حداقل تا اندازهای كه ما دیدهایم و مطالعه كردهایم- زیادتر از آن است كه بشود نادیدهشان گرفت. برخی را من میشمارم: یكی از مهمترین آنها احساس تنهایی است. درست است كه ابتدا حس استقلالطلبی و ماجراجویی وجود دارد، اما پس از مدتی افراد دچار احساس تنهایی میشوند. از پدیدههای رو به گسترش جهان معاصر در شهرهای خیلی بزرگ، همین حس تنهایی است. این حس را به دو قسمت كردهاند؛ «حس تنهاییِ عاطفی» كه آدم احساس میكند كسی را ندارد تا با او درد و دل كند و حرف بزند. گاهی هم «حس تنهایی اجتماعی» كه شخص در جمع است، ولی احساس میكند با كسی هماهنگ نیست. حس تنهایی باعث بسیاری از مشكلات است؛ آدمها را به افسردگی میكشاند و گاهی حتی زمینههای گرایش به خودكشی را ایجاد میكند. به همین دلیل آمار خودكشی در زیستهای مجردی بسیار بیشتر از خانوادههاست.
مسألهی دیگر، گرایش به انواع و اقسام اعتیادها است كه دیگر الان رایجترینشان، اعتیاد به انواع مواد مخدر یا اعتیاد به الكل یا اعتیاد به اینترنت است. یك لپتاپ دارد و در خانهی مجردی اعتیاد به اینترنت پیدا میكند كه دست كمی از اعتیاد به مواد مخدر ندارد و همان آسیبها را دارد؛ مثل ناتوانیهایی جنسی، مثل شرایط روحی بد. اینها جزو زمینههایی است كه در خانهی مجردی خیلی بیشتر است، چون این افراد هم احساس تنهایی میكنند و هم كنترلی رویشان نیست و هم حمایتهای اجتماعی از آنها كم میشود.
مسألهی بعدی، كاهش مهارتهای اجتماعی است. در جمع است كه افراد یاد میگیرند چگونه از خودشان دفاع كنند، چگونه حرف بزنند و چه واژگانی را به كار ببرند. اصلاً بعد از یك مدت تنهایی آدم احساس میكند كه حتی گنجینهی واژگانش هم خیلی محدود شده و مهارتهای ارتباط اجتماعیش كاهش یافته است.
بینظمی هم در خانههای مجردی بیشتر است.
گرایش به رفتارهای پرخطر جنسی؛ بهخصوص اگر خانهی مجردی محلی باشد كه طرف احساس كند دور از چشمان دیگران میتواند برخی رفتارهای انحرافی را انجام دهد و با بعضیها ارتباط داشته باشد. متأسفانه گاهی افراد دیگر هم از طریق اینترنت یا از طریق رابطههای خیابانی به خانههای مجردی كشیده میشوند و ما میبینیم كه ایدز دارد به صورت خطرناكی زیاد میشود. صاحبنظران میگویند ایدز مثل یك بمب ساعتی است در ایران، و ما حواسمان نیست كه الگوی ایدز دارد به طرف الگوی رفتار جنسی تغییر میكند.
خواب خیلی زیاد و بیش از اندازه كه آدمها را كسل میكند و از فعالیت میاندازد. گرایش به گروههای سیاسی ویژه و به عرفانهای كاذب؛ در بررسی زندگی مدعیان به عرفانهای كاذب دیدهاند كه اینها تنهاییهای طولانی داشتهاند. عارفان بزرگ ما اگر تنهایی داشتند، كوتاهمدت بوده. اگر سفارش كردهاند به اعتكاف، سه روز است.
تقریباً اینهایی را كه من شمردم، مسائل و عوارض جدی بود. ضمن اینكه اینها ذهنی هم نیست و جا به جا در غرب و هم مقداری در اینجا مطالعه شده است. البته متأسفانه روانشناسان ما به طور جدی نیامدهاند -چه در كار پژوهشی و چه در كارهای پایاننامهای- كاری را پیبگیرند. در حالی كه دولت و دانشگاهها باید حمایت كنند تا این كارهای پژوهشی شكل بگیرد، یعنی باید سفارش دهند.
دربارهی تربیت و پیشگیری در دوران نوجوانی چطور؟ والدین یا مدارس یا دیگر نهادهای اجتماعی چه كارهایی باید انجام دهند؟
اصلاً نوجوانی یك گروه سنّی مغفولی است كه قطعاً بستر حوادث بعدی است. بسیاری مسائل از همینجا شروع میشود. ما دورهی نوجوانی -یعنی سنین ۱۲ یا ۱۳ سالگی تا ۱۵ یا ۱۶ سالگی- را اغلب نادیده میگیریم. نه خانوادهها در این باره میدانند و نه مدرسهها. گاهی پدر و مادران میتوانند در خانه تنهایی بچهها را به رسمیت بشناسد. یعنی اگر بچه اتاقی دارد، نروند در حریم خصوصیاش و دخالت نكنند. بگذارند بچه در همان خانه احساس استقلال كند. بچهها مثلاً اگر ببینند كه میتوانند دوستانشان را به خانه بیاورند، خب به خانههای مجردی كشیده نمیشوند. پدر و مادرها باید مدارا كنند. این مدارا مسألهی مهمی است؛ خوب برخورد كنند، صمیمیت داشته باشند، با این برخورد بچهها حفظ میشوند و احساس استقلال میكنند.
ما باید فرزندان فعالی در جمع بار بیاوریم كه دردمند باشند، دلسوزی كنند و مستقل هم باشند. آموزش و پرورش ما متأسفانه به تربیت اجتماعی در این سالها بها نداده است. گرایش جدی به نمره و درس و كنكور از یك طرف، خانوادههایی كه همهاش میخواهند با یك حالت رقابتی بچههایشان را ببرند جایی كه در دانشگاه قبول شوند یا المپیادی شوند و انگار نمیدانند كه مهارتهای اجتماعی و روابط اجتماعی واقعاً بیش از قبولی در دانشگاه مهم است.
چه كسانی بیشتر از نظر اجتماعی، از نظر شخصیتی، یا از نظر شخصیت روانی میل به خانهی مجردی دارند؟
از نگاه روانشناسی، افرادی وجود دارند كه گرایش به خانهی مجردی و تنهایی در آنها بیشتر است. یك سری از افراد اصلاً درونگرا هستند. البته یك فرد درونگرا میتواند آدم سالمی باشد، ولی گرایش به تنهایی دارد. حدود ده نوع اختلال شخصیت در روانشناسی شناخته شده. اختلال شخصیت یعنی ناراحتیهایی كه ریشهدار و دیرپا است و بهسادگی عوض نمیشود. از این ده نوع، در حدود چهار نوع زمینههای گرایش به تنهایی زیاد است كه اسمش را میگذارند اختلال شخصیت پارنوا، یعنی آدمی كه اصولاً سوءظن دارد به آدمها و به وفاداری و صداقت آنها. یك گروه دیگر، اختلال شخصیتی «اسكیوزیی» هستند. هرجا كلمهی اسكیزو و اسكیزوفرن است، یعنی گرایش به دوری از مردم و تنهایی عاطفی و بیتفاوتی عاطفی. یك گروهی هم اینگونهاند كه ما میگوییم شخصیت «اسكیزوتایپی» دارند. اینها یك مقداری مشكلشان بدتر است؛ تنهایی عاطفی دارند، سردی عاطفی دارند، تفكرات جادویی و عجیب و غریب دارند.
ما یك شخصیت «اجتنابی» هم داریم؛ دورگزینی به خاطر بیكفایتیشان، اعتمادبهنفس پایین، ترس از مسخرهشدن توسط دیگران. در كنار این چهار گونه شخصیت و آدمهایی كه مهارتهای اجتماعی پایینی دارند، آدمهای دیگری هم هستند كه اعتمادبهنفس پایینی دارند تا حق خودشان را بگیرند. از طرفی برعكس اشخاصی هستند كه آدمهای ماجراجویی هستند و میخواهند تجربههای جدیدی را در تنهاییها انجام دهند. یعنی آنها اگر به خانهی مجردی میروند، برای برپاكردن یك سری آشوبها است؛ یعنی انسانهای گریزان از چهارچوب. این اشخاص نیز از نظر روانشناختی زمینههای زیست مجردی را دارند.
Sorry. No data so far.