شنبه 19 اکتبر 13 | 16:07

شیوه‌شناسی دشمن در مقابله با هویت‌یابی مسلمانان

علیرضا رضاخواه

آخرین حربهٔ این دشمنان، بهره‌گیری از اهرم اقتصادی است؛‌‌ همان ابزاری که در محاصرهٔ غزه، یا مقابله با دولت محمد مرسی در مصر و مواجهه با جمهوری اسلامی شاهد به‌کارگیری آن هستیم. نظام سلطه که ساختار پولی و مالی اقتصاد دنیا را در اختیار دارد، علاوه بر استفادهٔ تنبیهی از مسائل اقتصادی برای شکستن مقاومت جهان اسلام، بعضاً اعطای تسهیلات مالی و وام‌های بین‌المللی را منوط به انجام برخی تغییرات در راستای اهداف خود می‌کند.


علیرضا رضاخواه – دستگاه عریض و طویل سیاست آمریکا نزدیک به چهار دهه پس از جنگ جهانی دوم تمامی مسائل را در چارچوب مفهومی جهان دوقطبی تجزیه و تحلیل‌کرده بود؛ چهارچوبی‌ که با پایان جنگ سرد عمرش پایان یافت. به دنبال سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دههٔ 90 میلادی، دستگاه دیپلماسی ایالات متحده که بر اساس دوگانهٔ «شرق و غرب» یا «کمونیسم و سرمایه‌داری» شکل گرفته بود، با یک خلأ تئوریک مواجه شد. از همین رو، نومحافظه‌کاران آمریکایی که در دوران ریاست‌جمهوری ریگان و جورج بوش پدر به صحنهٔ سیاسی آمریکا آمده بودند، طرح‌های فراوانی را برای دنیای فراکمونیسم مطرح ساختند که از میان آن‌ها می‌توان به نظریهٔ «پایان تاریخ» فوکویاما یا تئوری ساموئل هانتیگتون یعنی «جنگ تمدن‌ها» اشاره کرد.

تحلیل‌گران معتقدند اگرچه تئوری‌های «پایان تاریخ» و «نبرد تمدن‌ها» از دو خاستگاه متفاوت فکری–فلسفی جهان‌گرایی و خاص‌گرایی برآمده است، اما در واقع دو روی یک سکه‌اند، زیرا هر دو غرب و جهان غیر غرب را به دو واحد یکپارچه تقلیل می‌دهد؛ هر دو -اگرچه به دو دلیل متفاوت- سیادت غرب و فروتری غیر غرب را باور دارد. به بیان دیگر، پارادایم‌های نوین مطرح‌شده توسط استراتژیست‌های کلان آمریکایی با وجود پایان جنگ سرد، همچنان بر اصول مبنایی آن دوران شکل گرفته است.

سیاست خارجی آمریکا که در دورهٔ جنگ سرد بر یک تصویر غیریت‌سازی و دشمن‌تراشی استوار بود و بیشتر تصمیمات آن با محوریت ستیز با کمونیسم و دفاع در برابر خطرات وحشتناک بلوک شرق اتخاذ می‌شد، در دوران جدید نیز کوشید تا بر مبنای‌‌ همان اصل «خود و دیگری» (Self and Other) طرح دیگری را دراندازد و دشمنانی نو را معرفی کند.

همزمان در سطح راهبردی نیز اندیشکده‌های محافظه‌کار آمریکایی دست‌به‌کار شدند و تحلیل‌ها و طرح‌های عملیاتی جدیدی را برای جهان پس از شوروی مطرح ساختند. این طرح‌ها و نظرات نوظهور که از استراتژی هژمونی جهانی حمایت می‌کرد، شامل دو مؤلفهٔ مهم «برتری جهانی آمریکا» و «تغییرات چشمگیر در خاورمیانه با هدف تضمین امنیت اسرائیل» می‌شد. به عنوان نمونه می‌توان به «راهنمای برنامه‌ریزی دفاعی» (Defense Planning Guidance) اشاره کرد که در آن، استراتژی‌های نظامی آمریکا به طور خلاصه مورد اشاره قرار گرفته و چهارچوبی برای تدوین بودجهٔ دفاعی ارائه داده است. بر اساس این طرح، در دنیای پس از جنگ سرد، آمریکا به عنوان ضامن صلح و امنیت معرفی شده و رقبای بالقوه از عهده‌گرفتن نقش‌های منطقه‌ای و جهانی باز داشته شده‌اند.

در این سند، نظمی جهانی پیش‌بینی شده که در آن، مداخلهٔ نظامی آمریکا به عاملی ثابت تبدیل شده است و واشنگتن به ائتلاف هم‌پیمانان برای پیشبرد اهدافش تکیه می‌کند. هدف این ائتلاف، بازداشتن رقبای بالقوه از به چالش کشیدن هژمونی آمریکا از طریق رویارویی یا همکاری است.

استراتژیست‌های آمریکایی معتقدند همان‌گونه که اختلاف‌افکنی میان شوروی سابق و چین توانست برگ برندهٔ واشنگتن در تقابل با بلوک شرق شود، نزاع شیعه و سنّی در خاورمیانه نیز می‌تواند مانع قدرت‌یابی یک بلوک مقتدر اسلامی در مقابل غرب باشد. ایجاد فرق انحرافی، سوءاستفاده از احساسات مذهبی، تقویت گروه‌های تروریستی، دمیدن در آتش تفرقه و ترویج شایعات دروغین، بخشی از تاکتیک‌های غرب برای دستیابی به این هدف است.

«خروج پاک: استراتژی جدیدی برای تضمین سرزمین» (A Clean Break: A New Strategy for Securing the Realm) این یادداشت کوتاه که در سال 1996 برای بنیامین نتانیاهو -نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی- تهیه‌اش کرده بودند، شامل استراتژی‌ای بود برای اسرائیل تا به سوی خاورمیانه‌ای حرکت کند که در آن توازن قدرت به سود تل‌آویو بر هم خورده باشد تا بتواند با خروج از پیمان اسلو، هر شرایطی را که می‌خواهد، بر روند صلح تحمیل کند. «طرح خاورمیانهٔ بزرگ» یا «پروژهٔ قرن جدید آمریکایی» را نیز در همین راستا می‌توان تفسیر کرد.

با این حال، جاه‌طلبی‌های آمریکایی‌ها همزمان شد با تفوق گفتمان جمهوری اسلامی در منطقه؛ گفتمانی که دالّ مرکزی‌اش مقابله با نظام سلطه و به ویژه هژمونی آمریکا بوده است. این گفتمان بر مفاهیمی همچون «امت واحده»، «مردم‌سالاری دینی» و «عزت و کرامت مسلمین» در مقابل «دولت ملت»، «لیبرال‌دموکراسی» و «آمریکامحوری» تأکید دارد. بیداری اسلامی و هویت‌یابی تازهٔ مسلمانان در منطقهٔ خاورمیانه در سال‌های اخیر را می‌توان نقطهٔ عطف رویارویی این دو اندیشه دانست که گسترهٔ جغرافیای آن از پاکستان و افغانستان در غرب آسیا تا لیبی و مصر و تونس در شمال آفریقا است. همگرایی امت اسلامی در جریان بیداری اسلامی بزرگ‌ترین تهدید آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه محسوب می‌شود. جنگ مذهبی ویرانگر این روزهای خاورمیانه را نیز می‌توان واکنشی به این همگرایی اسلامی دانست؛ واکنشی که ریشه‌های آن را در افکار مؤسسان رژیم صهیونیستی می‌توان مشاهده کرد.

جنگ مذهبی‌خاورمیانه و نظریهٔ پیرامونی بن‌‌گوریون

دیوید بن گوریون -اولین نخست‌وزیر رژیم اشغالگر قدس- معتقد بود: «ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلأ را در برخورد خود با کشورهای عربِ دشمن، از طریق شناختن نقاط ضعف آن‌ها به‌ویژه در زمینهٔ روابط موجود بین گروه‌های نژادی و اقلیت‌های طایفه‌ای برطرف کنیم. به گونه‌ای که ما به آن‌ها دامن بزنیم تا نهایتاً به مشکلاتی تبدیل شود‌ که حل یا مهار آن‌ها برای این کشور‌ها دشوار شود.» او معتقد بود که با ایجاد تفرقه در میان امت اسلام برای رژیم صهیونیستی هم‌پیمان بیابد.

همین استراتژی بود که در آن زمان تلاش رژیم صهیونیستی برای نزدیکی با رژیم شاهنشاهی ایران، دولت ترکیه و پادشاهی اریتره را به دنبال داشت. شش سال پیش سیمور هرش، روزنامه‌نگار آمریکایی نیز در نشریهٔ «نیویورکر» به همین استراتژی اشاره کرد و از تلاش دولت وقت آمریکا برای راه‌اندازی یک نزاع مذهبی در خاورمیانه پرده برداشت.

استراتژیست‌های آمریکایی معتقدند همان‌گونه که اختلاف‌افکنی میان شوروی سابق و چین توانست برگ برندهٔ واشنگتن در تقابل با بلوک شرق شود، نزاع شیعه و سنّی در خاورمیانه نیز می‌تواند مانع قدرت‌یابی یک بلوک مقتدر اسلامی در مقابل غرب باشد. ایجاد فرقه‌های انحرافی، سوءاستفاده از احساسات مذهبی توده‌های مسلمان، تشکیل و تقویت گروه‌های تروریستی، دمیدن در آتش تفرقه از طریق رسانه‌های بین‌المللی و ترویج شایعات دروغین، بخشی از تاکتیک‌های غرب برای دستیابی به این هدف است.

هیلاری کلینتون -وزیر خارجهٔ پیشین آمریکا- چندی پیش در نشستی با برخی اعضای کنگره، پیرامون چگونگی مواجههٔ آمریکا با القاعده در خاورمیانه صراحتاً گفت: ما القاعده را به وجود آوردیم، زیرا نمی‌خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیرگی یابد. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و دیگر کشور‌ها استخدام کنند. اندیشهٔ وهابیت را تزریق کردیم و توانستیم بر شوروی پیروز شویم.

هیلاری کلینتون -وزیر خارجهٔ پیشین آمریکا- چندی پیش در نشستی با برخی اعضای کنگره، پیرامون چگونگی مواجههٔ آمریکا با القاعده در خاورمیانه، با اذعان به این واقعیت که دولت رونالد ریگان برای مقابله با نفوذ شوروی در افغانستان، دو گروه القاعده و مجاهدین را به وجود آورد، صراحتاً گفت: این ما بودیم که القاعده را به وجود آوردیم. وی اظهار داشت: ما گذشتهٔ مشترکی با سازمان القاعده داریم. کسانی را که امروز با آن‌ها در افغانستان و پاکستان می‌جنگیم، 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم، زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آن‌ها استفاده می‌کردیم. ما القاعده را به وجود آوردیم، زیرا نمی‌خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیرگی یابد و ریگان -رئیس‌جمهور وقت آمریکا- با مشارکت کنگرهٔ آن زمان که تحت رهبری دموکرات‌ها بود، از طرح ایجاد القاعده برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد.

هیلاری کلینتون در ادامه تصریح ‌کرد: دموکرات‌ها از این ایده حمایت و بر آن تأکید کردند. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عوامل پاکستانی وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و دیگر کشور‌ها استخدام کنند. اندیشهٔ وهابیت را تزریق کردیم و توانستیم بر شوروی سابق در سایهٔ عملیات این افراد پیروز شویم.

تقابل چندجانبه‌ غرب با بیداری اسلامی

چنان‌چه ترویج تروریسم و اندیشهٔ تکفیری در لباس جنگ طایفه‌ای و مذهبی در منطقه را بُعد سخت‌افزاری مقابله با بیداری و هویت‌یابی اسلامی بدانیم، در عرصهٔ قدرت نرم نیز تلاش برای ترویج فساد سیاسی و اخلاقی در جریان است. آمار بالای شبکه‌ها و سایت‌های غیر اخلاقی و ضد دین، ترویج گستردهٔ مسیحیت در میان جوانان مسلمان، تابوشکنی‌های فردی با پوشش گستردهٔ رسانه‌ای -مانند ماجرای علیا ماجده المهدی یا رفتارهای ولید بن طلال شاهزادهٔ میلیاردر سعودی- همه نشان از عزم جدی غرب برای انحطاط نسل جوان در امت اسلام و تکرار تجربهٔ تلخ آندلس دارد.

علاوه بر این «ایجاد تردید در باورهای اسلامی» سرفصل دیگری است که در روش‌شناسی دشمن باید به آن توجه کرد؛ اقدامی که روشنفکران وابسته به نظام سلطه، نظام آموزشی غربی و دانشگاه‌های آمریکایی در کشورهای منطقه دنبال می‌کنند. از این رو عجیب نیست وقتی بدانیم «علیا ماجدة ‌المهدی» دانشجوی رشتهٔ ارتباطات دانشگاه آمریکایی قاهره بوده است.

آمریکایی‌ها سالانه میلیون‌ها دلار برای تغییر افکار و باورهای ملت‌های مسلمان در جنگ «قلب‌ها و ذهن‌ها» هزینه می‌کنند که بخش بزرگی از آن از طریق دانشگاه‌های آمریکایی و بورس‌های تحصیلی همچون «فولبرایت» و «اراسموس» و همچنین برنامه‌های تبادل دانشجو و استاد هزینه می‌شود. نکتهٔ جالب‌تر این‌که بیشترین تمرکز این برنامه‌ها بر رشته‌های علوم انسانی است. نخبه‌پروری با رویکرد نفوذ یا پرورش نخبگان سیاسی، همچون نویسندگان، شعرا و هنرمندان در کشورهای کلیدی، به عنوان عناصر نفوذی و حمایت از این نخبگان برای بهره‌برداری‌های لازم نیز از ترفندهای قدرت نرم غرب برای ایجاد تفرقه در جهان اسلام است. این قبیل نخبگان نفوذی، نخست از طریق رسانه‌‌ها در قالب برگزاری مصاحبه و مناظره به عنوان چهره‌های اندیشمند و محبوب معرفی می‌شوند و سپس افکار و اندیشه‌های خاص آنان در جهت اهداف غرب در میان مردم اشاعه می‌یابد. در مقاطعی نیز به این افراد جوائزی مطرح در عرصهٔ اندیشه و هنر، نظیر نوبل و اسکار هم داده می‌شود.

آمریکایی‌ها سالانه میلیون‌ها دلار برای تغییر افکار و باورهای ملت‌های مسلمان در جنگ «قلب‌ها و ذهن‌ها» هزینه می‌کنند که بخش بزرگی از آن از طریق دانشگاه‌های آمریکایی و بورس‌های تحصیلی همچون «فولبرایت» و «اراسموس» و همچنین برنامه‌های تبادل دانشجو و استاد هزینه می‌شود. نکتهٔ جالب‌تر این‌که بیشترین تمرکز این برنامه‌ها بر رشته‌های علوم انسانی است.

قدرت‌های بزرگ با اشاعهٔ تفکرات این افراد از طریق شبکه‌های ارتباطی می‌کوشند تا اندیشه‌ها و اهداف خود را در دیگر جوامع رواج دهند. برای نمونه می‌توان به اظهارات یک به‌اصطلاح عالم شیعی کویتی در اروپا علیه برخی همسران پیامبر اشاره کرد که با فتوای حکیمانهٔ رهبر انقلاب اسلامی خنثی شد. در کنار نخبه‌سازی، تهدید و تطمیع نخبگان نیز از دیگر روش‌های دشمنان جهان اسلام است که متأسفانه در سال‌های اخیر باعث افول و انحراف برخی از چهره‌های شاخص در جهان اسلام شده است.

آخرین حربهٔ این دشمنان، بهره‌گیری از اهرم اقتصادی است؛‌‌ همان ابزاری که در محاصرهٔ غزه، یا مقابله با دولت محمد مرسی در مصر و مواجهه با جمهوری اسلامی شاهد به‌کارگیری آن هستیم. نظام سلطه که ساختار پولی و مالی اقتصاد دنیا را در اختیار دارد، علاوه بر استفادهٔ تنبیهی از مسائل اقتصادی برای شکستن مقاومت جهان اسلام، بعضاً اعطای تسهیلات مالی و وام‌های بین‌المللی را منوط به انجام برخی تغییرات در راستای اهداف خود می‌کند.

ضرورت شناخت دشمن در «پیچ حساس تاریخی»

تاریخ بیش از هر چیز به یک انبار بزرگ شباهت دارد که به میزان وسعتش -که دیگران برایش فراهم ساخته‌اند- توانسته حوادث و رخدادهای بزرگ و کوچک را که بخش‌جدایی ناپذیر زندگی بشر است، در خود ذخیره و نگهداری کند. وقایع مهم گردآمده در این مخزن به دو دستهٔ کلی تقسیم می‌شود: وقایعی که روند شکل‌گیری آن‌ها مشخص و معلوم بوده و تغییری ایجاد کرده و پس از دورهٔ کوتاهی عمرش به‌سر آمده و از دور خارج شده یا مسیرش تغییر یافته و به جایی رسیده که قرار نبوده به آن‌جا ختم شود. دستهٔ دیگر، وقایعی هستند که ماهیت و خاصیتشان صرف یک رخداد و تحول‌آفرینی در منطقه و مقطع محدود نیست، این دسته از وقایع به سبب ویژگی‌هایی که دارند، حقیقتاً تحولاتی بنیادین و ماندگار آفریده‌اند و می‌آفرینند. تعداد این وقایع در مقایسه با وقایع دستهٔ اول بسیار کم است و یکی از مسائل بسیار مهم دربارهٔ این وقایع، نحوهٔ مواجهه با آن‌ها است.

واقعیت این است که گاهی شکل‌گیری وقایع دستهٔ دوم قابل مشاهده است، اما افرادی که آن را مشاهده می‌کنند، اهمیت آن را درک نمی‌کنند، از این رو نمی‌توانند بر آن اثر بگذارند و از آن بهره ببرند. در مواقعی هم شکل‌گیری این وقایع آشکار است، اما تعداد کسانی‌ که اهمیت و ابعاد و ژرفای آن را درک می‌کنند، بسیار نادرند. بیداری اسلامی به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، از جمله تحولاتی است که در دستهٔ دوم تقسیم‌بندی فوق قرار دارد و به عنوان «پیچ حساس تاریخی» نیازمند هوشیاری و توجهی ویژه است؛ توجهی که بخش اعظمی از آن را شناخت ریشه‌ها و روش‌های خصومت‌ورزی دشمنان تشکیل می‌دهد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.