«دانشآموزی در ایالت نوادا آمریکا یک معلم را کشت» (بیبیسی، 29/7/92) «تیراندازی در مدرسهای در نوادا 2 کشته بر جای گذاشت» (سیانان، 29//927) و «تیراندازی در باشگاه شبانه لاس وگاس آمریکا یک کشته بر جای گذاشت» (رسانههای آمریکا، 29/7/92)
کشته شدن معلمی به دست یک دانشآموز، تیراندازی در مدرسه و تیراندازی در یک باشگاه شبانه حوادثی هستند که مدتهاست دیدن آنها در رسانههای آمریکا دیگر توجه چندانی جلب نمیکند. طبق برخی آمارها، شمار کشتهشدگان خشونتهای مسلحانه در آمریکا از تعداد افرادی که در حملههای تروریستی در این کشور کشته میشوند، بیشتر است.
معمولاً بحث کنترل قوانین حمل اسلحه در آمریکا اولین مسئلهای است که پس از وقوع حوادثی از این دست در محافل کارشناسی و رسانهای این کشور مطرح میشود. با این حال، چنانکه «باراک اوباما»، رئیس جمهور آمریکا، در یک سخنرانی درباره «تراژدی مدرسه سندیهوک» که در خلال آن جوانی 20 ساله ساله گذشته ابتدا مادرش و سپس 20 کودک یک دبستان را به گلوله بست اظهار کرد نکتهای که همواره هنگام ریشهیابی حوادث اینچنینی از نظر غافل مانده فرهنگی است که سلاح را شکوهمند و قاتل را قهرمان معرفی میکند.
نگاهی به برخی حقایق دیگر هم نشان میدهند قوانین کنترل سلاح اگرچه از عوامل موثر در قتلهای خشونتبار در آمریکاست تنها عامل آن نیست. اکنون بیش از دو قرن است که حمل سلاح در آمریکا آزاد است اما تیراندازیهای خشونتبار که در آن عده زیادی هدف قرار میگیرند پدیدهای است که تنها در اواخر دهه 1970 و 1980 شکل گرفتهاند.
اگر نگاهی به این فهرست طولانی حوادث تیراندازی در مدارس بیندازید نکتهای که به سرعت مشخص میشود این است که بین دهه 1760 و اواخر 1970، اکثر حوادث تیراندازی به قصد انتقامجویی یا در ادامه جرمی دیگر صورت گرفتهاند. ضمن اینکه در حوادث این سالها دو یا سه نفر قربانی انتقامجویی دانشآموزی شدهاند که با سلاح به معلمشان یا فردی مورد تنفر حمله کردهاند.
با این تفاصیل، میتوان گفت تنها در دهه 1980 و با شدتی بیشتر، در دهه 1990 و پس از آن است که پدیدهای به نام تیراندازی به قصد راه انداختن خونریزی، بیآنکه دلیل خاصی مدنظر مرتکب قتل باشد، شکل گرفتهاند. بر این اساس، چنین خشونتهایی، پدیدهای مدرن هستند که ریشه در «فرهنگ خودشیفتگی» آمریکا دارند.
«کریستوفر لش»، تاریخدان برجسته آمریکایی در کتابی به نام «فرهنگ خودشیفتگی: زندگی آمریکا در عصر انتظارات رو به افول» همانند رواندرمانگری که اختلال یک درمانجو را تشخیص میدهد با استدلالهایی جالب، برای فرهنگی جامعه آمریکا تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته را مطرح میکند: درست همانند فرد خودشیفته، رفتارهای آمریکا را هم خشم فروخورده، هذیان عظمت و خود بزرگبینی و دستکاری دیگران در جهت امیال و آرزوهای شخصی هدایت میکند.
شواهد خودشیفتگی فرهنگی در زمانی که لش در دهه 1980 کتاب معروفش را نوشت آشکار بود و اکنون این اختلال، چنانکه از شواهد امر پیداست، شیوع بیشتری پیدا کرده است.
تبلیغ روح مصرفگرایی و ترویج این ایده که شهروندان هوسها و نیازهای خودشان را مقدم بر نیازهای دیگران قرار دهند از جمله جنبههای مهم آموزشهای فرهنگی آمریکا است. مقدم شمردن احساسات، هوسها و نیازهای خود بر دیگران در افراطیترین حالت، میتواند به آدمکشی و قتل دیگران منجر شود، چرا که خودکشی جلوه افراطی افسردگی و قتل، جلوه افراطی خودشیفتگی است.
سیاست خارجی آمریکا یکی از عرصههایی است که میتواند نشان دهد دستگاه ذهن شهروندان آمریکایی به کدام سمت هدایت میشوند.
دیوید ماسکیوریتا، نویسنده آمریکایی در مقالهای در همین باره پس از حادثه سندیهوک مینویسد: «ما آمریکاییها چگونه میتوانیم فضیلت فداکاری را ستایش کنیم وقتی که فرهنگی را تحمل میکنیم و به آن کمک میکنیم که خودخواهی را تمجید میکند؟ چگونه میتوانیم بدون دانستن مرگی که دستگاه سیاست خارجی ما به بار میآورد، برای مردگان اشک بریزیم؟ چگونه میتوانیم اشک اوباما برای کودکان آمریکایی را جدی بگیریم وقتی که او مسئول برنامه حملههای پهپاد و جنگی است که به زندگی کودکان افغانستان و پاکستان پایان میدهد؟»
این نویسنده ادامه میدهد: «اگر ما توان اعتراف به معصومیتی که با دستهای خودمان از دست میرود را نداشته باشیم آیا ما به واقع برای مرگ کودکان غصه میخوریم یا درگیر نوعی از غصه خوردنیم که رسانهها آن را تأیید میکنند؟ سوگی که مورد تأیید آمریکاییها باشد و تنها با خانوادههای آمریکاییها همدلی میکند، نشانه خودشیفتگی ملی است. ما علایق خودمان را جلوتر از علایق دیگران قرار میدهیم. و ما درباره صدها نفر از کودکانمان در داخل کشور که قربانی جنگهای تبهکاران خیابانی میشوند چه میتوانیم بگوییم؟»
این نویسنده ضمن تأکید بر اینکه محصول ترغیب و نهادینه کردن چنین نگرشی تربیت شهروندانی است که در داخل کشور خودشان هم خود را بر همسایگان، مردم شهرهای دیگر، ایالتهای دیگر و غیره و غیره ترجیح خواهد داد مینویسد: اینها پرسشهایی هستند که آمریکا باید برای حل معضل خشونتهای با اسلحه به آنها توجه کند.
نمود این فرهنگ خودشیفتگی را میتوان در نتایج تحقیقی مشاهده کرد که با گردآوری دادههای 47 سال از 9 میلیون فرد بزرگسال آمریکایی به دست آمدهاند. طبق نتایج این تحقیق، دانشجویان دانشگاهی در آمریکا در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری احتمال داشته علیرغم نمرات کمتر در دروس و صرف زمان کمتر برای مطالعه آنها، خودشان را افرادی مستعد، باهوش، برگزیده و در مسیر موفقیت ارزیابی کنند.
رواج این «فرهنگ خودشیفتگی»، البته تنها عامل مخرب نیست؛ «خودشیفتگی فرهنگی»، یعنی شیفته کردن شهروندان به همین فرهنگ خودشیفتگی عامل مخرب دیگری است که در نگهداری و حفظ نگرشهای نادرستی که میتوانند در موارد افراطی به جنایتهای هولناک منتهی شوند، دستاندرکارند.
به عنوان مثال اوباما بارها در سخنرانیهای مختلف تأکید کرده ملت آمریکا، ملتی برگزیده و استثنایی هستند. شاید ولادیمیر پوتین هم وقتی در روزنامه آمریکایی «نیویورکتایمز» نوشت: «ترغیب مردم برای اینکه خودشان را افرادی استثنایی ببینند با هر انگیزهای که باشد بسیار خطرناک است» به همین نکته تأکید داشت که به رواج «فرهنگ خودشیفتگی» و نگهداری آن از طریق «خودشیفتگی فرهنگی» پایان دهند.
Sorry. No data so far.