تریبون مستضعفین-مجتبی دانشطلب
نویسنده مقالهای که باعث توقیف روزنامه بهار شد علی اصغر غروی پسر آیت الله سید محمدجواد غروی است. عنوان مقاله او «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» است. همانطور که از عنوان معلوم است نویسنده میخواهد امامت را به الگوی ایمانی (مرجعیت دینی) تقلیل بدهد و تا میتواند آن را از پیشوایی سیاسی (خلافت پیامبر) دور کند. وظیفه امامت و تشکیل امت را از هم تفکیک میکند و تلاش زیادی میکند تا بگوید که واقعه غدیر فقط اشاره به همان الگوی ایمانی دارد. مقاله سیاق علمی ندارد و در حد مقالات ژورنالیستی هم نیست. بیشتر شبیه یک خطابه است که به صورت متنی درآمده و در روزنامه منتشر شده است. همین لحن خطابی باعث میشود که خواننده در اثنای مقاله احساس کند که یک سنی متعصب در حال محکوم کردن شیعیان است، در صورتی که واقع امر خلاف این است. نویسنده ظاهرا شیعه و معتقد به نظر میرسد اما دلالت غدیر بر نصب امام را نمیپذیرد. از نظر او وصیت پیامبر در غدیر کاملا خالی از معنای سیاسی است.
غروی میگوید نعمتی که در غدیر تمام شده است نعمت وحی است. ادعای نصب سیاسی را هم ناسازگار بر دو آیهای از قرآن میداند که بر مشورت و شورا تأکید کردهاند. میگوید که خود حضرت امیر در جای جای نهج البلاغه تأکید کردهاند که حکومت از طریق بیعت و رأی در اختیار خلفا قرار میگیرد. او از مجموع اینها نتیجه میگیرد که: «خلافت، امری انتصابی از جانب خداوند نیست و جانشین سیاسی رسول خدا باید توسط مردم انتخاب شود.» در ادامه میگوید که علی (ع) هیچگاه از حق خودش بر حکومت به عنوان نصب الهی دفاع نکرده و تنها به شایستگی و اولویت خودش اشاره داشته است. میگوید که علی خلفا را کسانی نمیداند که «سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند»، همکاری علی(ع) با خلفا را با الفاظ «شگفت انگیز» و «مشفقانه» توصیف میکند تا خواننده را به منظورش نزدیک کند و با تعابیر مختلف تأکید میکند که استناداتش «جای هیچ شائبهای باقی نمیگذارد». با اینحال هیچ اشارهای به وقایع تلخی که پس از سقیفه بر خانواده پیامبر گذشت نمیکند.
از قسمتهای کاملا خطابی و عوامانه نوشته آنجاست که میگوید: «اگر امیرالمومنین فرمان خدا را برخلافت خود بعد از رسول اکرم (ص) مییافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تاخیر اندازد؟!» به کار بردن این تعابیر احساسی و اقناعی خود دلیل بر ضعف منطقی و فرار از بررسی احتمالهای مخالف (عمل به مصلحت) است. غروی اعتراض سیاسی حضرت علی(ع) را تنها منحصر به رویکردهای حذفی و انتصابی میداند. و با یک ارجاع سیاسی آشکار، آن را «همان چیزی که ما امروز انتخاب مدیریت شده یا هدایت یافته مینامیم» میخواند. همچنین در عباراتی مدعی میشود که علی(ع) «به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد، بلکه واکنش وی به محدود شدن عرصه انتخاب بود و نیز اینکه نتوانست خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد.» در صورتی که ماجرای سقیفه هیچ ربطی به رأی مردم ندارد.
پس از تلاش برای کنار زدن منظور سیاسی از غدیر، غروی مستقیما به قرآن ارجاع میدهد و مراد از اکمال دین را اتمام بعثت میداند. از اینجا به بعد تا میتواند امر حکومت را تحقیر و تخفیف میکند و آن را به حقّ چند روزه دنیوی تنزل میدهد و باز در کلماتی خطابی و مغالطه آمیز میگوید: «آیا میشود چیزی که از منظر امیر مومنان (ع) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟!». نویسنده مقاله با بدزبانی تمام شیعیان را متهم میکند که توصیههای علی(ع) درباره قرآن را کنار گذاشتهاند و با «فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله» به آتش تفرقه و اختلاف میدمند. در عباراتی عجیب میگوید که شیعیان «در قالب حُبّ و وَلایت امیرالمومنین، بزرگترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریفترین و زبدهترین گوهر جهان بشریت مرتکب میشوند» و همچنین آنها را متهم میکند که از همان ابتدا اسم علی را میخواستهاند نه رسمش را.
منبر قلمی آنجا به اوج میرسد که میگوید ابن ملجم و خوارج «همه خود را شیعه و پیرو علی مینامیدند» و از تعیین نکردن محافظ و قصاص نشدن قبل از جنایت ابن ملجم چنین نتیجه میگیرد که اندیشه امام معطوف به کسب و حفظ قدرت نبوده است. اصرار میکند که امام پیشوای دینی بوده و «حاکم سیاسی مردم برای چند روز گذرا و ناپایدار دنیا نیست»! و این مقام را «به سادگی [؟] فرو مینهد، تا با ریخته شدن خونش، الگویی بسازد برای رهبران و حاکمان در طول تاریخ». ادعاهای متناقض ادامه مییابد تا اینکه میگوید امام «ذهنش هرگز مشغول خلافت و حکومت دنیایی نیست. حکومتی که تاکید فرموده است زمام شترش را بر گردنش میافکند و رهایش میسازد». در صورتی که به شهادت تاریخ امام برای گرفتن حق ضعیف از ظالم به قویترین شکل ممکن زمام حکومت را به دست گرفت و از هیچ جهادی عقب ننشست، و برعکس از سستی عدهای در امر حکومت و نظام میگریست. سه جنگ داخلی نشان میدهد که علی به هیچ وجه حکومت بر مسلمین را (جز برای خودش) کوچک و بیارزش نمیشمرد.
غروی برای اثبات مقام «زعامت کبری» برای حضرت امیر به گفتهها و نوشتههای پدرش ارجاع میدهد. در اواخر مقاله با استناد به سخنرانی «مرحوم حکیم علامه غروی» در نماز جمعهای در سال ۵۸، امیرالمومنین را «جزء اخیر علت تامه دین اسلام» خطاب میکند که معنای مشخصی غیر از تعظیم ندارد و اتفاقا در ادامه ستایشی از اعمال «مساوات و برابری» توسط امام میآورد که جز با امر حکومت (همان چیزی که در سطور قبل تحقیر شده) ممکن الوصول نیست. از قول پدر و در ستایشِ امام میگوید که «از حق خودش هم صرفنظر کرد تا آراء مردم محترم باشد و این قانون اسلام باقی بماند و حکومت مردم بر مردم و سرنوشت مردم به دست مردم بودن، برای همیشه الگو باشد.» اما نه در تاریخ اهل سنت و نه در شیعه صحبتی از آراء و حکومت مردم بر مردم نیست و اختلاف بر سر نصب یا شورای اهل حل و عقد (علما) است. حکومت مردم بر مردم ترجمان دمکراسی است و تحمیل آن به تاریخ نوعی تفسیر به رأی است که باز توسط خود نویسنده تقبیح شده است.
نویسنده در پایان مقاله به سراغ حرف اصلیاش میرود و میگوید هدف انبیا تشکیل حکومت و تعیین جانشین و اداره امور دنیوی نبوده و ادعا میکند که: «نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از اینرو ناقض هدف بعثت رسول اسلام» است. و برای بار چندم با یک استفهام ضعیف انکاری میپرسد که وقتی خدا انسان را در ماندن در دین یا خروج از آن آزاد گذاشته [!؟] چطور اذن داده است که حاکمان منتخب مردمان نباشند؟ بنابراین نتیجه میگیرد که «پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه.» حتی اگر فرض کنیم که نصب مستقیمی در غدیر اتفاق نیافتاده نمیتوان انکار کرد که علی مورد وصیت پیامبر بوده و در سقیفه (که ربطی به رأی مردم نداشت) حقی از ایشان ضایع شده است. این سخنان ضعیف و سرهم بندی شده که با غفلتهای تعمدی از تاریخ اتفاق میافتد نه شأن علمی داد و نه ارزشی برای بررسی عالمانه، و فقط میتواند کابرد شعار و ابراز مخالفت داشته باشد.
علی اصغر غروی غیر از اینکه از نظرات پدرش هواخواهی میکند و به دنبال استفاده از نام اوست عضو شورای مرکزی نهضت آزادی هم هست، و از این روست که در نوشتهاش درباره غدیر نمیتواند خویشتنداری کند و از ارجاع سیاسی به زمان معاصر چشم بپوشد. گرایش سیاسی به شعار «آزادی» و «حکومت مردم بر مردم» به شکل واضحی در مقاله او دیده میشود که البته هیچ ارتباطی به بحث تاریخی از غدیر و معنای آن ندارد. حتی اختلاف شیعه و سنی در چنین مقالاتی کاملا فرعی است و مسئله اصلی همان تقلیل امر حکومت در سپهر دین، و میل به دخالت ندادن دین در عرصه عمومی، در زیر سایه تعظیم کرامت فردی و مرجعیت دینی امامان است. فارغ از ادعاهای مطرح شده در مورد هدف این مقاله (موقعیت سنجی) و بیهیچ داوری درباره توقیف روزنامه بهار نمیتوان منکر زشتی چنین نوشتارهای سهل انگارانه و ضعیفی در مسائل حساسی مثل غدیر شد. کشاندن اختلافات دینی به عرصه سیاسی و سوء استفاده از آن ذاتا قبیح است.
[…] تتمه: نوشته و منتشر شده در پایگاه عدالتخواهی تریبون مستضعفین. […]
این بنده خدا (جناب دانشطلب) مگر زندان نبود؟
متن زیبا و منطقی بود. حالا نمی دانم تأثیر چیست ولی قلم جناب دانشطلب مؤدب تر و متین شده است. این پیشرفت- به شرط دوام- مبارک باد.
باور کنید بدون تعصب بگویم مقاله آقای غروی بسیار زیبا و منطقی و جای تفکر بسیار دارد، خیلی جای تفکر دارد . به نظر من بجای ایراد اتهامهای بی اساس به آقای غروی(یادمان باشد ایشان شخصی عامی نیست) بهتر است کمی در باورها و اندیشه های خود و عقاید بزرگانمان بیشتر بخوانیم و بدونیم و تامل کنیم.
آفرین به پیرو راستین علی ،آقای غروری که رسم علی را می خواهدنه اسمش را.
درود بر پیروان راستین علی وشاگرد شجاعش آقای غروری
صحبت در مورد این مسائل بسیار سنگین و همراه با مسئولیت بزرگ دنیوی و اخروی است.
امیدوارم دوستان حواسشان باشد که در مورد چه مسائل حساسی اظهار نظر میکنند!
آفررررررررررررررین برشمامقاله دشمن شادکنی بود