به گزارش تریبون مستضعفین، سید محمود حسینیزاد نمایشنامه نویس، مترجم آثار آلمانی، داستان نویس، و منتقد ادبی ایرانی است که امسال برگزیده جایزه گوته از آلمان شد. این مدال مهمترین جایزه ادبی آلمان است که سالی یکبار اعطا میشود و مدال رسمی دولت آلمان است. این مدال به شخصیتهای خارجی که به طرز مؤثری در راه تبادلهای فرهنگی بینالمللی و در جهت گسترش زبان و ادبیات آلمانی فعالیت دارند، اعطا میشود. مدال گوته به سال 1954 توسط هیأترییسهی انستیتو گوته بنیان گذاشته شد و از سال 1957 مدال رسمی دولت جمهوری آلمان است. کمیتهای مرکب از شخصیتهای فرهنگی، هنری و اقتصادی انتخاب اولیه را انجام میدهند و ریاست انستیتو گوته منتخب نهایی را از میان انتخابهای اولیه معرفی میکند. از سال 1992 مراسم اعطای مدال در شهر گوته، یعنی وایمار در سالروز تولد او در 28 اوت اعطا میشود.
تاکنون 329 شخصیت از 62 کشور این مدال را دریافت کردهاند. کارل پوپر (فیلسوف و تاریخدان از انگلیس)، آدونیس (شاعر و منتقد ادبی از لبنان)، ایمره کرتژ (نویسندهی برندهی جایزهی نوبل از مجارستان)، خورخه سمپرون (نویسنده از اسپانیا)، ایستوان ژابو (کارگردان از مجارستان)، بیلی وایلدر (کارگردان از آمریکا)، جان لوکاره (نویسندهی بریتانیایی) و پیر بوردیو (جامعهشناس و فیلسوف از فرانسه) از برگزیدگان مدال گوته بودهاند.
حسینیزاد در گفتگو با ایسنا توضیحات کاملی از این جایزه و حواشی آن ارائه کرده است. اما او سخن دیگری هم دارد. او میگوید به مترجمین آثار ایرانی در خارج از کشور انتقاد کرده است. آنها تصویر واقعی از ادبیات معاصر ایران ندارند و تنها کتابهایی را ترجمه میکنند که به مذاق خودشان خوش بیاید.
او در پاسخ به این سئوال که «فکر میکنید شخص شما چه استفادهای از این موقعیت کردید که با دریافت این مدال بیشتر از کشورتان حرف زده باشید و در جهت توجه به ادبیات ایران گامی برداشته شده باشد؟» میگوید:
بعد از مراسم پنج داستانخوانی برگزار شد؛ در برلین، مونیخ، برمن، فرانکفورت و در گوتینگن. در گوتینگن بخش ایرانشناسی دانشگاه مراسمی را برگزار کرد. در چهار شهر دیگر با همکاری انستیتو گوته برنامه بود. داستانخوانیها خیلی مفصل بودند، خصوصا در برلین و مونیخ. من هم در مراسم اصلی وایمار برای مدال گوته مطرح کردم و هم در مراسمهای دیگر و هم در نمایشگاه فرانکفورت به ناشران گفتم که آن دیدی که الآن از ادبیات ایران در خارج هست، باید از آنها گرفته شود. ادبیاتی که آنها از ما اکنون ترجمه میکنند، کمتر معرف ادبیات امروز ماست. ادبیاتی است که آنها از دید خودشان انتخاب میکنند. در بحث جهانیسازی در وایمار گفتم من داوطلبانه ادبیات شما را ترجمه میکنم، اما اگر به شما کتابی را از ادبیات امروز ایران برای ترجمه معرفی کنم، شما هزارتا اما و اگر میآورید. اگر جهانیسازی است، شما هم گامی جلو بیایید. شما کتابی را ترجمه میکنید که به مذاقتان خوشتان بیاید. هرگز نیامدهاید ببینید ادبیات جدید ما واقعا این است یا نه. کتابی را دوست دارید که درش زن کتک بخورد، مرد کارگر باشد و به بچه تجاوز بشود. گفتم اگر من داستانی درباره مرگ مادرم بنویسم، شما ترجمهاش نمیکنید؛ اما اگر مادرم در زندان اوین بمیرد، ترجمهاش میکنید و میگویید این شد داستان شرقی.
بله میشود این حرفها را زد. من امیدوارم بشود از این راه چهره دیگری از ادبیات خودمان را معرفی کرد. خاطرم هست در مونیخ که داستانی خواندم، یکی دو تا از حاضران گفتند این داستانها زندگی روزمره را مطرح میکند. گفتم، خب ما هم آدمایم در این گوشه کره خاکی و زندگی معمولی داریم با عشق و مرگ و بیماری و حسرت و شادی. به هر حال آنها هم از دید خاص خودشان به ادبیات ما نگاه میکنند.
حسینیزاد درباره حضور ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت میگوید:
به نظرم ما بدون آمادگی به این نمایشگاه میرویم. سه روز اول این نمایشگاه به حضور افراد متخصص اختصاص دارد. واقعا هم متخصان میآیند و نمایشگاه کاملا شلوغ است. تمام سه روز بحث و گفتوگوست و همه تلاش میکنند با آژانسهای ادبی صحبت کنند و کپیرایت بخرند و کپیرایت بفروشند. نمایشگاه فرانکفورت فقط برای بستن قرارداد است. غرفه انتشاراتیهای بزرگ عین بازار سبزهمیدان! همه در حال خرید و فروشاند. ولی خب ما و کشورهایی مثل ما در یک همچو جایی چقدر حرف برای زدن داریم؟ روبهروی غرفهای که من بیشتر در آنجا بودم، غرفه کردهای عراقی بود. تمام پنج روز چای میخوردند و عکس میگرفتند! غرفه اعراب هم همین. اما مثلا ایتالیا که چندین و چند غرفه داشت. غلغله! ناشرهای آلمانی که هیچ! در غرفههای ناشران بزرگ کتابخوانی بود و مراسم و انواع تبلیغات. چند ایستگاه تلویزیونی مدام مصاحبههای زنده پخش میکردند؛ نه فقط از آلمانیها. خب جای ما در تمام اینجاها خالی بود. ترکیه بین کشورهای منطقه وضع بهتری داشت؛ غرفه فعال و پررفتوآمد. نمایشگاه فرانکفورت برای پیدا کردن طرف تجاری است؛ اما ما فقط یک حضور داریم. باید این آمادگی را داشته باشیم که ادبیاتمان را عرضه کنیم. خبرههایی باید باشند که زبان بلد باشند. ادبیات روز ایران را واقعا و همهجانبه بشناسند. بتوانند چانه بزنند و ما یک دستهبندی از ادبیاتمان داشته باشیم که بتوانیم عرضه کنیم.
امسال البته اتحادیه ناشران ایران جزوهای درست کرده بود که کتابهای جدید و نویسندههای جدید هم در آنها بودند که به انگلیسی توضیحاتی داده شده بود. شما میروید نمایشگاه بینالمللی کتاب، حالا فرانکفورت یا لندن یا ابوظبی یا قاهره یا هر جا، که چیزی را عرضه کنید، وقتی چیزی برای عرضه کردن نباشد، حضور ما تأثیر چندانی ندارد و به نظرم حضوری توریستی و جهانگردی است. باید مشاوران و دلالانی بروند وارد به کار و خبره با احاطه به ادبیات ایران. باید از چند ماه قبل وقت بگیرند، وقت بدهند. اما خب من سالها کارمند دولت بودهام. خانوادهمان کلا کارمندی است. میدانم در ادارات برای سفرهای خارجی چه سر و دستی شکسته میشود. آدمهای متخصص و وارد هم که طفلکها زوری ندارند تا وارد این مبارزه شوند!
Sorry. No data so far.