به دنبال اخراج قنبرعلی تابش شاعر و طلبه اهل افغانستان از دانشگاه علامه طباطبایی و واکنش اهل ادب به این موضوع، محمدحسین جعفریان، شاعر، مستند ساز و کاردار سابق فرهنگی در افغانستان به بیان مطالبی در این باره پرداخت که به صورت یادداشت منتشر میشود:
اتفاق عجیبی از ابتدای حضور مهاجران افغان در ایران در جریان است و آن اینکه ما نسبت به نخبگان آنها نه تنها در حوزه فرهنگ بلکه در تمام حوزهها بیتفاوت هستیم و از آنجایی که بخشی از این نخبگان در حوزه کاری ما یعنی ادبیات و فرهنگ فعال هستند، این موضوع برایمان آزاردهندهتر است.
طبیعی است که بزرگان ادب فارسی که بخشی از آنها در سرزمینی غیر از ایران یعنی افغانستان و تاجیکستان زندگی میکنند، برای همه فارسیزبانان محترم باشند. امروز شاعران بزرگی مثل آقای کاظمی یا مثل آقای قنبرعلی تابش را در ایران داریم اما اینها باید همیشه نگران باشند. چون اگر سر سال کارت اقامتشان نشود، مجبور هستند زندگیشان را جمع کنند و برگردند افغانستان.
ما شرمنده شاعران افغانستان هستیم
آدمی مثل محمدکاظم کاظمی که شعرش در کتابهای درسی ما آمده و فرزندان ما شعر این آدم را به عنوان درس شبتان میخوانند، هیچ تضمینی برایش وجود ندارد که میتواند تا سال بعد در ایران زندگی کند یا نه. او از خیلی از حقوق خودش محروم است برای گرفتن گواهینامه، برای مالکیت، برای رفتن بچههایش به مدرسه با محرومیت و مشکل مواجه است.
سه دهه است که اهل فرهنگ این موضوع را تذکر میدهند اما با کمال تأسف هیچ گوش شنوایی وجود ندارد و ما همواره از روی این شاعران بزرگ شرمنده هستیم. آخرین موردش هم ماجرای استاد قنبرعلی تابش است. ایشان، با هزینه شخصی خودش دکترا میخواند در دانشگاه علامه، یک ترم را خوانده، بیش از سه دهه است که در ایران ساکن است، اجازه اقامتش از حیث قانونی مشکل ندارد، آن وقت دانشگاهش بدون ارائه هیچ توضیحی عذرش را خواسته و گفتهاند برود به کشورش و به کشور خودش خدمت کند! هر چه هم توضیح میدهد که 3 دهه در ایران ساکن است و کودکیهایش در اینجا گذشته است، تمام زندگیش در ایران است و الان در آستانه زمستان که دانشگاههای افغانستان تعطیل است، چه کند؟ هیچ جوابی نمیدهند و میگویند باید بروی.
این مزد شاعران انقلاب است؟
تابش از شاعران بسیار بسیار متعهد و باورمند به انقلاب است در سرودههایش درباره دفاع مقدس ما، انقلاب اسلامی و امام بسیار است و من متحیرم چه طور مزد این آدمها را میدهیم؟
اینها وقتی به کشور خودشان برگردند، متهم میشوند به ایرانی بودن و اینجا هم بر خورد ما این است. جالب است وقتی همینها اندک تقاضایی برای اقامت در دیگر کشورها میدهند بلافاصله پذیرفته میشود. شاعران و نخبگان افغانستان که حتی ما به آنها اجازه اقامت نمیدهیم و با هزینهها حداقلی و مستضعفی روزگار میگذرانند، وقتی به کشورهای غربی میروند نه تنها با احترام از آنها استقبال میشود، بلکه به همینها سمتهای مهمی دادهاند. محمد بشیر رحیمی که به کانادا رفت، در یک مرکز فرهنگی شغل مهمی دارد. آقای محمد حیدری که از فیلمسازانی بود که در باغ فردوس زیر نظر نادر طالبزاده کار میکرد، در ایران اجازه اقامت ندادند، به ایتالیا رفت و در تلویزیون ملی این کشور سمت مهمی دارد. محمد شریف سعیدی هم به سوئد رفت و در رادیو ملی سوئد دبیر بخشی است. سیدرضا محمدی در لندن مسئولیت مهمی دارد و ایرج شهباز همینطور…
تابش به ادبیات انقلاب خدمت بسیار کرده است
ببینید چند میلیون افغانی در ایران هستند و از مجموع اینها شاید 500 نفر هم نخبه فرهنگی نباشند. اولا ماندن این 500 نفر چه لطمهای به کسی میزند؟ دوم اینکه خیلی از اینها با تمام وجود به ما خدمت کرده اند. آدمهای باورمندی هستند. مثلاً همین قنبرعلی تابش بارها به دیدار رهبر انقلاب رفته و شعرهایی خوانده که به شدت مورد استقبال شخص رهبر انقلاب قرار گرفته است. اگر این آدم را بفرستید برود و هیچ توضیحی هم ندهید که چرا ،دیگر چه کسی را باید نگه داریم؟ مهمتر از همه اینکه ما الان داریم تبلیغ میکنیم که دانشجویان خارجی به دانشگاههای ما بیایند و تحصیل کنند و هزینهاش را هم میدهند و خیلیها هم مدعی هستند که بعضی دانشگاهها ظرفیت خالی دارد. ایشان که با هزینه خودش تحصیل میکند، چرا او را میفرستیم که برود؟ یعنی چه این کار؟
چرا کسی درباره دلیل اخراج توضیح نمیدهد؟
من واقعا نمیدانم. وقتی هم توضیح میخواهیم که لااقل توضیح دهید دلیل این اخراج چیست کسی جواب نمیدهد. وقتی کسی را متهم میکنند حداقل فرصت دفاع میدهند. نه اتهامی، نه حرفی، یک باره او را اخراج میکنند. همه هم حمایت میکنند که بماند. آخرین مورد هم سخن آقای جنتی بود که گفتند ما از موضوع اعطای حق شهروندی به نخبگان فرهنگی افغانستان حمایت میکنیم. همه میدانند این کار درست است ولی کسی قدمی برنمیدارد و وقتی ما این افراد را میبینیم همیشه شرمنده هستیم.
ماجرای رفتار بسیار زشت با شاعر شهید افغانستان
بعضی از برخوردها با این افراد این قدر زشت بوده که من از بیانشان شرم دارم. یک نمونه آن در دهه 70 و در مواجهه با شهید عبدالقهار عاصی اتفاق افتاد. عبدالقهار عاصی جزو چند شاعر برتر افغانستان است. وقتی این اتفاق افتاد من همراه او بودم و چنان برخورد زشتی در کمال بیقانونی با او شد که از شدت تاثر سرود: «به شهر خود روم و شهریار خود باشم»
بعد هم رفت به کابل و یک هفته بعد هم شهید شد.
آقای رئیس جمهور ما با چه زبانی با شما سخن بگوییم؟
من نمیدانم ما باید به چه کسی بگوییم؟ هر کسی که صدای من را از خبرگزاری فارس میشنود یا مطالبم را میخواند، پاسخ دهد. آقای روحانی! آقای جنتی! وزیر کشور! نمایندههای مجلس! ما با چه زبانی از شما بخواهیم؟ اگر نیاز به قانونگذاری است. قانون تصویب کنید به خدا این کار زشت است ما در موقعیتی هستیم که ادعای امالقری بودن مسلمانان جهان از یک سو و مرکزیت امپراتوری زبان فارسی را داریم آن وقت با دانشمندان و نخبگان زبان فارسی که باورمند به انقلاب اسلامی هستند، این رفتارها را میکنیم، وای به حال بقیه. متاسفانه این وضعیت همین طور هم ادامه دارد. در این دو ماهه من چند بار مطلب نوشتهام نه کوچکترین عکسالعملی، نه پاسخی و هیچ اتفاقی نمیافتد، نمیدانم کی این برخوردها تمام میشود. الان مقام مسئول کیست؟ اتهام قنبرعلی تابش چیست؟ چرا باید برود؟
الان دانشجویان ستارهدار را به دانشگاه برمیگردانید، بعد یک آدمی که هیچ مشکلی ندارد، این همه خدمت کرده، در شب شعرهای دفاع مقدس همواره نفر اول بوده، شعرش مورد توجه رهبر انقلاب است و هزار و یک افترا را به جان میخرد، آن وقت بدون اینکه اقامتش مشکل قانونی داشته باشد،بدون ارائه هیچ دلیلی اخراج میکنید؟ چرا هیچ کس توضیح نمیدهد؟ حداقل خود آن شخص باید بداند اتهامش چیست.
اینقدر جو روانی در این خصوص در جامعه ی ما بده که حتی بچه حزب الهی ها هم بی خیال هستند و در این موارد حق رو به دولت می دهند.
آیا واقعا این بود انقلاب اسلامی که ما شناختیم؟
این قوانین معیوب و ناقص، کی می خوان اصلاح بشوند؟
تا هم میاییم و حرفی بزنیم، سریع موضع می گیرند که اول مشکلات خودتونو حل کنید، بعد به فکر اتباع کشورهای دیگه باشید!!!
آیا واقعا این بود انقلاب اسلامی که ما شناختیم؟