تریبون مستضعفین-مجتبی زارعی
فیلم دربند پایانی دارد که تماشاگران فیلم به برداشت واحدی از آن نمیرسند و این اساسا با «پایان باز» متفاوت است. پایان باز احتمالات مختلفی را پیش روی مخاطب میگذارد و او را وادار میکند که امکانهای مختلفی را در نظر بگیرد، باز بودنِ پایان باز کاملا مشخص و «رو» است و مخاطب متوجه میشود که به شکل تعمدی در برابر احتمالات گوناگونی قرار گرفته و ناچار است که به هر کدام از آنها فکر کند. اما مسئله دربند سردرگمی تماشاچی در پایان فیلم و شکل گرفتن نظرات مختلف و متضاد درباره یک بلاتکلیفی است. سکانس پایانی دربند مخاطب را در ابهام و پرسش باقی میگذارد، آنقدر که حتی این سوال که «اصلا آخرش چه شد؟» را به زبان میآورد.
نازنین، دختر نیمه شهرستانی است که سادگی و دیگرخواهیاش او را به دام مشکلاتی میاندازد که محورش آدمهای شهرزده پایتخت هستند که تعهدی به روابط و حرفهایشان ندارند، پول برایشان نقش فوق العادهای دارد و حاضر نیستند برای دوستی ارزشی فراتر از خوشی و تفریح قائل باشند. نازنین در بازی چنین آدمهایی میافتد و آنقدر بازی میخورد تا اینکه حس انسانیاش را از دست میدهد و کسی را که به خاطر علاقه به او خودش را به آب و آتش زده «نمیبیند». در برابر فداکاری پسری که به خاطر او جلوی پدر بازاری و اهل سوء استفادهاش ایستاده و سفتههای طلبش را پاره کرده حتی حاضر نمیشود لحظاتی را با او سپری کند، اینجاست که خودکشی فرید به نقطه اوج دربند تبدیل میشود.
نازنین در بازجویی پایانی میگوید که سفتهها را پسر زارعی پاره کرده و آزاد میشود. اما اینکه چرا بعد از آزادی باز به سراغ زارعی میرود محل سوال میشود. انگار قرار است فیلم با نگاه آمیخته به حسرت نازنین به اعلامیه ترحیم فرید (پسر زارعی) تمام شود و کارگردان چارهای ندارد جز اینکه به همین بهانه او را دوباره به سراغ مرد بازاری بفرستد. برداشت خوش بینانه این است که نازنین خودش را بدهکار میداند و برای تسویه حساب آنجا میرود، و نگاه بدبینانه اینکه زارعی موفق شده بدهی نازنین به خودش را ثابت کند، بدهیای که به خاطر آن از سحر، دوست و هم خانه نازنین، سوء استفاده کرده و میدانیم که میخواست همان معامله را با نازنین هم داشته باشد.
از مخاطب عام نمیتوان انتظار داشت آنقدر اطلاعات حقوقی داشته باشد که بداند پاره شدن سفتهها اثری در اثبات بدهی دارد یا خیر؟ و آیا نازنین «به میل خودش» و برای مدیون نماندن به سراغ زارعی رفته؟ یا زارعی با اثبات بدهی «مجبورش کرده» که سری به حجره او بزند؟ اساسا نباید مخاطب را وادار کرد که حین تماشای فیلم، و آنهم درست پس از لحظاتی که با مهمترین غافلگیری فیلم مواجه شده، به حافظه حقوقیاش مراجعه کند و با خودش کلنجار برود که آیا مشکل نازنین با زارعی حل شده، یا همچنان تحت فشار اوست؟
حذف سکانس پایانی لطمهای به دربند نمیزد. دربند میتوانست در همان لحظه خودکشی فرید و با یک سکانس کش دار از رسیدن زارعی به خودروی له شده پسرش تمام شود، سکانسی محو شونده که فرصت هضم ماجرا و به یاد آوردن تصاویر فرید در طول فیلم را داشته باشد، تا مخاطب بتواند او را از نگاه منفی نازنین، که او را هم مثل باقی دوستان سحر و شبیه بهرنگ میدید، تبرئه کند. حتی سکانس ناقصی از همان نگاه حسرت بار به اعلامیه ترحیم، بدون اینکه نازنین را در محل کاسبی پدر فرید در بازار نشان بدهد، میتوانست بهتر از این سردرگمی پایانی باشد.
دربند فهرست درهم تنیدهای از مشکلات اجتماعی است که خود به خود ذهن مخاطب را خسته میکند. باز نمیشود از مخاطبی که تلخیهای مکرری را پشت سر هم دیده و چندین بار هم غافلگیر شده انتظار داشت که قدرت قضاوت و تحلیل کافی برای پایان فیلم داشته باشد. پایان سردرگم دربند از این بابت اهمیت بیشتری پیدا میکند که بدانیم فیلمنامه دربند اتفاقا یکی از نقاط قوت آن است. علیرغم اشکالاتی که میتوان به ماجرا و شخصیت نازنین و سادگیهایش گرفت، کل فیلم خط داستانی درستی دارد. دربند تا حدود زیادی باورپذیر است و جز در چند مورد نمیتوان انتقاد جدیای به اتفاقاتی که کششها و چالشهای اصلی را ایجاد کردهاند وارد نمود.
با این پایان سردرگم، همچنان دربند فیلمی است که جای خوبی در معدل سینمای ایران پیدا میکند. نمیتوان گفت بلاتکلیفی در سکانس پایانی دربند را قربانی کرده، اما میتوان گفت که دربند را در بند خودش نگاه داشته و ماندگاری فیلم را مختل کرده است. مخاطب عمومی سینما به پایان خوش علاقه دارد و وقتی نمیتوان برای او پایان خوشی تدارک دید همان پایان تلخ اما رمانتیک و کاملا غافلگیر کننده (که جای درستی هم در فیلمنامه داشت و از ابتدا برای آن پیش بینی شده بود) میتوانست به یک پایان معنادار و ماندگار تبدیل شود، اما سکانسهای اضافه شده اثر گذاری این نقطه اوج را هم کم کرده و خاطره فیلم را تحت تأثیر قرار داده است.
Sorry. No data so far.