اشاره: رویکرد استکبار ستیزانه که در جوهر جمهوری اسلامی وجود دارد ما را بر آن داشت تا یکبار دیگر این ویژگی منحصر به فرد جمهوری اسلامی را بررسی کنیم و رابطه این استکبار ستیزی را با فضای فعلی جامعه و دیگر مستکبرین ارزیابی کنیم. برای بررسی این موضوع به سراغ سید عباس نبوی رفتهایم تا درباره رویکردهای نظری و روش های عملی استکبارستیزی با وی گفتوگو کنیم.
برخی از اهم سرفصلهای این گفتگو بدین شرح است:
» نسل جدید به خاطر اینکه بخشی از انرژیاش در فضای مجازی صرف میشود، ضعیف شده است. مثلا اگر دهه ۶۰ بود و بحث انرژی هستهای مطرح بود، مسلم بدانید که ما در کنار نطنز و فردو اردو میزدیم. شاید چند سال هم آنجا میماندیم.
» خط آمریکا خط قدرت و ثروت است که اصول انسانی و الهی را اگر لازم باشد، قربانی میکند. کاری به منشور حقوق ملل هم نداریم و این حرفها در بحثهای روشنفکری جای دارند، اما در تصمیمات شورای امنیت سازمان ملل این حرفها به عنوان تابع در نظر گرفته میشود و به نوعی با آنها بازی میکنند. بحث خط آمریکا کاملاً مشخص است که خط شیطان است.
» هانتینگتون تمدنهای مختلف را بررسی کرد و فقط به ایران و اسلام رسید که پرچمدار اسلام ایران است. هانتینگتون به این نتیجه رسید که داریم به سمت این مصاف میرویم. هانتیگتون درست پیشبینی کرد. آن زمان که خاتمی گفتگوی تمدنها را مطرح کرد من نقدی را مطرح کردم، نقد من این بود که نظریه هانتیگتون، توصیفی است و جواب شما جواب ارزشی است.
» باید این موضوع را بفهمیم که آینده جنگ سرد دنیا یک رکن اصلی آن مربوط به ماست و باید درست عمل کنیم. بنابراین تلفن زدن و دست دادن مسئله اصلی نیست. البته نباید به گونه باشد که تبلیغات غربی از آن استفاده کنند. اما در عین حال این موضوعی است که اجتنابناپذیر است چرا که ما یک گفتمان مطرح در جهان هستیم. فقط باید عاقلانه و مدبرانه همراه با یک وحدت گفتمانی موثر باشیم.
» آقای روحانی زحمت میکشند و همه باید از او تشکر کنند و من معتقدم خود آقای ظریف کاملا وفادار به خط رهبری هستند. باید مجال بدهند به دولت که بعضی چیزها کم و زیاد شود. تا برسیم به آن مسائل مهم و اساسی که در آن صفبندی اجتنابناپذیر است.
متن این گفتگو بدین شرح است:
آقای نبوی در شرایط کنونی، جریان دانشجویی چگونه باید استکبارستیزی خود را نشان دهد؟
البته این نسل جدید به خاطر اینکه بخشی از انرژیاش در فضای مجازی صرف میشود، ضعیف شده است. مثلا اگر دهه ۶۰ بود و بحث انرژی هستهای مطرح بود، مسلم بدانید که ما در کنار نطنز و فردو اردو میزدیم. شاید چند سال هم آنجا میماندیم. حتی در مورد اتفاقی که درباره سفارت انگلیس پیش آمد در همان روز با من تماس گرفتند و من به آنها تاکید کردم که کار تصنعی انجام ندهید؛ الان وقت این نیست که به فیزیک سفارت انگلیس ضربه بزنید، بلکه باید علیه رفتارهای سفارت انگلیس موضع گرفت و مثلاً در کنار سفارت انگلیس اردو بزنید و یکسال در کنار سفارت انگلیس اعلام موضع کنید و دولت مردان انگلیس را به چالش بکشید.
بعد از اینکه آن اتفاق افتاد و دانشجویان وارد سفارت شدند، یکی از دانشجویان با من تماس گرفت و گفت اینگونه شده است. من به او گفتم این نشان میدهد که انتظاری که ما از توان مدیریتی این نسل داریم ممکن است مخدوش شود! چند روز بعد که عکسهای ورود دانشجویان به سفارت در رسانههای خارجی پخش شد، من به دانشجویان گفتم مسلم بدانید نصف کار ورود به سفارت و تخریب را خود انگلیسیها انجام دادند و از این عدم مدیریت شما کمال سوء استفاده را کردند. باید با دقت این کار را مدیریت میکردید. در اشغال سفارت آمریکا فقط یک شیشه شکست و بقیه لوازم کاملا سالم باقی ماند.
یادم میآید در زمان تسخیر سفارت آمریکا قرار بود، غذا را از بیرون بیاورند. من وارد یکی از اتاقهای سفارت شدم، جمعی از دانشجویان خانم و آقا نشسته بودند و بعضی از دانشجویان چند کنسرو را میخواستند داغ کنند. من نگاه کردم، دیدم، روی کنسرو نوشته غذای گربه، من به آن دانشجویان گفتم شما حق ندارید از وسایل اینجا استفاده کنید و بعد اگر هم که خیلی احساس گرسنگی کردید، حداقل روی کنسرو را بخوانید!
ما از نسل فعلی انتظار داریم توان مدیریتش را بالا ببرد و انتظار ذکاوت بیشتر از این نسل داریم. اما آنچه در دولت نهم و دهم اتفاق افتاد آن مقدار که میخواستیم انتظار ما را تامین نکرد. نابخردیهای غیر قابل قبول اتفاق افتاد که واقعا انتظار دیگری بود.
در دهه چهارم حیات جمهوری اسلامی، گاهی تمایل نسبت به آمریکا در برخی داخلیها دیده میشود؛ این با جنبه استکبارستیزی که در سرشت جمهوری اسلامی وجود دارد چه نسبتی دارد و چگونه این موضوع را ارزیابی میکنید؟
این طور نمیدانم. فکر نمی کنم کسی باور به این موضوع داشته باشد که ما در خط آمریکا برویم. خط آمریکا خط قدرت و ثروت است که اصول انسانی و الهی را اگر لازم باشد، قربانی میکند. کاری به منشور حقوق ملل هم نداریم و این حرفها در بحثهای روشنفکری جای دارند، اما در تصمیمات شورای امنیت سازمان ملل این حرفها به عنوان تابع در نظر گرفته میشود و به نوعی با آنها بازی میکنند. بحث خط آمریکا کاملاً مشخص است که خط شیطان است. منتها مسئله ما این است به ضریب مقاومت و اصرار آن بر مسیرهای اساسی که بازگشت میکنیم. استمرار مسیرهای اساسی بسیار هزینه بر خواهد بود. نکته جالب این است که بخش اعظم مردم ما این هزینهها را با سربلندی قبول کردند. اما گاهی بحثهای بیمورد در میان سیاسیون وجود دارد.
اگر مردم ما خط مقاومت را با تاکید پذیرفته اند چگونه میتوان آن را ادامه داد؟
اول اینکه خط مقاومت با قدرت باید به مسیر خود ادامه دهد و دوم اینکه خط مقاومت هزینه دارد. اگر کسی فکر می کند می تواند به راحتی این مسیر را برود اشتباه میکند. در قرآن نیز آمده است که در امتهای قبلی شدت گرفت تا جایی که متزلزل شدند و شما هم این مسئله را خواهید دید و همه فریاد میزنند «متی نصر الله» و در ادامه میآید که «ان نصر الله قریب».
بالاخره این دو خط است که خط اسلام آمریکایی و تقدم ثروت و قدرت برتمامی ارزشهای انسانی و اسلامی و دیگری نیز خط ارزشهای اساسی اسلامی و انسانی که در جامعه وجود دارد. البته ضرورتی ندارد که تنش بیخود درست کنیم یا مصاف نابهجا داشته باشیم. هیچ ضرورتی ندارد دردسرهای پیش پا افتادهای که مسائل را برای ما حل نمیکند به وجود بیاید. یک نوع حالت نزدیک شدن و دور شدن طولانی را در پیش خواهیم داشت. ما با غرب و آمریکا به خاطر برخی از مشترکات حیات امروز دنیا نزدیک میشویم و مسائل اساسی ما را دور میکند.
اما بعضی ها مسائل اساسی ما را موجب اختلاف نمی دانند؟
بخشی از جریانهای سیاسی و مدیریتی ما یا خستهاند یا ناتوان هستند یا به هر دلیلی خط مقاومت را با وجود اینکه اصالتش را قبول دارند، ولی توان مشارکت و همراهی آن را ندارند.
به قول صحبتی که آقای زیدآبادی شش سال پیش بیان کردند نباید در مقابل زور تسلیم شد مگر اینکه زور خیلی پر زور باشد! در میزگردی در دانشگاه فردوسی من به ایشان گفتم: این قضیه مثل کسانی میماند که از سرنگ دکتر میترسند. کسانی که از یک سرنگ فرار میکنند، این را معیار زور بازو تلقی میکنند. یک شخص دیگر هم ممکن است تمام اعضای خانوادهاش در برابر چشمش به خاطر مقاومت کشته شوند، ولی او هنوز هم مقاومت میکند. معیار زور پر زور چیست؟ و چگونه میتوان آن را به دست آورد؟ اگر قرار باشد این قدر ناتوان و ترسو باشید، با یک تشر جا خواهید زد.
بیانیههای نهضت آزادی را نگاه کنید. واقعاً یک مضحکه سیاسی است. بیش از سی سال است که بیانیه میدهند که آمریکا علیه شما اجماع کرده. در این مورد قرآن میفرماید که باطن این افراد زیر سوال میرود و میگویند ای کاش این مومنان در جایی شکست بخورند تا شاید یکی از تهدیدهای ما عملی شده باشد. این مسئله است که بحث آمریکایی شدن را معنا میدهد! من دیدگاه کیهانی آقای شریعتمداری را به این معنا قبول ندارم. یعنی این نگاه که هر دفعه اتفاقی می افتد یک برچسب به افراد نسبت بدهند. نهضت آزادی وجریان هایی که در مقاومت ضعیف هستند در اصل و باطن وجود خودشان این طور نیست که رستگاری و پیروزی جامعه ما را نخواهند و به نوعی نوچه شوند و بخواهند تمام امور را آمریکا انجام بدهند. اصل مسئله این است که خط مقاومت برایشان مسئله سنگین و بسیار پرفشار است که قدرت تحمل آن را ندارند.
یعنی این افراد دنبالهرو آمریکا نیستند؟
مسئله ما آمریکایی شدن نیست. بحثی که امام در سال ۴۳ علیه کاپیتولاسیون و سلطهسالاری شروع کردند قابل تغییر نیست. اما یک چیز بسیار تعجبآور است و برای من مثل معماست، آن این است که افراد در زمان جوانی خواستههای آرمانیشان به مقیاس بود و نبود دنیاست و اینکه چقدر این آرمانها حاصل شود. اگر حاصل نشد دنیا را نمیخواهند! در میانسالی این آرمانها حفظ میشود ولی نگاه اینگونه میشود که باید این آرمانها را از طریق برنامهریزی به دست آوریم. طبعا یک فرصتهایی برای سالهای بعد ایجاد میشود که گاهی به نتیجه نمیرسد. مقاومت کار سختی است. معما این است که بعد از سن ۶۰ سالگی چون در شیب پایانی زندگی قرار میگیرند باید انقلابیترین شرایط را پیدا کنند. خودشان چیزی برای از دست دادن ندارند و منتظر لقاءالله هستند در حالی که در این دوران بیشتر محافظهکار میشوند. کسی که در پایان عمر است چرا باید محافظهکار شود؟ نمیدانم.
آینده مذاکرات و اقدامات دولت آقای روحانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مسئله عمیقتر از این حرف هاست. آقای هانتیگتون در مقاله جنگ تمدنها گفت که ما به سمت جنگ تمدن میرویم. حالا باید تمدنها را ارزیابی کرد: یک تمدن لیبرال دموکرسراسی غربی داریم که سردمدار آن آمریکاست، البته اختلافاتی میان غرب و آمریکا هست، ولی دولتهای غربی سیطره آمریکا را پذیرفتهاند. در مقابل اینها تمدنهای مختلف وجود دارند. مثل تمدن شرقی کنفوسیوس اما این تمدنها نگاه بینالمللی ندارند.
هانتینگتون تمدنهای مختلف را بررسی کرد و فقط به ایران و اسلام رسید که پرچمدار اسلام ایران است. هانتینگتون به این نتیجه رسید که داریم به سمت این مصاف میرویم. هانتیگتون درست پیشبینی کرد. آن زمان که خاتمی گفتگوی تمدنها را مطرح کرد من نقدی را مطرح کردم، نقد من این بود که نظریه هانتیگتون، توصیفی است و جواب شما جواب ارزشی است. هانتینگتون میگوید جهان چه بخواهیم و چه نخواهیم به این سمت میرود. درحالی که نظریه گفتگوی تمدنها از دولت مردان میخواهد که به این سمت بروند. هرچه بیشتر گفتگو کنیم بیشتر به این سمت میرویم که ریشه مشکلات امروز کجاست و بیشتر عیان میشود که گفتمان آمریکا گفتمان زور و چپاول است. مثلا آمریکا زمانی که میخواست به عراق حمله کند به موسسهای سفارش داد که حدود ۴۰۰ مقاله در روزنامههای کل دنیا در این مورد به چاپ برساند و ضرورت اقدام آمریکا را در مناطق خاورمیانه توصیف کند. بنابراین ریشه ماجرا در مسائل پیش روی ما این است. با این نگاه باید خودمان را آماده کنیم که وارد دوران جنگ سرد طولانی با آمریکا و غرب میشویم.
این جنگ سرد چه ابعادی دارد؟
این جنگ سرد شامل همه چیز هست. یعنی ممکن است در قسمتهایی نیروهای نظامی ما وارد جنگ شوند، اما عرصههایی نیز مستقیم نیست. ممکن است بخشی از سوریه باشد یا بخشی از سودان باشد یا مشکلاتی که حزب الله با آن مواجه است. ممکن است جریانهای جدیدی با ما هم موضع شوند در آسیای میانه یا افغانستان یا مناطق دیگر. متقابلاً در نقطه اصلی این جنگ سرد که در آینده وجود دارد برخی سیاسیون ما نیاز به تماس و ارتباط متقابل دارند. اما در مسیر جنگ سرد طولانی یک رکن آن در آینده بشریت به ما داده شده یک رکن هم آمریکا به دست آورده است. تفاوت فقط در اینجاست که آمریکاییها فکر میکنند قبل از اینکه به موازنهای برسند باید به دستاوردهایی برسند و نتایجی به دست بیاورند. فکر میکنند این موازنه با توازن هستهای ما فراهم میشود ولی نمیدانند ما به دنبال توان نظامی هستهای نیستیم.
آینده این جنگ سرد را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید این موضوع را بفهمیم که آینده جنگ سرد دنیا یک رکن اصلی آن مربوط به ماست و باید درست عمل کنیم. بنابراین تلفن زدن و دست دادن مسئله اصلی نیست. البته نباید به گونه باشد که تبلیغات غربی از آن استفاده کنند. اما در عین حال این موضوعی است که اجتنابناپذیر است چرا که ما یک گفتمان مطرح در جهان هستیم. فقط باید عاقلانه و مدبرانه همراه با یک وحدت گفتمانی موثر باشیم. امیدوارم آقای روحانی نیز در طول شش ماه به یک سری نتایج رفع مزاحمتهای بیمعنا برسد. قضیه اصلی ما اینها نیست. آیا آمریکا امروز درباره شکلگیری جغرافیای جهان با ما به گفتگو می نشیند؟ طبعا اینگونه نخواهد بود. آمریکا متوجه شده که یک جریان گفتمان نرم که اثرگذار در سیاست است ظرفیت آمریکا را زیر سوال برده است. مثلاً در جبهه سیاسی در لبنان اثرگذاریاش را از دست میدهد. دو مسئله را باهم خلط نباید کرد. آقای روحانی زحمت میکشند و همه باید از او تشکر کنند و من معتقدم خود آقای ظریف کاملا وفادار به خط رهبری هستند. باید مجال بدهند به دولت که بعضی چیزها کم و زیاد شود. تا برسیم به آن مسائل مهم و اساسی که در آن صفبندی اجتنابناپذیر است.
Sorry. No data so far.