جلویم جنگ یازدهم سوره باز است. صفحات را که ورق میزنی با اشعاری از سلمان هراتی، حسین اسرافیلی، محمدرضا عبدالملکیان، قیصر امینپور، پرویز بیگی حبیبآبادی، حسن حسینی و دیگران آشنا می شوی، اما در بین این اسمها، محمدرضا سهرابینژاد، با چند رباعی در زمستان شصت و پنچ به چشم میخورد. رباعیهایی با مضمون مذهب، دفاع مقدس و انقلاب.
«طنین نعرهام بر پاست مادر
تفنگم بر زمین تنهاست مادر
غریبانه نمردم در بیابان
سرم بر دامن زهراست مادر
(سوره – شماره 15 – س 117)
سپیده سر زد و گلگون شد افسوس
سر و روی علی در خون شد افسوس
زمین هر چند بیحجت نماند
عدالت با علی مدفون شد افسوس»
(همان ص 118)
سهرابی نژاد متولد 1332 در تهران است، رویکرد او به شعر به سال 1352 باز میگردد. وی از نخستین شاعران حوزه هنری محسوب میشود که بخش قابل توجهی از آثارش به دفاع مقدس اختصاص دارد. به زعم نگارنده سهرابینژاد با رباعیها و دوبیتیهای زیبایی که دارد جای خودش را بین مردم باز کرده است. فهم عمیق او از مذهب، مطالعه جدی ادبیات کلاسیک، از او شاعری ماندگار ساخته است.
از شاعران و منتقدان زیادی شنیدم که سهرابینژاد، در عرصه رباعی و دوبیتی اثرگذار است. برای این که به این اثرگذاری بیشتر پی ببرید به عبارتی که سید حسن حسینی، در کتاب «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» راجع به این شاعر نوشته است دقت کنید؛ «نگارنده در اواسط کار این گزیده و توضیحات همراهش، تصمیم گرفت تا کار رباعی جنگ را به مجموعهای جداگانه محول کند و از خیر رباعی در این کتاب بگذرد. اما در مورد سهرابینژاد صاحب این قلم نمیتواند شعر او را که عمدتا – پیرامون جنگ – در قالب رباعی سروده شده است یکسره نادیده بگیرد و نام او را از این مجموعه بیندازد.»
(گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس ص 90)
به هر روی سهرابینژاد، نامی است که در دوره معاصر قابل بررسی و تحقیق است. این که میگوییم او در قالبهای رباعی و دوبیتی مشهور است، دلیل بر این نیست که غزلهای خوبی نگوید و طرحهای زیبایی نسراید، اتفاقا یکی دیگر از توانمندیهای او در حوزه غزل نهفته است، ولی تنومندی او در این قالب به قامت رباعیها و دوبیتیهایش نیست. اما در قالب «طرح» سهرابینژاد، در کتابهایی مثل «وطنم، ابراهیم»، «بر شانههای رود، دریاها شناورند»، «پیغمبری به امت خود پشت کرده است» خوب عمل کرده است. به ذکر یک نمونه از این اشعار که تاکنون منتشر شده است اکتفا میکنم؛
«در حیرت تماشاییان
عاقبت
از آتش نمرود
سر بلند بیرون آمد،
وطنم!»
(وطنم، ابراهیم ص 7)
شاید این روزها بیشتر دغدغه «سهرابینژاد»، طرح واژههایش باشد، طرحهایی که حرفها و گفتنیهای شنیدنی شاعر شصت ساله و پرکار این روزهاست. در مجلس رونمایی از کتاب «حمیدرضا شکارسری» دیدم دو برگه شعر دست «سهرابینژاد» است. از او خواستم تا بدهد در یادداشتی از آن استفاده کنم. بیت شعر «طرح» است که ده تای آن را برایتان انتخاب کردهام،
«در گور میگذارند و
تکانش میدهند
تا مطمئن شوند!
*
میپرسم؛ کیست؟ چیست؟
میگوید: «در همین نزدیکی
لای این شببوهاست!»
*
اسرار مرا
هیچ کس نمیداند
مگر کفشهایم!
*
از خانه سالمندان میآید
خال بازویش:
«رفیق بیکلک مادر!»
*
چپق را عوض کرده
با پیپ
لهجهاش را نمیتواند
*
آسوده بخواب کوروش!
ما بحرین را
به انگلیس فروختیم!
*
پرندهها
هی میپرند
«پرواز را به خاطر نمیسپاریم.»
*
ستم چشیده را
آرامش میدهد؛
زیارت عاشورا!
*
درد کمی نیست
پیش هر کسی گریستن
ای ابر بیوطن!
*
کنار اجاق شقایق
نی میزند چوپان
شب، با کاسهای شیر کنارش!»
محمدرضا سهرابینژاد، در حوزه طنز نیز کارهای قابل تأملی دارد که برخی از آنها را منتشر کرده و برخی هنوز به دست چاپ سپرده نشدهاند.
سهرابینژاد، میبایست بیشتر معرفی میشد، اما من تا الان دلیل این که چرا برخیها او را معرفی نمیکنند و اشعارش را جلوی دیدگان علاقهمندان شعر نمیآورند برایم روشن نشده است.
سهرابینژاد، یکی از سرمایههای ادبی این سرزمین است که این روزها، شنبهها عصر در فرهنگسرای رازی شهر تهران، شاعران و نویسندگان جوان دورش حلقه میزنند تا از حرفهای ادیبانهاش بهرهمند گردند.
راستی! شاید یکی از دلایل مطرح نکردن سهرابینژاد این باشد که به کسی نان قرض نداده است!
Sorry. No data so far.