تریبون مستضعفین -محسن صفایی فرد *
عنوان جلسه هست سوژههاي سينمايي در تاريخ هنر انقلاب. بنده به نمايندگي از يك تيم تحقيقاتي كه سه سال است به طور مستمر و گسترده يك پژوهش ملي را در سراسر كشور با موضوع تاريخ شفاهي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي در دهه شصت داريم انجام ميدهيم، خدمت دوستان هستم. بر اساس حداقل چهار هزار صفحه پژوهش و مصاحبه و تحقيقي كه تا الآن از شهرهاي مختلف كشور آماده شده، از هنرمندان سرشناس و شناخته شدهاي كه در فضاي ملي در پايتخت بودند يا در شهرهاي مختلف كشور فعاليت هنري ميكردند، بايد بگويم: «يك دهان خواهم به پهناي فلك…» چراكه در اين مجال مختصر يك ساعت و نيمه، امكان انتقال تام و تمام آن چیزی که در دست است، نیست.
اين را خصوصاً باید به دوستاني بگويم كه احتمال دارد نسبت به بعضي از سوژههاي مطرح شده در اين جلسه علاقمند بشوند براي كار كردن. ميخواهم بگويم متن تحقيقاتي همه اين نكاتي را كه عرض خواهم كرد، موجود است و دفتر جبهه فرهنگي انقلاب آمادگي اين را دارد كه براي دوستان علاقمند به كار و همكاري در اين زمينهها، اين اسناد پژوهشي را در اختيار آنها قرار بدهد و بر اساس طرحهايي كه نوشته ميشود و روال ادارياي كه هست، همكاريها به صورت ساخت اثر دنبال بشود. اين اول قضيه.
اولین آلبوم موسیقی انقلاب
حالا سؤال؛ در جمع ما كسي هست كه بداند اولين آلبوم موسيقي بعد از انقلاب چي بوده و كار كي بوده؟ ميدانيد كه يكي از هنرهايي كه بعد از انقلاب اسلامي خيلي خيلي در موردش حرف و حديث بود، موسیقی بود. بالاخره انقلاب ما يك انقلاب اسلامي بود. يك مرجع تقليد رهبر انقلاب شده بود. طبيعتاً اهالي هنر و شايد بيشتر از همه هنرها اهالي هنر موسيقي احساس ميكردند كه ديگر موسيقي تعطيل شد و ما ديگر هيچ اثر هنرياي در زمينه موسيقي نخواهيم داشت.
از اين جهت دانستن اينكه اولين آلبوم موسيقي بعد از انقلاب، اولين آثار موسيقي بعد از انقلاب چه بودند و به چه شكلي توليد شدند، چه آثاري گذاشتند و چه جوري راه را باز كردند، مهم است. احياناً از دل اين مطالعات تاريخي ميتوانيم به گشودن مسير و راه هنر انقلاب در روزهاي پیش رو كمك بيشتري بكنيم يا حتي بپرسيم آن آثار كجا رفتند؟ نمونه آن آثار ادامه پيدا كردند؟ نكردند؟ چه سرنوشتي پيدا كردند؟
وقتي ميگوييم تاريخ هنر انقلاب اسلامي و سوژههاي سينمايي در تاريخ هنر، طبيعتاً يعني اینکه برويم ببينيم در اين هفت هنر، پس از انقلاب اسلامي چه آثاري خلق شدند؟ چه جريانهايي آفريده شدند؟ چه ارتباطي با مردم برقرار كردند و يك گزارشي از هر حوزه به دست بدهيم.
در دوره مدرن، هفت رشته هنري داريم. شروع كنيم و يكي يكي بگوييم، در گرافيك چه اتفاقي افتاد؟ در موسيقي چه اتفاقي افتاد؟ در تئاتر چه اتفاقي افتاد؟ در سينما و حتي هنرهايي مثل معماري. گزارشي از اين وقايع شايد بتواند كمك بكند تا ما جنبههاي دراماتيك و قصهدار تاريخ هنر انقلاب را براي عرضه در قالب سينما و در قالب مستند، نگاه كنيم.
آرمها و نمادهای مشهور ولی ناشناخته!
مثلاً اگر از حوزه گرافيك شروع كنيم و توجه و تمركز را هم عمدتاً بگذاريم روي آثار بسيار مشهور و هر روز ديده شده؛ يعني بلاتشبیه «من هو اختفي لفرط نوره» باشند؛ از بس ديده شدهاند، مخفي شدهاند. به طوریکه هيچ ايراني نيست كه اين آثار گرافيكي را در ايران و جهان نديده باشد با اینحال راجع به آنها هيچ مستندي نداريم. هيچ پژوهش جمع و جوري نداريم. مثلاً «آرمهاي رسمی نظام جمهوري اسلامي»، خود آرم جمهوري اسلامي که کلمه جلاله «الله» است، یا پرچم جمهوري اسلامي، اینها چگونه و در چه شرایطی طراحی و ارائه شده اند؟ شما ميدانيد آرم اللهاي كه ميانه پرچم ما طراحي شده، كار كي بوده؟ در چه شرايطي طراحي شده؟ پرچم جمهوري اسلامي چه جوري طراحي شده؟ آیا اینها برای شما و برای مردم ما و برای حتی مردم جهان جالب و جذاب نیست؟
ببينيد، اين يك نماد گرافيكي است ولي يك مسأله مهم سياسي بوده است كه انقلاب بعد از پيروزیاش در همان روزهاي اول، همان جور كه دارد به قانون اساسي فكر ميكند، به پرچمش و به تغيير پرچم رژیم گذشته فكر میكند. حالا طراح و مجری گرافيك اين كار كي بوده؟ اصلاً گرافيست بوده يا نبوده؟ ببينيد سوژه چقدر مشهور است؟ فقط هم آرم جمهوري اسلامي نيست. فقط پرچم نيست. باقي آرمهاي جمهوري اسلامي؛ مخصوصاً آرم نهادهاي انقلابي مثلاً آرم جهاد سازندگي، آرم سپاه پاسداران، ساخته چه كساني بوده؟ آنها كجا هستند؟ الآن اسمي از آنها هست؟ اصلاً گرافيست بودند؟ آماتور بودند؟ مربوط به هنر بودند؟ غير هنري بودند؟
علی دلدوزی؛ طراح آرم سپاه، جهاد و حزب الله لبنان
موضوعي مثل آرمها اصلاً چيزي نيست كه شما بگوييد يك چيز تفنني و حاشیهای بوده است. يك گوشهاي بوده و يك سري مخاطبان محدود و اندكي داشته و شاید به خاطر همين مورد بيتوجهي قرار گرفته. قصه واقعاً از اين قرار است كه اين آثار از شدت شناختهشدگي كمتر مورد توجه قرار گرفته است. ما از آرم هاي جمهوري اسلامي مثل آرم سپاه، آرم جهاد سازندگي، در پژوهشهايمان به يك شخصيتي رسيديم به اسم آقاي «علي دلدوزي»، از فعالان و مبارزان انقلاب در تبريز كه سالهاي سال بعد از جنگ و بعد از دفاع مقدس در حزبالله لبنان فعاليت كرد و آرم حزبالله لبنان را هم ايشان ساختهاند. آرم سپاه پاسداران را ايشان طراحي كرده. آرم جهاد سازندگي را ايشان طراحي كرده. مفصل خاطرات ايشان را گرفتيم. از كودكي، دوره دفاع مقدس، علاقههايش به هنر، طراحي آرمهايي كه در تبريز و در آن محيط محلي و بومي تبريز انجام ميداده و به خاطر طراحي آن آرمها و نشانهها و نقاشيها و كاريكاتورها دستگير ميشده و سوژه ساواك بوده. تا برسد به طراحي آرم بزرگترين جنبش مقاومت شيعي در دوره معاصر ما. اما هيچ نميشناسيم كه علي دلدوزي كيست. اصلاً درسخوانده هنر هست یا اهل ذوق هنری بوده. در كدام يك از دانشكدههاي هنري درس خوانده. راجع به آن آرمها از هنرمندان گرافيك دعوت بكنيم كه بيايند و تحليل بكنند، حرف بزنند.
مردمشناسی هنر انقلاب:
ذوق مردمی و انقلابی، خالق آثار هنری انقلاب بوده است نه رشته دانشگاهی هنر
حالا بد نیست همینجا به آن جنبه ديگري از تاريخ هنر انقلاب كه به شدت نيازمند آن هستيم و آن تحليل نظري اين آثار است، اشارهای بکنم. اگر اين آثار توسط هنرمندان آكادميك خلق نشده و صحبت يك مورد و دو مورد هم نيست، مرور تاريخ هنر انقلاب اين را به ما ميگويد كه آثار هنري انقلاب نوعاً و عمدتاً كار دانشگاهيها و محافل آكادميك نبوده است. از این منظر آیا جا ندارد كه يك آسيبشناسي بكنيم هنر انقلاب اسلامی را كه دانشگاهيها چه رابطهاي با آن دارند؟ هنرمندان مردمي با آن چه رابطهاي دارند؟ سازندگان آثار هنري دوره معاصر در چه فضايي تنفس كردند و خلق اثر كردند؟ اصلاً نظريه هنر انقلاب چيست؟ بالاخره يك مستند هنري و تاريخي در زمينه هنر، صرف شناسايي و ارائه يك سوژه و گزارش تاريخي از او که نيست. بيشتر از آن، نيازمند اين است كه يك تحليل نظري داشته باشد. بگويد هنر انقلاب در نهايت از خلال اين شخصيت و آن شخصيت، از خلال اين اثر و آن اثر واجد چه ويژگيهايي است؟ چه شاخصههايي دارد؟ به اين ترتيب اگر ما نظريه هنر انقلاب را پيدا بكنيم، آن وقت اثر تاريخي هنر انقلاب ما ديگر يك سوژه و مستندي نخواهد بود كه فقط حالت نوستالژيك داشته باشد و فقط ما را به لذت گذشتهها ببرد. ما از دل تحليل يك پديده تاريخي يك راهي باز كردهايم براي ارزيابي و شناسايي آثار هنري امروزمان.
چگونه از «هنر انقلاب»، به «هنر انقلابی» و از دیروز به امروز برسیم؟
در واقع ما از دل تحليل آثار هنر انقلاب ميتوانيم به يك نظريه و يك مدل تحليلي برسيم تا آثار انقلابي امروز را بهتر تشخيص بدهيم. هنر انقلاب به ما راه هنر انقلابي را نشان میدهد. هنري كه در دورهاي خلق شد، از طريق تحليل و ارزیابي نظري به بعد از زمان خودش و به بعد از دهه شصت هم وارد میشود. حالا در ادامه با معرفي بعضي ديگر از سوژهها و افراد به ابعاد نظري آن هم نزديك خواهيم شد.
جنبه های دراماتیک در تاریخ تئاتر انقلاب
اما يك بحث ديگر حوزه تئاتر است. بالاخره همه اهل هنر ميدانند كه تئاتر يك هنر خاصپسند است. عامترين هنرهاي نمايشي، تلويزيون است. سينما تا حدي گسترده شده است و تئاتر يك قدري خاصپسندتر است و مخاطبين مخصوص خودش را دارد.
حالا شما نگاه كنيد، دهه شصت در تصرف تئاتر است. در دهه شصت اين قدر تئاتر فعال است كه اصلاً سينما در حاشیه است! با اینکه در تحليل، ميگويند، هنرهاي تصويري راحتترين ارتباط را برقرار میکند. ولي چگونه است كه در آن دهه، تئاتر اين همه پرطرفدار و مردمي ميشود. تا جايي كه ميتوانيم بگوييم، دهه شصت در تصرف دو هنر است و هنرهاي ديگر ذيل اين دو قرار دارند. موسيقي و تئاتر. مسجدي نيست كه گروه تئاتر نداشته باشد. همان طور كه مسجدي نيست كه گروه سرود نداشته باشد ولي اي بسا مساجدي هستند كه گروه سينمايي ندارند. فيلمساز ندارند. عموم مدارس ما در دهه شصت، گروه تئاتر داشتند ولي عموم مدارس ما گروههاي فيلمسازي نداشتند.
گستره تئاتر انقلاب، تئاتر اسارتگاهی و معرفی کتابی در این زمینه
مخاطبين تئاتر به حدي بود كه شايد هيچ وقت مخاطبين سينماي ما در آن دوره اين قدر فعال نبوده. ما راجع به تاریخ تئاتر انقلاب چه كاري كردهايم؟ من بحث را از اينجا ميبرم و وارد يك فضاي عجيب و شگفتانگيزتري ميكنم و آن «تئاتر در اسارت» است. سوژه تئاتر اسارتگاهي در دفاع مقدس. كتابي هست تحت عنوان تئاتر در اسارت، نوشته آقاي عبدالحميد رحمانیان، انتشارات فرهنگ آزادگان.
اگر به صورت زمينهاي و انضمامی نگاه كنيم، اينها از دل تئاتر دهه شصت آمدهاند. وقتي كه در اسارتگاه و بازداشتگاه موصل و رمادی تبعيد شدند، نزديكترين و سادهترين اثر هنري كه به ذهنشان ميرسيده كه دیگر آن را حتماً ميتوانستهاند خلق بكنند، تئاتر است. در حالي كه امروز خيال ميكنيم اتفاقاً سختترين و خاصپسندترين هنر تئاتر است.
تأملی در «نمایش طنز اسارتگاهی»
حالا وارد بحث تئاتر در اسارت بشويم و ژانرهایی كه در تئاتر اسارت هست. يك وقتي من خدمت آقاي مرتضي سرهنگي مسؤول دفتر ادبيات و هنر مقاومت رسيدم. ايشان از نمایشهاي طنز گفتند و اینکه سوژه طنز در دوره اسارت براي خودش چه قصههاي پرماجرايي دارد. تحليل ايشان اين بود و اين تحليل، تحليل بسیار مهمي است. ايشان ميگفتند، ملتي ميتواند به دشمن بخندد كه از او بالاتر باشد. ما در چنگال صدام بوديم. چه جوري ميتوانستيم در نمايشها و تئاترهاي دوره جنگ بيستتا اصطلاح طنز براي صدام داشته باشيم؟ این، یعنی اینکه اصلاً او را كسي حساب نميكردهايم. صدام اول از روح و در روحیه رزمندگان ما مرده و شکست خورده بود بعدا در زمین و صحنه نبرد. دلیل این هم روشن است. ملتي كه آن عقبه فرهنگي و تاريخي و تمدني احيا شده در انقلاب را داشته و آحاد رزمندگان خودشان را وصل به آن عقبه تاريخي ميديدند، اصلاً خودشان را اسير کسی مثل صدام نميديدند. اينها آن بحثهاي تحليلي است كه وقتي وارد قضيه ميشويم، باید يكي يكي فهرست كنيم. حالا ما بيشتر اصطلاح «صدام يزيد» را ميشناسيم؛ «صدام يزيد كافر»، «درود بر صدام يزيد كافر». این بیست اصطلاح طنزی که آقای سرهنگی میگوید، حاصل یک خلاقیت شخصی یک رزمنده در جای محدودی نبوده است بلکه محصول ذوق جمعی کل دوره اسارت فرزندان این سرزمین بافرهنگ و تمدن است. در تمام اسارتگاههاي رماديِ يك تا نه فعال بوده. نمايشنامههايش هست. بازماندگانش هستند. ميتوانيم آنها را دوباره بخوانيم، مصاحبه كنيم، تحليل كنيم و ببينيم دنبال چي بودند. آن آثار چه جوري خلق شده.
صنایع دستی اسارتگاهی
حتي در آن مجموعهاي كه «فرهنگ آزادگان» منتشر كرده، از جمله هنرهاي اسارتگاهي حتي به هنر مهجوري مثل صنايع دستي پرداخته شده. صنايع دستي جزو هنرهايي است كه اصطلاحاً به آن هنرهاي مستظرفه یا صنايع مستظرفه میگفتهاند. هنرهايي كه با ظريفكاري سروكار دارند و حوصله بيشتر و دقت متمركزتري را براي آفرينش اثر هنري ميطلبند. مجموعه آثار صنايع دستي اسارت را انتشارات فرهنگ آزادگان منتشر كرده. ورق بزنيد. از انواع تسبيحها با خوشه خرما بگيريد، انواع جانمازها، انواع تابلوهاي نقاشي كه به صورت صنايع دستي با گوني بافته شده و آثار هنري ويژهای كه جزو آثاركمياب در آن فضا و دوره تلقی میشود.
داستان رسانههای هنر انقلاب
در بخش بعدي به رسانههای هنر انقلاب هم بپردازیم که ابتدائاً بهتر است يك قدري شأن مسجد را به عنوان رسانه هنري انقلاب بيان بكنم. آثار تئاتر عمدتاً از طريق سن و اجرا در داخل مساجد عرضه ميشده. جايگاه مسجد را امروز ببينيد. متأسفانه مساجد امروز از پویایی قبلی خودشان کمی فاصله گرفتهاند و يك جايگاه صرفاً عبادي پيدا كردهاند. خادمين محترم مسجد نيمساعت بعد از نماز مغرب كه شايد در بعضي از مسجدها فقط تنها نمازي هم كه اقامه ميشود نماز مغرب است، سريع چراغها را خاموش ميكنند كه ياعلي، خداحافظ شما.
سن تئاتر در مسجد
در مسجد ميانچال كاشان از بس فعاليتهاي تئاتر زياد بوده، بچههاي مسجد و جوانهاي مسجدی علاقمند به هنر، امام جماعت را قانع ميكنند كه در مسجد يك فضايي مخصوص اجرای تئاتر باز بشود. یک سن تئاتر داخل مسجد طراحي ميشود. خب اين سن نورپردازي ميخواهد. هزارتا عوامل ميخواهد ديگر. ببينيد چقدر فضاي مذهبي ما آوانگارد شده بوده، چقدر پيشرو و روزآمد شده بوده كه آن روزها در مسجد ما توانستيم سِن طراحي بكنيم؛ نه اين كه يك فضايي روبروي مثلاً محراب باشد. فضايي در ورودی مسجد، که قشنگ پلههايي دارد. فضاي آوانسني دارد. نورپردازي و… دارد.
حالا چه خلاقيتهايي كه به خاطر محدودیت امكانات و جريانهاي تئاتر دولتی آن روز شکوفا میشده است. وقتی میگوییم خلاقیت به خاطر جریان تئاتر دولتی؛ یعنی در آن روز كانون پرورش فكري كودكان و نوجواناني كه زيرمجموعه بنياد فرح پهلوي بوده، در آن سالها خانههاي تئاتر را فقط در «مراكز استانها» تأسيس ميكند. در سراسر ايران تنها جايي كه بنياد شهبانو فرح، خانههاي تئاتر را به صورت شهرستاني ايجاد ميكند، دو شهر است: یکی قم و دیگری كاشان. روشن است، به دليل جنبه مذهبياي كه این دو شهر دارند. قم و كاشان صاحب خانه تئاتر ميشوند. در حالي كه بچههاي تئاتر مسجد ميانچال در واقع روبروي اينها هستند. خود اين بچهها تعريف ميكنند، آن روزي كه ما ميرفتيم خانه تئاتر، اقلام گريمي كه اينها داشتند در كيفهاي مخصوص آن دوره كه از خارج از كشور وارد ميشده و به اين خانههاي تئاتر داده ميشد، در چه حدي از كيفيت و قيمت بود و ما به چه شكل گريم ميكرديم.
آقاي محسن خسروي، كارگردان تئاترهاي شناخته شدهاي كه در جشنواره تئاتر فجر سالهای پس از انقلاب برنده جایزه نمايشنامهنویسی شده، برنده كارگرداني شده؛ یعنی تئاتر «اسب سفيد» ايشان در سال 65 برنده ديپلم افتخار نمايشنامه شده و كار «آن قومِ به حج رفته» ايشان را که انتشارات جهاد دانشگاهي به عنوان متن برگزيده جشنواره تئاتر فجر منتشر كرده، برنده ديپلم افتخار بهترين كارگرداني شده. به این ترتیب می بینید که كارهاي شناخته شده آن دوره از اين مسجد در ميآمده. يعني سابقه مسجد پشتوانه اين بچهها و آثار هنری آنها بوده.
گریم بازیگر با پشم حیوان!
ايشان میگوید ما آن سالها نوجوان بوديم. چون كارهايي كه ميساختيم، بيشتر فضای صدر اسلام بود مثل نمايشنامه ابوذر، نمايشنامه سلمان فارسی، نمايشنامه ابوايوب انصاري، و آن شخصيتهايي كه ميخواستيم نقششان را بازي كنيم عمدتاً ريشسفيد بودند و سنّي از آنها گذشته بود، طبعاً مني كه دارم دوره دبيرستان را ميگذرانم و به صورتم ريش ندارم، وسايل گريم هم ندارم نمیتوانم نقش آدم مسن را بازی کنم. اینها با یک شيوههاي طنزآميزي كه اگر الآن اينجا بگويم، شايد همه شما خندهتان بگيرد، به طراحی گریم و حتی تهیه وسایل ابتدایی گریم دست پیدا میکردند. ولي اين را شما باید ببريد در سال 53 و 54 و در کنار جریان خانه تئاتر در کشور بگذارید تا بتوانید اوج پيشروي هنر انقلاب را، مخصوصاً تئاتر را در مسجد ببينيد.
ايشان ميگفتند، من در بازار كاشان قدم ميزدم و دغدغه اين را داشتم كه از كجا ريش براي گريم بچهها گير بياورم؟ نگاه كردم و ديدم اين مغازههاي قصابي، وقتي گوسفند را ذبح ميكنند، پشم آن را بيرون مغازه میگذارند. ديدم هم پشم مشكي داريم، هم پشم سفيد داريم. ميرفتم و اينها را با يك زحمتي جدا ميكردم و ميشستم. چند روز توي آب داغ ميگذاشتم كه كاملاً بهداشتي بشود. بعد اينها را در آفتاب ميگذاشتم تا خوب خشك بشود. بعد دوباره خشك شدهی اینها را، شانه ميزدم كه نرم بشود. آن وقت ريش يك شخصيت جوان من در ميآمد! شخصيت پير من كه ریشش سفيدرنگ بود در میآمد. اما يك آدم ميانسال چهل ساله را ديگر نميتوانستم در بياورم. تا اینکه يك بافت پيدا كردم. تعدادي از اين ريشهاي سفيد را از پوست مشكي در ميآوردم و با اين پوست سفيد قاطي ميكردم تا اصطلاحاً يك ريش جوگندمي را تدارك ببينم.
حالا چسب گريم نداشتيم. ایشان به من ميگفت آقاي صفايي، باور نميكنيد چقدر جوابگوي مادرهاي اين بچهها بودم و چقدر نفرين پشت سر من بود كه وقتي با سريش اين پوستها و ريشها را به صورت بچهها ميچسبانديم، چسباندن آن راحت بود. بعد كه ميخواستيم باز بكنيم، بايد با آب جوش بازش ميكرديم! يعني از روي صورت ميكنديم. بچهها همه با صورتهاي سرخ شده به خانه ميرفتند.
اينها حركتهاي اوليه و محدودي بود كه تنها به عشق هنر ناب به صورت خودجوش و مردمی، با ذوق و جوشش اين كه من ميتوانم اين پيام ديني را از طريق هنر حتي بهتر از امام جماعت مسجد به مردم بگويم، ایجاد میشد. شايد خود بچههايي كه داشتند در اين فضا كار ميكردند، اصلاً درك نميكردند كه اين تحليل را بگويند ولي اين گرمشدگي و حرارت انقلاب بوده که آنها را وادار ميكرده كه وارد اين فضا بشوند و آن آثار را خلق بكنند.
به تعبیر یک نویسنده بزرگ، «نويسنده آني نيست كه مينويسد، نويسنده درست آن كسي است كه نميتواند ننويسد.» اين بچهها هنرمنداني بودند كه نميتوانستند اثر هنريشان را بپوشانند و خلق نكنند و نیافرینند. و با هر متريالي كه دم دستشان بوده، سوژه و اثر را خلق ميكردند. اين يكي از ويژگيهاي هنر انقلاب است. امروز ما در آثار هنري انقلاب معطل خيلي از چيزها ماندهايم. خيلي از هنرمندان ما خودشان را معطل بودجههاي دولتي كردهاند. معطل توجهاتي كردهاند كه قبل از اثر هنري بايد آماده بشود. در حالي كه نمونه هنر انقلاب به ما چيز ديگري را ميگويد. ميگويد اگر شما نتواني پنهان بكني، نتواني نگويي، نتواني بيان نكني، خود به خود اثر هنري راهش را باز ميكند. اجازه نميدهد كه تو نگویی و مخفي بشوي. اجازه نميدهد كه تو مهجور بماني.
اين يك نمونه از آثار و مصاحبههایی بود كه مشخصاً حدود هزار صفحه خاطره با آقاي محسن خسروي به ما داده است. به عنوان كارگردان و نويسنده فعال تئاتر انقلاب در كاشان.
نشانهشناسی دیوار، به عنوان رسانه مردمی هنر انقلاب
به رسانههاي ديگر برگرديم. مسجد را گفتم به عنوان يك رسانه فعال هنري. رسانههاي خلاقانه ديگري كه در دوره انقلاب خلق شد چه بود؟ بعد از مسجد، من ميخواهم بگويم يكي از فعالترين رسانههاي هنري ما كه كار انتقال پيامهاي هنري به مردم را انجام ميداد، ديوار بود. ديوار يك رسانه عمومي بود. ميدانيد كه رسانههاي رسمي در آن دوره، تازه در معرض فتح شدن بودند. يعني تاريخ تصرف تلويزيون را در كتاب «هنر در گرماگرم انقلاب» میتوانید بخوانيد. بالاخره صدا و سيما و تلويزيون رسمي و راديوي ميدان ارك، رسانه رژیم پهلوی بود.
امروز که راجع به رسانهاي مثل ديوار حرف میزنيم میتوانیم بگوييم عكسهاي عکاسان انقلاب بسیاری از ديوارنوشتهها را ثبت كردهاند. فرهنگنامههاي متعددی آن را ثبت کردهاند. الآن در مركز اسناد انقلاب اسلامي كتابي تحت عنوان «فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامی» منتشر شده كه اين شعارهاي انقلاب كه خودش در واقع يك هنر ديگري است از هنرهاي انقلابي كه در مقايسه با هنر انقلاب فرانسه مثلاً، يك چيز خلاقانهاي است، كجا مطرح ميشود؟ روي ديوار.
امروز اگر بخواهيم راجع به ديوار حرف بزنيم، بايد اين را هم بگوييم كه آيا مثلاً ما ميخواهيم ديوار را دوباره احيا بكنيم؟! اداره زيباسازي شهرداري به ما ميگويد روي ديوار چيزي ننويسيد. اگر بنويسيد تحت پيگرد قانوني قرار ميگيريد. نه، آن چيزي كه ما دنبالش هستيم از انتقال اين حرف و انتقال اين برش تاريخي از هنر انقلاب، اين است كه چگونه توده مردم در انقلاب برای بیانهای هنری خود نتوانستهاند نگویند و از دیوار یک رسانه ساختهاند. چه خلاقيتهاي هنري با استفاده از ديوار خلق شده و چه پیامهایی از آن به جامعه منتقل میشده است؟
مدتی پیش من يك يادداشتي نوشتم تحت عنوان ديوارنویسی و شعارهاي انقلاب. حتی چند سال پيش در صف يك نانوايي قرار گرفتم که كليشههايي كه از دهه شصت روي اين ديوار مانده بود و چقدر معنادار و عجیب بود. اگر آنها ضبط بشود، خالقانش پيدا بشوند، پيامهايي كه اينها داشتند تحلیل بشود آن وقت، ديوار و نشانهشناسي آن به عنوان يك رشته مهم هنري قابل طرح میشود. روي آن ديوارهای جنب نانوایی به صورت کلیشهنوشته بودند: «قرآن را بخوانيد»، «نهج البلاغه را بخوانيد» اصلاً روي ديوارهاي ما دعوت به كتابخواني ميشده.
رسانهای به نام شعار
به شعار برميگرديم. استاد علي موسوي گرمارودي در مراسم بزرگداشتشان گفتند كه يكي از مشهورترين شعارهاي انقلاب اسلامي كه براي همه ما خاطرهانگيز است، همه آن را ميشناسيم و با آن خاطره داريم سروده ایشان بوده است: شعاری که همه مردم در جماران با دیدن امام را فریاد میزدند: «روح مني خميني، بتشكني خميني»
آقاي گرمارودي ميگفتند، من اين شعار را في البداهه روي ديوار سفارت آمريكا و لانه جاسوسي سرودم وقتي آن انبوه جمعيت را ديدم. اين شعار آن روز به ذهن و لب من آمد كه اين را بگويم و در واقع پيوند تسخيركنندگان لانه با انقلاب و با امام را به صورت برجستهاي نشان بدهم. حالا ببينيد كه اين چقدر ايده ميدهد كه خيلي از شعارهاي ما چيزهايي نبوده كه خيلي ساده به دست آمده باشد. ذخيره ادبي و هنري ما كه در يك شخصيتي مثل آقاي موسوي گرمارودي جمع شده بود، پشتوانه شعار روح مني خميني، بتشكني خميني قرار ميگيرد و تا سالهاي سال ميماند و ارزش تكرار دارد.
اصلاً میدانید هر اثر هنرياي كه قابليت تكرار بيشتري داشته باشد، معلوم است كه ارزش هنري بيشتري دارد. چرا شعارها اين همه تكرار ميشوند و اين همه از رمق نميافتند؟ براي اين كه واقعاً ارزش زيباييشناسانه و فرهنگي بالايي دارند. مردم خوش ميدارند كه اين شعارها را تكرار بكنند. دائم تكرار كنند. در آيينهاي جمعيشان به صورت دستهجمعي فریاد كنند.
به سراغ خالقان اين آثار برويم. به سراغ زمينهاي كه اين آثار آفريده شده برويم. به سراغ اين برويم كه اگر بخواهيم يك مدل تحليل از اين آثار به دست بياوريم و بگوييم، امروز شعارهاي ما چه بلايي به سرش آمده. اين شعارها به چه آسيبهايي مبتلا شده و گرفتار شده. چه جوري ميشود اينها را دوباره زنده كرد. به روز كرد. خلاقانه كرد. دوباره يك فرياد مردمي ساخت. دوباره يك بيان مردمي از آرمانها را به دست آورد. اين چيزهايي است كه از دل يك رسانه انقلابي ويژه و خلاقانه و منحصر به فردي به اسم شعار آفريده ميشود.
انقلاب نوار
بعد از مسجد، ديوار و شعار حالا ميخواهيم راجع به «نوار» حرف بزنيم. ميشل فوكو تحليلگر فرانسوي و از شناخته شدههاي حوزه فكر و فلسفه پستمدرن كه انقلاب اسلامي را تحليل كرده. «انقلاب ايران؛ روح يك جهان بيروح» را نوشته و يادداشتهاي دیگری كه آن روز به صورت مستقيم در گاردين منتشر میشد. يك تعبيري در يكي از يادداشتهايش دارد، آنجا که ميگويد: «انقلاب ايران، انقلاب نوار كاستي است». انقلاب ايران از طريق يك رسانهاي به اسم نوار كاست پخش و منتشر ميشود. اين چقدر سوژه خوبي است. منظور او کدام نوارهاست؟ این نوارهاي كاست چه جوري ميآمده؟ محتواهاي آن كجا توليد ميشده؟ چه جوري ضبط ميشده؟ چه جوري پخش ميشده؟ مراكز پخش اينها كجاها بودند؟
سخنرانیهای امام + سرودهای مردمی
خوشبختانه در آثاري كه در اين دوره به جشنواره عمار آمده، اثري به اسم «سرود سرو» هست كه با آقاي حميد سبزواري مصاحبه كردهاند. اثر ديگري به اسم «شور و سرور» هست که مصاحبه با استاد حميد شاهنگيان، آهنگساز خميني اي امام است. اين هر دو بزرگوار صاحب تجربه خلق سرود روي نوارهاي امام بودند. دقيقاً همان نوارهايي كه ميشل فوكو ميگفت انقلاب ايران يك انقلاب نوار كاستي است. روی اين نوارهاي كاست در نجف، درسهاي ولايت فقيه و مطالب انقلابی امام را ضبط ميكردهاند و يك طرف نوار خالي ميمانده. توسط يك شبكه مخفيانه بسيار قدرتمندی، تعداد بسيار بالاي اين نوارها ميآمده و به ايران منتقل ميشده كه طرف دیگر آن، آقاي سبزواري مرتبط با سخنرانيهاي امام شعر ميگفته و آقاي شاهنگيان آن را سرود ميكرده. گاهي حتي خودشان به صورت تكخوان ميخواندند. كل اين عمليات، خيلي طول نميكشيده. دهها نوار از اين مجموعه منتشر ميشود و حركت انقلاب نوار كاستي ايران به جلو پيش ميرود.
فرهنگی و هویتی بودن انقلاب در هنر انقلاب بروز میکند
اين جنبه از واقعيتهاي تاريخ هنر انقلاب باعث ميشود كه اولاً ثبت تاريخي بشود. گفته بشود اگر انقلاب ايران يك انقلاب سياسي نبوده، اگر بزرگان انقلاب و همه مردم ما مدعي هستند كه انقلاب اسلامي يك انقلاب وجودي بوده و يك انقلابي بوده كه سر تا پا هويت مردم ما را دربرگرفته، چگونه و در چه ابعادی قابل شناسایی و ردیابی است. در كجاها؟ در موسيقي. كجاها؟ در سرود. با چه مواد منتشرهاي؟ از طريق رسانهاي مثل نوار كاست. با چه خلاقيتهايي؟ با بيامكاناتي تمام! چه جوري آقاي شاهنگيان ضبط ميكرده؟ در اين مستندها آورده شده.
حجلهها؛ به مثابه رسانههای حجمی
يك رسانه پرقدرت ديگر كه دستساز مردم بوده و ميشود گفت جزو رسانههاي مردمساز بوده، حجلهها است. خواهش ميكنم دوستاني كه در اين جمع هستند حتماً كتاب «از مصاحبت آفتاب» را از دست ندهند. این کتاب، مجموعه عكسهاي «سيدمحمدحسين رحمتي»، عكاس فقيد قمي است – نميدانم عكاسان و هنرمندان ديگري از كشورمان هستند كه اين مجموعه را گرد آورده باشند يا نه – که مجموعهاي از عكس حجلهها را در آن دوره گرفته است. از طریق این رسانه میتوانیم بفهمیم که مردم چقدر سعي ميكردند در اين قالب، هنر خود و بیانهای هنرمندانه خود از شهادت عزیزانشان را به نمايش بگذارند. حجله يك رسانهاي بوده كه همه مردم در محل عبور و گذر، كنار مسجد يا هر جاي ديگر به تماشای آن ميايستادند و آن را نگاه ميكردند. به صورت خاصی طراحي ميشده. خاطرههايي داريم از ساخت حجلهها، از تماشاي حجلهها، از عكسهاي حجلهها. حجلههايي هست كه شايد نه متر و ده متر ارتفاع دارد. از كف شروع شده و تمام ديوار مسجد را با چه عظمتي قاب گرفته. نوعی طراحي صحنه و دكور بوده است. حالا بعضيها به صورت خيلي كوچك و مختصر، سر يك كوچهاي كه خانواده شهيد آن محله زندگي ميكردند و برخی خیلی بزرگتر.
جعبه-آینههای مزار شهدا؛ رسانه زنانه جنگ
پروژهاي در دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب توسط يكي از هنرمندان و دانشجویان پژوهش هنر در حال انجام است، تحت عنوان «نشانهشناسي جعبهآينه بهشت زهراهاي سراسر كشور» ايشان آمده و از بهشتهاي سراسر كشور چيزي حدود هفت هزار عكس گرفته. كل بهشت زهراي تهران را عكس گرفته. بهشت رضاي مشهد، بهشت معصومه قم و مزار شهدا در تبريز و غیره را عكس گرفته. چون من ناظر اين پروژه بودهام، میدانم اين پروژه خيلي تنوع جغرافيايي دارد. نشانهشناسي جعبه آيينه مزار شهدا. اصلاً يك تئوري در اين مطالعه هست.
ايشان ميگويد اگر جنگ را مردان انجام دادند، ادامه جنگ را مادران انجام دادند. تداوم جنگ را با عنصر زنانه پيش بردهايم. چگونه؟ از طريق جعبه آيينه مزارها. اين جعبه آيينهها عمدتاً از طريق پردههاي تور ما را وارد يك بهشتي ميكند كه از لابهلاي اين پرده تور يك نمايي پشتش ديده ميشود و آن قاب عكس شهيد است كه با شمع و فانوس و عناصر نشانهاي خيلي خيلي ويژه فرهنگي و تاريخي ما تزئين شده.
باور كنيد بعضي از اين جعبه آيينهها شگفتانگيز و فوقالعاده است. اينها كاملاً خلاقانه توسط خود مردم ساخته می شدند. اصلاً اين آثار هنري قبل از اين نبوده. هيچ نمونهاي در هيچ كجاي جهان ندارد. نمونه مزار كشتگان جنگ جهاني دوم در همه كشورها هست. عكسهايش در اينترنت قابل سرچ است. ما از مزار شهيد چي ساختيم. اگر ميگوييم بهشت، اگر ميگوييم شهادت، اين مابهازاي كالبدي دارد و از طريق هنر قابل عرضه بوده. عمدتاً بيان هنري آمده و اين را بازتاب و بازنمايي داده. اين بيان هنري اتفاقاً ساخته هنرمندان نبوده. مادران شهدا و همسران شهدا اين آثار را خلق كردهاند.
اگر به طور خلاصه بخواهم از آنچه كه ميخواستم بگويم يك جمعبندي بگيرم و يك سازماني به تحليل بدهم، ما ميتوانيم در مطالعه تاريخ هنر انقلاب براي سينما سراغ سه دسته عنوان برويم.
1. بر اساس «آثار»؛ یعنی ميگوييم آرمهاي جمهوري اسلامي چه جوري خلق شدهاند؟ دنبال اين میرويم كه اين طراحان چه كساني بودند؟ مردم چه خاطرههايي از آن آثار دارند؟ اولين روزهايي كه اين تغيير ايجاد شد، چه بازتابها و واكنشهايي ايجاد شده؟ از مردم، از هنرمندان و صاحبنظران بپرسیم. بياييم و تحليل نظري بكنيم. به طور کلی سوژه مستند روي اثر هنري بسته بشود.
2. بر اساس شخصیت خود «هنرمند» که گاهی اين قدر ظرفيت دارد و آن قدر بزرگ است كه ميشود يك مستند پرتره از آن ارائه كرد. يك مستند شخصيتمحور ساخت و غالب هنرمندان انقلاب حقيقتاً اين جنبهها را دارند. مثلاً آقاي اسفنديار قرهباغي، خواننده سرود جاودانه آمريكا آمريكا ننگ به نيرنگ تو، از نوادگان ستارخان است. اصلاً زندگي شخصي اين آدم قابل بررسي است. در چه خانهاي بزرگ شده، قابل بررسي است. در چه شرايطي تربيت پيدا كرده و با حماسه بزرگ شده تا رسيده به آمريكا ننگ به نيرنگ تو، اين قشنگ است وگرنه آمريكا آمريكا ننگ به نيرنگ تو يك اثر است كه به حكم اثر بودنش ميتواند در سوژه مستندي با سوژه خود آثار معرفي بشود ولي خود اين شخص هم مهم است.
3. يك وقت هم هست كه وارد «مراكز توليد» هنر ميشويم. مثلا شکلگیری مرکز موسیقی در صداوسیما چگونه بوده است؟ اولين رئيس مركز موسيقي صداوسيمای انقلاب اسلامی كي بود؟ كسي ميداند؟ اولين رئيس مركز موسيقي صدا و سيما بايد كسي باشد كه حساسيتهاي رسانه مهمی مثل صدا و سيما كه به تازگي در خدمت انقلاب گرفته شده را درك بكند. حتماً با روحانيت و فقاهت مرتبط باشد. احكام موسيقي را مثلاً بداند یا به آن متوجه باشد.
ماجرای شکلگیری مرکز موسیقی صداوسیما
حالا اينجا يك قصه عجيب و پرماجرا داريم. آقاي حميد شاهنگيان اولين رئيس مركز موسيقي صدا و سيما بوده و شش ماه بيشتر نمانده. ایشان داستاني دارد. ميگويد رفتيم دفتر امام و سرودهايي را ارائه كرديم. سرودهايي كه قبلاً كار كرده بوديم را خدمت يكي از علمايي كه مسؤول بخش افتا و استفتاي دفتر امام بود برديم. چند نمونه كار را یکی یکی پخش کردیم و ايشان شنيدند. گفتند: نه. اين غنا دارد و حرام است. كار ديگر تكخواني بود. گفتند اين مصداق «ترجيع» است و غنا و حرام است. گفتيم پس به اين ترتيب من كه دارم براي خودم جهنم ميخرم. براي چه من آمدم و رئيس مركز موسيقي شدم. خداحافظ شما!
آقاي شاهنگيان ميگويد من از در دفتر امام كه بيرون آمدم، متن استعفانامهام را در ذهنم نوشته بودم. سؤال: پس چه جوري راه موسيقي انقلاب باز شد و این همه آثار خاطرهانگیز بعداً ساخته و پخش شد؟ ببينيد چه قصه خوبي در خودش دارد. همه شاید فكر ميكنيم كه بله، اول انقلاب آمدند و گفتند: موسيقي. امام فرمود ما با سينما مخالف نيستيم، با فحشا مخالفيم. پس سينما متحول شد. نه خير. هزارتا قصه در اين بین، اتفاق افتاد. بالاخره سينماي قبل از انقلاب سينمايي بود كه از طريق فحشا نان ميخورد. حالا اين سينما بايد بفروشد. بايد صندليهايش را پر بكند، از طريقی غير فحشا. چه جوري و با چه هنري؟ با كدام هنرمند؟ با چه فيلمنامهاي؟ در اینجا هزارتا اتفاق ميافتد. اين اتفاقها كجا ثبت ميشود؟ كجا الگوبرداري ميشود؟ اين اتفاقها در سينما كه ممكن است رخ بدهد، در موسيقي هم همچنين. آقاي شاهنگيان ميگويد من استعفا دادم.
مهم است كه ما بدانيم مجيد حداد عادل كه رئيس مركز موسيقي صدا و سيما شد، چه جوري راه را براي موسيقي باز كرد. چه جوري قطعه «شهيد مطهر» ساخته شد؟ فريدون شهبازيان، از كساني بوده كه در تيم سازنده شهيد مطهر بوده كه با آقاي گلريز و سبزواری و راغب و شهید مجيد حداد عادل، اين حلقه پنج نفره سازندگان سرود شهيد مطهر كه در واقع با ساخت اين قطعه راه و مسير را براي موسيقي انقلاب باز ميكنند، خدمت امام ميرسند. امام استقبال ميكند و ميگويد من بارها اين كار را گوش دادم. آقاي راغب ميگويد ما با اين نشست و با اين جور برخوردها ديگر فهميديم و راه را پيدا كرديم كه بايد چه جور كارهايي ساخت كه هم در مردم موج ايجاد بكند، اين مردمي كه آن تحول وجودي را به خودشان تجربه كردند، چه نوع موسيقياي ميپسندند و هم از طرف بنيانگذاران و ايدئولوگهاي انقلاب چه جور آثار هنري مورد رضايت و تأييد است.
خوب، اين حرفها از چه طريقي قابل گفتن است؟ تحليل بكنيم كه مركز موسيقي صدا و سيما چي بوده و الآن چه شده؟ از دل آن روزها به چه مدل نظري ميرسيم براي هنر انقلاب در صدا و سيما؟ الآن مركز موسيقي صدا و سيما در چه وضعيتي است؟ اصلاً يك مستند انتقادي ميشود از خلال بررسي يك اثر هنري. مركز موسيقياي كه يك روزي جسورانهترين مركز بوده. روزگاري كه هيچ كس جرأت ورود به موسيقي را نداشته، اينها پاي كار ميآيند و كار ميسازند، در يك روزگاري به منفعلترين مركز ساخت موسيقي تبديل ميشود و به جاي اين كه حمله بكند، دائم دارد دفاع ميكند.
اجرای موسیقی در مسجد؟
يك نكته دیگر را هم راجع به موسيقي بگويم و به دوستان و حاضرين نشان بدهم آن كه گفتم، يك دهان خواهم به پهناي فلك، حرف واقعاً هست و تمام نميشود. راجع به موسيقي فقط به يك نكته توجه بكنيد. موسيقي، ظاهراً تحريم است؛ يعني متدينين ما حاضر نيستند موسيقي را بشنوند. موسيقي يك هنر حرام اعلام شده توسط متدينين است. حالا يك چنين رشته هنري به نظرتان ممكن است در محراب مسجد، اجرا و پخش بشود؟ نه تنها در يك مسجد، ممكن است تمام مساجد اين سرزمين را تصرف بكند؟ سرود چنين كاری كرد.
اصلاً ببينيد، چه جوري قرائت قرآن در آن دوره يك كار فرهنگي است كه در تمام مساجد انجام ميشود؟ سرود هم کمکم تبدیل شد به يك كار فرهنگي كه همه مساجد بايد به نوعی آن را ميداشتند. «تئاتر»، به کار فرهنگي تبدیل شد كه همه مساجد بايد ميداشتند. البته سرنوشت موسيقي خيلي مهمتر بود. موسيقي سالها بود كه گفته ميشد ضد دين است. متدينين اين را گوش نميدهند و حرام است. حرام قطعي است اما يك مدل موسيقي باز شد، يك جرياني تحت عنوان موسيقي مكتبي و موسيقي انقلابي باز شد كه اين اتفاقاً در محراب مسجد انجام ميشد. مؤمنين و نمازگزاران مسجد بچههايشان را به گروه سرود ميفرستادند. حالا بچههاي اين گروههای سرود امروز بعضاً جزو آهنگسازان ما هستند. آقاي «مهدي نظري» تكخوان گروه سرود آباده است که از دانشگاه تهران فوق ليسانس آهنگسازي گرفته و تا الآن سه چهارتا آلبوم خوب منتشر كرده. خود ايشان يك تاريخ شفاهي سيار است كه دارد در خيابان راه ميرود! ديشب در مراسم افتتاحيه تشريف آورده بودند.
خالی کردن روحیه مردم با شایعه کشتن «بلبل خمینی»!
اين حساسيت موسيقي يعني موسيقياي كه ما امروز در مقابش منفعل هستيم، يك روزگاري ميتوانستيم بگوييم، اصلاً هنر انقلاب، موسيقي است. ما از طريق موسيقي حرف ميزديم! آقاي گلريز بوده كه داشته با مردم حرف ميزده. و از طرف ديگر، از هنرهاي نزديك به موسيقي، مداحي بوده كه دچار تغييراتي شده بود. کار آهنگران صرفاً منطبق بر مداحي با روال سنتی آن نیست. در آن تغییرات موسیقایی روشنی ایجاد شده. آن وقت محبوبیت او چنان است که میتوان گفت دهه شصت از نظر ملودی و موسیقی در سلطه آهنگران است.
یکی از نکات جالب همین است که او مشهور شده بود به «بلبل خمینی». چرا؟ شاید این تعبیر بیشتر از مداح بودن آهنگران، برای مردم معنیدار بوده. نكته جالب و فوق العاده، ترور و كشتن آهنگران به عنوان بلبل خميني بوده که به عنوان تهديد، در راديو بغداد تبليغ ميشده! در دوران جنگ، بارها راديو بغداد براي تضعيف روحيه رزمندگان شايعه كشته شدن آهنگران را به دروغ اعلام كرده. خب چه شخصيتي ميتواند اين همه مهم بشود كه كشته شدن او باعث تضعيف امنيت ملي بشود؟ ستاره از اين بالاتر؟ بعد ما با آقاي آهنگران چه كار كرديم؟ كتاب خاطرات آقاي آهنگران به عنوان ستاره دهه شصت بايد سال گذشته منتشر ميشد؟ ما نبايد يك مستند قرص و محکم راجع به آهنگران ميداشتيم؟
«کتاب آهنگران» یک فیلمنامه مستند آماده است
من معتقدم تمام مستندسازان ما اگر ميخواهند به يك كار خلاقانه و جسورانه فكر كنند، به يك مستند كاوشي فكر بكنند، به يك مستند نظري و تئوريك فكر بكنند براي هنر انقلاب، بايد «كتاب آهنگران» را ببينند. آقاي آهنگران ستاره دهه شصت است، با همه حاشیههایی که ممکن است پیرامون یک ستاره هنری رخ بدهد.
ايشان در خاطراتش ميگويد: من يك روز به اهواز رفتم. در يك مغازه پشت پانصدتا از عكسهاي خودم را امضا كردم و بارها دیدم بچههايي را كه در منطقه شهيد ميشدند و جنازهشان را ميآوردند. عكس بنده كمترين در جيبشان بود. صحبت از ستارهای در اين اندازه است. اصلاً صحبت آدمهايي نيست كه ممكن است يك خلاقيت كوچكي در يك نقطهاي داشته باشند. الآن شما آهنگران را نگاه بكنيد. حتي در آثار موسيقي كه در اين چند ساله اخير منتشر شده، هنوز یاد او زنده است. اخيراً آقاي كارن همايونفر و خانم انديشه فولادوند يك كاري را مشترکاً منتشر كردند كه شعرخواني و به اصطلاح «صداي شاعر» است. آنجا شاعر دارد كاملاً با آهنگران حرف ميزند و او را خطاب قرار میدهد. اين يعني آهنگران هنوز هم از ذهنیت جامعه قابل حذف شدن نيست. چون مستندسازي ما، فضاي رسانهاي ما، اصلاً ستاد تبليغات جنگ ما را آهنگران پيش ميبرد. آهنگران ستاره دهه شصت است. عين همه كساني كه حتی در قوارهای کوچکتر امروز ستاره هستند.
تقوای شهرت و تزکیه ستاره بودن
من به همه ستارههاي موسيقي و ستارههاي هنري اگر بخواهم توصيه متعهدانه داشته باشم، اين است كه خاطرات دوران ستارهگی آقاي آهنگران را بخوانند. چگونه يك ستاره هنري، ميتواند مراتب تقوا و طهارت باطني و تزكيه نفس را داشته باشد؟ يك نمونه و مدلش آن چيزي بود كه آقاي آهنگران تجربه كرده بود. كساني كه شهرت را تجربه ميكنند، اولین چيزهايي كه گرفتارش ميشوند، شايعه است. آقاي آهنگران هم خالي از اين نبوده. در كتاب خاطرات ايشان آمده كه يكي دو سال اولي كه ايشان به عنوان خواننده رزمندگان مطرح شد، اتفاقاً در معرض شايعههاي خانوادگي هم قرار گرفته است. در اين كتاب بخوانيد. خانمي ادعا كرده كه زن دوم آقاي آهنگران است! همه جا پخش كردند. فرماندههاي جنگ به آقاي آهنگران حساس شده بودند. كلي طول كشيده تا ايشان مسأله را مدیریت نموده. می بینیم که كاملاً مسائل و ابتلائات ستاره بودن در شخصيت آقاي آهنگران وجود دارد.
الآن ما راجع به رضا صادقي يك مستند داريم. خوب هم هست كه داريم ولي راجع به تاريخ هنر انقلاب و ستارههاي انبوه و بيشمار آن چرا مستند نداشته باشيم؟ جذاب نيست؟ تمام خاطرات ما است. چرا جذاب نيست؟
تكيه را روي پرفروشها بگذاريم. آقا هر اثر هنري پرفروش در تاريخ هنر انقلاب سوژه اثر سينمايي ما است. سوژه مستند ما است. هر ستاره هنري دهه شصت، هر ستاره هنر انقلاب موضوع سوژه ما است. هر كدام انبوهي از قصهها را دارند. پر از درام هستند.
ساخت «بوی گل سوسن و یاسمن» با همکاری ارامنه
خدا رحمت كند آقاي محمدعلي ابرآويز را، آهنگساز و تهيهكننده سرود بوي گل سوسن و ياسمن، خدايش رحمت كند كه با اين كه ما با ايشان مصاحبههايي را گرفتيم و تصويربرداري هم كرديم اما باز ميتوانستيم از ايشان بيشتر استفاده بكنيم. حيف كه ايشان زود از دست ما رفت و ما دير به ايشان رسيديم. قصه ساخت بوي گل سوسن و ياسمن از زبان ايشان فوق العاده است. ايشان ميگويد: اين كار در خيابان لارستان ضبط شد و آن خيابان بچههاي ارمني زياد دارد. اين كار در شرايط حكومت نظامي ضبط ميشد. در يكي از استوديوهايي كه ما با پتو پوشانده بوديم كه نورش بيرون نيايد. گفت تمام اين پشت بامها را همسايههاي ارمني كشيك ميدادند. از طريق مراقبهای نزدیک به نزدیک به ما ميرساندند كه مثلاً گارديها دارند ميآيند؛ صداي ضبط را بخوابانيد. این كاري بوده كه تمام همسايههاي ارمني خيابان لارستان در ساخت آن مشاركت داشتهاند.
اين قصه نيست؟ اين درام نيست؟ مال يك سوژه است به نام سرود «بوي گل سوسن و ياسمن». مردم این را نميشناسند؟ اگر اين بيايد و پروژه بشود، روي ميز تدوين قرار بگیرد، فريم به فريم شصت دقيقه فيلم است، خودش به تنهايي. حالا بزرگترين دريغ اين است كه محمدعلي ابرآويز از بين ما رفته. البته زندگان بسيارند. حتي من ميخواهم بگويم، اگر نگاه تاريخي داشته باشيم هنر انقلاب هنوز هم زنده و فعال و جذاب است.
هنر-واقعیت، نظریه «هنر انقلابی»
نكته اين است كه هنر انقلاب تخيل موهوم نيست. معلوم است که در ساخت اثر هنري قطعاً خيال نقش دارد. ويژگي هنر با انديشه اين است كه هنر، حقیقت را از خروجي و صافي خيال رد ميكند و عبور میدهد. شعر همان باور نظري و باور فكر و انديشه است، جز اين كه از دالان خيال عبور كرده است. اما خيال در معرض يك تهديد هم هست. اين كه پشتوانه خيال وهم باشد نه عقل. فرق این دوتا چيست؟ وهم، كاذب است و عقل صادق است.
حضرت آيت الله جوادي آملي در گفتارهايي كه گروه بچههاي روايت فتح در دهه شصت ضمن فعالیتهايشان خدمت ايشان ميرفتند و پنج جلسه آن در ماهنامه سوره شهيد آويني با شرح مختصر این شهید چاپ شده، تيتري دارد تحت عنوان «هنر، مطابقت با واقعيت است.» میتوانیم بگوییم اين نظريه هنر انقلاب است. اگر يك مروري بكنيد روي همه آثار ساخته شده سينمايي انقلاب راجع به هنر انقلاب كه عمدتاً در حوزه مستند بودند و به طور كلي همه آثار هنري انقلاب همین مضمون را میبینید. اگر ما ميخواهيم راجع به هنر انقلاب و نظريه هنر انقلاب حرف بزنيم، بايد بگوييم هنر واقعيت. جستجوي هنر واقعيت، جستجوي آن شكل از هنر است كه بعد از انقلاب اسلامي پيش آمد و حركت را پيش آورد.
جریانها و سازمانهای هنری انقلابی ایران
يك سؤال خيلي مهم، تاريخي و دراماتیک ديگر اين است. آقاي رسول جعفريان، در آغاز كتاب «جريانها و سازمانهاي مذهبي سياسي ايران» كه كتاب بسيار خواندنياي هم هست، يك پرسشي را مطرح ميكند كه كل كتاب، در واقع حاشيهاي بر اين پرسش است. ميگويد من هميشه فكر ميكردم كه انقلاب اسلامي چه جوري به وجود آمد؟ اگر دهه سي و چهل را مرور كنيم، آثار هنري و ادبي آن دهه را ببينيم، مجلات هنري آن روز را ببينيم، شعرا را ببينيم، فيلمها را ببينيم، تلويزيون آن دوره را ببينيم، در اين آثار روحانيت دارد مسخره ميشود. اسلام و باورهای اسلامی مورد توهين و تمسخر قرار ميگيرد. تمام اصول عقايد شيعي دارد زير سؤال ميرود. خلاصه چيزي از آثار عقايد و تفكر اسلامي مشخصاً در دورهاي كه ايشان مطالعه كرده؛ یعنی از شهریور 1328تا بهمن 1357، بینصیب از تمسخر هنرمندان روشنفکر آن دوره نمیماند. آن چيزي كه دارد تبليغ ميشود، كاريكاتورها كاريكاتور باورهاي اسلامي است. شعرها تمسخر باورهاي اسلامي و شخصيتهاي اسلامي است. سينما همين طور. موسيقي همين طور و قس علي هذا. حالا سؤال: چه ميشود كه سال 1357 بچه حزباللهیها، ولايت فقيه، يك مرجع تقليد، آيت الله خميني پيروز این میدان ميشود. يعني يك باره و دفعي شد؟ مگر جريانهاي مختلفي نميخواستند انقلاب كنند و حكومت را به دست بگيرند؟ مگر چپها نبودند؟ تودهايها نبودند؟ مگر مليگراها نبودند؟ همه اينها داشتند كار ميكردند و ما آنها را ميشناسيم. ايشان ميگويد، جريانها و سازمانهاي مذهبي سياسي، حالا ما ميتوانيم بگوييم سازمانهاي مذهبي فرهنگي انقلاب كه انقلاب را پيش بردند، چه كارهايي كردند كه ما از گوگوش، از فريدون فرخزاد، از آربي آوانسيان، از هنر بنياد شهبانو فرح، از جشن هنر شيراز رسيديم به مسجد، به گلریز، و به آهنگران. رسيديم به حاج صادق آهنگران. ستاره آن دوره بود فريدون. ستاره اين دوره شد حاج صادق.
از جشن هنر شیراز تا مسجد جواد الأئمه تهران
سؤال ما اين است كه ما چگونه از آن دوران به اين دوره رسيديم؟ خود همين، يك مستند تحليلي است. چه جوري از جشن هنر شيراز به مسجد جوادالائمه تهران رسيديم كه فرجالله سلحشور از دل اين مسجد بيرون آمده. حسين ياري از دل اين مسجد بيرون آمده. بهزاد بهزادپور از دل اين مسجد بيرون آمده. اميرحسين فردي از دل اين مسجد بيرون آمده. حبيب غنيپور از دل اين مسجد بيرون آمده. گلعلي بابايي از دل اين مسجد بيرون آمده. اصلاً مسجد هنر انقلاب است. اين تبديل و تحول براي خودش يك انقلاب بوده.
براي انقلاب هنري انقلاب اسلامي چه كسي بايد فيلم بسازد؟ چه كسي بايد نشان بدهد چگونه در هنر انقلابی اسلامی رخ داد؟ كي به جز هنرمندان نسبت به تحول هنري انقلاب مديون هستند؟ خود ماها و شماها بايد فيلم بسازيد و نشان بدهيد كه اين اتفاق، يك اتفاق دفعي و ناگهاني نبوده. اتفاقاً اين هم همپاي حركت انقلاب يك تحول وجودي بوده.
یک بیم و یک بشارت
ختم بكنم به دو نكته پاياني و آن اين كه از دل غفلتهاي ما تا كنون دو اتفاق افتاده. يك اتفاق بد و يك اتفاق بسيار اميدواركننده؛ یک بیم و یک بشارت. اول نکته بد را ميگويم. كساني كه اهل رصد و اطلاع هستند ميدانند كه رسانههاي ضد انقلاب، خیلی بيشتر از ما و با درد و دريغ ميگويم، حتي كاملتر از ما به هنر انقلاب پرداختهاند. سال هشتاد و هشت بود که شبكه BBC يك مستندي ساخت تحت عنوان «هنر انقلاب» و آنجا با يك تحليل نظري نشان داد كه اتفاقاً بر خلاف آن چيزي كه امام خميني در پيامش به هنرمندان ميگفت: «هنر انقلاب همچون خود انقلاب جوشيده از طبقه مستضعف و پابرهنهها است»، نه خير، هنر انقلاب در واقع مال طبقه متوسط شهري بوده. و بعد از انقلاب آقاي خميني آمده و به نام پابرهنهها و پاپتيها جا زده است! اينها در فتنه آمدند و هنر انقلاب را مثلاً مال خودشان كردند. به خودشان چسباندند و نشان دادند كه هنر انقلاب دقيقاً مال طبقه متوسط شهري است.
آنها مستند تحلیلی ساختند. آدمهاي مختلف جلوی دوربين قرار گرفتند و اين نظريه را با آثار هنري مربوط، پيش بردند. از شما میپرسم: روایت «هنر انقلابِ» ما كو؟ حتي سال بعد من يادم هست. باز شبكه بيبيسي مستندي ساخت با موضوع «معماري حرم آیت الله خمینی». ببينید چه سوژههايي. از فرط نور مخفي شدهاند. از فرط روشني ما آنها را نميبينيم. چقدر آشكار هستند. اصلاً احتياج به اين ندارد كه من بيايم و توي اين جلسه بگويم.
اخيراً يكي ديگر از شبكههاي خارجي مشخصاً فيلمي ساخته. فكر كنم عنوانش «تفنگ و گل گندم» باشد. زيرعنوانش هست: سه دهه استفاده سیاسی از سرود. اين يك نكتهاي است كه نشان ميدهد اتفاقاً در غفلتي كه ما در آن به سر ميبريم، طرف مقابل هيچ غفلتي براي مصادره كردن و از دست گرفتن داشتههاي ما ندارد.
تاریخسازی به سبک BBC
چند سال پيش در ایام فتنه، آقاي شجريان در یکی از همین مستندهای BBC ادعا كرده بود كه در آثار من صداي كل اين دوران تاريخي وجود دارد! با اعتماد به نفس کامل و انگار نه انگار که در این دوران تاریخی اصلاً جنگی هم به این ملت تحمیل شده و جوانهای این مردم هر روز برای استقلال انقلاب و امنیت وطنشان جان میدادهاند. برای اثبات حرف ایشان حداقل باید دهه شصت را از تاریخ این دوران ببریم و حذف کنیم! بله. وقتي هيچ حرفي از آقاي آهنگران زده نشود، آقاي شجريان صاحب دهه شصت هم ميشود. اصلاً جايگاه تاريخي و شهرت مردمی آقاي شجريان در دهه شصت چقدر است؟ چندتا مخاطب دارد؟ اگر تهيهكننده آثار ايشان يك آدم مستقلي بود، ميتوانستيم از او بپرسيم كه آقا شما به شماره به ما بگو تيراژ نوارهايي كه منتشر ميكردي چندتا بود و تعداد نوارهاي آقاي آهنگران در آن دوران چندتا؟ اینجا کاری به دانش موسیقایی و ردیفدانی ایشان نداریم و راجع به آن حرفی نیست. ایشان گنجینه زنده ردیف موسیقی ایرانی است ولی بدیهیات تاریخی را که نمیشود انکار کرد. اگر به ما بگويند دهه شصت، اول ذهن ما کجا میرود؟ ميگوييم آهنگران. ميگوييم گلريز.
جشنوارهای برای هنر مردمی انقلاب
اما آن خبر خوبي كه نويدبخش است و موجب برپايي اين جلسه بوده، جشنواره مردمی فیلم عمار است. اين را ميگويم نه به خاطر اينكه داريم زير سقف اين جشنواره با هم حرف ميزنيم. براي اين كه در اين دوره به عنوان مثال يازدهتا اثر با موضوع موسيقي انقلاب رسيده. بالاخره معلوم میشود كه حركتي شروع شده. اين حركت بايد دائم ديده شود، تقويت بشود و نقد بشود. حمايت بشود و ابعاد مختلف آن، گستردگي موضوع آن با دوستاني كه دارند كار ميكنند در ميان گذاشته بشود. پژوهشهاي گستردهاي كه لازمه اين جور آثار است، انجام بشود و در اختيار دوستان قرار بگيرد.
* متن پیاده شده سخنرانی محسن صفایی فرد در حاشیه چهارمین جشنواره فیلم عمار میباشد.
Sorry. No data so far.