… ما همه روایتگریم!
من میگویم، تو میگویی، او میگوید از هشت سالی که بر مردم سرزمینمان گذشت؛ هشت سالی که تهاجمی غیرمنطقی و بیرحمانه خاک کشورمان را آلوده به حضور بیگانه کرد و ما را به دفاع واداشت…«دفاعی مقدس»،
من میگویم، تو میگویی، او میگوید از آنهایی که از وطن، اسلام و ارزشهای انقلابیمان با نثار جانشان دفاع کردند…«دفاعی مقدس».
من میگویم، تو میگویی، او میگوید از سالهایی که مادران و پدران این سرزمین با گذشتن از فرزندانشان از این سرزمین دفاع کردند…«دفاعی مقدس».
من میگویم، تو میگویی، او میگوید از مادرانی که به انتظار بازگشت فرزندشان نشستند… انتظاری نهفته در«دفاعی مقدس».
… و ما همه روایتگریم! اما من، تو، او چه میدانیم که بر آنها چه گذشته و هنوز میگذرد…
باید «الفتی» میان ما و آنها باشد تا شاید کمی به احساسشان نزدیک شویم. این «الفت» است که روایت میکند چه بر مادرهای چشمانتظار گذشته است و این «الفت» است که میگوید: باید مادر باشی تا معنی انتظار برای بازگشت فرزند را بفهمی… باید مادر جوانی مفقودالاثر باشی تا معنی صدای رادیو، تلفن و زنگِ در ِخانه را بفهمی! باید مادر باشی تا شیار انتظار را بر خاک نمناک وجودت احساس کنی.
– خانم آبیار، برای شروع مصاحبه مایلم از قبل از شیار شروع کنیم؛ شما فعالیتهای فرهنگی- اجتماعی خود را از چه زمانی آغاز کردید؟
من از سال 75 به شکل حرفهای وارد فضای داستاننویسی شدم. البته قبل از آن خواننده حرفهای داستان و رمان بودم. گاهی داستانهایی هم مینوشتم، اما چاپ آثارم از سال 78 بود. اولین کتابم در سال 78 چاپ شد که کاری فانتزی به اسم داستان “دو خط” بود. دیگری مجموعه داستانی بود درباره زنی که دچار یأسهای فلسفی میشد، اما بعد از آن روی آوردم به کارهای بلندتر؛ مثل رمان و داستان بلند. تا الان حدود سی جلد رمان و داستان در عرصه ادبیات از من چاپ شده است.
اما سال 1384 بود که تصمیم گرفتم اولین فیلم کوتاهم را بسازم؛ چون فکر میکردم زبان فیلم، زبانِ همهگیرتر و جهانیتری است. سال 84 اولین فیلم کوتاهم را به نام “بنبست مهربان” ساختم. کارم را خیلی غریزی شروع کردم؛ بدون آنکه هیچ تجربهای داشته باشم. آن فیلم کوتاه خیلی موفق بود و هم در جشنوارههای داخلی و هم خارجی شرکت کرد و جوایزی را هم گرفت.
بعد از آن شروع به ساخت آثار مستند کردم. مستند “یک روز بعد از دهمین روز” یکی از موفقترین آثارم بود که در چهل جشنواره خارجی پذیرفته شد و چهار جایزه هم گرفت.
– موضوع این مستند چه بود؟
این مستند در مورد پیرمردی بود که کمی شیرینعقل است و در خرابهها زندگی میکند و تیماردار شتری است که درحقیقت متعلق به فرد دیگری است، ولی به شدت این شتر را دوست دارد. در بستر این فیلم مراسم عاشورای خاص شهر یزد هم به تصویر کشیده شده است.
– در مورد فیلمهای سینماییتان هم توضیح دهید؛ از چه زمانی وارد عرصه فیلم بلند شدید؟
اولین فیلم بلند سینماییام را سال 91 ساختم که اسمش “اشیا از آنچه میبینید به شما نزدیکترند” بود. که به عنوان کار اول، بازخوردهای خوبی از این کار داشتم. این کار به جشنواره شانگهای رفت و در دو، سه جشنواره دیگر هم دعوت شد. امسال هم فیلم شیار 143 را ساختم.
– چهطور شد از میان هنرهای گوناگونی که وجود دارد نویسندگی را انتخاب کردید؟ به طور اتفاقی وارد این وادی شدید یا براساس سلیقه و علاقه شخصیتان بود؟
من از همان دوران کودکی به مطالعه ادبیات علاقه زیادی داشتم؛ طوریکه کلاس اول دبستان هنوز حروف الفبا را تمام نکرده، یک رمان خواندم.
از همان موقع به نویسندگی علاقه داشتم. من با قصههای زیبای پدرم بزرگ شدم. پدرم راننده بود؛ ولی به شدت به داستان و فیلم علاقه داشت و برای ما قصههای زیبایی تعریف میکرد و من با شخصیتها و کاراکترهای این قصهها زندگی میکردم.
– کدام یک از قصههایی که پدرتان تعریف میکردند را خیلی دوست داشتید؟؛ هنوز به خاطر دارید؟
بله، یادم هست. پدرم نسخه متفاوتی از قصه حسن کچل برایم تعریف میکردند که من هیچ کجا نشنیدهام. داستانهای ملک جمشید، ملک احمد، ملک محمد که از قصههای هزار و یک شب است یا دختر شاه پریان هم همیشه برایم جالب بود. قصههای قرآنی هم برایم تعریف میکرد. حتی پدرم بعدها که جبهه رفت هم با همان نگاه خاص خودش خاطراتی از جبهه برایمان تعریف میکرد.
– کلاس نویسندگی را از کجا شروع کردید؟
در کلاسهای داستان حوزه هنری که خانم راضیه تجار مسئول آن بودند، شرکت میکردم. داستانهایی را مینوشتیم و هربار که نوبتمان میشد در کارگاه میخواندیم. خانم تجار مسابقههایی هم برگزار میکردند و ما در آن شرکت میکردیم و کمکم روابطم با آدمهای دیگر و طیفهای دیگر گستردهتر شد.
من یکی از آرزوهایم این بود که نویسنده شوم، ولی هیچوقت فکر نمیکردم فیلمساز شوم. البته خب فیلم را هم خیلی دوست داشتم و یک تماشاگر حرفهای فیلم بودم.
– در آثارتان اعم از فیلم یا رمان و داستان کوتاه چطور به سوژههایتان نزدیک میشوید؟
در نوشتههایم سعی میکنم تا شخصیتی را نشناختم روی کاغذ نیاورم. باید او را بشناسم و لمس کنم؛ بعد در موردش بنویسم. اینجا هم تا در کنار شخصیتیهایم نباشم سراغشان نمیروم. حتی اگر موضوعی را از جایی به من سفارش داده باشند، باید آن سوژه و موضوع را برای خودم درونی کنم و به او نزدیک شوم.
– برایتان مهم است که موضوع لزوماً زنانه یا اجتماعی باشد؟
من اصراری ندارم حتماً در حوزه زنان کار کنم. اول نگاه میکنم ببینم موضوع چقدر دغدغه شخصیام است. اگر در این دو فیلمی که ساختهام، شخصیت محوری زن است به این خاطر است که آن شخصیت را بهتر میشناختم؛ ممکن است زمانی فیلمی بنویسم که شخصیت اصلی آن مرد باشد.
– در فیلم “اشیا از آنچه در آینه میبینید…” چهطور به شخصیت اصلی داستان رسیدید؟
من از قبل کارکتر اصلی این فیلم را میشناختم؛ آن فضا، همسایهها، و…؛ به همین خاطر هم سراغش رفتم. به همین خاطر جزییات و ریزهکاریهایی در آن لحاظ کرده بودم که باعث باورپذیرشدن فضا میشد.
– در این فیلم، شخصیت زن خیلی منفعل است؛ قبول دارید؟ بقیه باید به او کمک کنند، شوهرش کارهایش را از او مخفی میکند، خیلی نسبت به او تحکم دارد.
بله، قبول دارم، اما من در فیلم این شخصیت را نقد کردم. آدمهای این فیلم همه خاکستریاند؛ وجوه منفی و مثبت دارند. آن زن، زنی است که سربه هواست، بازیگوش است، کتاب میخواند و آرزوهای بزرگی دارد. یواشکی میرود خانه همسایه و از تلفنش استفاده میکند؛ اما از طرفی آنقدر کرامت برای خودش قائل است که اگر ظرف همسایه را شکسته، با زحمت و مشقت مانند آن را در بازار پیدا کند تا دروغگو قلمداد نشود. چون به همسایه گفته بود بشقاب را به مادرشوهرم دادهام. این نشاندهنده وجوه انسانی یک شخصیت است.
مرد هم ازطرفی برج عاجنشین، غرغرو و بداخلاق است و ازطرفی با این ادا و غروری که مقابل همسرش دارد، میرود جلوی دادگستری و عریضهنویسی میکند. ترکیب اینها وجوه منفی و مثبت یک شخصیت را میسازد.
– خب در مورد شیار 143 صحبت کنیم. از چه زمانی نوشتن فیلمنامه را شروع کردید؟ و از چه زمانی شخصیتهای فیلم در ذهن شما زندگیشان را آغاز کردند؟
این فیلم را با توجه به موضوعی که میخواستم برای نوشتن کتابی تحقیق کنم، ساختم. برای این کتاب سفری به بیجار داشتم و با برخی افراد گفتگو کردم. آن کتاب سیزده شخصیت اصلی و شخصیتهای فرعی دیگری داشت. یکی از آن شخصیتهایی که برایم مهم بود، کاراکتر الفت است که در این فیلم آن را به تصویر کشیدم. البته نه عین آن شخصیت؛ بلکه او را از فیلتر شخصیتی خودم هم رد کردم و در فضایی آوردم که خودم هم او را بشناسم؛ من الفت را یک زن بومی روستایی و شبیه آن آدمهایی کردم که خودم میشناختم.
– اصلاً چرا سراغ این سوژه آمدید؟ چه دغدغهای داشتید که الفت موضوع فیلم شما شد؟ اصلاً نگاه دفاع مقدسی داشتید یا زنانه؟
همه اینها هست. هم در بستر دفاع مقدس است و هم نگاهی زنانه به جنگ است. هم بستری اجتماعی دارد و هم در آن مروری بر تاریخ جنگ میشود.
– خانم آبیار در این فیلم نقش الفت به عنوان مادر یک مفقودالاثر خیلی باورپذیر درآمده است؛ بهطوریکه بیننده احساس میکند نویسنده و کارگردان خودش این وضعیت را درک کرده یا مادر یک مفقودالاثر بوده یا یک نمونه را از نزدیک لمس کرده است. چهطور به این شخصیت تا این حد نزدیک شدید؟
ببینید آن فردی که برای مصاحبه با او به بیجار رفتم، مادر شهید جعفر رضایی بود که تمام مدت با احساس مادرانهای که داشت رادیو به کمرش بسته بود تا صدای پسرش را بشنود.
در تهران هم ما نمونههای این مادران چشمانتظار را زیاد داشتیم که منتظر بودند اسم فرزندشان از رادیو اعلام شود. من تمام نمونههایی را که میشناختم در ذهنم ترکیب کردم و شخصیت الفت را ساختم و جالب اینکه از ابتدای اکران این فیلم، افراد زیادی به من گفتند الفت شبیه مادر من، خاله من یا عمه من و… است.
– چقدر طول کشید تا فیلمنامه این کار را نوشتید؟
فیلمنامه این کار بارها و بارها بازنویسی شد. حدود چهار سال قبل کم کم شروع به نوشتن فیلمنامه کردم و آن را به مشاورین نشان دادم و اصلاح کردم. این کار را چند بار تکرار کردم، تا به اینجا رسید.
– این مشاورین چه کسانی بودند؛ از مشاورین محلی هم استفاده کردید؟ چقدر برای بومیکردن کاراکترها وقت گذاشتید؟
برای من لهجه دغدغه بسیار مهمی بود که اگر باورپذیر درنمیآمد، همه چیز خراب میشد. معیار ما برای لهجه یدالله شادمانی بود که خودش بازیگر کرمانی است و اهل شهداد؛ ایشان یک ماه در تهران در مرحله پیشتولید دائماً سر صحنه حضور داشتند و به لهجهها توجه میکردند و تا ایشان تأیید نهایی نمیکردند، ما ادامه نمیدادیم. البته خانم مریلا زارعی، گلاره عباسی و آقای مهران احمدی خودشان هم بااستعداد هستند و خوب میتوانند یک لهجه را یاد بگیرند.
در مورد فضاهای اقلیمی و بومی هم وسواسهای زیادی به خرج دادیم تا صحنه واقعی و باورپذیر باشد؛ مثل مطبخی که الفت در آن نان میپزد. ازطرفی در عین حال مراقب بودیم این فضاسازی انقدر گلدرشت نباشد که تمام حواس مخاطب را به خود جلب کند.
– در فیلم، چرا انقدر که الفت به یونس وابسته است، به فردوس وابسته نیست؟؛ وابستگیاش به پسرش بیشتر است یا اینکه اگر دخترش هم چنین سرنوشتی داشت این بیقراری را هم در الفت میدیدیم؟
ببینید از همان کودکی در فلشبکها؛ بچگی یونس را میبینیم که خیلی باهوش و کنجکاو است، بازیگوش است، زیاد سؤال میپرسد؛ خب طبیعی است که مادر به بچهای که با این مشخصات باشد، گرایش بیشتری دارد. از طرفی الفت یک زن توانمند است؛ کاربلد و کار راهانداز است، برای خودش یک شیرزن است؛ اما یونس تنها مرد زندگی اوست؛ بنابراین باعث میشود این شرایط برایش پیش بیاید. البته شاید اگر این اتفاق برای دخترش میافتاد، باز هم همین واکنش را نشان میداد.
– چرا اسم مشدی الفت را انتخاب کردید؟ چهطور به این انتخاب رسیدید؟
در کرمان این اصطلاح بسیار رایج است و زنان را به این صورت صدا میزنند؛ یعنی نمیگویند الفت خانوم یا فاطمه خانم؛ میگویند مشدی الفت یا مشدی فاطمه.
– ما در فیلم شیار تقابل نقش یک زن مقاوم و کاربلد و یک مادر را میبینیم؛ الفت زندگیاش را میچرخاند، در روستا خیلی مورد احترام است. اما نقش مادری؛ همه این مقاومبودنها را به تعلیق در میآورد. شما از این نترسیدید که مخاطب واکنش منفی نشان دهد و این مادری را که ترسیم میکنید، نپذیرد؟ به خصوص جامعه ما که اینقدر به شهدا حساسیت دارند و تا الان هم مادران شهدایی که در فیلمها نشان داده شدهاند، خیلی مقتدر بودند؛ ولی در این فیلم خیلی طول میکشد تا الفت با زندگیش کنار بیاید.
درست است. من ترسی نداشتم. چون دقیقاً میدانستم چه میخواهم و میدانستم معرفی این چهره به خوبی جواب میدهد و باورپذیر است. البته ما در جنگ مادران شهدایی زیادی داشتیم که خودشان فرزندشان را به جبهه فرستادند و خیلی قوی بودند. شاید اگر الفت خبری دقیق از فرزندش داشت، گونهای دیگر رفتار میکرد؛ حالا چه شهید شده باشد و چه اسیر؛ اما الفت میان زمین و آسمان بود و این امیدواری زندگیاش را جلو میبرد.
– چه طور شد برای نقش مشدی الفت مریلا زارعی را انتخاب کردید؟ از ابتدا قرار بود ایشان بازی کنند یا فرد دیگری کاندیدای این نقش بود؟
من در تمام مدت نگارش فیلمنامه، خانم زارعی را برای این نقش میدیدم؛ چون در سنی هستند که میشود با گریم ایشان را هم خیلی جوان کرد و هم پیر. و هم قدرت بازیگری خوبی دارند؛ و به همین خاطر انتخاب شدند.
– نظر خانم زارعی نسبت به فیلمنامه چه بود؟ از همان ابتدا قبول کردند؟
آن زمان خانم زارعی سفر بودند و من خیلی نگران بودم که آیا قبول میکنند یا خیر؟؛ بعد از برگشت از سفر و خواندن فیلمنامه گفتند این موضوع خیلی کار شده است و کاش اتفاقات دیگری در فیلم رخ میداد؛ اما من به ایشان اطمینان دادم فیلم مخاطب را خسته نمیکند و حرفی برای گفتن دارد.
– کمی از حال و هوای فیلمبرداری بگویید؛ از سختیها و شیرینیهای کار.
فیلمبرداری با ماه مبارک رمضان شروع شد. هوا در بعضی مناطق، خیلی گرم بود. لوکیشنهایمان هم خیلی سخت بود؛ چند روستا با فواصل طولانی داشتیم، معدن مس سرچشمه که کار کردن در آن خیلی سخت بود. اما خدا را شکر گروه تحمل کرد و سعی کرد در یک همدلی کار را به سرانجام برساند.
– بخشهایی از فیلم را از آرشیو استفاده کرده بودید؛ مثل صحنهای از جبهه یا آزاد شدن اسرا؛ دلیل خاصی داشت یا مثلاً به خاطر مضیقه مالی این کار را کردید؟
هزینه مالی مدنظرم نبود. البته ما فیلم پرهزینهای نساختیم. نمیتوانستم چنین هزینههایی بکنم. ولی من عمداً از این صحنهها استفاده کردم.
– در فیلم شما، برای فیلمبرداری از روش دوربین روی دست استفاده شده است و مخاطب با این انتخاب ارتباط برقرار میکند؛ گویی حرکتهای دوربین با آرامش و التهاب الفت ارتباط دارد.
بله، دقیقاً همینطور است. ما مخصوصاً سبکی را انتخاب کردیم که به نگاه نزدیک است. چون نمیخواستم حواس مخاطب به نوع فیلمبرداری پرت شود. برای فیلمبردار سخت است که بگویی فیلمبرداریات نباید به چشم بیاید. چون به هرحال فیلمبردار میخواهد خودش و کارش را نشان دهد. ولی من گریم، فیلمبرداری، طراحی صحنه، تدوین، موسیقی و…؛ همه چیز را میخواستم به چشم نیاید. به همین دلیل از فیلمبردار درخواست کردم این طور حرکت کند؛ فیلمبردار هم پذیرفت و با من همکاری کرد.
هرجایی که الفت دارد به شدت انتظار میکشد و تلاطم درونی دارد، دوربین ایستاست؛ ولی تکانهای کوچک میخورد. آنجاهایی که تلاطم بیرونی دارد؛ مثل لحظهای که آن خبر را میدهند، دوربین هم انگار انرژیاش را خالی میکند و حرکتهای شدید دارد.
– وجه زنانه خانم آبیار چقدر در این فیلمنامه تأثیر داشت؟ یعنی اگر این فیلمنامه را یک مرد مینوشت میتوانست اینقدر موفق باشد یا این کارگردان زن بود که توانست زیر پوست الفت برود و او را درک کند؟
من فکر میکنم قطعاً زنانگی کار ناشی از این است که کارگردان زن بوده است. البته ما کارگردانهای مردی را هم داشتهایم که فیلم زنانه ساختهاند و موفق هم بودهاند مثل فیلم به همین سادگی آقای میرکریمی که قطعاً مشاوران زن به ایشان کمک کردهاند. من هم اگر روزی قرار باشد راجع به یک مرد داستانی بنویسم یا فیلمی بسازم، قطعاً از مشورت با آقایان استفاده میکنم.
– بسیار خب، شما از ابتدا این موفقیت را برای فیلمتان پیشبینی میکردید؟
در اکرانهای محدودی که محل کارم داشتیم و چندبار پخش شد؛ میدیدم مخاطب خیلی با فیلم ارتباط برقرار میکند. بعضی از آنها آدمهای سرشناسی هم بودند. بعد که آن مسائل در جشنواره پیش آمد کاملاً ناامید شدم. دلم میخواست فیلم دیده شود. دلم میخواست سر سوزنی این درد توسط مخاطب حس شود. البته دست خدا پشت این ماجرا بود و خودش همه چیز را خیلی خوب جلو برد و این فیلم دیده و درک شد.
بزرگترین هدیه برای من این است که میبینم مردم در سینما با فیلم ارتباط میگیرند. قشنگترین لحظه برای من این است که مردم با موجی از احساس صحنههای فیلم را تماشا میکنند.
– فیلم شما امسال در جشنواره از نگاه مخاطب برگزیده شد. این موفقیت برای کارهای بعدی شما ترس ایجاد نمیکند؟؛ به خصوص اگر کارهای بعدی دیده نشوند.
هم ترس ایجاد میکند و هم ترس ایجاد نمیکند. البته ترس نه. چون آدم اهل ریسکی هستم، ولی میدانم باید خیلی مراقب باشم. از این جهت که چه میسازم و چه رویکردی دارم.
– بخشهایی از فیلم هست که در فیلمنامه اولیه باشد و بعد حذف کرده باشید و الان که فیلم را میبینید جای آن را خالی حس کنید؟
نه، هر بخشی که حذف شده باتوجه به نتیجهای که به آن رسیدیم، بوده است، اما من خودم زیاد پایبند فیلمنامه نیستم، البته در این کار تاحد زیادی بودم؛ ولی سر صحنه از پتانسیلی که فضا میدهد، خیلی استفاده میکنم تا موقعیت جدیدی بسازم.
– شما الان وقتی فیلم را همراه مخاطب میبینید، گریه میکنید؟
راستش بله، (با خنده) با اینکه فیلم را بارها دیدهام، باز هم تحتتأثیر قرار میگیرم؛ حتی آن موقعی که تکه تکه فیلم را ضبط میکردیم، پشت مانیتور باز این احساس را داشتیم؛ هم ما و هم بازیگران.
– یعنی هنوز هم با یونس و الفت مأنوس هستید؟
ببینید بنابر بازخوردهایی که از مخاطب داشتیم شیار 143 فیلمی نیست که با یک بار دیدن برای مخاطب تمام شود. بار دوم و سوم هم که مخاطب فیلم را میبیند، باز همان احساس را دارد. حتی بعضیها میگفتند این فیلم را دیدیم و تا مدتها در فکر ما بود. این اتفاقی بود، که شکر خدا، افتاده است. خود من هم همراه مخاطب احساساتی میشوم.
– بعضیها معتقدند که موفقیت این فیلم مربوط به تکنیک فیلم بود و بعضی آن را به عوامل معنوی مرتبط میکنند؛ شما کدام را قبول دارید؟
هم تکنیک بود و هم کمک خدا. شاید فردی اصلاً قبول نداشته باشد و بخندد و بگوید عوامل فیلم خرافاتی شدهاند، ولی من احساسم این بود که دست یاریکنندهای پشت این کار قرار داشت. هم آن زمان که در معدن کار میکردیم، در لوکیشنهای سخت خدا خودش قوت میداد و هم الان خودش این کار را بالا برده است. هیچ وقت هم نمیگویم فیلم شیار143 فیلم من است؛ این فیلم، فیلم مردم است.
– به نظر میرسد مستندسازیها چه در حوزه دفاع مقدس و چه در سایر حوزهها؛ کمک میکند نویسندگان و کارگردانان به سمت موضوعات واقعی میل پیدا کنند و آثارشان باورپذیرتر باشد.
قطعاً تأثیرگذار است. یک زمانی من کتابهای مختلف را ویراستاری میکردم و به نظرم میآمد چه شغل خستهکننده و سختی است و در عین حال چیزی به نامت ثبت نمیشود. اما بعدها دیدم چقدر این ویراستاری کمکم کرد و نثرم پختهتر شد. در مستندسازی هم همین است؛ مستندسازیهایم هم به کار داستانیام کمک کرده و فضای داستانی را پیش میبرد.
– شما جزو کارگردانهایی هستید که هم داستاننویس؛ اعم از داستان کوتاه و رمان، بودید و هم فیلمنامهنویسی کار کردید و هم مستند فیلم سینمایی ساختید. در این سه حوزه کدام را در تأثیرگذاری موفقتر میدانید؟
به نظرم ادبیات خیلی غنی است، ولی زبان سینما جهانیتر و عمومیتر است و من سعی دارم هر دو را موازی جلو ببرم.
– اوایل مصاحبه گفتید پدرتان با قصههایشان نقش مؤثری در علاقه شما به ادبیات داشتند؛ الان اگر پدرتان در قید حیات هستند، بعد از دیدن موفقیتهای شما به خصوص در مورد فیلم شیار، چه احساسی دارند؟
پدرم دوازده سال قبل از دنیا رفتهاند. ایشان به سینمای کلاسیک جهان خیلی علاقه داشتند؛ مثل فیلمهای بنهور و فیلمهای تاریخ جهان که از آن صحبت میکردند و مطمئناً خیلی خوشحال میشدند اگر امروز بودند و حضور من را در عرصه سینما میدیدند.
– از خانوادهتان چه کسانی فیلم را دیدهاند؟
مادرم.
– فیلم را مثبت ارزیابی کردند یا منفی؟
فیلم را پسندیده بودند. (با خنده) اعتقاد داشتند من اجر اخرویام را به خاطر ساخت این فیلم گرفتهام.
– بسیار خب، تصمیم دارید در سینمای دفاع مقدس بمانید یا روی موضوعات دیگر هم کار کنید؟
نه، نمیخواهم یکوجهی کار کنم. هرچه که اقتضای ذهن و جامعهام باشد، روی آن کار کنم. دفاع مقدس اقتضای جامعه است و اگر خدا مدد کند و عمری باشد، در این حوزه کار میکنم؛ اما شاید بخواهم یک زمان در سینمای کودک یا سوژههای اجتماعی کار کنم. قدری هم اهل ریسک هستم و میخواهم کارهای دیگر را هم تجربه کنم.
– برنامهتان برای آینده مشخص است؟؛ فیلمنامهای در دست نگارش دارید؟
الان در حال نگارش فیلمنامهای در ژانر اجتماعی هستم که باز هم نقش اول آن یک زن است.
– برای سال آینده میخواهید آن را به جشنواره برسانید؟
سعیام را میکنم، ولی در سینما هیچ چیز مشخص نیست. فیلم شیار 143 را هم فکر میکردم کار سوم یا چهارمم باشد، ولی فیلم دومم شد. اصلاً نمیشود چیزی را پیشبینی کرد.
– ممنونم از اینکه برای مصاحبه با مهرخانه وقت گذاشتید.
Sorry. No data so far.