امانوئل والرشتاین جامعه شناس و متفکر برجسنه انتقادی حوزه جامعه شناسی تاریخی و صاحب نظریه نظام های جهانی هفته آینده به دعوت انجمن جامعه شناسی ایران به تهران می آید. وی در روز یکشنبه ۱۱ اسفند ماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی خواهد پرداخت و همچنین جلسه ای با اساتید حوزه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران خواهد داشت.
امانوئل والرشتاین، نظریه پرداز علوم اجتماعی و سیاسی در سال ۱۹۳۰ در شهر نیویورک آمریکا متولد شد. وی تحصیلات خود را تا مقطع دکترا در دانشگاه کلمبیا به پایان رساند. پس از آن وی در مراکز دانشگاهی و پژوهشگاه های مختلفی مشغول به کار و تدریس شد. مهم ترین خدمت وی به جامعه شناسی را تألیف کتاب “نظام نوین جهانی” در سال ۱۹۷۴ می دانند که در سال بعد برای وی جایزه پرحیثیت سوروکین را به ارمغان آورد. وی در مقدمه کتابش توضیح می دهد که چگونه اندیشه کارل مارکس و ماکس وبر در مورد نظام اقتصاد جهانی سرمایه داری آراء و نظرات وی را تحت تأثیر قرار داده است. در ادامه سعی می شود با بررسی سه یادداشت اخیر وی در مورد ایران، با نظرات امانوئل والرشتاین در این زمینه آشنا شویم.
نرمش قهرمانانه: ایران و ایالات متحده
والرشتاین عنوان آخرین یادداشت خود در مورد ایران را با استفاده از عبارت مقام معظم رهبری، نرمش قهرمانانه انتخاب می کند، یادداشتی که در اکتبر ۲۰۱۳ نوشته شده است. در ابتدای این یادداشت، وی ایران را در تولید فضایی برای جذب افکار عمومی موفق تر و دارای ظرفیتی بالاتر می داند. وی اشاره می کند که از طرفی حسن روحانی با چراغ سبز رهبری برای نرمش قهرمانانه و از طرف دیگر باراک اوباما، هر دو به دنبال تعاملی سازنده هستند. اما مسئله این است که در این تعامل سازنده دو طرف تا چه حد می توانند در عین پایبندی به اصول خود، نرمش به کار ببندند. وی سه دلیل برای امید اوباما و روحانی به موفق بودن مذاکرات نا می برد. اول این که هر دوی آن ها جنگ را برای کشورهایشان فاجعه بار می دانند. دوم این که موفقیت در مذاکرات باعث خواهد شد تا جایگاه سیاسی آن ها در داخل کشور تثبیت شده و ارتقاء یابد. سومین دلیلی که والرشتاین ذکر می کند این است که اوباما و روحانی به خوبی می دانند که با توجه به محدودیت های قدرت واقعیشان چه در سطح شخصی و چه ملی، شکست در مذاکرات باعث تضعیف آن ها خواهد شد.
وی فضای زیادی را برای نرمش قهرمانانه نمی بیند و از بی اعتمادی عمیقی بین دو طرف صحبت می کند؛ توطئه سی آی ای در کودتای ۲۸ مرداد برای سرنگونی مصدق در سال ۱۹۵۳ و ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۹۷۹٫ وی بیان می دارد که علی رغم بیانات رهبر و مقامات ایرانی، مقامات آمریکایی همواره ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته ای کرده اند. وی می گوید به دلیل این که جنگ طلبان و تندرو ها در هر دو کشور بر این باورند که هیچ چیز در دو طرف تغییر نکرده است و اظهارات دیپلماتیک طرف مقابل نباید معتبر دیده شود، رسیدن به توافق چندان امکان پذیر نبوده و حتی در بهترین حالت آن یعنی متقاعد شدن تندرو ها و جنگ طلبان نیز به خاطر ابهام در انتظارات آمریکا از ایران در تضمین اثبات این مسئله که به دنبال ساخت سلاح هسته ای نیست، امر آسانی نخواهد بود. البته وی در پایان جایی را برای وقوع شگفتی باز می گذارد.[۱]
دوباره ایران: آیا همه بلوف می زنند؟
یادداشت دیگر والرشتاین در مورد ایران در اول اکتبر سال ۲۰۰۹ نگاشته شده است. در این یادداشت وی به دنبال این مسئله است که بیان دارد همه درباره ایران در حال بلوف زدن هستند. وی یادداشت خود را با کنفرانس مطبوعاتی مشترک بین اوباما، گورد براون و سارکوزی آغاز می کند. کنفرانسی که در آن سعی آن ها این بود که به ایران اولتیماتومی دیگر برای رعایت خواسته های آنان بدهند؛ خواسته هایی که سران این سه کشور آن ها را خواسته های جامعه بین الملل می دانند و یا آن را مرعوب مواجهه با تحریم های جدید کنند. وی در ادامه و در پاسخ به این سؤالات که آیا تحریم های جدیدی علیه ایران اعمال خواهند شد یا این که آیا ایران آماج حمله نظامی از طرف ایالات متحده و اسرائیل خواهد شد، می گوید: “من فکر می کنم آن چه در حال وقوع است این است که همه و همه در حال بلوف زدند هستند.”
وی خود را با آمریکایی ها و اسرائیلی ها در این مورد که ایران به دنبال دستیابی به موقعیت قدرت هسته ای است هم نظر می داند. اما نقطه افتراق خود با آن ها را در این مسئله می بیند که چنین امری طبیعی و اجتناب ناپذیر بوده و هرگز به یک فاجعه ژئوپولیتیک منجر نخواهد شد. وی بیان می دارد که از نقطه نظر ایران سه کشور هند، پاکستان و اسرائیل کشورهایی هستند که نه تنها معاهده منع گسترش سلاح های کشتار جمعی (ان پی تی) را امضاء نکرده اند، بلکه بالفعل دارای سلاح های هسته ای هستند. این در حالی است که آن ها هیچ گاه به زیر پا گذاشتن قوانین جامعه بین المللی متهم نشده اند. بر همین اساس ایرانیان معتقدند وقتی ایران معاهده را امضاء کرده است و قوانین را نیز نقض نکرده است، چرا باید در مظان چنین اتهامی قرار بگیرد؟
والرشتاین در این یادداشت این مسئله را زیر سؤال می برد که چرا اوباما چنین چیزی را تازه اعلام کرده است در حالی که مدت زمان زیادی است که می داند ایران در حال ساخت نیروگاه بوده است. وی دلیل چنین کاری را این می داند که اعلام این مسئله در چنین زمانی از نظر سیاست داخلی به نفع او بود. چرا که اوباما در آن ایام از طرف راست گراهای آمریکایی به خاطر طرح های پیشنهادهای وی برای مسائل بهداشت و درمان و همچنین تردید وی برای ارسال نیروهای بیشتر به افغانستان تحت فشار بود و به نظر وی برخورد شدید با ایران می توانست وی را در پاسخ به راست گرا ها از نظر سیاسی قدرت مند کند. وی چنین مسئله را راجع به ایران و احمدی نژاد درست می داند که برخورد شدید با غرب می تواند او را کمک می کند تا از پس مشکلات سیاسی داخلی برآید و انسجام ملی ایرانی را به دنبال داشته باشد، علی الخصوص وقتی که غرب با برخورد شدیدش با ایران او را برآن می دارد که با غرب برخورد شدیدی داشته باشد.
وی روسیه و چین را دارای منافع اقتصادی و ژئوپولیتیک در برقراری روابط با ایران دانسته و از طرفی معتقد است که آن ها در مخاصمه با ایالات متحده نیز نمی خواهند زیاده روی کنند. از همین روست که رئیس جمهوری روسیه در دیدارش با اوباما از طرفی ممکن است ایران را مورد انتقاد قرار دهد که لبخند اوباما را در بر داشته باشد اما این مسئله باعث نمی شود که روسیه به قطعنامه های غربی در راستای تحریم های بیشتر رأی مثبت بدهند. روسیه و چین، و البته تعداد زیادی از تحلیل گران غربی، تحریم های بیشتر علیه ایران را در تغییر وضعیت ایران مؤثر نمی دانند.
در مورد حمله نظامی به ایران، والرشتاین در این یادداشت بیان می دارد که با در نظر گرفتن وضعیت آمریکا در افغانستان و درخواست نیروهای بیشتر به این کشور که منجر به وخیم شدن اوضاع نیز می شود، چه کسی در ایالات متحده قرار است حمله نظامی علیه ایران حمایت کند؟ اوباما؟ ستاد مشترک ارتش؟ مردم آمریکا؟ به نظر وی چنین حمله ای اصلاً محتمل نیست.
وی این یادداشت را با این سؤال به پایان می برد که “همه این ها چه چیزی را برای ما باقی می گذارد؟”. والرشتاین در پاسخ به این سؤال این مطرح می کند که این مسائل، جهان را در یک بن بست قرار می دهد. وی می گوید شاید این چیزی باشد که احمدی نژاد می خواهد. شاید این مسئله ای باشد که راست گرایان آمریکایی و اسرائیلی ها را برآشوبد و از دست اوباما برای تغییر این شرایط کاری بر نمی آید. وی معتقد است که این مسئله مدرک دیگری را در راستای تأیید اضمحلال قدرت ژئوپولیتیک ایالات متحده، در اختیار تاریخ نگاران آینده قرار خواهد داد.[۲]
دوباره ایران و کره شمالی: خطر سقوط از پرتگاه[۱]
والرشتاین در این یادداشت، که در ژوئن سال ۲۰۱۰ نوشته شده است، به تلاش های دو دهه اخیر ایالات متحده برای جلوگیری کردن از ایران و کره شمالی در راستای تبدیل شدن به قدرت های هسته ای می پردازد. وی اشاره می کند که از آن جایی که این دو کشور به خواسته های آمریکا وقعی نمی نهند، ایالات متحده نیز به طور مداوم و به شکل های مختلفی آن ها را مورد تهدید قرار می دهد.
به اعتقاد وی، همه آن چه در این باره می گذرد را می توان در سقوط از پرتگاه و یا آن چه اغلب بازی جوجه[۲] نام می گیرد خلاصه کرد. این استراتژی ایست که اغلب ایالات متحده در قبال ایران و کره شمالی اتخاذ می کند و در حال حاضر به طور همزمان چنین کاری را می کند و این همزمانی از طرفی باعث می شود که جدیت آمریکا در قصدش کم رنگ شود و از طرف دیگر این مسئله بازی را خطرناک تر می کند.
ایالات متحده در طول چند ماه تلاش کرد تا نظر شورای امنیت سازمان ملل را برای تحمیل تحریم های جدید علیه ایران جلب کند. بدین منظور و برای این که شورای امنیت سازمان ملل متقاعد شود که ایران قطعنامه شورای امنیت را مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم زیر پا گذاشته است، آمریکا به دنبال مذاکراتی برای جلب حمایت روسیه و چین بود. در آن زمان، این طور به نظر می رسید که این دو کشور با قطعنامه ای ضعیف تر از این موافق بوده و در عوض به دنبال توافقاتی بر سر دیگر مسائل بودند.
ایالات متحده فرض را بر این گذاشته بود که با به توافق رسیدن با چین و روسیه می تواند قطعنامه ای را به صورت اجماع در شورای امنیت علیه ایران تصویب کند. این در حالی بود که ناگهان دو عضو غیر دائم شورای امنیت یعنی برزیل و ترکیه وارد صحنه شدند و نقش بسیار مهمی را در دیپلماسی عمومی بر سر این موضوع بازی کردند. رهبران این دو کشور بر سر تعویض هزینه سوخت با هم به توافق رسیدند و این مسئله کافی بود تا ایالات متحده در رسیدن به هدف خود ناکام بماند. آمریکا نمی دانست چگونه باید با دو کشوری که دوستش محسوب می شدند بر سر چنین مسئله ای کنار بیاید. آمریکا این دو کشور را کشورهایی جوان در نظر داشت که به خاطر نداشتن عضویت دائم شورای امنیت، باید طرف آمریکا را بگیرند. در نهایت برزیل و ترکیه موفق شدند تا موضع خود نسبت به ایران را به این کشور تحمیل کنند.
والرشتاین در ادامه این یادداشت و با اشاره به این که آمریکا چنین سیاستی را نیز در قبال کره شمالی اتخاذ کرده است این گونه نتیجه می گیرد که ما در شرایط مشدد سقوط از پرتگاه هستیم و بازارهای جهانی ناآرامی های شدیدی را انعکاس می دهد. در پاسخ به این سؤال که چه اتفاقی رخ خواهد داد، وی اشاره می کند که به طور مشخص هر کسی در نسبت با مخاطب داخلی خود بازی می کند. دولت آمریکا در صدد است تا خود را به کنگره آمریکا نشان دهد. دولت های ایران و کره شمالی نیز همچنین. و بدون شک این مسئله راجع به دولت های ترکیه و برزیل نیز صادق است. به عقیده وی هیچ کدام از این کشورها به دنبال جنگ نیستند و جنگ باعث می شود هر کدام از آن ها چیزهای زیادی را از دست بدهند. وی در پایان تصمیم نهایی را با دولت چین می داند. این چین است که اوضاع را کنترل می کند. چین از همه بیشتر می خواهد که همه آرام و ساکت باشند. سقوط از پرتگاه بازی خطرناکی است وقتی که اوضاع ژئوپولیتیک و اقتصادی جهان آشفته و متغیر است. ممکن است اتفاقات زیادی رخ دهد. ممکن است یک افسر نظامی در جایی از جهان ماشه را عمداً و یا سهواً بچکاند.[۳]
نظریه نظام جهانی والرشتاین
والرشتاین در نظریه نظام نوین جهانی خود نظام جهانی مدرن را نمونه یک اقتصاد جهانی می داند. نیروی محرک این فرایند بی وقفه، سرمایه داری است. بر همین اساس نظام نوین جهانی بیش از هر چیز نظامی سرمایه داری است. وی سه منطقه اقتصادی را در نظر می گیرد. منطقه مرکزی، پیرامونی و شبه پیرامونی. تغییر واحد تحلیل از کشور به جهان و بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی نه در مقیاس کشور به کشور و بلکه در قالب سیستمی جهانشمول از ویژگی های نظریه نظام های جهانی وی است. این امر باعث می شود که کارکردهای تحلیل های انجام شده بر سرنوشت دیگر کشورها و جوامع جهان مؤثر است. در نظام های سرمایه داری سرمایه به طور نابرابر و نا عادلانه از مناطق پیرامونی با تحمیل قدرت سیاسی نظامی به نفع قدرت های مرکزی جذب می شود.
منابع:
۱-Heroic Leniency: Iran and the United States. Commentary No. 362, October 1, 2013. http://www.iwallerstein.com/
2-Iran Again: Is Everyone Bluffing?. Commentary No. 266, October 1, 2009. http://www.iwallerstein.com/
3-Iran and North Korea Again: The Perils of Brinkmanship. Commentary No. 282, June 1, 2010. http://www.iwallerstein.com
Sorry. No data so far.