تریبون مستضعفین- صالح کاهانی
جریان های فرهنگی در دوران معاصر مهمترین جایگاه را در تقویت عزت و استقلال ملت ها بر عهده داشته اند. تحقق آرمان ها و اهداف بدون نقش آفرینی قالب های فرهنگی با خاصیت بومی و ملی غیر ممکن است. حتی کشورهای مقتدر اقتصادی بدون حضور فرهنگ ملی بازیچه جریان های قدرتمند تر در دنیا خواهند بود. این مسیر به سمت یکی شدن ملت ها با حاکمیت یک “کدخدا” به سرانجام می رسد! کدخدایی بالاتراز همه خدایان و اسطوره ها و الهه های دینی در باور تاریخی ملت ها….
با طلوع تمدن غرب در شعاع تأثیر جهانی سرزمین های گوناگونی برای تحقق افق غرب با تغییرات عجیبی روبرو شدند. تغییری از جنس غربی شدن و فراموشی فرهنگ مستقل دیرین خودشان. پیشروی غرب در صنعت و تکنولوژی دستمایه تسریع در این تغییر همراه با خیانت روشنفکران غرب زده در هر کشوری موجب شد. خودباختگی و فراموشی باورهایی که در ملت های همچون ایران کهن تر از قبله تکنیکی غربیشان بود. آنان با سرعت به راه های دست یابی آرمان خود می اندیشیدند و ملت های غیر خود را به فراموشی خودشان ترغیب می کردند. از آنجا فرنگی شدن در چشم انداز ملت های بی فرهنگ و رنگ باختگی برای ما ترسیم شد.
با طلوع انقلاب اسلامی موجی نو در افکار عمومی ملت ها در جهت ایستادگی در برابر تهاجم عظیم مادی غرب و حفظ باورهای ملی ایجاد گردید. انقلابی با هدف استقلال و آزادی ملت ها برای تحقق آرمان هایی از جنس خودشان. از آنجا که جریان روشنفکری در ایران بیمار متولد شد، همسو با غرب تمام توان را برای خاموش کردن این ایستادگی و خط شکنی جمهوریت مسلمان به دست گرفت! استقلال و ایستادگی ملتی که نه در دوران معاصر بلکه در تاریخ کهن سرزمین تجربه اش را داشت.
فرهنگ، خط مقدم جدال راه ما و راه آنان
سینما بعنوان موثرترین قالب فرهنگی با قابلیت های هنری و تکنیکی ابتدا در غرب و سپس با نگاه فرصت شناس انقلاب اسلامی برای تحقق افق های پیش رو مورد توجه قرار گرفت. سینمایی در دوراهی دو افق، یکی وحیانی و دیگری شیطانی! سینمایی برای ترویج و گسترش باورها و اندیشه های ایران اسلامی. درآغاز به دلیل خاصیت دینی و مردمی به سرعت با تحولات و دستاوردهای ارزشمندی در بخش های گوناگون همرا شد. اما سپس برخوردها با نگرش های مختلف در انقلاب با شدت و حدت هایی همراه بود، و این نیز خود فرصتی شد جهت ورود جریان منورالفکر فرنگی برای به دست گیری دوباره سینمایی که جایگاه والایی در فرهنگ ملی داشت. نگرش و فهم آنان از انقلاب و مردم در زیر ادبیات فنی و ژست روشنفکری پنهان شد و این موجب بی توجهی بسیاری درچگونگی بدست گیری سینمای انقلاب گردید. اما راه هنر متعهد با اعتقاد عمیق برخی هنرمندان در سینما همچنان در پایین ترین سطح ادامه داشت…
همچنان در عجب این حاکمیت فرنگی با حمایت مدیریت فرهنگی!
دستیابی جریان غیرملی با سرمایه ملی در سینما با تغییر راه به سمت قبله غرب در تبلیغ، آموزش و تقدیر همراه بود. افق های دیگری که فرش قرمز جشنواره های داخلی به سمت اسکارها و برلین ها و آن وری ها ترسیم می نمود. فضای بسته سینما که با نام و نشان ها و هزینه های ملی برای دستیابی به تغییر در فرهنگ مستقل ملی تلاش می کرد، آنقدر محافظه کارانه به هنرمندان متعهد انقلاب اتهام می زدند که انگیزه ملی آنان را با قرتیگری غیرملی خودشان کمرنگ جلوه می دادند. سینمای فرنگی که خود نیز تنها بازیچه افق های ویرانگر آنطرفی ها بود. قرتیگری هایی که در اینجا حتی اسکاری تر و برلینی تر و فرنگی تر از آنجا رخ می نمود.این همزمان بود با فراموشی باورها، قهرمانان و ظرفیت های دراماتیک ملی خودمان…
آنان حتی این سخن شهیدآوینی را جدی نمی گیرند که”مردم جهان فورد را می ستایند چون به شدت آمریکایی است، کوروساوا را می ستایند چون به شدت ژاپنی است…”/1
مردمی که از جدایی راه آنان گذشته بودند و سینما را برای همان مضامین و سوژه های از جنس خودشان رها کردند ، سالن های خالی و سینمای بی اقتصاد را برایشان رقم زدند. تنها راه بقای آنان همان تقدیرهای جهت دار سیاسی غرب شده بود، و برای دستیابی بدان باید می کوشیدند که آن وری تر از فرنگ باشند. جشنواره ها و سرمایه های مدیریت فرهنگی با حداقلی ترین خروجی شده بود مسیر تقویت این خودباختگی فرهنگی!
پابان حاکمیت ضدانقلاب با خط شکنی فرزندان انقلاب! / به سمت مردمی کردن فرهنگ…
اما راه انقلاب با خط شکنی فرزندان امام با خودباوری، شناخت و رفع خلاء ها در ابتدا به پرسشگری و سپس با حضور عملی خود جریانی نو در سینمای انقلاب به راه انداخت.نتایجی که با توجه به جمهوریت نظام از سوی فعالان فرهنگ انقلاب صورت گرفت. حضور سینمای مردمی با ظرفیت های مردمی که به سرعت با استقبال خودشان همراه شد، و پاسخ سنگینی به بحران سینمای خواب زده غیر ملی جان گرفته از حقوق و جیب ملی را داد!
شاید محسوس ترین جریان به سینمای نو انقلاب اسلامی را “جشنواره مردمی فیلم عمار” در اندازه خودش و ابراهیم حاتمی کیا ومسعود ده نمکی بعنوان شاخص ترین کارگردانان متعهد باید دانست. استقبال عمومی در جشنواره عمار با اکران های مردمی و کمترین امکانات در گستره ایران پاسخی روشنی بود به سینمایی که ناله ها و گلایه های خود را پیش تر با توهین به فهم مخاطب، ضعف در امکانات و نداشتن سوژه و قهرمان فریاد می زد. سینمایی در قلب سرزمینی کهن با تنوع در اقوام، فرهنگ ها،قهرمانان و جغرافیای بی نظیر در دنیا! و عجب غفلتی…سینمایی که حالا می توان به آسانی بر دلایل ناله هایش پی برد.
اما همچنان حاکمیت جریان خودباخته می کوشد با اتهام بر آثار و تولیدکنندگان انقلاب بر حکومتی، سفارشی، شعاری و غیرحرفه ای بودن برای هنرمندان متعهد موانعی را در برابر جریان نو سینمای انقلاب ایجاد کند.جریانی که در خود هم حرفه ای ها را دارد و هم شعاری های پرمخاطب بی تجربه! تردیدی نیست که سینمای عماری ده نمکی برای آنان قابل فهم نباشد. آنان که نه مردم می شناسند و نه ایران و انقلاب…سینمایی که معطل قوائد فنی و فرمی غرب نمی ماند و با کمترین داشته ها بیشترین مفاهیم و پیام ها را به مخاطب منتقل می کند. قر و فر آن جلو تر از تکلیف و مسئولیت اش نیست! این را شما می توانید با بررسی پرفروش ترین آثار سینمایی ایران در دهه های پس از انقلاب مرور کنید…این نوید مردمی شدن سینما با استفاده از ظرفیت های جغرافیای “خودمان” را می دهد.
انقلاب شعاری مردم از ابتدا نیازمند سینمایی خط شکن از جنس خودش بود.”پس اجازه دهید كه امید ما برای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مؤمن خطشكن نباشد كه نباشد. امام بتشكن بود و بسیجیها به تبعیت از ایشان، خط شكن؛ و سینمای متعهد ما نیز باید خاكریزهای تثبیت شده سینمای غرب را بشكند و راهی تازه باز كند. راه ما از آنجا كه غربیها رفتهاند و میروند نمیگذرد و باید متوقع بود كه اگر افقهایمان با یكدیگر متفاوت است، راههایمان نیز متفاوت باشد؛ روشهایمان نیز.”/2
و اما همچنان تعجب بر ماندگاری حاکمیت خودباختگان مهمترین عرصه فرهنگی علیه جمهوریت و عجب براین داعیه مقلدین در مسیر فرش قرمز برلین ها و اسکار ها و فرنگی ها…تعجبی بر اولویت مدل های لباس، مو و ماشین بر پیام و محتوای انقلاب اسلامی ایران، آن هم با ژست خیالی حداکثری از جمعیت خود…
اسکاری تر از اسکار، برلینی تر از برلین و آن وری تر از فرنگ!
پینوشت :
1- شهید آوینی
2- شهید اوینی – آینه جادو
Sorry. No data so far.