دوشنبه 14 آوریل 14 | 15:53

درباره‌ی «چ» و نسبت آن با سینمای انقلاب

مهدی متولیان

در شرایطی که برخی از مدعیان برای اثبات حقایقی از تاریخ انقلاب، مرتکب آثار ناشیانه‌ای می‌شوند که ده‌ها شبهه‌ی جدید می‌سازند، آیینه‌ی مصفای وجود ابراهیم، تابلویی چنان متوازن و متقارن از قهرمانان انقلاب برپا می‌کند که در عین اشاره به نقایص و کاستی‌ها، چهره‌ی خواستنی انقلاب را آن‌چنان که هست، به نمایش درمی‌آورد.


http://teribon.ir/img/2014/04/IMAGE635329942936143333.jpg

مهدی متولیان؛ وقتی یک انقلابی «چ» را ببیند، با آن‌، چنان انس و قرابتی احساس می‌کند که در هیچ فیلم دیگری نیافته است و چنان حظّی می‌برد که وقت تحلیل کردن، قلمِ نقد را بشکند و همه‌ی کلمات را برای تجلیل و تعظیم و قدرشناسی بچیند؛ هرچند که از عهده برنیاید. واقعاً چه می‌توان گفت در باب اثری که همه‌ی وجود، عشق، عقیده و ارادت ابراهیم حاتمی‌کیا به آرمان‌هایش در آن ریخته شده است؟

با اینکه چمران حاتمی‌کیا هنوز چمران نشده و فریبرز عرب‌نیا مانده است و جلوه‌های دیجیتالی فیلم درنیامده و توی ذوق می‌زند، حتی عینک چمران شیشه ندارد، شخصیت چمران در برابر اتفاقات منفعل است و اثری از غم و رنج وقایع در چهره‌ی او پیدا نمی‌شود. در اینجا این‌ها دیگر موضوعیت ندارند. مگر نه اینکه عنوان «چ» خود اعتراف فیلم‌ساز به ناتوانی و عجز فیلمش در معرفی جامع و کامل «چمران» است؟

چمران در «چ» لزوماً قرار نیست که معرف شخصیت شخیص شهید مصطفی چمران باشد. حاتمی‌کیا در وجود چمران هویت جمعی ما را خلاصه کرده و در این زمانی که استقامت و سرکشی ما در برابر غرب، آتش‌افروزی و ستیزه‌جویی جلوه داده می‌شود، می‌خواهد نشان بدهد که ما «صلح‌طلبیم، ولی نه به هر قیمت.» اما اگر کسی این پیام را درنیابد، قطعاً درگیر کم‌وکسری‌های قهرمان «چ» می‌شود و این عرایض را به شیفتگی بیش از حد نگارنده یا شاید هم جوزدگی تعبیر کند.

شاید انصاف نباشد که کوشش صادقانه‌ی حاتمی‌کیا را برای تصویرسازی تاریخ انقلاب نقد کنیم. او همه‌ی سعی‌اش را می‌کند تا زیبایی انقلاب و عظمت خمینی را تصویر کند. گیرم که توفیق او در این راه ناچیز باشد؛ قصور از کارگردان است و تقصیر از سینما. آینه‌ی وجود او صیقلی است، اما گُرده‌ی سینما نحیف‌تر از آن است که طاقت معرفت ابراهیم را داشته باشد.

وقتی می‌‌گویند تکنیک از محتوا جدا نیست، یعنی همین؛ یعنی همین که جز از اندیشه‌ی ابراهیم حاتمی‌کیا، «چ» صادر نمی‌شد و «چ» ثمره‌ی هیچ‌کس جز ابراهیم حاتمی‌کیا نمی‌توانست باشد. یکی از عجایب اهل هنر این است که برای عشق‌های دروغین و خودپرستانه‌ی زنان و مردان، حماسه‌سرایی‌های تاریخی می‌کنند، اما عشق عمیق مردم به امام و رهبری را، که موتور محرک و انگیزه‌ی بی‌نظیر تحرک انقلاب بوده است، نادیده می‌گیرند و از نمایش آن سر باز می‌زنند. اما ابراهیم خود از جرگه‌ی عشاق است. نه غیرخودی است که این عشق را نفهمد و نه خرده و مصلحتی دارد که از اظهار حقیقت امتناع کند. ابراهیم روی صورتش راه نمی‌رود، بلکه درست و ایستاده بر راه راست قدم برمی‌دارد.[1] هر فیلم‌ساز دیگری بود، از قصه‌ی مقابله با تجزیه‌ی کردستان، افسانه‌ای از وطن‌پرستی و ناسیونالیسم می‌ساخت و یک داستان عشقی دختر و پسری هم داخل قصه جا می‌داد، اما ابراهیم هرگز حضور مقتدر امام خمینی (ره) در قلب شخصیت‌ها را سانسور نمی‌کند و معجزه‌ی عصایش را نادیده نمی‌گیرد.

در شرایطی که برخی از مدعیان داخلی برای اثبات حقایقی از تاریخ انقلاب، مرتکب آثار ناشیانه‌ای می‌شوند که ده‌ها شبهه‌ی جدید در خاطر مردم می‌سازند، آیینه‌ی مصفای وجود ابراهیم، تابلویی چنان متوازن و متقارن از قهرمانان انقلاب برپا می‌کند که در عین اشاره به نقایص و کاستی‌ها، چهره‌ی خواستنی و دل‌فریب انقلاب را، آن‌چنان که هست، به نمایش درمی‌آورد.

اینجاست که معلوم می‌شود خودی و غیرخودی داریم و وقتی یک هنرمند خودی از شهیدی سخن بگوید، فرسنگ‌ها از سریال پیش‌پاافتاده‌ای که یک غیرخودی در مورد شهید می‌سازد، فاصله دارد. پای «چ» در زمین است، ولی سرش از این نشئه سرکشی می‌کند. اما سریال فلان با سر روی زمین راه می‌رود. امثال آن سریال اثر غیرخودی‌هایی است که دست بالا به تفکر معنوی انقلاب احترام می‌گذارند، اما هرگز با آن همراه نمی‌شوند. اما صاحب «چ» وجودی است که با انقلاب اسلامی یکی شده و به همین دلیل است که وقتی یک انقلابی «چ» را ببیند، با آن، چنان اُنس و قرابتی احساس می‌کند که در هیچ فیلم دیگری نیافته است.

ابراهیم مصداق آن حزب‌اللهی است که باطن و جوهره‌ی انقلاب اسلامی را بی‌التقاط در جان خود یافته و در اثرش بازتاب می‌دهد و اتفاقاً این خصوصیت در مقایسه با ده‌ها اثر دیگر که به دست اغیار و به سفارش ساخته می‌شود، جلوه می‌کند. از میان اهل هنر دو دسته هستند که به تاریخ انقلاب اسلامی و ابعاد آن می‌پردازند: یکی غیرخودی‌ها که آثارشان غالباً بدوی و شامل پیش‌پاافتاده‌ترین مسائل انقلاب است و دوم خودی‌های ناشی و نابلد که آن‌ها هم از تراز پیش‌پاافتادگی فراتر نرفته‌اند. و هر دو به یک اندازه بی‌خاصیت، بلکه مضر به حال انقلاب‌اند.

نمی‌توانیم هویت ابراهیم حاتمی‌کیا را در «استاد فیلم‌سازی» خلاصه کنیم. ابراهیم به معنای حقیقی لفظ، هنرمند است. هنرمند نه به معنی مهندس فیلم‌سازی، بلکه به آن معنایی که همین انقلاب تعریف می‌کند: شیدای حقیقت که قادر به اظهار شیدایی خویش است؛ بلبل عاشق و خوش‌صدا.

سینمای حاتمی‌کیا گوهری است کمیاب، عمیق، نواندیش، حق‌جو و ذاتاً معنوی. به ظاهر قانع نیست و کاشف کنه اشیاست. این‌ها فضائل کم‌وبیش ثابت او در تمام دوران فیلم‌سازی‌اش است؛ چه آن روز که «مهاجر» و «دیده‌بان» را ساخت، چه روزی که «به رنگ ارغوان» و «گزارش یک جشن» را پرداخت و چه امروز با «چ».

سینمای حاتمی‌کیا، به‌خصوص پس از تجربه‌ی افتخارآمیز «چ»، باید الگوی تمام دل‌باختگانی باشد که سینما را در خدمت انقلاب اسلامی می‌خواهند. سینما تکنولوژی چموشی است که مهار آن در راه تفکر ما ساده نیست و به هر نورسیده‌ای سواری نمی‌دهد و حاتمی‌کیا از معدود کسانی است که بر این موجبیت‌ها غلبه کرده و سینما را چون موم در مشت گرفته‌ است. تنها حاتمی‌کیاست که ‌می‌تواند سینما را «ابزار» خود بداند و این مدعایی نیست که در هر اهل سینمایی مصداق داشته باشد. تجربیات غالباً ناموفق سینماگران متعهد نشان می‌دهد که غلبه بر موجبیت‌های سینما با پیچیدگی‌های فراوانی همراه است و باید دست در دست استاد پیش رفت و اگر شهید آوینی استاد خیل هنرمندان و فرهنگیان انقلاب باشد، قطعاً حاتمی‌کیا استاد گروه سینماگران آن است و لازم است تا دوستان دل‌باخته‌ی سینماگر در این راه به او اقتدا کنند.

باز ممکن است خوانندگان این عرایض را شیفتگی بیش از اندازه‌ی نگارنده در برابر فیلم‌ساز و یا حتی جوزدگی بدانند، اما در یک بررسی مبسوط قابل اثبات است که حاتمی‌کیا تقریباً یکه نماینده‌ی شایسته‌ی تفکر معنوی حزب‌الله در سینمای فلک‌زده‌ی ایران است. خداوند عاقبت حزب‌الله را نصیب او فرماید؛ همچنان که نصیب چمران فرمود.(*)

منابع:

[1]. اشاره به آیه‌ی 22 سوره‌ی ملک: «أفمن یمشی مکبّاً علی وجهه…»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.