به گزارش تریبون مستضعفین، مجتبی دانشطلب در تازهترین مطلب خود نوشت:
اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که بتواند بدون فروش نفت غذای خودش را تأمین کند. اما ایران با جمعیت زیر هشتاد میلیون هم نمیتواند غذای خودش را تأمین کند و مجبور به واردات کالاهای اساسی است. تأمین غذا نیاز به کشاورزی دارد و کشاورزی هم نیازمند آب است، اما ایران آب کافی ندارد. کشور ما باید ثروتهایی مثل نفت و گاز را بفروشد تا درآمد آن خرج گرسنه نماندن مردم شود، آنهم با وارداتی که به سادگی به رانت و فساد آلوده میشود.
ایران کشوری بیابانی است که ظاهرا مساحتِ زیاد و در واقع «مساحت مفید» اندکی دارد. اگر مساحت قابل سکونت و بهره برداری در ایران را محاسبه کنیم ایران را کشوری کوچکتر از اقتصادهای مطرح اروپایی خواهیم یافت. فقر آبی به نقطه ضعف بین المللی برای ایران تبدیل شده است. غرب با توجه به همین نقطه امیدوار است که با بستن دروازههای واردات زندگی مردم را تحت فشار قرار بدهد تا در میز مذاکره خواستههایش را به کرسی بنشاند.
با تشدید تحریمهای غرب، درآمدهای نفتی ایران رو به کاهش رفت و دسترسی به ذخایر ارزی غیرممکن شد. ارز به شدت گران شد و مزیت واردات از بین رفت. کمبودهایی در بازار به وجود آمد که موجب جهش قیمتها شد. تورم سر به فلک کشید، تولید عاریتی (وابسته به واردات واسطهای) افت کرد و رشد اقتصادی منفی شد. پس از انتخابات، و از بین رفتن زمینه فرافکنیهای رسانهای، نقش تحریم در بحران اقتصاد کشور نیز واقعیتر دیده شد.
ایران کشوری است که در مدیریت آب موفق نبوده است. سال گذشته تنش آبی بین استانها علنی شد. کشاورزان اصفهانی به انتقال آب زاینده رود به یزد اعتراض داشتند و عربهای خوزستان به انتقال سرچشمههای کارون به مرکز کشور. جمعیت شهرها رو به افزایش گذاشته و تغییر اقلیم خشکسالی را به تهدیدی همیشگی تبدیل کرده است. خشک شدن تالابهای هامون، بختگان، جازموریان، گاوخونی، و دریاچه ارومیه از یک بحران آبی بلند مدت خبر میدهد.
سدها برای توسعه کشاورزی و باغداری ساخته میشوند اما سهم بزرگی از آب سدها به شهرنیشنان میرسد. رفاه کاذب و مصرف بالا در شهر واردات بیشتر را اجبار میکند که اصلیترین تهدید برای همان کشاورزی تصنعی است. وابستگیِ زندگی مردم به واردات همواره یک تهدید سیاسی محسوب میشود. بحران رسانهای درباره قیمت مرغ (به دلیل نرسیدن کنجاله وارداتی سویا) نمونه جالبی از تهدید برانگیز بودن بحران آب در زیر لایههای سطحی سیاست است.
در اوایل دهه هشتاد آب در تهران جیره بندی شد و امسال کمبود بارشها به حدی است که جیره بندی بعید به نظر نمیرسد. در سالهای ابتدایی دولت احمدینژاد نیز خاموشیهای مکرر موجب سلب اعتماد از دولت شد (که گناه آن بر گردن خشکسالی و کاهش آبِ پشت سدها انداخته شد). جیره بندی آب و برق به ویژه در پایتخت مساوی است با نارضایتی شدید یک جمعیت مرفه و کمتحمل که طبیعتا زمینه ساز اعتراض سیاسی نیز خواهد شد.
مصرِ هشتاد میلیونی به خاطر تمرکزی که حاصل بحران آب است به فقر جمعیت و مهاجرت گسترده مبتلا و آماده انفجار سیاسی شد. قاهره همۀ آب نیل را میخواهد و تهران نیز آب مناطق همجوارش را میدزدد؛ از مازندران تا قزوین، از سد لار تا سد طالقان، همه ظرفیت آبی البرز مرکزی در معرض سرقت قرار گرفته است. فاضلاب تهران نیز هنوز مدیریت نشده و حاصل آن تهدید باغداری و کشاورزی در شهریار و ورامین با کمترین افت بارش است.
بحران آبی ایران ابعاد بین المللی دارد. افغانستان با وجود پذیرایی ایران از چند میلیون مهاجر افغان از پرداخت حق آبه هیرمند امتناع و کشاورزی و دامپروری زابل را ورشکسته است. ایران هشت سال برای حفظ حق خود از اروندرود جنگیده اما در شرایط فعلی نمیتواند رفتار تنش آمیزی با همسایگانش داشته باشد. متأسفانه ایران نیز برنامههایی انتزاعی برای استفاده از آب ارس جهت احیاء دریاچه ارومیه دارد که احتمال نارضایتی همسایگان را در پی خواهد داشت.
در وضعیتی که مدیریت آب شکست خورده و منابع آبی رو به کاهش گذاشتهاند تنها راهکار تعدیل کننده رسیدن از آب شور به شیرین است که با هزینههای موجود به صرفه نیست. اخباری از تحول علمی در زمینه آب شیرین کنها در غرب منتشر میشود اما نتایج آن احتمالا به دلیل اثرات شگرف بر مناطق مسلمان نشین افشا نخواهد شد. توان دانشگاهها و مراکز پژوهشی بومی نیز امیدوار کننده به نظر نمیرسد و امیدی برای رسیدن به یک «معجزه آبی» وجود ندارد.
بنابراین، اولین مانع در برابر اقتصاد مقاومتی بحران آب است. تا وقتی که مشکل آب را حل نکنیم در واقع هیچ مشکلی را حل نکردهایم و چنانچه بحران آب رو به کاهش نرود فناوریهای هستهای، موشکی، سلولهای بنیادین و نانو نقش قابل اعتنایی در زندگی مردم نخواهند داشت. نه تنها در ایران، بلکه در تمام خاورمیانه و شمال آفریقا کمبود آب به یک بحران واقعی تبدیل شده و آنچه در سالهای گذشته احتمال جنگ بر سر آب خوانده میشد چندان بعید به نظر نمیرسد.
اولین مشکل ما در خصوص کشاورزی است. مشکل اصلی ما در ایران این است که در بیشتر مناطقی که خاکهای غنی از مواد معدنی داریم آب نداریم و جاهایی که آب داریم خاک هایمان فقیر هستند.
اما متاسفانه سیاستمداران و مسوولان محلی دایما به هر استانی می گویند شما بهترین آب و بهترین خاک را دارید.
خاکهای غنی ما در ایران مرکزی و کمربند آتشفشانی دوران سوم موسوم به ارومیه دختر است که از شمال غرب به جنوب شرق کشیده شده است. همان مسیری که ایرانیان از ایام باستان آب را از کوهستانها با قنات به این مناطق می رساندند. خاکی که حاصل از هازدگی سنگهای آذرین باشد از نظر مواد معدنی غنی و به دلیل وجود ماسه فراوان و سیلیس دارای نفوذ پذیری بالا است. البته ما در جلگه شمال هم چنین خاکهایی داریم اما وسعت آن منطقه بسیار کم است و البته سیستان را هم داشتیم که آبرفت کوههای غنی و آذرین افغانستان است و با وجود رود هیرمند انبار غله آسیا بود و الان انبار تریاک دنیا است.
اما زاگرس چه ؟ رشته کوه زاگرس که مهمترین تولید کننده آب ایران است صرفا از سنگهای رسوبی و آهک و رس تشکیل شده است و از نظر مواد معدنی بسیار فقیر است. لهذا از قدیم ایرانیان هیچگاه در این منطقه کشاورزی نمی کردند بلکه با استفاده از آب و هوای مناسب برای دامداری این محدوده تنها محل زندگی عشایر کوچ نشین بود. طومار شیخ بهایی هم اصلا با این فرض تنظیم شده بود که در سر چشمه زاینده رود کشاورزی قابل توجهی وجود ندارد.
اما پس از برنامه تخت قاپوی عشایر، این مردم کوچ نشین ناگزیر از کشاورزی شدند و روز به روز از دامداران کاسته شد و مصرف آب کشاورزی افزایش یافت و دایما از ورودی آب روخانه هایی مانند زاینده رود و کارون و دز و.. کم شد. در الی که کشاورزی در مناطق سردسیر زاگرس نه تنها صرفه ای نداشت بلکه محتاج آبیاری فراوان و کود شیمیایی بسیار بود که آثار سوء زیست محیطی را هم به همراه داشت و دارد.
با ایجاد طرح غلط خودکفایی گندم و مسابقه گذاشتن بین استانها برای بالابردن سطح زیر کشت فاجعه واقعی رخ داد. زمینهای بسیاری در زاگرس به زیر کشت رفت که بازدهی بالا را نداشت. در عوض یزد با داشتن غنی ترین خاکها و برای شرکت در این مسابقه مجبور شدن بیرحمانه آب ها زیر زمینی خود را استخراج کند و البته رکود بازدهی تولید گندم را به دست آورد و استاندار و مسولانش دو سال پیاپی تشویقی دریافت کنند اما به قیمت خشک شدن سفره آب ها و نشست خاک – با خالی شدن سفره آب ها- تا سه متر!! و نابودی خاکهای متخلخلی که محل تجمع آب بودند و فشرده شدن این خاکها . حالا هر چه قدر هم باران بیاید دیگر برای یزد فایده ای ندارد چون با فشرده شدن خاک جایی برای نفوذ آب در زمین وجود ندارد و این همان خشک سالی هیدرولوژیک است.
اما اشتباه به یزد و زاگرس بسنده نماند. آبرفتهای ناشی از زاگرس هم رسی و آهکی و فاقد مواد معدنی هستند. این آبرفتها همان هستند که دشت خوزستان را پدید آورده اند. البته از نظر خاکشناسی مناطق شمالی و شرقی خوزستان که نزدیک به زاگرس هستند و در آبرفتهایشان ذرات آهک وجود دارد حداقل خاکش نفوذ پذیری دارد و از قدیم کشاورزی در محدوده رامهرمز در شرق و ذزفول تا شوشتر در شمال خوزستان وجود داشته است اما با دورترشدن از زاگرس تنها رس باقی می ماند.
خاک رس بالاترین تخلخل و عین حال کمترین نفوذ پذیری را دارد. برای همین است که رس آب را جذب می کند و آماس می کند اما از خود آب را رد نمی کند. اصلا برای همین است که کوزه ها را از رس می ساختند.
اما مردم اهواز و سایر شهرهای جنوبی تر و غربی تر در خوزستان به خوبی می توانند ببینند که چرا با هر بارانی سیل را می افتد اما همینکه زمین را سی سانت حفر کنیم می بینیم زمین خشک است. چون خاک رس آب را روی خود نگهداشته و به عمق نفرستاده است.
اصلا دلیل وجود رودخانه های متعدد در خوزستان هم همین خاک رس است. اگر خاک خوزستان ماسه ای بود این رودخانه ها هم در آن وجود نداشتند.
اما آنچه در طرح خودکفایی گندم شاهد بودیم زیر کشت بردن همین خاکهای نفوذ ناپذیر رس بود!! نتیجه هم البته معلوم است. نیاز به آبیاری فراوان که قدری آب بالاخره به ریشه گیاه برسد ( چند برابر آب مورد نیاز برای کشاورزی در ایران مرکزی) و البته کود فراوان شیمیایی به دلیل فقیر بودن خاک. گر چه درد نیاز به کود فراوان را شمال و شرق خوزستان هم با وجود نفوذ پذیر قابل قبول خاکشان دارند. ضمنا با کاهش حجم آب غلظت رس در آن افزایش می یابد تا جایی که آب آشامیدنی سالم در اهواز تا آبادان وجود ندارد! چون ذرات ریز رس با فیلترهای ماسه ای قابل جداسازی نیستند. در حالی که در پنجاه سال پیش که حجم کشاورزی کمتر و حجم آب رودها بیشتر بود مشکل آب آشامیدنی هم نداشتند.
ناگفته نماند که مردم ایران متوجه هستند که محصولی که به طور طبیعی به عمل می آی تا چه حد با محصولی که متاج کود شیمیایی است فرق دارد. مثلا هم خوزستان خرما تولید می کند و هم بم و هم رامهرمز پرتقال دارد و هم بم و سیرجان و مناطق اطرافش. اما کیفیت این این محصولات قابل مقایسه نیست. پیاز چیرفت هم با پیاز خوزستان قابل مقیسه نیست. چرا؟ راز کار در تفاوت خاک است که در نتیجه نژادهای متفاوتی از گیاهان را پرورش می دهد.
خوزستان در طول تاریخش حتی با عراق هم قابل مقایسه نبوده است چرا که آبرفت عراق ناشی از کوههای آذرین ترکیه و خوزستان نتیجه آبرفت کوههای رسوبی زاگرس است. اساسا برای همین بوده که از عیلام جز دو سه شهر سراغ نداریم اما هفده شهر را فقط از سومر می شناسیم! یا به قول خود عربهای خوزستان لیس وراء العبادان قریه یعنی آن سوی آبادان دیگر دهی وجود ندارد.
لهذا خوزستان تا پیش از کشف نفت بسیار کم جمعیت بود و مردم آن هم عمدتا عشایر دامدار عرب و شترهایشان.
اما اگر الان شما این واقعیات را به مردم خوزستان بگویید فحشهای ناموسی دریافت خواهید کرد. به نظر آنها بهترین خاک دنیا خاک خوزستان است و بهترین آب دنیا آب کارون! آنها متوجه نیستند که اگر تمام آبهای زاگرس هم نصیب خوزستان شود تنها رسهایشان را خیس می کند. کمسوولان خوزستان هم برای کسب رای و حمایت مردم از فریب دادنشان مطلقا خودداری نمی کنند و حتی افرادی هم که حقایق را می دانند از گفتنش خودداری می کنند تا مانند پرفسور کرداوانی و اظهاراتش در مورد دریاچه ارومیه مورد فحاشی قرار نگیرند.
همین مشکل را ما در آذربایجان هم داریم. آذربایجان بر عکس زاگرس خاکهای
آتشفشانی بسیار غنی دارد. آب هم دارد. اما مشکل او نفوذ چذیری و تخلخل
بیش از حد این منطقه است که آب را به سرعت به اعماق زمین می فرستد و از
دسترس مردم دور می کند. مردم این استانها استانها با طمع ورزی و حفر
چاههای بسیار عمیق مشکل خود را صد چندان می کنند و البته در یاچه ارومیه
را می خشکانند.
اما الان به هیچ نباید اشتباه کنیم که با هدر دادن آب شیرین ارزس یا
زرینه رود ذریاچه ارومیه را آباد کنیم. برای نجات دریاچه ارومیه بهترین
راه انتقال آب از دریای سیاه یا خزر است. اما نباید آب شیرین را برایش
هدر دهیم .
مشکل دیگر ما تغییر سبک زندگی است. ما در تمام ایران در قدیم خانه های طاق چشمه ای با پنجره های کوچک داشتیم که روبه آقتاب نبودند. همه خانه هایمان بادگیر داشت و از کاهگل بود که خود عایق خوبی برای گرما است.بازارها و خیابانهایمان هم سقف دار و سر بسته بود برای جلوگیری از ورود گرما و گرد و خاک.
اما ما چه کردیم؟ دیدیم اروپاییان پنجره های بزرگ و رو به جنوب دارند- برای دریافت آفتاب- و ما همان پنجره ها را گذاشتیم در شهر اهواز! با آجری خانه ساختیم رسانای حرارست و بادگیر را هم که خراب کردیم.
آن وقت مردم از گرما هلاک می شوند و ناچارند کولرگازی استفاده کنند و چند برابر کل کشور برق مصرف کنند و هیچ کس هم نیست به آنها بگوید مقصر خودتانید با این خانه سازی و شهرسازی شمال اروپایی آنهم در وسط خوزستان!
ناچارند هم مصرف آب بالا است و هم برق.
این هم تقلید کورکورانه.
مشکل دیگر ما عدم رعایت شرایط لازم برای احداث صنایع است. اصفهان بهترین نمونه برای این افتضاح است. صنایع فولاد سازی محتاج آب فراوان هستند و ای آب را از منبع گرانبهای زاینده رود تامین کرده و تبدیل به بخار می کنند!!
همچنین اصفهان منطقه ای بسته و بین کوهها است که هوا در آن محبوس است و گردش کافی ندارد. لذا به سرعت آلوده می شود .
در حالی که کار درست این بود که این صنایع در کنار دریاهای جنوبی مستقر باشند و از آب دریا استفاده کنند و ضمنا به دلیل باز بودن فضا ، این همه آلودگی هوا ایجاد نکنند. همچنین نزدیکی به بنادر هم مزیت فوق العاده ای برای صنایع است صلا قرار بد فولاد مبارکه در بندرعباس مستقر شود که بعد از انقلاب و با تصمینی کاملا غلط و مشکوک به اصفهان منتقل شد.
راه چاره چیست؟
مدیریت جامع کشاورزی و صنعتی کشور و حذف اختیارات استانها. اساتانهای
کوهستانی زاگرس باید مرکز دامپروری باشند که در مقایسه با کشاورزی آب
بسیار کمتری می برد و اتفاقا از نظر سنتی بهترین مکان برای دامداری است.
آب را باید به کوهپایه های ایران مرکزی کشاند تا این منطقه به تنهایی کل
نیاز غله و کشاورزی ایران را با خاکهای غنی خود تامین کند بی آنکه محتاج
دایمی استفاده از کودهای شیمیایی باشد.
بر عکس ، به جای اصفهان که همه کارخانه اصلی کشور در آن مستقر شده است که به طرز وفجیعی آب ناچیز زاینده رود را غارت می کنند همه این کارخانه ها باید به خوزستان و بوشهر و هرمزگان منتقل شوند. باید صنایع ما نزدیک بنادر باشد تا حداقل هزینه حمل و نقل و صادرات را داشته باشیم.
خانه سازیهای ما باید اصلاح شود . پنجره ها دوجداره شوند و پنجره های روبه جنوب حذف شوند. استفاده از آجر ممنوع شده و به جای خانه های آماده ساز با پلیت های عایق استفاده کنیم و خانه های فعلی را هم عایق سازی کنیم.
می بینید که راه حل ها زیاد است. اما یقین داشته باشید افرادی که دنبال منافع حزبی و سیاسی هساتند از گفتن حقیقت به مردم خودداری خواهند کرد. مردم را تحریک می کنند تا علیه استانهای دیگر شعار دهند چرا که برنامه تجزیه ایران کاملا جدی است.
آنچه گفتی خیلی هم بی راه نبود البته نه همه اش
پنجره های رو به جنوب مقدار نور ورودی شان بسیار بسیار بیش تر از پنجره های شمالی اند. چه در تابستان و چه در زمستان و البته نور مستقیم آفتاب را هم به داخل نمی تابانند. لذا با کمال احترام، این قسمت از فرمایشاتتان خیلی نپخته و غلط بود.
حذف آجر هم پیشنهاد خوبی است اما نه به خاطر آنچه شما فرموده اید بلکه به خاطر اینکه این آجر بعدا قابل بازیافت نبوده و نمیتوان آنرا با اندک اصلاحی دوباره به چرخه ساخت و ساز برگرداند. و البته پلیت های عایق هم پیشنهاد بچه گانه ای بود. ولی بقیه اش جای تأمل داشت البته اگر اطلاعات پایه مورد تصدیق قرار گیرد.
شما پتانسیل احمدی نژاد شدن را داری ها!
مراقب باش!