تریبون مستضعفین- رها معیری
آن مرد نیامد
روزهای آخر نمایشگاه در حالی گذشت که توفیق دیدار با رهبر را نداشت. روزهای نخست اگر گوش تیز می کردی و یا از کنار آدم ها رد می شدی حرف هایی می شنیدی از زمان آمدن رهبر انقلاب؛ از اینکه اصلا می آیند یا نه؟ و حرف و حدیث های دیگری که پیام دفتر رهبری تکلیفش را روشن کرد و چه ذوق هایی که در این چند روز ذوب شد.
ارتباط سبک خرید و کتاب خوان بودن
در نمایشگاه کتاب آدم ها زیادند؛ از فول فرهیخته تا ظاهرا فرهیخته. اما اینکه چقدر این افراد واقعا کتابخوان هستند و چه کتابی هایی به خورد ذهنشان می دهند و چرا تا حالا این کتاب ها را نخریده بودند و… می شود علامت سوال ذهنت. شواهد بسیاری این علامت سوال را بزرگ و در برخی موارد به تعجب تبدیل می کند. مثلا چانه زدن بر سر قیمت با فروشنده! اینکه بعد از انتخاب 5 جلد کتاب در کمتر از 2 دقیقه که صرفا جلد زیبایی دارند. عجیب نیست شاهدان عینی از شنیدن «آخرش چند؟!» شاخ درآورند.
تب امضا و عکس
ریشه در پز دادن دارد یا ریشه در علاقه وافر، نمی دانم! اما کافی است یک شاعر یا یک نویسنده وارد غرفه فروش کتابش بشود. امضاها و عکس هایی است که از او می گیرند. واقعا وقتی پدیدآورنده کتاب از فرد مقابلش هیچ شناختی ندارد امضا و عکس گرفتن معنی دارد؟! البته حساب آنهایی که خیلی بزرگ هستند و بعدها به معاصر بودن با آنها خرسندیم جداست.
سالن اعصاب خرد کن کودک و نوجوان
برای ورود به غرفه کودک و نوجوان همه جوره باید با اعصاب آرام وارد شوید تا در کوچه پس کوچه هایی که آدرس مشخصی ندارند گم نشوید. از بین همه سروصداهای ریتمیک عبور کنید. هر از گاهی که کتاب های کودک را تورق می کنید نفس عمیق بکشید و آرزو کنید این کتاب با محتوای بدش به دست هیچ کودکی نرسد. بعضی از این کتاب ها می توانند همه برنامه یک پدر و مادر را در تربیت فرزندشان نابود کنند. برخی ظاهرا دینی هستند و با سطحی ترین فکر ممکن آماده شده اند و اوضاع بدتری نسبت به کتاب های ترجمه شده دارد.
پای حرف های ناشران کودک هم که می نشینی صحبت از بازده نبودن کتاب کودک است. خوب ناشر محترم علت را که بگردید در کمتر از چند ثانیه متوجه خواهید شد که محصول شما خوب نیست که بازدهی ندارید.
کمی آن طرف تر در سالن “محصولات جانبی شخصیت های بومی”، و حضور اسکندر و شکرستانی ها، اوضاع بهتر است.
چه غرفه هایی شلوغند؟
از روز اول هم معلوم بود. اما گفتنش در روزهای آخر به جاست. اینکه کدام غرفه ها شلوغ هستند. از سوره مهر، انتشارات انقلاب اسلامی، انتشاراتی های بزرگ که بگذریم، اگر نام غرفه هایی که جمعیتی در مقابلش بود را نگاه می کردید و یا نگاهی به محتوای کتاب هایش داشتید متوجه می شدید که این جمعیت مشغول خرید کتاب شعر و داستان هستند و یا گرد یک داستان نویس و یا شاعری محبوب جمعند. چرایی اش بر عهده خود شما…
البته بعضی ها هم با قرارهای فیس بوکی دور و بر را شلوغ کرده اند. بعضی ها هم نیازی به این شلوغ بازی ها ندارند و اگرچه مخاطبان زیادی دارند اما برای خودشان قدم زنان نمایشگاه رار صد می کنند.
کمپین «نه به دانلود غیرقانونی کتاب»
بیرون از نمایشگاه انواع و اقسام تبلیغات به دست شما می رسد. از بی ارتباط ترینش به کتاب تا مربوط ترین هایش.
پسرجوان رمان آبی رنگ با شعار فیدیبو کمپین “نه به دانلود غیرقانونی کتاب” را به من می دهد. با اینکه گرما رمقش را گرفته و مطمئن می شود که ای بوک میخوانم، می گوید: در حال حاضر تنها نماینده قانونی ناشران در فضای مجازی هستند که هدفشان مطالعه در همه جاست. البته مطالعه “ای بوک های” قانونی. طبیعتا علاقمند هستید به سایت فیدیبو سری بزنید. کلیک بفرمایید.
از بین تبلیغات نامربوط هم سیم کارتهای رایگان یکی از اپراتورهای مخابراتی بود که خانم ها و آقایان زیادی را خوشحال کرده بود و حاصلش یک صف عریض و طویل بود به قاعده صف های خوراکی ها و نوشیدنی ها!
Sorry. No data so far.