یکشنبه 24 اکتبر 10 | 14:15

پلنگ سیاه در بند

در مارس ۲۰۰۰ روحانی مسلمان سیاه پوستی به جرم قتل یک معاون کلانتر دستگیر شد؛ مرد سیاهی که پیش از مسلمان شدن عضو گروه‌های ضدخشونت بود و بعد از مسلمان شدن نیز به دلیل تلاش برای پاکسازی منطقه زندگی‌اش از جرایم، نشان افتخاری پلیس را دریافت کرده بود …


محمدمسیح یار احمدی – مریم صبوری – در مارس ۲۰۰۰ روحانی مسلمان سیاه پوستی به جرم قتل یک معاون کلانتر دستگیر شد؛ مرد سیاهی که پیش از مسلمان شدن عضو گروه‌های ضدخشونت بود و بعد از مسلمان شدن نیز به دلیل تلاش برای پاکسازی منطقه زندگی‌اش از جرایم، نشان افتخاری پلیس را دریافت کرده بود؛ مرد به اعدام محکوم شد ولی به دلیل شدت اعتراضات مردمی حکمش به حبس ابد تقلیل یافت؛ آن مرد اچ‌رپ‌‌براون، معروف به امام جمیل عبدالله الأمین است؛ مردی که هنوز در حبس به سر می‌برد.

هربرت گرولد براون در اکتبر ۱۹۴۳ در منطقه باتن رژ لوئیزیانای آمریکا متولد شد، کوچکترین فرزند خانواده‌ی پنج نفره‌ی براون، پدرش ادی‌سی در یک کمپانی نفتی کار می‌کرد و مادرش تلما‌براون به هربرت لقب رپ داده بود. نامی که تا اواخر دهه ۶۰ به آن شناخته می‌شد.

وقتی آنارشیست بود
سال ۱۹۶۰ در دانشگاه جنوبی جورجیا دانشجوی جامعه شناسی شد؛ او در این باره می‌گوید: «من در نزدیکی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا زندگی می‌کردم، و می‌دیدم که این دانشگاه بزرگ با آن ساختمان‌های مدرن فقط برای سفیدهاست؛ در حالی که دانشگاه جنوبی هر روز بدتر می‌شد و مخصوص کاکاسیاه‌ها بود.»؛ رپ سال ۶۴ در حالی که جزو دانشجویان برتر دانشگاه بود ترک تحصیل کرد.

رپ براون در یکی از تجمعات پلنگ های سیاه

در همین ایام که به شدت تحت تاثیر نویسندگان کمیته آفریقایی-آمریکایی که درباره‌ی آزادی می‌نوشتند قرار گرفته بود؛ به واسطه‌ی برادرش که در دانشگاه هاروارد وانشگتن تحصیل می‌کرد با محیط این دانشگاه آشنا شد و به واشنگتن نقل مکان کرد و درگیر فعالیت‌های عدالت اجتماعی شد. او در سال ۱۹۶۶ با دوستانش کمیته دانشجویان میانه رو ضدخشونت را در آلاباما تاسیس کرد؛ و در سال ۶۷ در سن ۲۳ سالگی به ریاست این کمیته انتخاب شد؛ مجله‌ی نیوزویک در این دوران او را اینگونه توصیف کرده‌است:
«یک انسان بی نقص با سبیل افتاده، موهایی پرپشت که به عینک آفتابی در محیط‌های داخلی و خارجی علاقمند است، و با نگاهی سخت به دنیای سفیدپوستان می‌نگرد؛ …؛ او ارتشش را با موعظه قصاص چشم در برابر چشم به دفاع از خود توصیه می‌کند.»
در جولای سال ۱۹۶۷ و در اوج نژادپرستی سازمان‌یافته علیه سیاهان،‌ او شورشی حقوق بشری در مری‌لند را رهبری می‌کرد؛ او در حالی که ۴۰۰ نفر به سخنرانی‌اش گوش می‌دادند به آن‌ها انگیزه‌ی جنگ متقابل می‌داد: «این مردم آفریقا بودند که آمریکا را ساختند و اگر مردم آمریکا تغییر رویه ندهند ما آمریکا را به آتش خواهیم کشید.»؛ او در حال سخنرانی هدف گلوله‌ی شات‌گان قرار گرفت و شورش از هم پاشید؛ پلیس او را دستگیر کرد و در دادگاه فدرال به ۵ سال حبس محکوم شد.

پلنگ سیاه در مسجد آتلانتا

او در سال ۶۸ به گروه پلنگ سیاه که در سال ۶۶ در راستای دفاع از سیاهان تشکیل شده بود پیوست و به عنوان مسئول ستاد عدالت گروه انتخاب شد؛ پلنگ سیاه به حدی گسترش یافت که ۵۰۰۰ عضو اصلی در آمریکا جذب کرد و حتی شاخه‌های خارجی‌اش را در الجزایر و دیگر کشورها تشکیل داد؛‌ برنامه‌ی اصلی گروه در راستای افزایش خدمات درمانی و صبحانه‌ی رایگان برای کودکان بود؛ ولی دولت آمریکا آن‌ها را یک گروه جنگ‌جوی ضددولتی می‌دید.
در سال ۶۹ در حالی که زندگی‌نامه خود را تحت عنوان «بمیر کاکاسیاه، بمیر» منتشر کرد،‌ شدت تمرکز پلیس بر روی پلنگ‌های سیاه نیز زیاد شده بود؛ دو تن از رهبران گروه توسط پلیس کشته شدند و براون هم تحت تعقیب قرار گرفت؛‌ در سال ۷۰ در حالی که در لیست سیاه پلیس قرار گرفته بود مخفی شد؛ ویلیام کانستلر، وکیل براون و دیگر رهبران گروه، توانست دو سال محاکمه را به تعویق بیاندازد؛ اما در ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ پس از ۱۷ ماه زندگی مخفیانه دستگیر شد.
در سال ۷۱ در حالی که در بازداشت بود به مسلمان شد و هم سلولی‌هایش به او پیشنهاد دادند نامش را به درست کار یا در عربی، «الأمین»، تغییر داد؛‌ برای هیئت منصفه واقعا عجیب بود که او در این مدت مسلمان شده‌است؛ جمیل قبل از شروع دادرسی و شروع دادگاه مشغول نماز و عبادت شد؛‌ و در حالی که حکمش می‌توانست تا ۱۵سال حبس باشد،‌ به ۵ سال حبس در زندان آتیکا محکوم شد، و پس از سه سال حبس با عفو مشروط از زندان آزاد شد و به سفر حج رفت و پس از بازگشت در آتلانتا ساکن شد و مسجد آتلانتا را تاسیس کرد؛ و امام جماعت آن شد. او در این مسجد داستان‌هایی از بردگانی می‌گفت که از آفریقا به آمریکا آورده شده اند ولی در برابر فشار مالکان خود سعی کردند که تمام اعتقاداتشان را حفظ کنند؛‌«اگر بردگان در آن شرایط ایمان خود را نگه داشتند، پس همه باید از آنان پیروی کنند.»؛ او آموزش می‌داد که اختلافی بین شیعیان و سنی‌ها نیست و مردم را به کار، دوری از موادمخدر، دوری از ارتکاب جرم و پایبندی به خانواده تشویق می‌کرد و می‌گفت: «ما از ریشه‌های خود جدا جدا شده ایم، ولی اسلام بار دیگر ما را با آفریقا و دیگر نقاط جهان پیوند داده‌است.».

کمیته ملی
در سال ۱۹۸۳ امام تشکیل مجمع ملی را پیگیری کرد که متشکل از ۳۰ مسجد پیرو جنبش دارالسلام بود،‌ این جنبش در سال ۱۹۶۳ در بروکلین شروع شده‌بود ولی در سال ۱۹۸۰ به دلیل نفاقی که در جنبش نفوذ کرده‌‌بود نامش محو شد.
در سال‌ ۱۹۸۰ با فعالیت‌های مجمع تحت رهبری امام جمیل منطقه‌ی زندگی‌ امام جمیل از هر گونه مواد مخدر، فساد و فحشا پاک شد.
او در سال ۱۹۹۰ به عنوان مشاور شورای مسلمانان آمریکا انتخاب شد.

جنگ برای بوسنی

در سال ۱۹۹۲ انجمن تحت رهبری امام جمیل به گروه نظامیان بوسنی پیوست؛ امام جمیل از جمله کسانی بود که راهپیمایی تاریخی مخالفت با تحریم نظامی بوسنی را در واشنگتن دی سی رهبری می‌کردند،‌ آنها خواستار کمک به مردم بوسنی برای دفاع از خود در برابر صرب‌ها بودند؛ امام حتی در مراسمی رهبران حقوق بشر را دعوت کرد و در آنجا حتی کمدین معروف دیک گرگوی برای ۵۰۰۰۰ هزار مسلمان غیرمسلمان آمریکایی صحبت کرد و این اولین گردهمایی مسلمانان آمریکایی بود که تمام شبکه‌های تلویزیونی آمریکا آن را پوشش دادند.

نمایی از تظاهرات برای بوسنی، که امام جمیل سخنران آن بود.

به محض دعوت برای عضویت در گروه نظامیان بوسنیایی، منشی‌های ۴ سازمان اسلامی شمال آمریکا برای گفتگو و بررسی تشکیل شورای اسلامی شمال آمریکا در کالیفرنیا دور هم جمع شدند، با گذشت یک سال و اندی از دیدار چهار سازمان اسلامی، در سال ۹۵ شورای اسلامی تشکیل شد و عبدالله ادریس علی دبیر شورا شد و پس از او امام جمیل الأمین و امام دبلیودی‌محمد انتخاب شدند.
او در سال ۹۳ تنها کتاب پس از مسلمان شدنش «انقلاب با کتاب: رپ جریان دارد…» را نوشت، او درجایی از کتاب می‌نویسد: «اسلام هدیه‌ای از طرف خداست تا ما مرتبه‌ی خود را از آنچه امروز هستیم و در حال خراب شدنیم، بالاتر ببریم، و به مقامی برسیم که خداوند از ما راضی باشد و پیروزی را به ما اعطا کند.»

پاپوش اول
امام جمیل در آگوست سال ۹۵ به جرم شلیک به مرد جوانی که در همسایگی‌اش بود دستگیر شد، اما مرد جوان بعدها اعتراف کرد که شهادت دروغش به دلیل فشار مسئولین بوده و او اصلا کسی به وی شلیک کرده را ندیده‌است، پس از این ماجرا مرد جوان نه تنها مسلمان شد بلکه به انجمن امام جمیل پیوست.

معاون کلانتر
در سال ۱۹۹۹ امام جمیل در حال رانندگی توسط پلیس منطقه کاب کانتی متوقف شد، آنها با اطلاع از اینکه امام بیمه‌نامه ندارد از او بیمه نامه اش را طلب کردند؛ امام جمیل کیف پولش را باز کرد تا گواهی‌نامه‌اش را ارائه دهد،‌در همین حال پلیس متوجه نشان فلزی داخل کیف او شد؛ نشان افتخاری پلیسی که توسط شهردار شهر آلاباما به دلیل همکاری‌هایش با نیروهای پلیس، به او اعطا شده بود؛ اما نیروهای پلیس این موضوع را به صورتی گزارش کردند که گویی امام‌جمیل از داشتن نشان فلزی سواستفاده کرده و خود را به صورت جعلی نیروی پلیس معرفی کرده است.

در ۱۶مارس سال ۲۰۰۰ در فالتون کانتیِ جورجیا،‌ معاون کلانتر ریکی کینچن و آلدرانون انگلیش به خانه‌ی امام جمیل رفتند تا دستور بازداشت او را به دلیل استفاده غیرقانونی از عنوان پلیس، ابلاغ کنند؛ پس از خرید از روبروی خانه‌ی امام‌جمیل و اطمینان از اینکه کسی در خانه نیست، آن‌ها سوار ماشین شده و مشغول برگشت شدند، اما ناگهان از کنار آنها یک مرسدس بنز مشکی رد شد که به سمت خانه محل زندگی امام‌جمیل حرکت می‌کرد، کینچن که مافوق بود به مرسدس مشکوک شد و مسیر حرکت را عوض کرد تا مرسدس را تعقیب کند،‌ انگلیش به ماشین رسید و از راننده آن خواست که ماشین را متوقف کرده و در حالی که دست‌هایش روی سرش است، از ماشین خارج شود؛ اما راننده در حالی از ماشین خارج شد که با یک اسلحه‌ی ۲۲۳ شروع به شلیک کرد؛ کینچن نیز بر اثر جراحتی که توسط یک تفنگ ۹میلی‌متری ایجاد شده بود در بیمارستان جورجیا درگذشت؛ انگلیش فرار کرد ولی ۴ بار مورد هدف قرار گرفت، با این حال جان سال به در برد و از میان شش تصویری که در بیمارستان به او نشان دادند امام‌جمیل را به عنوان ضارب شناسایی کرد.

مدت کوتاهی پس از این درگیری امام‌جمیل به وایت‌هالِ ایالت آلاباما رفته بود،‌ اما طبق گفته‌های رسمی پس از چهار روز تعیقیب توسط نیروهای مارشال دستگیر شد؛‌ پلیس اعلام کرد که در حالی وی را دستگیر کرده که جلیقه ضدگلوله به تن داشته و یک اسلحه ۲۲۳ و یک تفنگ ۹میلی‌متری در ماشین او پیدا کرده است که با اسلحه‌ِ شلیک شده به ماموران مطابقت می‌کرده، حتی پلیس اعلام کرد که در مرسدس بنز امام‌جمیل آثار گلوله پیدا کرده‌است؛ اما همه‌ی این اظهارات در حالی بود که در تحقیقات اولیه پلیس اعلام کرده بود ضارب مورد هدف قرار گرفته و رد خون او در محل درگیری به جای مانده است، ولی پزشکی قانونی اعلام کرد که امام‌جمیل مجروح نشده است و آن خون نیز متعلق به اون نیست؛ در عین حال امام‌جمیل سابقه از سر گذراندن پاپوش‌های دیگری را هم داشت.

هنگام دستگیری امام‌جمیل سعی کرد که نماینده‌ای قانونی برای دفاع از خود معرفی کند،‌ اما مسئولین حتی اجازه‌ی اختیار کردن وکیل تسخیری را به او ندادند؛‌ و بدون اینکه تاریخ محاکمه مشخص باشد با قاطعیت از حداقل دوسال بازداشت سخن می‌گفتند.

در آوریل سال ۲۰۰۰ پلیس فدرال اعلام کرد که از ۹۲ تا ۹۷ الأمین را در مورد ارتباط با تروریست‌های محلی تا قاچاقچیان اسلحه و آدم‌کش ها زیر نظر داشته است ولی از او هیچ خطایی ندیده است. در جوئن سال ۲۰۰۰ مرد جوانی به نام اوتیس جکسون به قتل معاون کلانتر اعتراف کرد ولی این اعتراف دیر به اطلاع وکلای امام‌جمیل رسید و آن‌ها نتوانستند در دادگاه از این موضوع استفاده کنند، و چندی بعد نیز جکسون اعترافش را پس گرفت. در ۱۹ژانویه سال ۲۰۰۱ دادگاه امام‌جمیل برگزار شد؛ او پیش از اینکه در دادگاه از خود دفاع کند به نماز ایستاد و سپس از خود دفاع کرد. در مارس ۲۰۰۱ یک زندانی از زندان نامه‌ای نوشت که در میان صحبت‌های یکی از مسئولین زندان زمزمه‌هایی از تهدید زندگی امام جمیل شنیده‌است.
در ۲۱ ژانویه شهردار شهر وایت‌هال ایالت آلاباما که از دوستان امام‌جمیل بود با گفتن شهادتین مسلمان شد.

کورسویی در ظلمات

چرا امام جمیل مهم است؟

این سوالی است که پاسخ به آن را جز با مطالعه تاریخ مسلمانان آمریکا و خصوصا مسلمانان سیاه نمی‌توان پاسخ گفت؛ هر روزه افراد زیادی در آمریکای شمالی و آمریکای لاتین مسلمان می‌شوند که با توجه به خواستگاه اسلام و قوانین عدالتخواهانه آن، بخش مهمی از این تازه مسلمانان را سیاهان تشکیل می‌دهند.

حاج شباز، مالکوم ایکس

پیش از یازده سپتامبر اوج فعالیت و نمود جامعه اسلامی آمریکا،‌ دوران حیات شهید حاج شبّاز (مالکوم ایکس) و الیجاه محمد است؛ مالکوم ایکس نیز همچون رپ براون در زندان مسلمان می‌شود و به سازمان ملت اسلام، مهمترین سازمان وقت مسلمان آمریکا می‌پیوندد؛ سازمانی که موسس و مدیر آن سیاه دیگری به نام الیجاه محمد است؛ الیجاه محمد و غالب اعضای ملت اسلام، که همگی سیاه پوست بوده‌اند، اسلام را نه به عنوان یک دین و شریعت بلکه به عنوان یک ایدئولوژی نژادی می‌نگریستند، دینی اختصاصا برای سیاهان که توسط پیامبری که سیاه می‌پنداشتندش به جهان وارد شد؛ در این نگرش محور فعالیت‌های سازمان را نه دین که تقابل با سفیدپوستان و بازپس گیری حقوق سیاهان (خصوصا تا قبل از اصلاح قوانین آمریکا) دنبال می‌شد؛ تا آنجا که شیطان را چشم آبی می‌نامیدند.

اما انحراف ملت اسلام به نژاد پرستی محدود نشد، الیجاه محمد ادعای پیامبر کرد تا آنجا که شروع سخنرانی‌های نیروهای سازمان اینگونه بود: «شهادت می‌دهم که خدایی جز تو نیست و الیجا محمد شریف بنده و راهنمای توست!»؛ و آنچنان از آئین‌های اسلامی به دور بودند که مراسم‌های مذهبی نه در مساجد که در عبادتگاه‌هایی شبیه به کلیسا برگزار می‌شد؛ بعدها الیجا محمد تا آنجا پیش می‌رود که با استناد به تحریفات عهد عتیق درباره‌ی داوود، نوح و لوط علیهم السلام،‌ زنا مرتکب می‌شود و این موضوع با شکایت منشی‌های وی رسانه‌ای می‌شود.

اما اوضاع هنگامی تغییر می‌کند که مالکوم ایکس با رفتن به سفر حج و مشاهده ظاهر اسلام واقعی، آیین‌ها و مساجد و همچنین همزیستی و رابطه خوب نژاد‌های مختلف در مراسم حج در افکار و اعتقادات خود تجدید نظر می‌کند با بازگشت به آمریکا سازمانی جدید تشکیل می‌دهد و برای معرفی اسلام واقعی تلاش می‌کند؛ اما در انتها توسط نیروهای الیجا محمد به شهادت می‌رسد.

مالکوم ایکس در اواخر عمر به دوست قدیمیش الکسی هیلی می‌گوید:

«اما ببین برادر، دلم می‌خواهد بدانی که هر چه بیشتر به حوادثی که در پی هم اتفاق می‌افتد، فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که همه‌اش کار مسلمان‌ها نیست. من آن‌ها را می‌شناسم،‌ و می‌دانم که چه کاری از آن‌ها ساخته است و چه نیست ….»

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.