حسین قرایی – مرحوم محمدرضا آقاسی شاعری بود و هست با دغدغه اسلام نابمحمدی و عدالت علوی. او خودش را خاک پای اهلبیت(ع) میدانست و به همین دلیل خیلی از اشعارش در ذهنها مانده و زمزمه میشود. شیدایی او به عرفان شیعی در اندیشه و شعرش هویداست. در سالگرد کوچ شاعر قلندر گفتوگوی ما با غلامرضا آقاسی فرزند او درباره سلوک پدر را میخوانید.
آقای آقاسی! از خودتان بگویید؟
غلامرضا آقاسی متولد ۱۳۶۶
غلامرضا و نام پدرتان هم محمدرضا.
اخوی کوچکم هم علیرضاست. همهمان میخواهیم یک طوری خودمان را به امام رضا(ع) وصل کنیم.
الان از درگذشت پدر ۹ سال میگذرد.
بله، ۹سال گذشت.
در این ۹ سال رفتن مردی که به نظر من «رسانه شعر» بوده چقدر برای پسرش سخت بوده؟
من یک روز به پدرم گفتم آدم هرچقدر سنش بالاتر میرود به پدر و مادرش بینیازتر میشود. شما الان زیاد نیاز به پدر و مادرتان ندارید. پدر گفت نه اتفاقا برعکس است، تو الان نمیدانی ولی سنت که بالاتر برود متوجه میشوی. الان میفهمم که بله هرچقدر سن آدم بالاتر برود نیاز آدم به پدر و مادرش بیشتر میشود. من امروز خودم را به پدرم نیازمندتر از دیروز میبینم.
آمدن نام مرحوم محمدرضا آقاسی چه واژههایی را به ذهن شما متبادر میکند؟
اگر بخواهیم از باب محمدرضا آقاسی نگاه کنیم رابطه من و حاجی بیشتر رفاقتی بود تا پدر و پسری و خود حاجی هم این را میگفت که ما اول رفیقیم بعد پدر و پسر و حقیقتا هم همینطور بود. الان هم نمیدانم که بیشتر نیازمند رفاقت پدرم هستم یا بیشتر نیازمند خود پدرم!
در سفرها و این طرف و آن طرف رفتنها همراه پدر بودید؟
بله! بیشتر مواقع همراه او بودم.
چه حالی داشتی از اینکه با پدری هستی با موهای بلند، پیراهن روی شلوار و گاهی اوقات پاشنه کفش خوابیده؟ این پدر شاعر برای تو باعث افتخار بود یا نه، تصویرهای دیگری هم برای شما داشت؟
باعث افتخار که قطعا بود. اولا که من تصاویری که از آن موقع دارم، برجستهترین تصویر همان ازدحام بعد از برنامه دور حاجی است، یعنی همیشه جمعیت دور حاجی جمع میشدند و حلقه میزدند که من خودم دور میماندم.
با ناصر فیض صحبت میکردیم گفتم نظرت راجع به آقاسی چیست؟ گفت: هر شاعری که همراه آقاسی جاهای مختلف میرفت بیچاره میشد. گفتم: چرا؟ گفت: چون اصلا آن شاعر دیگر دیده نمیشد. ازدحام و شلوغی دور آقاسی هم مثالزدنی بود که ناصر فیض و مصطفی محدثی خراسانی و خیلیهای دیگر خاطرات عجیب و غریبی از این اجتماعات دارند. شما که خودتان همراه پدر بودید این حرفها را تایید میکنید یا خیر؟
بله! تایید میکنم. ضمنا بیشتر جاهایی که حاجی میرفت غیرخودش هیچ شاعری آنجا نبود که بخواهیم الان از این دید به این مساله نگاه کنیم و دلیلش را پیدا کنیم. چون خیلی جاها اصلا جای شاعران نبود مثلا در مسجد که یادواره شهدا برگزار میشود قبل از آقاسی اصلا جای شاعر نبود یعنی هیچ شاعری خودش را در این جایگاه نمیدید که برود در یادواره شهدا شعر بخواند. اگر اغراق نباشد، بگویم تا قبل از آقاسی، شعر مخصوص جشنوارهها و کنگرهها بود. اگر امروز میبینیم حضور شعر در خیلی جاها پررنگ است به نظر من بخش عمدهای از آن مدیون آقاسی است.
میدانید که مرحوم آقاسی یکی از شاگردان یوسفعلی میرشکاک بوده، با آقای میرشکاک در یک جلسه صحبت میکردیم، ایشان میگفت آن زمان که آقاسی میآمد حوزه هنری و در کلاسها شرکت میکرد یک عده میگفتند چرا ایشان را تحویل میگیری؟! این اصلا بلد نیست شعر بگوید و من میگفتم روزی میآید که آقاسی را از من که معلمش هستم بیشتر بشناسند. خود شما هم به جلسات میرشکاک میروید، میخواستم ببینم نظرتان راجع به ارتباط آقاسی و میرشکاک چیست؟
آن سالها یعنی حدود ۷۰ تا ۷۲ چیزهایی که میرشکاک در مقالاتش مینوشت آقاسی در قالب شعر برای مردم میخواند.
یعنی در آینه شعر آقاسی صحبتهای سنگین میرشکاک دیده میشد؟
بله! «آینه در آینه تکثیر شد». من، آقاسی و میرشکاک را دو آینه میبینم که جلوی هم نشسته بودند و باعث تکثیر و اثربخشی بیشتر هم شدند.
اشتراک این دو چیست؟
یکی از بزرگترین اشتراکات این دو عدالتخواهی آنهاست. ما اگر به نظام اسلامی دلبستگی داشته باشیم وقتی یک جایی در آن نقصی ببینیم دلمان میسوزد و ناراحت میشویم. وقتی میبینی جایی دچار انحراف شده و این انحراف ویرانکننده است آن وقت احساس میکنی باید اعتراض کنی و حرفت را بزنی. آقای میرشکاک این خصلت را دارد. آقاسی هم همین خصلت را داشت.
یعنی همین قضایاست که مرحوم آقاسی در یک برههای میگفت: مسلماننمایان تکنوکرات، رهاوردتان چیست جز منکرات؟ یا آنجا که میگوید: جان مولا حرف حق را گوش کن / شمع بیتالمال را خاموش کن.
بله! مثلا جایی دیگر میگوید:
بنگر سکههای رایج را
وصفآرایی خوارج را
عدهای دچار نفس دینگریزیاند
عدهای در انتشار دینستیزیاند
عدهای به تور غربیان چو ماهیاند
عدهای به فکر تخت پادشاهیاند
عقل را به آخور رفاه میبرند
عشق را به اوج پرتگاه میبرند
عرصه هنر مجال قول و قیل و قال
شهوت و فساد و هرج و مرج و ابتذال
موریانهها چه موذیانه میجوند
ریشههای چارچوب انقلاب را
این حرف حرف دیروز بود، حرف امروز و حرف فردا هم هست همانطور که حرف صدر اسلام هم بوده.
البته، وقتی کسی این حرفها را میزند آن هم یک شاعر هنرمند باید خیلی هزینه بپردازد.
بله! آقاسی هزینهاش را پرداخت و هنوز هم ما داریم هزینهاش را میپردازیم، در واقع خود حاجی دارد میپردازد.
ببینید! در این مملکت این همه جشنواره هنری، ادبی و فرهنگی به انواع و اقسام و اسمهای مختلف برگزار میشود، در یکی از آنها اسمی از آقاسی برده میشود؟! مردم کوچه و بازار هم هیچ تاثیری از این همایشها نمیگیرند. چرا اسمی از آقاسی برده نمیشود؟ این همان تاوانی است که آقاسی هنوز هم دارد میپردازد.
کتابهایش را دولت چاپ نمیکند، توزیع نمیکند. وزارت ارشاد مجوز نمیدهد و نمیخرد!
کتابهایش را که شما چاپ کردید!
بله! ما چاپ کردیم، وقتی یک وزیر ارشادی به من میگوید آقاسی شاعر ملی است و ما نمیتوانیم جلوی مردم را برای تکثیر سیدی بگیریم. اگر ملی است که بیایید آثارش را هم چاپ کنید. چرا چاپ نمیکنند؟ وقتی کاری با نیت خیر جلو نرود نتیجه نمیدهد. آقایان با بودجههای هنگفت فکر میکنند دارند کار فرهنگی میکنند، بعد میگویند چرا اثر نمیکند؟ چون کسانی که پیمانکار آقایان برای کار فرهنگی هستند به کاری که میکنند معتقد نیستند. اگر میبینید که یک شعر روان و ساده به دل مردم مینشیند مطمئن باشید دلیلش تکنیک و فن شاعرانه نیست بلکه آن سلوک خود شاعر است که حامی اصلی شعر است مثل این شعر:
خبر آمد خبری در راه است / سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید / پرده از چهره گشاید شاید
کتابهای مرحوم آقاسی را چطور چاپ کردید؟ تا آنجا که من خاطرم هست یک کتاب از ایشان چاپ کردید به نام «حق نمک»، یکی دیگر هم «بر مدار عشق» که تقریبا دیوان کامل آقاسی بود و یکی دیگر که اخیرا انتشارات تجلی مهر چاپ کرده به نام «شیعهنامه».
«حق نمک» سال ۸۸ وسط همان درگیریها چاپ شد. اولا که هیچکس نیامد سراغ ما که بگوید ما این شعرها را چاپ میکنیم.
تیراژش هم ۱۰ هزارتا بود، درست است؟
صدهزارتا بود که ما ۱۰ هزارتای آن را چاپ کردیم. این برای زمانی است که طرح کتابخوانی در اتوبوس و مترو مطرح بود، ما با همان قطع و اندازه چاپ کردیم.
به همه هم نامه زدم، یعنی از وزیر ارشاد و رئیسجمهور و معاون رئیسجمهور گرفته تا افراد دیگر نامه زدم که آقا این کتاب در تبیین جایگاه ولایت فقیه چاپ شده، الان جوان مملکت ما در فضای فتنه نیاز دارد که این را بخواند چون خیلی از کسانی که ریختند توی خیابان و شعار میدادند حقیقتا نمیدانستند به کدام راه دارند میروند. «حق نمک» که چاپ شد به همه مسؤولان نامه زدیم، یک نسخه از آن را هم نخریدند هیچ! اصلا نگفتند یکی را بفرستید ببینیم چی هست؟ هر وقت هم که نمایشگاه کتاب دایر میشود همه شعار میدهند که بله! باید فرهنگ کتابخوانی در جامعه رواج پیدا کند. باید پرسید فلان مسؤول! مگر خودت کتابخوان هستی که این حرف را میزنی؟
پس «حق نمک» از طرف مسؤولان خریداری نشد؟!
نه! حتی یک جلد هم خریداری نشد.
استقبال مردم چطور بود؟
ما این کتاب را برای مردم چاپ نکرده بودیم. کتاب پالتویی برای توزیع دولتی بود ولی «بر مدار عشق» که ما ۳ بار چاپ کردیم و هر چاپ هم ۵ هزار تا تیراژ داشت، هر چاپ ظرف یک سال تمام شد و استقبال خوبی هم از آن شد.
خودتان هزینههای چاپ و پخش را پرداختید؟
بله! خودم چاپ میکردم و اخویام علیرضا هم مسؤول توزیعش بود.
کتاب بعدی «شیعهنامه» بود؟
«شیعهنامه» را پارسال چاپ کردیم ولی ما این مشکل همیشگی را داریم که سیستم توزیع نداریم. با هر انتشاراتی که صحبت میکردیم برای چاپ، شعرها را بالا و پایین میکردند. ما هم نمیتوانستیم این را قبول کنیم. خودمان هم که چاپ کردیم مشکل توزیع داشتیم.
«شیعهنامه» چند چاپ رفت؟
چاپ اولش ۵ هزار تیراژ داشت که هنوز در همان چاپ اول است. ما سیستم توزیع نداریم و توزیع ما تلفنی است یعنی طرف با شماره پشت جلد تماس میگیرد و فرضا میگوید من یک جلد میخواهم برای گیلان.
یعنی کسی به شما در توزیع کمک نمیکند؟
کمک که یک طرف قضیه است، کاش اذیت نکنند!
«بر مدار عشق» همان ۳ بار چاپ شد؟
بله! سه بار چاپ شد. چاپ چهارم چون قیمت کتاب گران تمام میشد؛ با توجه به اینکه ۴۰۰ صفحه بود و قطع وزیری و کاغذ هم گران شده بود هزینه هر جلدش تقریبا ۱۲،۱۳ هزار تومان تمام میشد تا به دست مشتری برسد بنابراین ما دیگر آن را چاپ نکردیم.
من خیلی از دانشگاهیان را میشناسم که دنبال سندی از اشعار هستند که راجع به نقد شعر آقاسی مقاله بنویسند. متاسفانه شما با چاپ نکردن این آثار دست آنها را خالی میگذارید.
دست ما را چه کسی پر کند؟ ببینید! شما یک کارگردان را در نظر بگیرید، اولا که چند میلیارد پول به او میدهند میگویند فلان فیلم را بساز، بعد که فیلم را ساخت کلی تقدیر و تشکر و دوباره پول میلیاردی به او میدهند، پول فروش را هم که دارد. ولی شعر که هنر اصیل این مملکت است به آن توجه نمیشود. ما راه را گم کردهایم، فکر میکنیم اگر در سینما زور بزنیم به یک جایی میرسیم.
البته بحثشعر با سینما متفاوت است. بله! شعر ثروت ملی است و مثل چاه نفت ارزش دارد ولی این باید اول برای مسؤولان و سیاستگذاران فرهنگی خوب تبیین شود.
چطور برای مسؤولان تبیین شود. کو گوش مسؤولی که بشنود؟
من خاطرم هست یک بار صوت مرحوم آقاسی را شنیدم که ایشان در مجلس ختم «ابوالفضل سپهر» میگفت تو که عاقبت به خیر شدی. نکته جالب توجه برای من این بود که میگفت من از هیچ مسؤول فرهنگی نمیخواهم بیاید زیر تابوت مرا بگیرد.
بله! حاجی آنجا میگوید بعد از مرگم راضی نیستم هیچکس زیر تابوتم را بگیرد، بالاخص مسؤولان فرهنگی! هر جا مرُدم همانجا دفنم کنید، اگر هم نه که شهرداری میآید یک فکری به حالم میکند.
روی چه حسابی این حرف را زده بود؟ مثل اینکه خیلی اذیت شده بود.
بله! اذیت یک حدش زیاد مهم نیست اما کارهایی که مدیران فرهنگی با حاجی میکردند از حد گذشته بود. قصه حوزه هنری و ارشاد و …. آقای مسجدجامعی وزیر ارشاد بود به شعر حاجی مجوز ندادند.
به کدام شعر؟
شعری که میگوید:
گفت با من نکته دانی اهل دل
کی خدا گنجد درون آب و گل
خانه حق چارچوبی تنگ نیست
حج همین گردش به دور سنگ نیست
حج حجامت میکند ارواح را
پاک میسازد ز دل اشباح را
و الی آخر. به این مجوز ندادند. همزمان با این موضوع، یک آلبوم با مجوز وزارت ارشاد بیرون آمد که «دو تا پرنده با هم صحبت میکردند، یکی از آنها به دیگری میگفت اگر میخواهی من یارت بشم باید بزاری سوارت بشم.» این خون به جگرکردنها یکی دو تا نبود. گاهی میگفتند آقاسی درویش است. گاهی میگفتند آقاسی معتاد است. گاهی میگفتند آقاسی ضدانقلاب و ضدولایت فقیه و مرتد و کافر است. بهخاطر اینکه میترسیدند. چرا میترسیدند؟ چون حاجی میگفت:
جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیتالمال را خاموش کن
چون مثلا وزیری که از اول انقلاب تا حالا کارمند دولت بوده چطور خانهاش چند میلیارد قیمت دارد!
در تلویزیون هم نه اجازه میگیرند، نه تصویرش را نشان میدهند و نه حتی اسمش را درست مینویسند. ما چند بار به چندین نفر در صدا و سیما گفتیم که آقای «آقاسی» با «ق» است چرا درست نمینویسید؟ چرا تصویرش را پخش نمیکنید؟ مگر شرک است؟ مگر کفر است؟
الان که تلویزیون همه چیز را دارد پخش میکند. اینها خون به جگرکردن است. این خون به جگرکردن به کجا میرسد؟ به اینجا میرسد که آقاسی در ۴۶ سالگی میگوید بگذار برویم آنطرف راحتتریم و تا لحظه آخر هم البته شمشیر را از دستش نینداخت.
البته من یک بار دیدم که آقاسی برای شهدا شعر میخواند. سالها پیش بود. بگذریم، جایی میگفتند در شیراز به او گفتهاند مویش را کوتاه کند.
شیراز یک بنده خدایی به حاجی گفته بود اگر موهایت را کوتاه کنی و ریشهایت را بزنی من در شیراز به تو خانه میدهم. حاجی هم گفته بود ما برای شما مو بلند نکردهایم، بهخاطر خانه هم مو کوتاه نمیکنیم!
راجعبه فضای انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ هم قبلا برایم گفته بودید. میشود آن را تکرار کنید تا مخاطبان بیشتر با اندیشه آقاسی آشنا شوند؟
سال ۸۴ یکی از کاندیداهای ریاستجمهوری به حاجی گفته بود بیا در جلسات تبلیغاتی ما فقط شعر بخوان ما هم فلان مقدار زمین در فلان جای تهران به تو میدهیم و پول هم میدهیم. حاجی گفته بود قیمتها را مولایمان تعیین میکند شما اشتباه آمدید. هیچوقت هم در انتخابات موضع علنی نگرفت.
تحتالشعاع انتخابات قرار نمیگرفت؟
برای آگاهکردن مردم مثلا جایی میگوید:
به هر دینی که هستی اهل دل باش
گر استقلال خواهی مستقل باش
چهها کردند احزاب سیاسی
به غیر از نقض قانون اساسی
راستی آقا غلامرضا! از فروش سیدیهای آقای آقاسی چیزی هم به جیب شما میرود؟
حالا بحثمالیاش یک طرف که چیزی برای ما ندارد! اما اجازه هم نمیگیرند برای تکثیر و پخش اینها. ساختار وزارت ارشاد طوری است که بیشتر به حمایت از فیلمها میپردازد!
با توجه به اینکه گفتید بعضیها میگفتند آقاسی ضدولایت فقیه است و این مسائل؛ بعد از وفات ایشان آقاپیام خیلی جالبی دادند. پس معلوم میشود حرف اینها با دیدگاه رهبری تناقض داشته است.
بله! اینها چون نمیتوانستند ببینند یک نفر آمده نه دانشگاه رفته و نه در حزب و دستهای است ولی بین مردم گل کرده و مردم برای اینکه شعر آقاسی را بشنوند ۱۴ ساعت در مسجد منتظر مینشینند، با او این برخورد را میکردند.
بیراه نیست. در این مصاحبه یک مقداری راجعبه خودت و فعالیتهای خودت هم برایمان بگو. تا آنجایی که من خبر دارم شاعر هستید.
بله! شعر هم میگویم.
از شاعران معاصر کارهای چه کسانی را میخوانید؟
از شاعران معاصر زیادند. آقای سیار، مهدینژاد، حبیبیکسبی، عرفانپور و کسانی از جنس همین جماعت که رگههای عصیان در شعرشان وجود دارد.
شنیدم که خودت هر ساله دست بالا میزنی و در بهشت زهرا(س) برای پدر برنامه برگزار میکنی. درست است؟
بله! این کوچکترین کاری است که میتوانم انجام بدهم.
برای پدر شعر گفتید؟
کسی برای خودش که شعر نمیگوید![خنده]
دوست دارم با یک شعر راجع به پدرتان تمام کنیم.
نوای نای رفیقان ز بس بدآهنگ است
محیط و حوصلهام همچو نای نی تنگ است
هنوز ناله زنجیر همصدای من است
هزار تاول خونین به دست و پای من است
سپاس به خاطر مصاحبه!تلخ و شیرین بود.