ابوالقاسم طالبی کارگردان «قلادههای طلا» گفتوگویی با نشریه رمز عبور درباره رهبر معظم انقلاب انجام داده است که مشروح آن در ادامه میآید:
با وجود 16 سال سابقه مطبوعاتی، چندان اهل گفتوگو با رسانهها نیست و بعد از اکران «قلادههای طلا» هم به ندرت در رسانهها ظهور و بروز داشته است. اما به قول خودش ما دست گذاشته بودیم روی نقطه ضعفش. چنان که میگفت: «یک هفتهای بود با خودم درگیر بودم و تزلزل داشتم بالاخره حرف بزنم یا نزنم، چون مطمئن نبودم در آن «من» مطرح نشود و خالص باشد، اما این را میدانستم که باید برای شکر نعمت وجود حضرت رهبری حرف بزنم.» اما حرفهای «طالبی» خیلی فراتر از حرفهای همیشگی چنین گفتوگوهایی بود. حرفهایی آنچنان صریح که راستش را بخواهید، اصلاً انتظار شنیدنش را از یک سینماگر 53 ساله نداشتیم. چنان که شاید شنیدن چنین حرفهایی با این درجه از صراحت از زبان سیاسیون غیرمحافظهکار نیز کمی غیرمنتظره باشد. اما «ابوالقاسم طالبی» در این گفتوگو همان قدر صریح و پرانگیزه بود که پشت دوربین «قلادههای طلا». تا جایی که میگفت: «دوست دارم وقتی راجع به رهبری حرف میزنم، دشمنان ناراحت شوند و به من چیزی بگویند و از غیظ دندانهایشان را به هم فشار بدهند و بگویند دوباره این بابا حرف زد و به آنها بگویم: «مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ.»(1) هیچ چیز دیگری هم برایم مهم نیست.» توضیح بیشتری نمیدهم جز این که شما را دعوت میکنم به خواندن یکی از صریحترین گفتوگوهای مطبوعاتی یک سینماگر در سالهای اخیر:
امسال بیست و پنجمین سالگرد زعامت مقام معظم رهبری است؛ ما البته در این گفتوگو نمیخواهیم از کرامات ایشان و مقولههایی از این دست حرف بزنیم، بلکه میخواهیم در حیطه فرهنگ مروری بر استراتژیهای ایشان و اتفاقاتی که افتاده، داشته باشیم. چون تحلیل دقیق در این مورد کم صورت گرفته.
طالبی: به نام خدایی که حضرات خمینی و خامنهای را به امت اسلام هدیه داد. ببینید ایشان به دلیل اخلاقی که دارند که منطبق بر سیره حضرات ائمه(ع) است (البته خود حضرت امام (سلامالله علیه) هم همین طور بودند) دوست ندارند کسی از ایشان تعریف و تمجید کند. اگر در حضور حضرت رهبری تعریف ایشان را بگویید، عصبانی و ناراحت میشوند. این شیوه، مشقی و تعارف هم نیست. ایشان واقعاً خودشان را ساخته و از منیت خود گذشتهاند.
انسان وقتی به حضرت الله وصل میشود، او را که مطرح میکنند، ناراحت میشود و میگوید شما دارید چیزهایی را که خدا انجام داده پای من مینویسید و این شرک بزرگی است و از شرک عصبانی میشوند. در غیر از محضر ایشان هم کسی خیلی جرأت نمیکند از این کراماتی که شما گفتید نمیخواهید از آن حرف بزنید، چیزی بگوید. دشمنان هم از این موقعیت سوءاستفاده میکنند و غیر از ترور فیزیکی، ایشان را ترور فرهنگی هم کرده و مطالبی را گفتهاند که واقعیت ندارد. البته مردم به ایشان عشق میورزند و فرزانگان هم ایشان را میشناسند، ولی بالاخره ما هم وظیفهای داریم.
به همین دلیل هم هست که در حوزه سینما در تمام این سالها نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند؟
طالبی: اگر سؤال کنید سینما در مورد ایشان و ولایت فقیه چقدر کار کرده است، دستهایمان را کاملاً بالا میبریم و میگوییم نه در سینما، نه در سیما، نه در تئاتر، هیچ کار جدیای نه درباره امام(ره) که بزرگترین انقلاب معاصر را به سرانجام رساندند و به اعتراف دوست و دشمن رهبر بسیار بزرگی بودند و نه درباره جانشین صالح ایشان انجام نگرفته است.
این کوتاهی چند دلیل هم دارد. یکی عظمت خود سوژههاست و دیگر این که خود آنها بشدت از این که مطرح شوند، استنکاف میکردند و میکنند. حضرت امام(ره) تا زنده بودند، حتی اجازه ندادند عکس ایشان روی اسکناس چاپ شود. میگفتند عکس مردم را چاپ کنید. یک بار هم که بقیه اصرار کردند و نامه نوشتند، جواب دادند که عکس شهید مدرس را بیندازید. بعضیها دوست دارند همه جا باشند و دیده شوند و عکسشان همه جا باشد و بگویند ما همه جا بودهایم و اصلاً ما اول بودیم و بقیه دنبال ما بودند؛ حتی امام(ره) دنبال ما بود و از این منیتها. ولی برخلاف آنها، رهبران الهی و کسانی که رهبری واقعی انقلاب عظیم اسلامی ما را در دست داشتند، این طور نیستند. برای همین واقعاً نشده است که درباره آنان کار کنیم، یعنی تمام تقصیرها هم به گردن سینما، تلویزیون و… هم نیست.
چرا شما هیچ وقت فیلمی درباره حضرت امام(ره) یا مقام معظم رهبری کار نکردید؟
طالبی: باید عرض کنم که سالها پیش تصمیم گرفتم یک فیلم راجع به ایشان بسازم و اسمش را گذاشتم «رهبر ارکستر»؛ البته ابتدا قصدم ساختن فیلمی راجع به ترور ایشان بود و اسمش را گذاشته بودم «کوثر» ولی بعد وقتی آقای «ستار اورکی»-آهنگساز و موسیقیدان- ماجرایی را که برای مرحوم «بابک بیات» اتفاق افتاده بود، برایم تعریف کرد، من بر اساس آن، فیلمنامهام را تغییر دادم و قصهای به نام «رهبر ارکستر» نوشتم و تصمیم گرفتم آن را بسازم. خب آقای «اورکی» شاگرد بسیار نزدیک مرحوم «بابک بیات» و تا آخرین لحظه زندگی هم در کنار ایشان بود…
ماجرای آقای «بیات» چه بود که شما بر اساس آن فیلمنامه را تغییر دادید؟
طالبی: مرحوم بیات بعد از این که موسیقی سریال «ولایت عشق» [امام رضا(ع)] را در ایران میسازد، به دلایلی از اینجا زده میشود و به کانادا میرود. طبیعی است که آنجا خوانندههای لسآنجلسی سراغ او بروند و آقای بیات هم برای آنها موسیقی میسازد. اما بعد از چند وقت اداره مالیات کانادا سراغ او میآید و میگوید مالیات این موسیقیها را بدهید. آقای «بیات» میگوید من بابت این کارها هنوز پولی نگرفتهام. میگویند ما در اینجا این حرفها را نداریم و نهایتاً او را به زندان میبرند و در آنجا به شکل بدی تحقیر میشود.
بالاخره به هر شکلی بود، برای او مرخصی میگیرند که برود پول جور کند و چون کارهایی هم علیه انقلاب ساخته بود، دوستانش به او میگویند اگر به ایران بروی، دستگیر میشوی. اما آقای بیات به قدری از آنجا دلزده بوده که تصمیم میگیرد با وجود این به ایران برگردد. ظاهراً ایشان هم کسی را داشته که به حضرت رهبری نزدیک بوده. به هر حال آقای بیات برمیگردد و مطمئن بوده که دستگیر میشود.
حضرت آقا هنرشناس هستند و به احترام موسیقیای که مرحوم بیات برای حضرت امام رضا(ع) ساخته بود، او را بخشیدند و از فرودگاه تا در خانهاش اسکورت شد. او تصور میکرد دستگیر شده و دارند او را به زندان میبرند، اما وسط راه متوجه میشود موضوع چیست و فرو میریزد. به خود من که او را در دفتر آقای اورکی دیدم، گفت دوست دارم برای حضرت آقا یک سمفونی بسازم. بعد که موضوع را از آقای اورکی سؤال کردم، ایشان گفت چنین ماجرایی اتفاق افتاده است و نامهاش را دیدهام، ولی خود من نامهاش را ندیدهام، لذا نمیدانم. با بیت هم صحبت کردم. نه تأیید کردند و نه تکذیب. میگفتند این چیزی است که خود آقا میدانند و ما نمیدانیم. لذا تا تأیید حضرت رهبری نمیشد کاری کرد.
چه اتفاقی افتاد که این فیلمنامه تبدیل به فیلم نشد؟
طالبی: 8-7 سالی است که میخواهم، اما هنوز موفق نشدهام این فیلم را بسازم. دلیلش همینهایی است که میگویم. اول این که خود حضرت آقا چندان مایل نیستند برای زندگی و شخصیت ایشان به عنوان آقاسید علی آقای خامنهای فیلمی ساخته شود. ضمن این که به هر حال کار کردن درباره ایشان حساسیتهای زیادی دارد. سوای این که اصل همین قضیه هم باید توسط دفتر ایشان تأیید شود.
چرا عنوان فیلمنامه را گذاشته بودید «رهبر ارکستر»؟
طالبی: به خاطر این که حضرت آقا واقعاً مثل رهبر یک ارکستر بزرگ به پهنای همه امت اسلام، هم سازهایی را که از این سو و آن سو نواخته میشوند، میشناسند، هم جریانها و جناحهای مذهبی و غیرمذهبی را خوب میشناسند و هر کسی که فالش بزند، خیلی خوب متوجه میشوند هیچ نوازندهای نمیتواند سر یک رهبر ارکستر کارکشته و بزرگ کلاه بگذارد، چون او تمام سازها را میشناسد و خیلی از آنها را خودش میتواند بنوازد و بهنوعی هماهنگکننده ارکستر هم هست. تمام تلاشهای یک رهبر هم در این جهت است که همه سازها باشند، چون هرچه سازها و نوازندهها بیشتر باشند، عظمت ارکستر هم بیشتر خواهد شد. ولی قاعده نوازندگی در ارکستر این است که همه باید ملودی را که هماهنگ شده است بنوازند، نه این که هر کسی ساز خودش را بزند، چون آن وقت دیگر ارکستری وجود ندارد. خیلیها دوست دارند ساز خودشان را بزنند. بعضیها هم احتمالاً در حمام خواندهاند و تصور میکنند صدایشان خیلی خوب است. شاید هم واقعاً صدای خوبی داشته باشند، ولی صدای خوبی که با ارکستر هماهنگ نباشد، وقتی وسط سمفونی بالا برود، گوشخراش و انکرالاصوات میشود. حضرت آقا معمولاً تا سازی از حیز انتفاع نیفتد، تمام تلاششان این است که آن را حفظ کنند تا ساز و نوزاندهاش از نوا نیفتند.
حالا تعبیر ما ساز است، تعبیر خود ایشان این است که نمیخواهیم هیچ کسی را از قطار انقلاب پیاده کنیم و میخواهیم همه سوار این قطار باشند. خلاصه تعبیر حقیر در چارچوب این فیلمنامه این است که در ارکستری که رهبریاش با حضرت آقاست، ایشان سعی دارند همه سازها باشند.
دوست داریم تحلیل ابوالقاسم طالبی به عنوان یک فیلمساز سیاسی را هم در مورد انتخاب رهبری بشنویم. پیگیر وقایع بودید؟ خیلی کم پیش آمده یک کارگردان در مورد این موضوعات صحبت کند.
طالبی: پیگیر مریضی حضرت امام بودم و شب چهاردهم خرداد آخرین سکانس فیلم 16 میلیمتری را تمام کردم که خبر آمد حال حضرت امام(ره) وخیم است. البته بد نیست یک نویسنده سینما هم راجع به این قضایا حرف بزند. پس با اجازه میرویم کمی عقبتر از این انتخاب درخشان. همان موقعی که قضیه آقای منتظری در کشور اتفاق افتاد، جنگ بود و فضای جنگ هم ایجاب میکرد فضای خبری بسته باشد. اینترنت هم نبود و فقط تلکس بود که فقط بعضیها به تلکس دسترسی داشتند.
در کتاب چهار جلدی خاطرات آقای «ریشهری» و در کتاب «سنجه انصاف» هست که آقای «محمدی گیلانی» که قاضی شرع بود و خدا حفظشان کند و شفایشان بدهد، خدمت حضرت امام(ره) میرود و میگوید من از شاگردان آقای «منتظری» بودهام. آدم خوبی است، ولی به درد رهبری نمیخورد. ضمناً نگویید من گفتهام چون از سرنوشتی شبیه به عاقبت آقای «شمسآبادی» میترسم. امام(ره) میخندند و میفرمایند مطمئن باش به کسی نمیگویم. شما برو به آقای «هاشمی» بگو بیاید. خود آقای «گیلانی» میگوید بعداً پیگیری کردم و آقای «هاشمی» گفت امام(ره) به من گفت، ولی من گفتم این که نمیشود. ما اعلام کردیم بهتر است شما در خبرگان دخالت نکنید و بگذارید خبرگان کارش را بکند.
آقای هاشمی اخیراً در مصاحبهای در همین مورد گفته به حضرت امام گفتم کاری است که شده.
طالبی: بنده قریب به مضمون عرض کردم. ببینید حضرت امام(ره) هیچ وقت در مورد قائممقام رهبری به تبریکها جواب ندادند و یکی از سؤالات بزرگ همین بود که چرا امام(ره) عکسالعمل نشان نمیدهند. اگر صحیفه امام(ره) را مطالعه کنید، میبینید که ایشان به تبریک عید و… و سران کشورها و افراد زیادی پاسخ دادهاند. حتی همین شعر مشهور «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» را پای تبریک شهید ستاری و روی همان کاغذ نوشتهاند. اما در مورد قائممقام رهبری به تبریکها جواب ندادند.
خلاصه در مورد رهبری عدهای پیش حضرت امام(ره) میروند و سعی میکنند به ایشان بقبولانند که اگر «منتظری» نباشد، ما مشکل پیدا میکنیم. حضرت امام(ره) حدود شاید بیش از پنج بار بر فقاهت و صلاحیت حضرت آقا تأکید میکنند و بعد هم میگویند چرا نمیفهمید که ایشان هست؟ این را افراد مختلفی گفتهاند. امام حداقل پنج بار- و شاید بیش از پنج بار- در حضور عروس گرامیشان خانم دکتر طباطبایی همسر حاج احمد آقا و همسرشان، آیتالله مشکینی، آیتالله امینی، آقای هاشمی رفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی، مرحوم آقای خلخالی، میرحسین موسوی، آیتالله گیلانی و… ـ این را گفته بودند و حتی در حضور آدمهای مختلفی هم که در این اواخر به ایشان مراجعه میکردند، صریح اسم رهبر آینده را هم میبردند و لذا حاج احمد آقا میگفت: «بر خود واجب میدانم پشتیبان رهبری باشم.» جالب است بدانیم امام(ره) این مطلب را چند بار فقط در حضور میرحسین موسوی گفتند، یعنی او بیشتر از خیلیها این حرف را از امام شنیده است.
خب این امام(ره) کیست که بر صلاحیت و فقاهت حضرت آقا تأکید دارند؟ مقداری برای نسل امروز عرض میکنیم. امام بشدت تیزهوش بودند و نبوغ عجیبی داشتند. واقعاً انگار آینده را میدیدند. نمونههای مختلفی را میشود مثال زد؛ از سقوط شاه تا سقوط شوروی و پیشبینی نابودی کمونیست تا همین قضیه رهبری حضرت آقا و عزل منتظری. همان روزی که حضرت امام آن نامه مشهور (6/1/68) را به آقای منتظری نوشتند، به ایشان گفتند دیگر چیزی به من ننویس، ولی میدانم شما چیزهایی خواهی نوشت که آخرتت را خراب میکند که همین کار را هم کرد. آخرین کارش هم این بود که خاطراتش را نوشت و به حاج احمد آقا، آقای ریشهری، حضرت امام(ره)، رهبری و… تهمت زد. فکرش را بکنید که یک آدم ممکن است به چه حدی از سقوط برسد و امام(ره) این را پیشبینی کرد. لازم نیست شما حتماً در مورد مکاشفات روحی، نظری، شهودی و نور حضرتی و علم لدنی پنج تا کتاب خوانده باشید تا متوجه شوید چه کسی صاحب این کرامات است، چه کسی صاحب آن نیست. کافی است انقلاب اسلامی و حرکات و سخنان و تصمیمگیری امام(ره) را در مقاطع مختلف مطالعه کنید. مکاشفاتی را که آمیرزاجواد آقای ملکی در «لقاءالله» یا آخوند نخودکی در کتاب «نشان از بینشانها» بیان میکنند، ما بارها و بارها با چشم سر در تصمیمات و سخنان و اعمال حضرت امام(ره) مشاهده کردیم. البته خود ایشان هیچ گاه نگفتند مکاشفه است، کس دیگری هم نگفته است، ولی بعضی تصمیماتشان ظرایفی از حضرتشان دیده شد که خیلی عادی نیست.
مثلاً در مورد اشاره ایشان برای انتخاب رهبری چه ظرایفی وجود دارد؟
طالبی: امام(ره) کسی بود که ولایت فقیه را در عصر حاضر و برای حکومتداری بیان فرمود. علمای واقعی میگویند از زمان حضرت امام عسکری(ع) که این اصل نوشته شد، تاکنون فقیهی نیست که به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد، البته به عناوین مختلف بیان کردهاند و در میزان اختیارات اختلاف دارند، اما حضرت امام(ره) در سال 48 بحث ولایت فقیه را خیلی جدی در نجف مطرح کردند. قبل از آن هم گمانم در کتاب «قضا» در باب اختیارات فقیه شرحی دادهاند، بنابراین ایشان میداند که وقتی دارد میگوید فلانی میتواند ولی فقیه شود، یعنی چه؟ به همین دلیل وقتی به ایشان میگویند اگر آقای منتظری را کنار بگذاریم چه کسی را داریم؟ میگویند آسید علی آقا هست. چرا نمیفهمید؟
واکنش حضرت آقا هم البته به این حرف امام جالب است.
طالبی: بله. در اولین جلسهای که امام این حرف را میزنند، خود حضرت آقا هم حضور داشتند و به حضرت امام میگویند به همه تکلیف کنید بیان این مطلب در جایی بیرون از این جلسه حرام است. این هم از روح بزرگ حضرت آقاست. هر کس دیگری بود که امام(ره) فقط یک کلام به او این چنین گفته بودند، به آن احتجاج!! میکرد، ولی حضرت آقا از حضرت امام(ره) میخواهند که تکلیف کنند تا این موضوع اصلاً بازگو نشود.
داشتم در مورد دلایل عادی نبودن تصمیمات عرض میکردم. البته در پرانتز عرض کنم که قصد مقایسه با حضرات معصومین(ع) نداریم، بلکه اینجا درباره انسانی پارسا و حکیم و مجاهد که عبد خدا شده، صحبت میکنیم که حضرت حق به ایشان عنایت فرموده و به طور خاص و ویژه یاریاش کرده است.
عرض میکردم امام(ره) میداند ولایت فقیه یعنی چه و به ولایت مطلقه هم معتقد است. ولایت مطلقه یعنی این که تمام مراجع شیعه و مفتیهای اسلام به لحاظ حکم حکومتی زیر نظر ایشان قرار میگیرند. لذا وقتی امام(ره) حضرت آقا را معرفی میکنند، انقلت آوردن یک عده و بعد هم خود را خط امامی معرفی کردن، نشان میدهد یا امام یا خط امام را نمیشناسند و ایشان را فهم نکردهاند یا نفس بر آنها مستولی شده است. چون امام(ره) با همه سیاس بودن و با یک هوشمندی خاص، این مسئولیت را به حضرت آقا واگذار میکنند. با این همه چون نمیخواستند موضوع انتخاب جانشین سنت شود، فقط فرمودند نظر من حضرت سیدعلی آقاست و انتخاب با خبرگان است. مجلس خبرگانی که حضرت رهبری را انتخاب کرد، مجلس خبرگان عظیمی بود، چون فقهای بسیار بلندپایهای در آن بودند، از جمله آقای جوادی آملی، آقای سبحانی، آقای موسوی اردبیلی و… جالب است بدانید که از نمایندگان خبرگان آن زمان الان حدود 10 نفرشان مرجع تقلید هستند. در چنین جمعی حضرت رهبری رأی میآورند، آن هم رأی بالا. البته ایشان یک مخالف جدی داشتند و آن هم خودشان بودند.
چنین کسی با چنین شرایطی رهبر شده است؛ کسی که فرهنگ و هنر را خوب میشناسد و نه این که میشناسد که خودش فرهنگی و هنرمند است. سیاست را خوب میشناسد و نه این که خوب میشناسد که خودش سیاستمدار است. جبهه و جنگ را میشناسد و نه این که فقط میشناسد، خودش جنگنده و مجاهد است. میداند زندانی طاغوت بودن، شلاق خوردن و تبعید رفتن یعنی چه و نه این که فقط میداند، بلکه خودش زندان رفته، شلاق خورده، دستگیر و تبعید شده و محرومیت کشیده است و لذا تا بن دندان، رژیم طاغوت، دشمنیهای امریکا و دسیسههای شیطانی ابرقدرتها را میشناسند علم یقین به این که چه کسانی یاران واقعی حضرت امام(ره) بوده و چه کسانی را زخارف دنیا از راه امام دور کرده. چنین انسان فرزانه و کم نظیری با انگشت اشاره حضرت روحالله و درایت خبرگان ملت، رهبر میشود و همه در آن موقع آرام میشوند. آسید احمد آقا که درود خدا بر روح پرفتوحش باد، تعبیری دارد خطاب به حضرت آقا که وقتی شنیدیم شما رهبر شدید، آرام شدیم و مرهمی بود بر زخم داغی که از رحلت حضرت امام دیده بودیم.
این رهبر با این خصوصیات که قرار نیست شروع به باج دادن کند. عدهای توقعاتی دارند و چیزهایی میخواهند. بعضیها میگویند ما همسن ایشان هستیم. بعضیها میگویند سن ما بالاتر است. بعضیها میگویند آن موقعی که ایشان مشهد بود، ما تهران بودیم. آن موقعی که ایشان مشهد بود، ما پاریس بودیم. با امام 15 تا عکس داریم، ایشان ندارد، کمتر دارد. خانه من به خانه حضرت امام نزدیک بود و از این حرفها را برای گرفتن باج، قطار میکنند و این کوه صبر و مردانگی ضمن احترام به آنها، یک ذره از خطوط و ارزش اصلی انقلاب برای دلخوشی این افراد عقب نمیروند.
یادتان هست موضع هنرمندان در این فضا و در برابر این انتخاب چه بود؟
طالبی: خبر رحلت که اعلام شد، گویی گردی از غم و افسردگی بر کشور و قلبهای مردم باعاطفه و وفادار پاشیده شد. واقعاً انگار دنیا برایمان آخر شده بود؛ اشک بود و آه و نالههای جانسوز. گویا عشق غروب کرده و عاشقان دیگر امیدی برای ماندن در این دنیا نداشتند. بعضیها خود را چنان میزدند تا غش میکردند در نیم روز آنقدر گریه کرده بودیم که چشمانمان دیگر اشک نداشت خدا میداند و کسانی که آن زمان این چنین بودند که عرض شد. پس از شنیدن خبر انتخاب حضرت آقا، گویی دوباره خورشید طلوع کرد همزمان امید هم در دلها طلوع کرد و شعارها تغییر کرد، «دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست» شد شعار مردم سراسر کشوری که به دنبال مرهمی بودند بر جگر سوخته و قلب شکستهشان در آن زمان انصافاً افراد شاخص هنرمند کشور در یک حزن عظیم از فقدان حضرت امام(ره) بودند و اکثراً نسبت به حضرت آقا با روی خوش و افتخار سلام کردند و تسلیت رحلت امام(ره) را گفتند و تبریک انتخاب ایشان را اعلام کردند. اما به مرور زمان سیاسیونی که با آرم طرفداری از امام صاحب تریبون بودند، رفتاری کردند که اوضاع دچار تغییر شد و امروز هم واقعیت امر این است که هنرمندان در جهان کنونی در دو جبهه تقسیم فعالیت میکنند: جبهه باطل شیطان شامل انگلستان و امریکا و جبهه حق و خدای سبحان که نماد جبهه حق حضرت رهبری است. چون ادامه دهنده اسلام ناب محمدی(ص) همان اسلام انقلابی که شهدا و خود امام و همه دلدادگان راه حق آزادی در مقابل شیاطین عصر فدای آن شدند، انتخاب با خود افراد است که پشتیبان حضرت رهبری این فرزند حضرت زهرا(س) و پرچمدار عصر نوین خمینی(ره) باشند یا دست در دست شیطان در بیبیسی و به تشویقهای آنان دلخوش کنند.
خب یک عده به دلایل مختلف انقلاب اسلامی را برنمیتابند و لذا دست در دست شیطان بزرگ میگذارند؛ چون شیطان دهان گشاد و بوقهای مختلفی برای تبلیغ دارد به آن دل خوش میکنند. در حالی که اکثریت هنرمندان فرزانه کشور زیر بیرق حضرت فاطمه الزهرا(س) طرفدار عظمت و عزت و استقلال کشورند و نسبت به حضرت رهبری حس وفا و صفا و یکرنگی دارند و تا زمانی که این حکومت در مقابل طاغوتهای زمان بایستد، بدیهی است که هنرمندان واقعی از آن حمایت میکنند. چه چیزی از این بالاتر که انسان در مقابل امریکا و انگلیس و غرب ستمگر که قاتل میلیونها آدم در سراسر جهان هستند، بایستد؟
بعد از انتخاب رهبری توسط خبرگان، حضرت آقا کار را به دست گرفتند. خب ایشان نگاه فرهنگی خاصی از همان ابتدا داشتند. اگر مایل باشید کمی در مورد مشی فرهنگی رهبری صحبت کنیم. مثلاً نگاه رهبری به مقوله آزادی که همیشه محل بحثهای زیادی هم بوده است.
حضرت امام(ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی در بیاناتی نزدیک به این مضامین میفرمایند آنهایی که میگویند در اسلام آزادی نیست و میگویند جمهوری دموکراتیک، تصور میکنند در اسلام دموکراسی وجود ندارد و میخواهند این قید را بگذارند که یعنی اسلام یک چیز است، آزادی یک چیز دیگر، در صورتی که در اسلام همه چیز هست. آزادی آن جوری که باید باشد، هست. آن آزادیای را که خدا قرار داده در اسلام هست. این خلاف حرفی است که برخی میگویند وقتی دین در برابر آزادی قرار میگیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی. اینها را من از آن شخصی شنیدم که در آن زمین چمن کذایی میگفت که از مرگ نگویید، از زندگی بگویید. به عبارت دیگر بگویید زندگی بر امریکا باد. یا زندگی بر اسرائیل باد. یعنی که اگر بر آنها زندگی باد، بر ما هم باد!
بعضیها حرفهایی میزنند که ممکن است چهار تا بچهای که پای صحبتشان نشستهاند بگویند چه حرفهای درخشانی، ولی آنگاه که اهل فکر و تفکر به این سخنان گوش دهند، میپرسند این بنده خدا حالش خوب است؟ حواسش سر جاست؟ یعنی چه؟ امام حسین(ع) در لحظاتی که حرکت میکنند، در یک جایی میگویند مادرتان به عزایتان بنشیند. حضرت علی(ع) در خطبهای خطاب به خوارج نهروان میفرمایند: شما را خواهم کشت و بیش از 12 نفرتان باقی نخواهید ماند. چنان خطبهای میخوانند.
چنان خطبههای میخوانند که هشت هزار نفرشان یا میترسند یا آگاه میشوند و کنار میروند. اسامی که ما شناختهایم، این اسلام علی بنابیطالب (ع) است. ظاهراً آقایان قاطی شنیدهاند و میخواهند پیکر اسلام را بتراشند که هر جور شده به لیبرال دموکراسی غرب بخورد. یک وقتی در تاریخ میخواندیم که مثلاً میرزا آقا خان نوری دو تا تابعیت داشت. میگفتم علما، فضلا و مردم آن دوره چه جوری این مسأله را تحمل میکردند؟ حالا چشممان روشن شده، میبینیم حتی خیلی از … دو تابعیت دارند، چون گرین کارت هم خودش یک جور تابعیت است. آنهایی هم که تابعیت کانادا را دارند، قبلش باید به سر ملکه انگلستان قسم بخورند. به هر حال بد نیست آقایان بروند و آخر و عاقبت میرزا آقاخان نوری را بخوانند که چه مرگ فجیع و ذلیلانهای داشت و اینک در کجای تاریخ قرار دارد.
آزادی هنرمندان برای بیان مطالب خود در سینما بعضاً دستمایه تبلیغاتی بعضی جناحهای سیاسی است.
از نظر شما این آزادی در کشور ما در چه حد است؟
خب در مورد آزادی از حضرت امام (ره) سخنان بسیار شنیدهایم و در صحیفه هم هست. اگر کسی صحیفه دیگری دارد، بیاورد و مرا ارشاد کند. امام (ره) میفرمایند: «آنهایی که این حر فها را میزنند از اسلام اطلاعی ندارند در اسلام همه چیز هست. آزادی، عزت، کرامت انسانها و رفاه دنیا هست. رفاه مادی و معنوی در اسلام هست» بعضیها این را قبول ندارند و میگویند رفاه مادی، آزادی، nice ، قشنگ، راحت و خوش بودن با لیبرال دموکراسی. واقعیت این است که آزادی وجهالمصالحه حمله به بنیانهای انقلاب اسلامی قرار گرفته. در زمان مشروطه، طالبوف از نویسندگان و روشنفکران مشهور آن دوره- به میرزا ملکم خان نامه مهمی مینویسد که ما اشتباه کردیم از اول اسلام را زدیم. باید اسلام را هم داشته باشیم و مردم را با خودمان در نیندازیم تا فرزندان آنها را که برای تحصیل میآیند، از پدرا نشان جدا کنیم و فرهنگ را به سمتی که خودمان میخواهیم ببریم. این اتفاق در اینجا هم افتاد و میبینیم یک بچه که هنوز نان پدرش را میخورد، لیبرال دموکراسی را تا بن دندان قبول دارد و میگوید در اسلام آزادی وجود ندارد و باید برویم آزادی را از دیگران اخذ کنیم.
الان بعضیها هم این حرفها را میزنند و وقتی میبینندحرفهایشان در مجامع علمی چندان خریداری ندارد، مراجعه میکنند به مادرشان ملکه الیزابت یا پدرشان گوساله گاوچران سامری در رسانههای امریکا. الان عطاءالله مهاجرانی کجاست؟ اشکوری کجاست؟ کدیور کجاست؟ سروش کجاست؟ خلاصه آنچه که از بیانات حضرت امام و حضرت رهبری میفهمم، این است که در اسلام همه چیز داریم. در اسلام آزادی داریم، اما خب سیاستمدار آزادمنش کم داریم. در سطوح پایینتر از حضرت آقا چند مدیر آزادمنش داریم؟ مگر نه این که هرسال دانشجوها میآیند و حرفهایشان را هم میزنند و حضرت رهبری هم با لبخند پاسخ میدهند؟
این آزادمنشی است که حضرت رهبری حدود 10 سال پیش فیلم یکی از کارگردانها را میبینند و میگویند خسته نباشی.
آن شخص بحث میکند که این جوری است و… آقا میفرمایند: خیر! مملکت صاحب دارد. فیلم شما خیلی بیجا و غلط است، ولی برو و فیلم بعدیات را هم بساز. اشکال ندارد، ولی فکر نکن این درست است، چون درست نیست. میخواهی فیلم بسازی. برو بساز، ولی این راه درستی نیست. البته این فیلمساز راهش را یافت و فیلم بعدیاش دیگر آن شکلی نبود و خوب فهمید رهبری چه رهنمودی به او دادند. فهمید که آزادمنشی با ادای آزادی را درآوردن، فرق دارد.
به جرات میتوان گفت که امروز اگر شاعرانی داریم که در 200 سال گذشته نظیرشان کم بوده به خاطر توجه ویژه حضرت رهبری است. اگر نویسندگان شاخص و قدرتمند انقلابی داریم که در 200 سال گذشته در تاریخ ادبیات نظیرشان نادر است به خاطر توجه ویژه حضرت رهبری است. اگر فیلمسازان خوش ذوق و انقلابی داریم به خاطر تامل و درایتی است که ایشان در مورد آزادی برای این قشر بویژه قائل شدهاند. اگر اوضاع موسیقی و حدود آن در کشور تقریبا تثبیت شده اگر حضور زنان در عرصه سینما و تصویر به شکل قاعدهمندی درآمده همه به خاطر توجه و خطشکنی عالمانه ایشان در دفاع از هنرمندان بوده و در یک کلام میتوان گفت هنر انقلاب برگرد خورشید وجودی ایشان صاحب نورانیت و جلوه است.
به جای خوبی رسیدیم. آن طور که از بیانات مقام معظم رهبری برمیآید ایشان در حوزه فرهنگ قائل به جناحبندی نیروهای فرهنگی هستند. امسال هم تاکید ایشان بر تقویت جناح مومن فرهنگی بوده هر چند که خیلیها این را قبول ندارند و از میان بیانات رهبری به یک برداشت نصفه و نیمه و تحریف شده از جذب حداکثری بسنده کردهاند. تحلیل شما از جناحبندی نیروهای فرهنگی بخصوص در سینما چیست؟
طالبی: ببینید جناح فکری و سیاسی مثل همه جا در سینما هم هست اما در سینما کسری کارشناس و تکنوکرات داریم که ابزار و تکنیک را میشناسد و میتواند مطلبی را به فیلمنامه تبدیل کند. فیلمبرداری، گریم، طراحی صحنه و رنگ و نور را میشناسد ولی مطالعات دینی و تاریخی ندارد و تاریخ معاصر را نمیشناسد. کوروش کوروش میکند ولی آنها را هم نمیشناسد فقط یک چیزی شنیده یا در حد کتاب تاریخ ابتدایی و دوره راهنمایی خوانده است و اگر از او بپرسید فرق کمبوجیه با مازیار چیست نمیداند. اما تکنوکرات هستند و روشنفکر نیستند و در اندیشههای دینی و غیردینی عمیق نیستند به کدام مذهب هستند؟ معلوم نیست. ولی آنچه مسلم است میخواهند بگویند ما آدمهای مدرنی هستیم و مثل وسایل فیلمبرداری و تدوین خیلی به روز هستیم. واقعا اینها ضد انقلاب نیستند انقلابی به آن معنا هم نیستند. اهل تامل هستند با حفظ پز خودشان.
عدهای دیگر هم هستند که حتی تکنیک تکنوکراتها را هم ندارند و به دلیل بیتوجهی و شاید با توجه خاص مدیران سینمایی وارد معرکه فیلمسازی شدند البته ورود اینها مربوط به امروز نیست بلکه مربوط به چند سال پیش است که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بیش از 150 فیلمساز تحویل داد که اکثریت آنها آدمهای باسوادی نبودند. مدرک شاید داشته باشند ولی سواد ندارند بدون زحمت وارد عرصه سینما و ساختن فیلم را تا حدودی بلد شدند. بدون اینکه برادری خود را به فرهنگ ملی، دین و مردم کشور ثابت کرده باشند. فقط به پشتوانه موضع سیاسی خاص وارد سینما شدند و متاسفانه از طریق تلهفیلمهای سیمافیلم و بعضی از شبکهها این افراد ساپورت شدند و به قول معروف نه چک زدند نه چانه، عروس آمد به خانه. این فیلمسازان اکثرا دارای سنین پایین و به دور از انگیزههای دینی و وطندوستی شیفته توجه دیگران در آن طرف مرزهای کشور هستند و میتوان اینها را هم یک گروه نامید که به لحاظ تاثیر اندکند ولی هستند. البته همین دسته افراد پر از فیس و افاده هم مدام بیانیه صادر میکنند. دقیقا اینها فیلمسازان فیس بوکی هستند وقتی یک نفر مدیر فرهنگی میاید و میگوید من چند سال است عضو فیس بوک هستم این افاده هست چون عضو فیس بوک بودن که فضیلت نیست ببینید یکی میگوید من شرح مولانا علامه جعفری یا شاهنامه طهماسبی را خوانده و این چند تا ایراد را در آوردهام یا حافظ را خوانده و دیدهام مثلا تفسیر آقای حسنزاده آملی این جوری است و تفسیر آقای الهی قمشهای و آنطوری و.. خب این یک چیزی است ولی این بابا اینها را نمیگوید و میگوید عضو فیس بوکی هستم که چه؟ روزی 4-5 ساعت وقت بگذاری که دیگران تاییدت کنند کامنت بگذارند و لایک کنی و لایک شوی. یادم هست آقای مهاجرانی آن موقعی که اینترنت تازه آمده بود دائما میگفت من از اینترنت استفاده میکنم. آیا استفاده از اینترنت فضیلت است؟ اینها ابزار هستند.
چند وقت پیش با خانم 45 ساله طراح صحنه معروف آلمانی با skype صحبت میکردم یکی از بچههای ما گفت میشود آدرس فیس بوکتان را به ما بدهید خندید و گفت: مگر من تین ایجر هستم که فیس بوک داشته باشم؟ من وقت ندارم پای فیس بوک بنشینم. اما اینجا قبله آمال عدهای شده که مثلا آرنولد، جنیفر لوپز، آنجلیلنا جولی، جولیا رابرتز و دیکاپریو و اسپیلبرگ هم فیس بوک دارند و زشت است ما نداشته باشیم. خب اگر آنها دارند مسئول دفترشان را پای فیس بوک مینشانند. خودشان که پای فیس بوک نمینشینند اینجا به قول مشاور رئیس جمهور جناب سریعالقلم باید بروند book بخوانند. آقایان و خانمها واقعا باید بروند بنشینند کتاب بخوانند.
آل احمد وقتی میخواهد در کتاب غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران روشنفکری را ترسیم کند از 7-8 فضیلت اسم میبرد. اینکه آدم روشنفکر بالاخره باید چند تا زبان بلد باشد کشورهای خارجی را دیده و مکاتب فلسفی دنیا را شناخته باشد الان دیگر این جوری نیست. طرف میگوید {…} به آخوندها فحش می دهیم و عضو فیس بوک هم هستم. پس روشنفکر هستم اگر خانم باشد میگوید من در مهمانیها حجاب ندارم و با مردها خیلی راحتتر از زنها هستم پس روشنفکرم. روشنفکرهای قدیم لااقل چهار تا کتاب میخوانند چندتا زبان میدانستند بعد چهار تا استکان عرق هم میخوردند یعنی روشنفکرهای امروز از آخر شروع کردهاند و واقعا همه چیز را وارونه یاد گرفتهاند. به هر حال اینها یک طیف شدند. آوینی هم در دوره خود از همین ادمها گلایه داشت و میگفت اینها کتاب را نمیخوانند و فقط طوری در دست میگیرند که جلدش پیدا باشد دیگران ببینند.
آن موقع بعضیها در محافل دانشجویی چنین بودند ولی روشنفکران دینی و غیردینی باسواد داشتیم ولی امروز به شکل مبتذل و اپیدمی درآمده است. حتی خانمی که انتساب به اقوام حضرت امام هم دارد دائما مینشیند و این طرف و آن طرف میگوید ما ماهواره داریم و مگر ماهواره چه اشکالی دارد؟ هر وقت این را میشنوم یاد آن بنده خدایی میافتم که میگفت من 40 سال است تریاک میکشم و هنوز هم معتاد نشدهام. وقتی این قدر سقوط کردهای که محتاج لایک دیگران هستید باید به تو چه گفت؟ یک وقتی یک کسی از حضرت امام (ره) با آن عظمت تعریف کرد و امام فرمودند: نگو یک وقت باورم میشود. حضرت رهبری با این همه عظمتشان اگر کسی در حضورشان از ایشان تعریف کنند خوششان نمیآمد. در مجالس شعرخوانی ماه مبارک رمضان یکی از شرایط این است که در مورد ایشان شعری سروده نشود آنوقت اینها برای یک لایک خودشان را میکشند و اجازه میدهند دین انقلاب و همه چیزشان را به استهزا بکشند. چون همین ماهواره شده قبله فکری جانشان اما متوجه نیستند بنده خدا بچههایش رفته آنجا به صورت نامشخص درس بخواند یعنی انتساب به امام (ره) را تابلو نکرده کسی هم کاری به آن بچه نداشت و نمیدانست کیست. آمد عکس دخترک را گذاشت توی فیس بوکش و آن بامبول را درست کرد که منافقین زخم زبان بزنند این هم حجاب نتیجه امامتان؟؟ نمیفهمند دیگر آدم به او چه بگوید؟ میخواهد دیده شود و الا آن بنده خدا داشت درسش را میخواند هر وقت فضیلتی پیدا و اختراع و اکتشافی کرد و کتابی نوشت نبوغی از او پدیدار گشت. همه میگویند به به چه بچه خوبی چه مادر خوبی چه پدر خوبی که حاصلش این بچه است.
البته توجه مدیران فرهنگی ما هم معمولا به همین سمت و همین آدمهاست. متاسفانه اشکال قضیه همین جاست که بعضی مدیران ما هم گرفتار این مشکل هستند مثلا دو نفر را به یک مدیر فرهنگی معرفی میکنند و میگویند فلانی انسان اندیشمندی است که 30 جلد کتاب نوشته آدم فاضل و شاعری است و در تاریخ معاصر خوب کار کرده و خلاصه 10 تا فضیلت را برای او ردیف میکند و بعد در مورد نفر دیگری میگویند ایشان در سریال فلان یا فیلم فلان نقش چندم بوده و همه در خیابان او را میشناسند. مدیر فرهنگی ما خودش را میکشد که با این دومی عکس بگیرد ولی در مورد اولی میگوید متاسفانه وقت نداشتم آثار شما را مطالعه کنم. بعد هم پز میدهد که ببینید چقدر به روز هستیم چقدر با جوانها دمخور هستیم. عضو دهکده جهانی شدیم پس ما هنرشناسیم. رسانه میفهمیم و .. اینها نشان میدهد که همهاش فخر است و این یعنی سقوط فرهنگی.
مدیرانی که هم و غمشان این است که با یک فوتبالیست و هنرپیشه عکس بگیرند به لحاظ فضیلتهای معنوی، دانستهها و مطالعات، مقبولیت و مشروعیت ذاتی دچار بحران هستند. اینها چهار تا جزوه کپی پیس کردند یک مدرکی گرفتند و حالا با عکس گرفتن با هنرپیشه و فوتبالیست میخواهند دیده شوند و مقبول جلوه کنند. این مدیران پدر فرهنگ این کشور را درآورند به جای محتوای کارها به فرم حضور خود میپردازند و تصور میکنند که تاکنون به فکر هیچ کس نرسیده روی ماهواره و فیس بوک مهر مقبولیت قانون اسلام و جمهوری اسلامی بزند.
حالا اینها شوالیه خط شکن فرهنگ این مملکت شدهاند. کسانی که ظاهرا مسلمانند ولی در باطن فرهنگ لیبرال را قبول دارند. این مدیران نمیدانند لیبرالیسم چه برسر دین و جوهر تدین میآورد. البته شاید هم میدانند اما به رای عدهای محتاجند چنانکه در کشورهای اروپایی و آمریکایی خیلی از کسانی که نیازمند رای هستند با آنکه خود با همجنس بازی مخالفند و میدانند این عمل شنیع مخالف آموزههای الهی و حتی فلسفی امثال دکارت، جرج برکلی یا کییرک گارد است اما برای جلب رای عدهای برخلاف میل خود حرف میزنند و عمل میکنند. البته این مثال قیاس معالفارق است و در مثل جای مناقشه نیست. الان در حاکمیت جمهوری اسلامی کدام ارگان یا وزارتخانه تکیه گاه هنرمندان و سینماگران است؟
آنها که با فرهنگ و هنر از نزدیک آشنایند میدانند در این مملکت فرزانهترین فردی که هنرمندان را میفهمد هوای آزادی و پرستیژ آنها را دارد و به معنای واقعی نگران آنهاست، کسی غیر از حضرت رهبری نیست. ایشان نه فقط هنرمندان را میفهمند بلکه دانشمندان و مخترعین ومکتشفین در عرصههای مختلف از نانو و انرژی هستهای گرفته تا سلولهای بنیادی و صنایع پیچیده و تکنولوژیهای فوق پیشرفته هم دلگرم به حمایتهای ایشان هستند اگر قبول ندارید بروید با دلسوختههای آنها صحبت کنید سؤال کنید پشتیبان واقعی شما کیست جواب خواهی شنید: اگر حضرت آقا نبود اصلا اجازه نمیدادند وارد این مقوله شویم. دیگران اول تحقیر میکنند که مگر میتوانید فلان چیز را بسازید؟ بعد هم میگویند به جای این کارها که میرویم همان محصول را از خارج بیدردسر و بدون ریسک تهیه میکنیم. فقط حضرت آقاست که میفرمایند شما میتوانید و بروید بسازید و مرتب پیگیری میکنید تا کار به نتیجه برسد.
علت دشمنیها هم ظاهرا همین جاست… بله دلیل این که وقتی فتنه میشود اولین شعارشان مرگ بر اصل ولایت فقیه است همین است. آنها درست فهمیدهاند که اصل ولایت فقیه است که جلوی آنها را میگیرد. رئیسجمهورهایمان بعضا به قدرت که میرسند احساس کمبود قدرت میکنند. بنیصدر فرماندهی کل قوا را خواست حضرت امام (ره) به او داد اما زود قاطی کرد به آن سرنوشت دچار شد. همه رئیسجمهورها در دوره زعامت حضرت آقا در دوره اول با حضرت رهبری تقریباً هماهنگ بودند و مشکلی ندارند و کارها هم خوب پیش میرفته، اما در دور دوم معمولاً در سال آخر حس ماندن برای همیشه در قدرت در آنها بیدارتر میشود. اما حضرت امام فرمود این ولایت فقیه است که با دیکتاتوری مخالف است. رئیس جمهورها روی آن صندلی مینشینند، اول احساس میکنند چه خوب بود همه کشور دست ما بود. نیروی انتظامی و ارتش و سپاه، صداوسیما بعد با مجلس هم کنار نمیآیند و دوست دارند منحلش کنند، اما بالاخره جلوی خود را میگیرند گاهی حرفی میزنند ولی خود را کنترل میکنند تا سال آخر ریاست جمهوریشان به این نتیجه میرسند که چه اشکالی دارد که حالا که من میروم، پسرم، برادرم، معاون یا رئیس دفترم با بچههای حزب خودمان جای من بنشیند؟ برای چه باید این صندلی را بدهیم به کسی دیگر؟ بعضی که دنبال تغییر قانون اساسی بودند که خودشان پس از دو دوره هم بمانند در قدرت. اینجاست که حضرت رهبری به میدان میآید و میفرمایند نخیر! مردم باید انتخاب کنند. شما حق ندارید برای مردم تعیین تکلیف کنید. آن وقت با رهبری زاویه پیدا میکنند و میگویند شما که اینقدر پای ما ایستادی، اینقدر از ما تعریف کردی، چه اشکال دارد داداش ما و رئیس دفتر ما و بچههای خودمان باشند؟ آنها هم مثل خود ما هستند. او در من خلاصه میشود. من در او خلاصه میشوم. بگذارید ما باشیم و وقتی نه میشنوند، زاویه پیدا میکنند. چرا؟ چون دیکتاتوری آدمهایی که هنوز خودشان را نساختهاند، عود میکند و این ولایت فقیه است که با دیکتاتوری مخالفت میکند اول سعی میکنند تا او را راضی به پذیرش لایحه دوقلو یا پذیرش صلاحیت بیصلاحیتها یا آزادی غارتگران بیتالمال کنند و قس علی هذا…. وقتی هم موفق به جلب رضایت ایشان نمیشوند، بداخلاقیها آغاز میشود و سخنان دشمن شادکن بر زبان میآورند. بالاخره طی سالیان قدرت رسانههای مکتوب و دیجیتال را با خود هماهنگ کردهاند بعضاً با جوسازی اغتشاش هم به پا میکنند تا جمهوری را به حکومت فردی قبیله خود تبدیل کنند.
اما حضرت آقا دقیقاً جا پای حضرت امام (ره) میگذارند. همان برخورد صبورانه و مقتدرانه حضرت امام (ره) با بنیصدر انگار هر بار تکرار میشود، حضرت آقا هم مثل امام حسن مجتبی (ع) یک وقتهایی مشکل دارند و مثلاً اخوی یا خواهر یا اقوام دیگر ایشان حرفهایی میزنند که هر آزادهای را از دیدن مظلومیت این عالم فرزانه آزرده خاطر میکند. دوستان و یارانشان نیز گاهی خائنانه حرف میزنند و نامردی و بیدینی میکنند اما حضرت آقا چون کوه مقاوم عمل به تکلیف میکنند گاهی جگرم میسوزد و میخواهم به عنوان یک سینماگر، از بعضی یاران دیرین امام سؤال کنم حضرت رهبری در خطبه نماز جمعه 29 خرداد 88 فرمودند آخرین وصایای امام (ره) را به یاد بیاورید. آیا این خطاب به شماها نبود؟ چرا وصیت آخرین امام (ره) را از ذهنتان و اعمالتان پاک کردهاید؟ و حرفهایی میزنید که موضع رهبری را ضعیف و موضع آمریکا و انگلیس را تقویت کند. یادتان هست که گفتید روزهای آخر عمر حضرت امام خدمت ایشان رسیدم. امام (ره) فرمود: من بعد از خودم نگران انقلاب از ناحیه خارج نیستم. بلکه نگران اختلاف شما هستم و ادامه دادید امام (ره) وقتی این جمله را فرمود، شست دست مرا فشار داد. به یاد بیاورید که شماها بعد از آن جلسه سران که حضرت امام (ره) بر فقاهت و لیاقت حضرت آقا برای ولایت فقیه و رهبری نظام تأکید کردند، خودتان شب مجدداً خدمت حضرت امام (ره) رسیدید و گفتید که ما برای رهبری مشکل پیدا خواهیم کرد. امام (ره) فرمود: چرا مشکل؟ همین آقای خامنهای حلال مشکل شماست. شما از دو لب مبارک حضرت (ره) چند بار باید این مطلب را میشنیدید و چند بار ایشان باید شست دست شما را فشار میدادند تا دیگر هر جا شما و همفکرانتان توسط مردم انتخاب نشدید، فریاد تقلب و نبود آزادی در نظام را سر ندهید.
یک وقتی در جایی خواندم به آیتالله بروجردی در سن 80 سالگی میگفتند آقا! شما حق بزرگی بر ما دارید؛ بفرمایید چه دعایی در حق شما کنیم، ایشان میفرمود: آخر و عاقبت بخیری. دعا کنید عاقبت بخیر شوم. خب من نمیفهمیدم این حرف یعنی چه. فکر میکردم آدم در 80 سالگی گناه هم که بخواهد بکند، نمیتواند. الان با دیدن این آقایان واقعاً میفهمم یعنی چه؟ دیگران این قصهها را شنیدند، ما با چشممان دیدیم! این که میگویند هر روز انقلاب یک تاریخ است، واقعاً درست است. در 150 سال گذشته هر جا لیبرالیسم آمد، منافقین هم رشد کردند و هر جا منافقین رشد کردند، خونریزی، نفاق، دو دستگی، حرمتشکنی و صداهای علیه ولایت بلند میشود.
وقتی حضرت امام (ره) منتظری را عزل میکنند، میگویند با دلی شکسته و سینهای گداخته از بیمهریها با اتکا به خداوند به شما نصحیت میکنم. بعد چند قسم جلاله میخورند. والله قسم با انتخاب شما مخالف بودم. والله قسم به بنیصدر رأی ندادم. والله قسم با انتخاب بازرگان مخالف بودم.
سینهای را که این طور پر از عشق به خدا و اسلام است، چه کسی گداخته کرد به جز عمامه به سرهایی که عکسهای زیادی با حضرت امام (ره) داشتند و ادعای دوستی میکردند؟ حالا میخواهید با حضرت آقا هم همین کار را بکنید؟ البته که نمیتوانید، چون نسل امروز خیلی آگاهتر از نسل ما است. شرایط فرق کرده. شما قطعاً خرد خواهید شد و حتی در موزهها هم قرار نخواهید گرفت.
خیلیها در جریان فتنه به حضرت آقا مینوشتند فتنهگران را اعدام کنید، خیلیها هم میگفتند اینها را ببخشید. الان 25 سال از رحلت حضرت امام و 26 سال از عزل آقای منتظری گذشته است در آنجا امام فرمودند عهد کردهام از خطای کسانی که به اسلام خیانت میکنند، نگذرم. حضرت رهبری هم از ظلم کسانی که به مملکت خیانت کردند، چشمپوشی نمیکنند. با این که آقا در خطبه 29 خرداد 88 فرمودند اینها دوستان ما بودند…گفتند رفقای سابق.
بله. ولی حضرت رهبری با اکسیر محبت، درایت، حقمداری، عقل و اخلاق از اسلام، انقلاب و از این مردم مظلوم دفاع میکنند. حالا کانال فارسی تلویزیون ملکه الیزابت هر چقدر میخواهد فریاد بزند و هر کسی که دوست دارد برود در سایت گاوچرانهای گوساله سامری و سایتهای زیر مجموعهاش هرچه خواست، بنویسد. هواداران حق چنان رشد کردهاند که دانشجویان جوان این جریان از سیاستمداران کهنهکار آنها بهتر تحلیل میکنند. بعضی از همین عمامه بهسرها خیلی دوگانه با مردم برخورد میکنند در خلوت عشق با براندازان و کودتاگران و بین مردم کد از فرمایشات رهبری میآورند.
یکی از خصوصیات دیگر حضرت آقا آن است که پنهان و آشکارشان یکی است. دوگانه حرف نمیزنند. ایشان حتی در جنگ هم خدعههای خلاف جوانمردی نزدند. هیچ وقت نمیآمدند در خطبههای نماز جمعه از عدالت اجتماعی بگویند و بعد بروند پشت به مردم بگویند که اینها یک مشت جلنبر عقب افتاده هستند و فهم ندارند. اگر حضرت امام (ره) میگفت پابرهنگان و مستضعفان، به آنها عشق میورزید، ایشان هم عشق میورزند. اگر میگویند رفاه اشکالی ندارد، مرفههایی را که به مردم خیر میرسانند دوست دارند، اسم آنها را میگذارند کارآفرینان و با آنها جلسه میگذارند و برایشان کرامت قائل میشوند. البته با مرفهین بیدرد که مملکت و مردم برایشان مهم نیستند و تنها به سود خودشان از هر راهی، علیالخصوص از راه خالی کردن جیب مردم، انقلاب، اسلام و دست در دست دشمن قرار دادن میاندیشند، دشمن هستند. ایشان صاحبان ثروتهای افسانهای و بادآورده را محترم نمیشمارند، چنان که حضرت امام (ره) اینها را محترم نمیدانستند. حضرت امام (ره) اسلام آمریکایی را که اسلام طالبانها، جاهلها و قارونهاست رد کردند و حضرت آقا پا جای پای حضرت امام (ره) میگذارند.
آخر این که جهت اطلاع آقایان عرض میکنم – البته اطلاع دارند و برای این که زخمشان تازه شود، میگویم – که پدر حضرت آقا 20 یا 30 سال قبل از این که از دنیا بروند، در اثر بیماری قند نابینا میشوند، بعد خوب و بینا میشوند و 90 و خردهای سال هم عمر میکنند. آنچنان مراقبت پزشکی هم نداشتند و مثل آقا ورزش هم نمیکردند. آقا انشاءالله پرچم را به صاحب اصلیاش حضرت ولیعصر بدهد. خیلی برای خودتان کیسه ندوزید و آخرتتان را با این خیالهای باطل به باد فنا ندهید. خدایی که سایه شوم مهدی هاشمی را از سر این امت کنار زد و حضرت سیدعلی آقا را به رهبری رساند، باز هم قادر است سایه شوم امثال مهدی هاشمی را از سر امت کم کند.
نمیدانم زنده خواهم ماند یا نه، ولی آنهایی که این مصاحبه را میخوانند، آن را کنار بگذارند که انشاءالله آقا برای همه اینها که نقشه برای خبرگان و رهبر نمودن فلانی میکشند، پیام تسلیت خواهند داد! بیخود نشستهاند و افکار شیطانی میبافند که در خبرگان چه میکنیم و بعد در مجلس چه میکنیم. دست بردارید بیایید با خدا، با حضرت رهبری، با انقلابتان با مردم خوب و پر از عاطفه ایران عزیز باشید. بدانید هیچکس از این رهبر فرزانه به شما مهربانتر نیست. منصفهای شما میدانند که آزادمنشترین فردی که در حوزه مدیریت در این کشور میشود شناخت، حضرت رهبری است. خیلی از کسانی که خارج از کشور هستند، وقتی منصفانه قضاوت میکنند به این مسئله اعتراف دارند. این همه هجمهای که به حضرت آقا میشود، اگر زبانم لال شما رهبر بودید و به شما میشد، همه را بیچاره میکردید. همین الان هم اگر کسی به شما یک نصحیت دلسوزانه کند، چه سرو صداها که شما و اطرافیانتان راه نمیاندازید. بعد از این مصاحبه هم قطعاً مصداق این برخوردها را خواهید دید و خواهیم دید و شاهد بار دیگر از غیب خواهد رسید.
با تشکر از شما و وقتی که به ما اختصاص دادید.
طالبی: بنده هم از شما سپاسگزارم.
Sorry. No data so far.