صحبت را با نام خدا شروع می کنیم؛ با درود بر خمینی عزیز، این زاده پرهیزگار و متقی و رنج کشیده سالیان دراز، ولی فقیه و آقا و سرور؛ و با سلام بر همه شهدای گلگون کفن تاریخ اسلام از زمان محمد رسول الله (ص) تا انقلاب اسلامی و از انقلاب اسلامی تا جنگ تحمیلی صدام آمریکایی علیه نظام جمهوری اسلامی و با سلام بر پویندگان راه شهدا که هرگز اجازه نمی دهند خون این عزیزان خشک شود و کاروان جهاد و خط حرکت به سوی کربلای حسین خلوت یا ضعیف گردد.به علت اهمیّت و حساسیّت بسیار زیاد برای بسیجیان، این آینه های حقیقت و این سمبل های انسانیّت و شهادت و ایثار و اخلاص و مردانگی و غیرت در جبهه های نبرد غرب و جنوب، لازم است نکاتی چند، خدمت این عزیزان، چه در رابطه با مسائل کلی مملکت و چه در رابطه با مسائل نظامی و نیز عملیاتی که به حول و قوه الهی در آینده بسیار نزدیک در پیش داریم بیان گردد. قبل از صحبت از مانور، بهتر است به رویدادهایی که در مملکت پیش آمد و نظامی که در گذشته داشتیم، اشاره کنیم.
مثلث آمریکایی در خاورمیانه
آمریکا در منطقه خاور میانه از ایران و دولت شاهنشاهی و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود. به قول امام اسرائیل غده سرطانی است و قبل از آن هم بود مصر تأمین کننده خواسته های نظامی و اقتصادی و سیاسی ابر قدرت جنایتکار آمریکا در منطقه خلیج فارس و کلاً خاور میانه بود.
سقوط رژیم شاه به واسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از آمریکا گرفت.
این یکی از خصلت های ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می کرد که یکی کند کردن حرکت و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود.
در روند اول کند کردن انقلاب، با شیوه های سازش و نهایتاً با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه ها را یکی یکی تجربه می کرد و در این تجربیات مداوم، از حرکت های سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایتکار توسط مارهایی که از قبل در آستین خودش پرورش داده،و در تمام انقلاب های دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفین انقلابی رخ داده و حرکتی شده، با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی، دست به کار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.
خط سازش نهضت آزادی و جبهه ملی
از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر و پویاتر و با محتوی تر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور است که دستش را رو کند و می خواست نظیر حرکتی که در زمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی کنیم.
بنی صدر و منافقین آلت دست دوم
حرکت بعدی آمریکا به انحراف کشیدن انقلاب بود و این از کسی ساخته نبود مگر بنی صدر. شاید برادران به خاطر داشته باشند در زمانی که بنی صدر روی کار آمد مردم – همان زمان که دوره بازرگان بود ـ بنی صدر را مردی لایق می دانستند که می تواند کار کند. بنی صدر انتخاب شد ولی حرکت بنی صدر و راهی که او می پیمود و در کنار آن حرکت منافقین، که مدارکش موجود است، نشان داده که چنین نیست. طبق مدارک، از بیست و چهار ساعت بعد از ریاست جمهوری بنی صدر، منافقین مستقیماً با او ارتباط برقرار کردند و نامه نوشتند که «ما جانب تو را داریم، با ما تماس بگیر و از ما نظر بخواه.» این نشان دهنده این است که بنی صدر آلت دوم حرکت آمریکاست بر علیه انقلاب اسلامی و تلاش او برای به انزوا کشیدن انقلاب و به سقوط کشاندن آن .
این حرکت را آمریکا زمانی تجربه می کرد که در کنارش تحریم اقتصادی نیز به اقتصاد مملکت ضربه می زد و عدم تبادل بازرگانی توسط کشورهای خارجی، ما را در مضیقه قرار داده بود.
چرا عراق وارد جنگ شد؟
آمریکا به دنبال این بود که مصر را از چنگال شوروی درآورد و در جنگ اعراب و اسرائیل، توانست با کمترین بها سوریه را هم از چنگ شوروی درآورد؛ به دنبال اینها اگر عراق هم در می آمد، همان صحبت امام تداعی می شد که فرمودند: «آمریکا، شوروی را هم بازی داد.» پس به سود آمریکا بود که عراق را هم بازی دهد. لذا آمادگی قبلی به عراق داده می شود. هیچ کشوری به اندازه آمریکا خبر از سیستم نظامی کشور ما نداشت. هیچ کشوری جز آمریکا خبر از این نداشت که ما چند لشگر داریم و چند تیپ داریم و توان نظامی ما چیست و امکانات ما چیست و وضعیت لجستیکی ما چیست و نیروی دریایی و زمینی و هوایی چقدر قدرت دارند.
آمریکا، در رژیم شاه در بطن تشکیلات ارتش بود. چنان که اگر زمانی به دولت ایران، یعنی دولت شاه، دستور داده می شد، عراق و کلاً دولت بعث عراق تهدید شود و از مرزهای غرب کشور یعنی قصر شیرین ـ خانقین یا نفت شهرـ خانقین و یا سومار ـ مندلی و از طریق جاد اصلی خانقین ـ بغداد و یا مندلی ـ بغداد ارتش وارد شود و بغداد را تصرف کند. وقتی که آمریکا به طور کامل از تمام این موارد خبر دارد، این صحنه ها را به عراق تذکر دادند؛ تمام اینها گفته شده بود و این بنا به گفته خود اسرای عراقی است. آنها که در قبل از حمله گوش کرده بودند به تهدیدهای سیاسی دولت عراق، متوجه هستند که عراق آمادگی حمله داشت و غیر از عراق هیچ کشوری آمادگی حمله را نداشت و آمریکا منتظر فرصت بود. برنامه آمریکا این بود که اگر بنی صدر خائن نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به انحطاط بکشاند و سبب سقوطش بشود و اگر آن حرکت های منافقین در دانشگاه تهران و سخنرانی ها و حرکت های نظامی و آن خیانت هایی که او در شروع جنگ کرد موجب تأمین نظر آمریکا نشد. جنگ را آغاز کند؛ چرا آمریکا جنگ را آغاز کند؟ به علت اینکه نظام یک مملکت و سیستم یک مملکت، کمر آن مملکت است و اگر این سیستم و نظام شکسته شود، در حقیقت کمر آن مملکت شکسته می شود و شما برادران عزیز، هوشیار باشید.
سرویس دهی آمریکا به صدام
در غرب سه لشکر گرفتار بودند: لشکرهای ۶۴ و ۲۸ و ۸۱ که درگیر با ضد انقلاب بودند و قدرت جابجایی و نقل و انتقال از کردستان را نداشتند. در تمامی محورهای سقز، بانه و سردشت و بوکان و مهاباد و پاوه و ماکو و کامیاران و سنندج درگیری بود. گارد جاویدان به علت اینکه شاهنشاهی بود و چند تیپ مخصوص و ویژه شاه، آمریکا انتظار این را داشت که اینها همه منحل شوند. لشکر ۷۷ در خراسان و ۱۶ در قزوین، تماماً فقط به علت ترس آمریکا از روسیه تشکیل شده بودند و تشکیل این سه لشکر، خصوصاً لشکرهای زرهی به خاطر ترس آمریکا از نیروهای زرهی روسیه بود و اگر می بینیم مثلاً لشکر ۱۶ قزوین در قزوین تشکیل می شود، علتش ترس از روسیه شوروی در شمال است و علت اینکه لشکر ۹۳ زرهی در خوزستان تشکیل می شود، علتش ترس از ارتش عراق است که یک ارتش روسی است؛ این یعنی تحمیل خواسته ها. چنان که حتی جایگزین کردن یک لشکر در سیستم و نیروی نظامی شاه بر اساس خطوطی بود که آمریکا تحمیل می کرد که آن هم به علت ترس از از روسیه و مقابله ارتش شاه با روسیه، نه به خاطر ایران و مملکت ایران بلکه به خاطر منافع آمریکا بود. نیروی هوایی آن، این چنین بود و نیروی دریایی اش نیز همین طور.
ای عزیزان، در شروع حرکت عراق پیش بینی شده بود که در همدان رادار حساسی است و می تواند تمام نیروهای عراقی را که وارد خاک ایران می شوند شناسایی کند. لذا این پیش بینی شده است که قبل از حرکت، یک کودتا در نوژه بشود که شد و رادار از کار بیفتد و حتی این پیش بینی شده بود که برای تسریع سقوط انقلاب در حرکت نوژه جماران هم هدف باشد، یعنی با حرکت نوژه همدان، در حین آمادگی دولت و ارتش صدام، در نوژه کودتایی شود و هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند و دولت ساقط شود و امام عزیز از بین برود و به دنبال این حرکت ارتش عراق وارد ایران شود و گروگان ها نجات پیدا کنند و انقلاب ایران ساقط گردد. این حرکت به طوری طراحی شده بود که در نوژه پس از انجام کودتا ـ که به حول و قوه الهی حرکت کودتای اینها و حرکت منافقانه اینها در تهران و جماران شکست خوردـ رادار را وصل کنند.
خیانتی دیگر از دولت موقت
حرکت بعدی همین لشکر ۹۲ زرهی در جنوب بود ـ که با توجه به خیانت های دولت موقت، در آینده باید تحلیل شود و در مورد آن کتاب ها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود ـ و آن این بود که در نظام ارتشی ـ آن برادران عزیز که خدمت کرده باشند خبر دارندـ راننده تانک اگر از اهالی قزوین است ممکن است در لشکر ۹۲ زرهی اهواز خدمت کند. حال اگر این شخص را به شهرستان خودش بفرستند مجبور است از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخص اگر خدمه تانک است باید برود در شهر خودش.در قسمت پرسنلی کار کند و این را آمریکا دقیقاً همان طور که در ارتش و سیستم خودش اعمال کرده در ارتش زمان شاه نیز پیاده کرده بود بعد از انقلاب، دولت موقت این را آزاد کرد و این یک خیانت آشکار بود به انقلاب و شهید سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض داشت و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه اعتراض داشتند به این مطلب که رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصّص داشت و سالیان دراز از بودجه مملکت هزینه شده تا آنها مهارت پیدا کنند، اگر اینها را برداریم و بفرستیم شهرستان خودشان، می روند در یک واحد دیگر که در آن تخصّص ندارند و این کار بیهوده ای است و بسیاری از واحدهای ارتش که پس از انقلاب به هم ریخته بود و تازه می خواستیم آنها را متشکل کنیم به این صورت به هم ریختند. خدمه تانک رفت در شهرستان خودش، در واحد پرسنلی مشغول شد.
وضعیت ایران در آغاز تهاجم صدام
تمام این زمینه ها برای یک حمله گسترده آماده شده بود و حمله های هوایی پیش بینی شده بود. خطوط هوایی در نقشه معلوم شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب، در جنگ هایی که داشت و عراق می خواست در عرض چهل و هشت ساعت نظام ایران را بر هم بزند و باعث سقوط ایران بشود و چه شد که دشمن نتوانست این کار را بکند؟ با توجه به اینکه دو لشکر را به غرب اعزام نمود و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه ماند؟ پس از توطئه بنی صدر که نگذاشت برادران ما کالاهایمان را از گمرک خرمشهر عبور دهند و بیست و یک میلیارد دلار کالا در آنجا توسط عراق به غارت رفت و نگذاشت قطعات فانتوم از پادگان تحویل شود و بسیاری از قطعات فانتوم در آنجا به غارت رفت، بعد از این تفاسیر چرا عراق در بیست کیلومتری اهواز ماند؟ چرا عراق نتوانست کاری از پیش ببرد؟ چرا عراق بی فکری کرد و از قسمت امامزاده عباس با یک گردان حرکت نکرد تا در پل دختر جبهه جنوب را ببندد و جنوب را جدا کند و… و بسیاری از این چراها.
عراق در قسمت جنوب در دو محور، حرکت خودش را برای داخل شدن آغاز کرد؛ یکی محور عین خوش ـ فکه که خودش دو خط را عقبه داشت: یکی عقبه دهلران ـ عین خوش ـ جسر نادری ـ پل کرخه و دیگری فکه ـ چنانه بود. در قسمت خرمشهر جناح اصلی دشمن دو قسمت می شد؛ یکی از سمت شلمچه بود به سمت خرمشهر و یکی از اهواز و عبور از کوشک و طلایه و جفیر و آمدن به سمت اهواز. این محورهایی بود که عراق در روزهای اول حمله، مورد استفاده قرار داد. در مقابل آنها هم نیرویی نبود. یک افسر نیروی هوایی عراق گزارش می کند که: «من با جیپ از کنار کرخه عبور می کردم و رفتم به سمت اندیمشک و به جایی رسیدم که با چشم خود پادگان نیروی هوایی را دیدم و برگشتم.» می گوید:« من پادگان نیروی هوایی را دیدم.» در این پادگان نیروی هوایی چه تجهیزاتی بود و چقدر نیرو بود؟ هیچ. در اندیمشک که بود؟ هیچ کس. این افسر عراقی برای رده های بالای خود گزارش می نویسد و می گوید: « من برای شناسائی پادگان نیروی هوایی رفتم و آنجا را دیدم.» ولی چنین تحلیل می کند که : « به نظر می رسد دشمن کمین گذاشته باشد و این یک نقشه باشد. یعنی به نظر می رسد که دشمن می خواهد نیروهای عراقی به سمت شرق کرخه بروند و از پشت راهشان را ببندد.» لذا نیروهای عراقی در غرب کرخه باقی می مانند و این وضعیت سبب فتح المبین می شود. آنان اگر به سمت شرق کرخه می آمدند، ما یک عملیات جداگانه را باید انجام می دادیم. در سمت اهواز نیروهای عراقی به راحتی از سمت جفیر عبور می کنند و می آیند به سمت اهواز و پادگان حمید را هم به راحتی می گیرند ولی در پانزده یا بیست کیلومتری اهواز می مانند. یعنی جرأت قدم گذاشتن به داخل شهر را ندارند. در سمت آبادان، آن شهر را محاصره می کنند؛ آن هم نه با یک یا دو لشکر بلکه با هشت لشکر این کار را انجام می دهند. در برابرشان هم هیچ چیز نیست. در طرف ما هر کس دوستانش را بر می داشت و یک تعداد اسلحه می گرفت و به جبهه می رفت و هیچ انسجامی نداشتیم. نه ارتش آمادگی داشت و نه سپاه و نه مردم.
عزل بنی صدر و مردمی شدن جنگ
چرا عراق در اطراف آبادان ماند؟ بهتر است قدری روی آن بحث کنیم. «وجعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لا یبصرون.» اعجاز الهی در این حرکت دیده می شود. چرا عراق ماند و چرا عراق کار را تمام نکرد؟ شما به این نتیجه خواهید رسید که خداوند بر مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش خواهد سوخت. به این نتیجه خواهید رسید که خداوند دلش بر آن خون های پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد و حال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند. عراق در برابر خود سدی دید و ماند. آن هم با وجود توطئه های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم، که ما مرتب بحث می کردیم که اینها در چه واحدی باشند و او نمی گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلاً قبول نداشت. توطئه های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی گذاشت جنگ شکل بگیرد و نمی گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبت هایش که در یک جلسه به خاطر دارم، تز او فقط این بود که :« ما زمین می دهیم و زمان می گیریم.» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگ های جهانی که ما زمین را به دست دشمن می دهیم، خرمشهر را می دهیم بعد منتظر می شویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آن را پس می گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می کند و ببینید که چه آبرویی از اینها رفت. به هر حال حرکت بنی صدر جلوگیری و بازدارنده بود و از جهد فی سبیل الله و حرکتی که عاشقان این انقلاب و عاشقان امام و خط ولایت و امامت در ایران اسلامی بتوانند پیاده کنند و بسیج شوند و به جبهه بیایند و دوشادوش سایر برادران رزمنده فی سبیل الله بجنگند و جهاد کنند باز می داشت.
خط بنی صدر و خطوطی که درکنارش از منافقین گرفته شده بود و سایر سازشکارها هم دست به کار بودند و همزمانی حرکت عراق و هماهنگی حرکت عراق با بنی صدر و امثالهم باعث شد که ملّت هوشیار دست بنی صدر را بخواند و با شناخته شدن آن توسط امام آگاه و عزیز و بیدار، بنی صدر بر کنار شد. هنگامی که بنی صدر کنار رفت حرکت جبهه ها آغاز شد و نیروهای مردمی بسیج شدند.
یعنی آن خطی که او اعمال می کرد و منافقین در انقلاب اسلامی و جامعه ترویج می کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره ای نداشت جز این که جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد و شلوغش کند و چاره ای نداشت اگر عراق این کار را بکند کمکش کند. با سقوط بنی صدر آمریکا هیچ چاره ای نداشت جز این که جنگ از شدت نظامی بیشتری برخوردار شود. یعنی اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد. تنها حرکتی که می توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد، یک حرکت گسترده نظامی بود.
جنگ برای آمریکا امکان پذیر نبود مگر اینکه در کنار عراق دُوَلی (دولت های) را بگذارد که پشتیبانش باشند و خودش هم پشتیبانی کند. کمک های مادی، تسلیحاتی، همکاری تبلیغاتی و هر گونه کمکی که از دستش بر می آید، بکند تا عراق بتواند این جنگ را ادامه دهد و بتواند انقلاب را زودتر به سقوط بکشاند.
لذا آمریکا در حرکتی که با عنوان جنگ شروع کرد ـ و این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود ـ تمام کشورهای عربی خاور میانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ نمود.
یک دنیا در برابر ایران
برادران رزمنده، برای ادامه جنگ معلوم بود و از قبل هم ثابت شده بود که عراق به تنهایی قادر به حمله به ما و تداوم جنگ نبود. ما را در یک وضعیت بد اقتصادی قرار داده بودند تا آمریکا قادر به حمله باشد. در آن زمان ذخایر ارزی اقتصاد ما کمتر از دو میلیارد دلار بود. در زمان شروع جنگ، برادران عزیز دولت خدمت امام رفته بودند و گفته بودند که این ارقام فاجعه است. امام فرمودند: «به خدا توکل کنید.» در شروع جنگ ما از نظر اقتصادی در بدترین وضع بودیم. از نظر نظامی همان گونه بود که خدمت شما گفتیم و از نظر سیاسی هم به واسطه تبلیغات صهیونیستی و آمریکایی و کمونیستی در دنیا کنار زده شده بودیم و وجهه ای نداشتیم. در بین ملت ها بر ضد انقلاب اسلامی و ایران تبلیغ شده بود. لذا همه چیز آماده بود تا عراق بتواند این جنگ را به شدت ادامه دهد. ولی به حول و قوه الهی از آنجا که دست خدا در کار است و به خاطر اخلاص و اعتقاد به آخرت و دنیای غیب و اینکه تمامی جریانات این جهان و هستی در ید قدرت خداست و خدا قادر است نصرت دهد، پیروزی دهد، شکست دهد، رستگاری دهد یا ذلّت بدهد، خواری دهد و همه چیز به دست خداست و یدالله فوق ایدیهم، همه این توطئه ها یکی پس از دیگری شکست خورد.
آماری که در این زمینه داده می شود و تازه کمترین آمار است، یک چیز که عجیب و تاریخی است و شاید در دنیا سابقه نداشته و آن اینکه کمتر از صد روز فاصله بین این دو عملیات، فتح المبین و بیت المقدس، فاصله بود و این در تاریخ بی سابقه است که هشت لشکر از قسمت دزفول و شوش در عرض کمتر از سه ماه این عملیات را تمام کنند و آن هم عملیاتی با چنان ابهت و چنان حیثیت و چنان عظمت.
عملیاتی که دنیا را تکان داد
آزادی خونین شهر که ابداً توسط ما تبلیغ نشد، اینقدر اهیمت و اثر این عملیات شدید بود که در دنیا تکانش را دیدیم. اثر این عملیات در سوریه و لبنان طوری بود که مانند آن را ما در تهران و اصفهان ندیدیم و این به خاطر عظمت عملیات بود. مستشاران روسی و آمریکایی در خونین شهر طرح دفاعی خونین شهر را برای بیست سال ریخته بودند. خاکریز از کارون تا جاده اهواز و از جاده اهواز تا شلمچه، یک خاکریز ممتد شرقی غربی و کانال ها و میادین متعدد مین سبب این شده بود که دشمن تصور از دست دادن خرمشهر را هم نداشته باشد. خود خونین شهر غیر از گردان های تانک با هفده گردان محافظت می شد. دشمن اصلاً تصور سقوط هم نداشت و بجاست که خدمت شما بسیجیان پاک پاک پاک، این نکته گفته شود که مغزها خسته شده بودند و در مرحله سوم بیت المقدس، همان طور که در صحبت های قبلی خدمت شما گفته شد، نمی دانستیم چه تصمیمی بگیریم.
آیا باید داخل خونین شهر شد یا نه؟ کیفیت ها پایین آمده بود. تلفات داده بودیم؛ آیا اگر ما داخل خونین شهر برویم موفق می شویم؟ دیگر قدرت تصمیم گیری نبود، تا اینکه برادران خدمت امام رسیدند و به امام عرض کردند که خونین شهر این سختی ها را دارد و ما هر چه پیش بینی می کنیم باز نیرو کم داریم. وضع این گونه است و نمی توانیم حمله کنیم، سیم خاردار است و در عین حال نمی توانیم تصمیم بگیریم، شما نظر بدهید که چه کنیم، حمله کنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبت ها را کردند و امام در جواب برادران گفته بود که تا توکلّتان چقدر باشد . برادران دیگر ننشسته بودند و به طرف جنوب حرکت کرده بودند. همه لشکریان خسته بودند و وقتی گفته امام را برای آنها باز گفته بودند همه به گریه افتادند و گفتند حال که امام فرموده اند به خدا توکّل می کنیم و امام راست می گویند که ما توکل به خدا نداریم و به این علت سست هستیم.
تصمیم گرفته شد که با آن نیروی کم و با آن حرکت معجزه آسا عملیات بیت المقدس انجام شود و دیدید که چقدر اسیر، هزار هزار اسیر، حتی شبی هجده هزار اسیر، ولی باز ما متوجه نبودیم که چه شد. همان طور که گفتم در خارج از ایران، این عملیات اینقدر تکان داده بود. که وقتی با حافظ اسد صحبت می کردیم سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود. سیستم نظامی سوریه و لبنان، شیعیان لبنان، فلسطینی هایی که مؤمن به انقلاب و معتقد به انقلاب بودند و نه در خط یاسر عرفات، همه اصلاً بهت زده شده بودند که ایران چه قدرتی دارد. چند وقت پیش با فرمانده نیرویی دریایی صحبت شده بود و گفته بود در زمانی که سقوط خونین شهر قطعی شده بود، همه به وحشت افتاده بودند و ترسیده بودند و کشتی کشتی می رفتند آن طرف. مشخص بود که ترس پیدا کرده بودند که با سقوط خرمشهر، ایران حرکت را به سمت کویت و به سمت بصره ادامه خواهد داد. تا این حد دشمن وحشت کرده بود و ترسیده بود و این حرکت اینقدر اعجاز انگیز بود و آنقدر ابهت در آن بود که آن چنان آمریکا را به وحشت انداخت. از ترس رشد انقلاب و صدور انقلاب بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد تا به این ترتیب قدرت آمریکا برای کشورهای عربی به نمایش گذاشته شود و به آنها فهمانده شود که آمریکا قدرت دارد و نظرها از جنگ ایران به جنگ اعراب و اسرائیل منحرف شود و همچنین صدام هم این وسط نجات پیدا کند و بعد اینکه ریشه انقلاب اسلامی و آن موجی که در لبنان ایجاد کرد، بخشکد و به قول برادر عزیزمان هاشمی رفسنجانی، آمریکا به تمام نتایجی که می خواست برسد، رسید مگر یک نتیجه. قدرت خودش را به اعراب نشان داد و اذهان را به سمت جنگ اعراب و اسرائیل برگرداند و انقلاب را در لبنان به مقدار زیاد خفه کرد. فقط به یک نتیجه نرسید و آن هم برگرداندن ذهن ایران به جنگ اعراب و اسرائیل و نجات صدام بود و این بر اساس هوشیاری و آن درایت و بصیرت بزرگ امام بود که روی این مسئله دست گذاشتند که راه قدس از کربلا می گذرد و از کربلا به طرف قدس می رویم.
عملیات بیت المقدس چنان ابهت داشت که دشمن را به وحشت انداخته بود. دشمن تصور نمی کرد که ما قادر باشیم حمله ای به آن گستردگی بکنیم و در همان موقع ما آماده شدیم برای حمله رمضان. حتی بر عکس تبلیغات منفی که شد مبنی بر اینکه عملیات رمضان برای ما ضربه ای بود، این عملیات رمضان بسیار موفق بود. ضرباتی که در عملیات رمضان و در جبهه رمضان به دشمن می زدیم در طول جنگ بی سابقه بود.
هر چه گفته می شد، فکر می کردند این آمار دروغ است. ولی خود ما بودیم که در یک شب تا صبح طبق آماری که گرفتیم حداقل سیصد و هفتاد تانک دشمن توسط همین بسیجیان پاک که خودتان هستید، منهدم شد. بسیاری از نیروهای دشمن از بین رفتند. البته آن نتیجه اصلی را که می خواستیم از عملیات بگیریم نگرفتیم ولی کنفرانس را در عراق بر هم زدیم. توطئه آمریکا برای منحرف کردن ذهن ما به جنگ اعراب و اسرائیل را هم بر هم زدیم. این یک حرکت بزرگ و راه گشایی بود در غرب، کما اینکه در مرحله دوم تا نزدیکی مندلی رفتیم.
سردار قادسیه در بن بست
حرکت بعد حرکت محرم بود. یک جبهه گسترده را در محرم باز کردیم. جبهه گسترده ای که از مهران شروع می شد و تا دهلران بود ـ از قسمت دهلران در ارتفاعات جبل حمره ای ـ و عملیات در این جبهه سبب شد راهی به عرض پنجاه کیلومتر به داخل خاک عراق باز شود و رسیدن به بصره را ممکن کند. در این جبهه محرم موفقیت زیاد بود. منتها ای برادران عزیز، اگر به خاطر داشته باشید در روزهای اول جنگ عراق سوار بر اسب مراد می تاخت و صدام رجز خوانی می کرد، چنان که راننده تانکی هنگام حضور در جیراوند، از مردم جیراوند سؤال می کند که تا تهران چند کیلومتر است و جدی هم سؤال می کند و صدام نیز پس از سخنرانی و مصاحبه در خونین شهر، هنگام سوارشدن که خبرنگارها می گویند: «باز سؤال داریم.» می گوید:« مصاحبه بعدی در اهواز.» یعنی دشمن با این قدرت آمده بود و رجز خوانی می کرد.
در زمانی که تانک های دشمن بی مهابا و وحشیانه به خاک ما تاختند، به ناموس ما تاختند و در خونین شهر و سوسنگرد و قصر شیرین آن جنایات را آفریدند و با آن حرکتی که کردند و آن بی بندوباری ها و آن غارت ها و تجاوزات به ناموس و زن و بچه مردم و به اسارت گرفتن آنها، و از بین بردن حیثیت ما، عراق بر اسب مراد سوار بود. ای رزمندگان دلاور اسلام، توسط همین بسیجیان حزب الله، صدام از اسب مراد به زیر کشیده شد. یعنی صدام و دولت عراق چنان قدرت نظامی خودش را در سرتاسر مرزهای ما از دست داده که چه در هفتصد و پنجاه کیلومتر مرز غرب و چه در پانصد و پنجاه کیلومتر مرز جنوب ـ از بندر فاو تا دهلران و از دهلران تا پیرانشهر ـ در هر کجا نیروهای رزمنده اسلام اراده کنند، به والله می توانند داخل خاک عراق شوند و در هیچ جا از این هزار و سیصد کیلومتر دولت مزدور عراق و ارتش عراق که آنقدر مطمئن بود و اکنون ضعیف و شکسته و بی روحیه شده ، حتی در یک کیلومتر از این مرز، عراق قادر نیست با یک لشکر حمله کند. یعنی به کلی قدرت آفند و حمله از دولت عراق و ارتش عراق توسط ید شما و توسط یدالله، گرفته شده است. دولت عراق قسمت اعظم قدرت نظامی اش را ازدست داده، چرا؟ چون شما پنجاه هزار نفر را در مهران اسیر گرفتید…
ما می جنگیم و باید بجنگیم و چاره ای نیست. به گفته امام تا ظهور امام مهدی (عج) با یک دستمان سلاح و با یک دستمان قرآن باید بگیریم و طبق دستورات ولایت امروز در جامعه انقلاب اسلامی ما دو روند بیشتر نداریم: امامت و امت، امامت و حزب الله والسلام. خط سومی نداریم. در این روند و در این قانون و در این چارچوب، باید اطاعت محض از دستورات ولایت سمبل فکری و عقیدتی و انسجام روحی و معنوی برای یک مؤمن و یک انسان حزب الله باشد و خواهد بود. لذا امام عزیز و ولی فقیه دستور فرموده تا بیت المقدس باید جنگید و در راه بیت المقدس خط رهبری و ولایت این را روشن می کند. یک راهنمائی هم بکنیم. در این راه، خط رهبری به عنوان فرمانده کل قوا به حرکت ما جهت می دهد و می گوید که این بیت المقدس شما راهش از کجاست؟ کربلا. از کجاست؟ کربلا. یعنی اینکه ای عزیزان، ای بسیجیان حزب الله، ای امت حزب الله، در این راه نشد و نمی شود و نباید کرد وجود ندارد. ما بایستی بنا به فرمان ولایت، که در آن تخلف نیست به کربلا برسیم و ما به کربلا نخواهیم رسید مگر آنکه از مرزهای ایران عبور کنیم، اول خودمان را به دجله و بعد به حول و قوه الهی به کربلا برسانیم و این راه یا از بغداد خواهیم برد و یا از بصره و این مورد تفاوتی نمی کند. هدف اینست که ما به کربلا برسیم. هدف نظامی ما کجاست؟ کربلا. پس هدف،گرفتن کربلاست و با آزاد کردن این خاک عزیز و پربهای سرور شهیدان، امام حسین، از دست و چنگال خونخواران جهان، از دست بعثی هایی که نه حیثیت دارند و نه آبرو و هیچ چیز در درونشان ندارند و اسلام را به ذلت کشانده اند و بویی از اسلام نبرده اند، آزاد می شود و باید کربلا را نجات داد. همانطور که حسین با یارانش رفت کربلا را نجات داد.
آمادگی جسمی و آمادگی روحی
این تصور که وقتی صحبت از کربلا شد یعنی این که این بار ما به کربلا می رسیم،این نباید باشد. ما باید خودمان را برای سختی ها آماده کنیم. ما باید چون انبیاء و اولیای الهی که زمانی که اراده می کردند بیش از ده سال در مکه و نزدیک به ده سال در مدینه می جنگیدند و تمام عمرشان جنگ بود و جهاد فی سبیل الله و خسته نشدن و نبریدند. و ما ای بسیجیان عزیز، از عملیات و جنگ نمی بریم. از عملیات خسته نمی شویم. خوب دقت کنید،این برادران بسیجی عزیز، ما از عملیات نمی بریم و خسته نمی شویم و تا کربلا می جنگیم به شرط اینکه خودمان را آماده کنیم؛ و ما آماده نخواهیم شد مگر آنکه به دو جنبه توجه کنیم: آمادگی جسمی و آمادگی روحی. آمادگی روحی مهم تر از آمادگی جسمی است. آمادگی جسمی برای جنگیدن در راه خدا، برای پیاده روی و شکست داد دشمن و برای غلبه بر دشمن کافر، و آمادگی روحی یعنی پاک کردن درون. امام در صحبت هایشان بارها به این مطلب اشاره داشتند که عمده مسائل، اخلاص و خلوص است و اگر باشد همه چیز هست. یعنی پاک شدن درون، یعنی بیرون راندن هواهای نفسانی از ذات و از قلب و از دل از درون انسان.
پاک شدن به منزله اینکه انسان ایثار پیدا کند، اخلاص پیدا کند، متقی شود و تقوی پیدا کند و جهاد فی سبیل الله در او رشد کند و خودش را انشاءالله برای یک عملیات بزرگ آماده کند و این انشاء الله در شما مصداق پیدا کند.
در دعاهایتان و در نمازهای شبانه و راز و نیازهایتان با خدا حرف بزنید و مظلومیت خود را به خدا ثابت کنید تا خدا دلش به حال شما بسوزد. خدا هم رئوف است، هم مهربان است و هم خشم و غضب می کند. برای اینکه لطف و رحمت و آمرزش خداوند شامل حال ما شود، باید اخلاص باشد و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم سرمایه می خواهد که از همه چیزمان بگذریم و برای اینکه از همه چیزمان بگذریم باید شبانه روز دلمان و وجودمان و همه چیزمان با خدا باشد. اینقدر پاک باشیم که خدا ما را مورد رحمت قرار دهد.
قدم برداریم برای رضای خدا، حرف بزنیم و شعار بدهیم برای رضای خدا بجنگیم فقط برای رضای خدا. همه چیز و همه چیز خواست خدا باشد و اگر چنین شد پیروزی درش هست. چه بکشیم، چه کشته شویم، پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و برای ما شکست معنا ندارد. چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم. اگر این چنین نباشد خدا غضب خواهد کرد؛ اگر خدای ناکرده یک ذره و یک جو هوای نفس در فرماندهان ما، در فرمانده گردان و غیره و خدای ناکرده در افراد بسیج ما باشد و ما حس کنیم امکانات مادی و این جنگ افزارها و این ابزار و آلات می توانند به ما کمک کنند، اصلاً چنین نیست.
تنگه احد را خالی نکنیم
ای عزیزان، نصرت دست خداست و فتح و نصرت و وعده نصرت با خداست. «نصرٌ مِن الله و فتحٌ قریب.» اطاعت از خدا، کارکردن برای رضای خدا و خلوص و اخلاص داشتن در این حرکت و در این راه با تدبیر و فکر کردن، باعث می شود که خدا رضایت داشته باشد و لطف کند و اگر خدای ناکرده به جای این حرکت تکیه بر قدرت باشد، ابزار باشد و توجهی به خدا نباشد، غرور باشد، سستی باشد و غفلت باشد، خدا غضب می کند و خدا جای حق نشسته است. پیامبر در جنگ احد یک کلام به سربازنش می گوید و الآن، شما تحلیل کنید. پیامبر فرمانده کل قوا بود، به سربازانش گفت: این ارتفاع را خالی نکنید و شما نباید این ارتفاع را در احد خالی کنید. رزمنده ها می جنگند. دشمن که شکست خورد، آنها ارتفاع را رها می کنند و پایین می روند. باید رزمندگان بسیج بنشینند و فکر کنند که آیا پیامبر اشتباه کرد؟ یعنی پیامبر در پیامبریش و فرماندهی کل قوا افراد را اشتباه تعیین کرد؟ آیا افراد شجاع و غیور و دلیر را برای دفاع کردن انتخاب نکرد؟ اگر اینقدر حساس بود که فرمانده کل قوا گفت: ارتفاع را خالی نکنید و پیامبر روی این مطلب تأکید داشتند که تا من نگفته ام روی این ارتفاع باشید و آنجا را ترک نکنید، چرا آن را ترک کردند، شجاع نبودند که بودند، چون پیامبر اشتباه نمی کند؛ دلیر نبودند که بودند؛ از مؤمنین خاص نبودند که بودند؛ همه چیز بودند. چه چیز باعث شد اینها ارتفاع را ترک کنند؟ عدم اطاعت از فرماندهی به علت وجود هواهای نفسانی. یعنی خاص ترین مؤمنان بودند ولی مؤمنان خاص هم در یک زمان گول شیطان را می خوردند در یک زمان وسوسه شدند که نگاه کنند که چگونه بقیه افراد غنیمت جمع می کنند و تقسیم می کنند و گفتند ما هم برویم یک اسب یا شمشیری گیر بیاوریم یا زرهی یا سپری. یعنی این شیطان لعنت شده قادر است انسان را از بالا به سقوط بکشاند و انسان را از اعلی درجه به کمترین درجه بکشاند. اگر آن انسان خودش را نساخته باشد و آمادگی مقابله با شیطان را نداشته باشد این گونه می شود. صحابه پیامبر در کوه احد دچار هوای نفس می شوند. اگر بنشینید تحلیل کنید می بینید که هیچ چیز نبوده مگر عدم اطاعت آنها از فرمانده کل قوا، یعنی پیامبر؛ و ترک آنها از جایی که به آنها گفته شده بود ترک نکنند و این کار را کردند فقط به صرف به دست آوردن غنیمت. در حالی که قبلش خدمت شما عرض کردیم مؤمنینی که خاص بودند، آیا به مادیات چشم مادی داشتند؟ نه؛ یک لحظه غافل شدند و اطاعت از دستور نکردند.
پس از عزیزان اطاعت از فرماندهی در شیوه جنگ و رعایت اصول جنگ، در قبل از حمله و حین حمله و بعد از حمله، از تکالیفی است که شما لازم است اجرا کنید و اطاعت کنید و الحمدلله در این زمینه سخن بسیار گفته شده و همه عزیزان مملکت گفته اند . والسلام
[…] پنجره از حادثه و حماسههای ۸۸ خواهد گفت » افشاگری شهید همت از توطئههای آمریکا، بنیصدر، نهضت آ… » فیلم: شهید حاج ابراهیم همت سخن میگوید » تصویری از یک […]