جمعه 11 جولای 14 | 22:41

عنایت بخشی:قدر بزرگان را نمی‌دانيم!

عنایت بخشی گفت: به هر حال اين عادت ما ايرانيان شده كه قدر بزرگانمان را نمي‌دانيم تا اينكه مرگ آنها فرارسد و آنگاه است كه شروع مي‌كنيم به مرثيه‌سرايي. همين حالا كارگردانان با تجربه‌اي را داريم كه هيچ كدام از دست‌اندركاران امور به سراغ آنها نمي‌روند تا ببينند دليل كم‌كاري آنها چيست. به هر حال از يك كارگردان با كوله‌باري از تجربه نمي‌توان انتظار داشت كه براي دريافت كمك مالي جهت ساخت يك فيلم به‌طور مرتب در راهروهاي يك سازمان خاص در رفت و آمد باشد.


عنایت بخشی عنابت بخشی که کار بازیگری حرفه‌ای را از انتهای دهه سی با گروه هنر ملی به سرپرستی عباس جوانمرد شروع کرده بود از انتهای دهه چهل به سینما پیوست و تا ابتدای دهه هشتاد حضوری مداوم در عرصه سینما داشت. وی طی این چهار دهه همکاری با اغلب کارگردانان توانمند ایرانی از داریوش مهرجویی گرفته تا علی حاتمی، مسعود کیمیایی، داوود میرباقری و بهرام بیضایی را تجربه کرده و نزد فیلمسازان به یکی از قابل اعتمادترین بازیگران نقش مکمل تبدیل شد. از ابتدای دهه هشتاد به بعد کمتر پیش آمد که بخشی را در عرصه سینما ببینیم و او بیش از هر چیز به کار در تلویزیون و البته تدریس سینما به هنرجویان علاقه نشان داد. گفتگوی پیش رو به این بهانه انجام شد که دلایل کم کاری بخشی در عرصه سینما را از زبان خودِ وی بشنویم.

*با توجه به اينكه در دهه‌هاي شصت و هفتاد از جمله بازيگران مطرح سينماي ايران بوديد اما در ده سال اخير فعاليت سينمايي‌تان كمرنگ شده است. اصلي‌ترين دليل اين مسئله چه بوده است؟

سينما از ابتداي دهه هشتاد شرايط خاصي را تجربه كرد. شرايطي كه باعث شد تعداد زيادي نيروي جوان وارد پروژه‌هاي فيمسازي شده و به اين ترتيب با تجربه‌هايي مانند ما مجبور شدند از سينما فاصله بگيرند. اگر دقت كرده باشيد مي‌بينيد كه طي سال‌هاي اخير بيشتر از سينما در تلويزيون فعال بوده‌ام. باور كنيد بارها شده پيشنهادهايي تلويزيوني كه به من ارائه شده خيلي بهتر از فيلمنامه‌هاي سينمايي بوده است. برخي از فيلمنامه‌هاي سينمايي كه به من پيشنهاد شده‌اند آنقدر ضعيف بوده‌اند كه به جرأت مي‌گويم برخي از سريال‌هاي روتين تلويزيوني كيفيت بالاتري را دارند.

*منظورتان از كيفيت ضعيف فيلمنامه‌هاي سينمايي، تكراري بودن آنها است و يا نقش ضعيفي كه در آن فيلمنامه برعهده شما گذاشته شده است؟

وقتي فيلمنامه خط داستاني مشخصي نداشته باشد محال است كه شخصيت‌پردازي درستي داشته باشد. به عنوان كسي كه با شماري از كارگردادان‌هاي برتر سينماي ايران كار كرده‌ام اين مسئله را به صراحت مي‌گويم محال است يك فيلمنامه ضعيف به مدد حضور يك بازيگر توانمند به يك فيلم خوب تبديل شود. بازيگر با تجربه شايد بتواند يا بداهه‌پردازي‌هاي خود ارتقايي نسبي در فيلم به وجود آورد اما هيچ‌گاه نخواهد توانست يك پروژه سينمايي را از سقوط نجات دهد. پس وقتي فيلمنامه‌اي را ضعيف مي‌بينيم نه فقط خط داستاني آن را بي‌ارزش ديده‌ايم بلكه مطمئناً يك شخصيت پرداخت شده درست هم در آن نديده‌ايم.

*گفتيد كه سينماي دهه هشتاد مواجه شد با ورود حجم عظيمي از نيروهاي جوان و همين سبب انزواي باتجربه‌هايي چون شما گرديد. آيا اين تناقضي بر روش فيلمسازي دهه‌هاي قبل‌تر نيست كه در آن هم براي باتجربه‌ها جا بود هم براي جوانان.

در همه جاي دنيا متداول است كه در كنار استعدادهاي جوان  – تأكيد مي‌كنم استعدادهاي جوان و نه هر بی استعدادی که با رابطه خود را وارد سینما میکند – گروهي از باتجربه‌هاي سينما را نيز براي ساخت هر پروژه‌اي به كار مي‌گيرند. البته اين استفاده همزمان از جوانان و پيشكسوتان هم در پشت صحنه و هم در جلوي دوربين صورت مي‌گيرد يعني همان طور كه يك مدير فيلمبرداري باتجربه از دو همكار جوان‌تر و با انرژي‌تر استفاده مي‌كند يك بازيگر مجرب هم در كنار يك جوان قرار مي‌گيرد.

اين روش موجب آن مي‌شود كه يك فضاي كاري همگن براي همه فراهم آيد ضمن اينكه تبادل اطلاعات ميان جوانان و بزرگترها صورت گيرد. مشكل اصلي سينماي دهه اخير ما اين بود كه اين فضاي همگن تجربه نشد و به جاي آن سينما مختص شد به تعدادي نيروي در اصطلاح تین‌ايجر كه برخي از آنها از روش‌هاي غيرمتعارف براي ورود به سينما استفاده كرده بودند. اگر دقت كرده باشيد در همين دهه يكسري فيلم‌هاي شبيه به هم دختر – پسري در سينما باب شد كه اغلب داستان‌هايي عاشقانه را روايت مي‌كردند؛ داستان‌هايي كه تنها با تماشاي يك سوم ابتدايي آنها، مي‌شد تا پايان آنها را حدس زد. شكي وجود ندارد كه چنين فيلمنامه‌هايي اگر هم به من پيشنهاد مي‌شدند در آنها ايفاي نقش نمي‌كردم.

*شايد يك دليل اين كه به جز موارد استثنايي، فيلم‌هاي ساليان اخير توانايي جذب مخاطب انبوه را ندارند، هم همين مسئله باشد. 
مطمئناً اصلي‌ترين دليل روي‌آوردن مخاطبان به دي.وي.دي‌هايي كه به طرق مختلف در شبكه نمايش خانگي توزيع مي‌شوند، همين موضوع است. براي اكثر بچه‌هاي قديمي سخت است كه با پائين‌آمدن كيفيت فيلم‌نامه‌ها كنار آيند و همين مسئله نه‌فقط سبب‌ساز دوري گرفتن آنها از سينماي حرفه‌اي شده بلكه باعث مي‌شود مخاطبان هم هرگاه در مراسم خاصي با ما ديدار مي‌كنند صرفاً به مرور خاطرات خوبي كه از آثار گذشته ما دارند، دلخوش باشند. البته در اين ميان بوده‌اند كارگرداناني كه هر از گاه يك كار متفاوت ارائه داده‌اند اما اين كارهاي متفاوت هم چون جزو جريان اصلي توليد نبوده‌اند، چنان كه بايد به چشم نيامده‌اند.

*…دقيقاً به همين دليل است كه جريان اصلي سينماي ايران متكي شده به كمك‌هاي ارگان‌هاي دولتي. 

بله و متأسفانه با توجه به اين كه دريافت‌هاي دولتي خوبي هم صورت مي‌گيرد اما متأسفانه فيلم‌هاي خوبي توليد نشده و بسياري از فيلم‌ها حتي قادر به برگرداندن هزينه‌هاي توليد خود هم نيستند؛ سوددهي كه پيشكش!  اما خوب به خاطر دارم كه در گذشته هيچ‌كدام از اين كمك‌هاي فراوان و بودجه‌هاي هنگفت وجود نداشت ولي به لطف استقبال مخاطبان، فيلم‌ها به سودآوري مي‌رسيدند و چرخ صنعت سينما مي‌چرخيد. هيچ‌گاه يادم نمي‌رود زماني بود كه در همين تالار سنگلج، نمايشي را روي صحنه مي‌برديم و گاه يك نمايش شش تا هفت ماه روي صحنه بود و تعداد زيادي مخاطب به تماشاي آن مي‌آمدند. انصافاً داستان‌هايي كه در آن دوران دستمايه كار قرار مي‌گرفت، جذاب‌تر بود و قصه‌هايي كه براي نگارش فيلم‌نامه به كار مي‌رفت، متفاوت‌تر بود.

*به عنوان بازيگري كه سابقه همكاري با بزرگاني مانند داريوش مهرجويي و علی حاتمی را در كارنامه داريد، چقدر از ضعف سينماي امروز را به كم‌كار شدن بزرگان عرصه فيلم‌سازي مرتبط مي‌دانيد؟ 

به هر حال اين عادت ما ايرانيان شده كه قدر بزرگانمان را نمي‌دانيم تا اينكه مرگ آنها فرارسد و آنگاه است كه شروع مي‌كنيم به مرثيه‌سرايي. همين حالا كارگردانان با تجربه‌اي را داريم كه هيچ كدام از دست‌اندركاران امور به سراغ آنها نمي‌روند تا ببينند دليل كم‌كاري آنها چيست. به هر حال از يك كارگردان با كوله‌باري از تجربه نمي‌توان انتظار داشت كه براي دريافت كمك مالي جهت ساخت يك فيلم به‌طور مرتب در راهروهاي يك سازمان خاص در رفت و آمد باشد.

اين وظيفه دست‌اندركاران سينمايي است كه به سراغ پيشكسوتان رفته و از توانايي‌هاي آنها براي كمك به رشد صنعت سينماي ايران استفاده كنند، اما متأسفانه كمتر پيش مي‌آيد كه چنين اتفاقي رخ دهد، تازه بسياري از بزرگان هم نه تنها هيچ‌گونه حمايتي نمي‌شوند كه به دليل برخوردهاي سليقه‌اي چاره‌اي نمي‌بينند جز آنكه به اموري مانند تدريس بپردازند. ببينيد ايران هفتاد ميليون جمعيت دارد اما متأسفانه پرمخاطب‌ترين فيلم ما بيش از چهار ميليون نفر را به سينماها نمي‌كشاند. اين، دليلي ندارد جز آنكه فيلم‌ها مخاطب را راضي نمي‌كنند. بخشي از نارضايتي مخاطب به اين مسئله بازمي‌گردد كه كارگردانان نامي ما نمي‌توانند به‌طور مرتب فيلم بسازند و چاره‌اي ندارند جز اینكه هر چند سال يك بار فيلم بسازند. اين مسئله به نوبه خود به ركود سينماي ايران منجر شده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.