شنبه 02 آگوست 14 | 08:36

«شبی در کهکشان‌ها»؛ هیجان و احساس برای «مردم»

«شبی در کهکشان‌ها»، نام پروژه‌ای است از بهزاد بهزادپور که این روز‌ها در محل پارک ولایت در حال اجراست. اجرایی که حدود دو ساعت و نیم مدت دارد و هر شب پذیرایی بیش از سه هزار تن از مردم است. محل اجرا در واقع یکی از آشیانه‌های به جا مانده از پادگان قلعه مرغی است. نمایش اثری است ترکیبی شامل موسیقی، نور، اجرای محیطی، جلوه‌های ویژه، انفجار، نمایش با پروجکشن و… تعداد زیادی هنرور که همگی از نیروهای وظیفه ارتش می‌باشند و بار نیروی انسانی و اجرایی را به دوش می‌‌کشند.


احسان زیورعالم (کارشناس ارشد ادبیات نمایش)

«شبی در کهکشان‌ها»، نام پروژه‌ای است از بهزاد بهزادپور که این روز‌ها در محل پارک ولایت در حال اجراست. اجرایی که حدود دو ساعت و نیم مدت دارد و هر شب پذیرایی بیش از سه هزار تن از مردم است. محل اجرا در واقع یکی از آشیانه‌های به جا مانده از پادگان قلعه مرغی است. نمایش اثری است ترکیبی شامل موسیقی، نور، اجرای محیطی، جلوه‌های ویژه، انفجار، نمایش با پروجکشن و… تعداد زیادی هنرور که همگی از نیروهای وظیفه ارتش می‌باشند و بار نیروی انسانی و اجرایی را به دوش می‌‌کشند.

نمایش تصاویر منتخبی از داستان‌های قرآنی و مذهبی و تاریخی می‌باشد. نمایش با داستان تمرد شیطان در برابر امر خداوند، مبنی بر سجده بر انسان شروع می‌شود و با تصویری نمادین از ظهور امام زمان(عج) به پایان می‌رسد. برش‌هایی از داستان حضرت ابراهیم، نوح، موسی، مریم و زندگانی پیامبر اکرم (ص)، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و حضرت صدیقه‌ کبری(س) ادامه می‌یابد. در ‌‌نهایت با نمایش سقوط محمدرضا پهلوی و پایه‌ریزی جمهوری اسلامی ایران، هشت سال دفاع مقدس با تکیه بر آزادسازی خرمشهر و رحلت امام خمینی (ره) به پایان می‌رسد.

در واقع نمایش «شبی در کهکشان‌ها» با شعار از تهران به اعماق تاریخ سفر کنید، اجرای توسعه یافته نمایش شب آفتابی است که دو سال پیش بهزادپور عرضه کرده بود. در این نمایش به زعم شخص بهزادپور، تمهیداتی در میان‌پرده‌ها برای حفظ ریتم و ضرباهنگ اثر در نظر گرفته شده است.

فارغ از هر نگاهی، در وهله نخست باید گفت استقبال از این پروژه مشترک شهرداری تهران و ارتش جمهوری اسلامی ایران بسیار بالاست. آشیانه سابق مملو از مردمی می‌شود که از بدنه اصلی جامعه هستند. مردمی که به زعم نگارنده از رفتن به تئا‌تر شهر و برچسب خوردن‌هایی از طرف جامعه هدف تئا‌تر می‌هراسند. مردمی که برخلاف نگاه برخی کارگردانان مبنی بر تماشاگران چیپس و پفک‌خور، در نمایش فارغ از هر گونه اعمال نظری به تماشای نمایش می‌نشینند.

مردمی که در این فشار اقتصادی، توانایی خریدن بلیت‌های 30 هزار تومانی ایرانشهر، 70 هزار تومانی تالار وحدت یا کنسرت‌های 50 تا 200 هزار تومانی برج میلاد را ندارند، در کنار خانواده به دیدن نمایشی می‌نشینند که موسیقی و آواز دارد، ساز دارد، انفجار و جلوه‌های بصری دارد.

نکته قابل توجه برایم برخورد مردم با اثر بود. در حالی که مدام نقطه ضعف‌های اثر را می‌یافتم، در کنارم تماشاگران سوت و کف و هورا می‌کشیدند. شعف و هیجان در میانشان موج می‌زد و گاهی احساسات مرا نیز تحریک می‌کردند. کاش مسئولان و مدیران عرصه فرهنگ – و بخصوص آنان که خطوط قرمز را تبیین می‌کنند – در میان جمعیت حضور پیدا می‌کردند؛ چرا که بخش جالبی از تجربه من در دیدن این نمایش به رفتار مردم باز می‌گشت. تجربه‌ای که شاید به من فهماند باید برای این مردم احترامی بیش از آنچه بدان‌ها اعطا شده، قائل بود. وقتی نمایش بهزادپور با تروکاژهای عظیمش در قسمت اول – یعنی بخش پیامبران – اجرا می‌شد، با بسته شدن پرده، شور و هیجان مردم با سوت و کف همراه بود.

در قسمت دوم – بخش ائمه اطهار – دیگر کسی با کنار رفتن و بسته شدن پرده سوتی نکشید، دستی نزد، از هورا خبری نبود. همه سکوت کردند و نگاه کردند. در میان صدای فراگیر اثر می‌شد صدای گریه و آه مردم در مقابل تصویر شهادت ائمه اطهار(ع) را شنید. می‌شد دید دستی به سینه زدن مشغول است. می‌شد دید که مردم احساساتشان منقلب شده است.

به محض شروع قسمت سوم – بخش معاصر – با انفجار‌ها و تیراندازی‌ها، مردم دوباره به وجد آمدند و غریو سوت و کف به هوا خاست. انگار نه انگار چند دقیقه پیش غمی در گلویشان منزل کرده بود. کاش آنان که هر دم می‌خواهند برای سلیقه مردم تصمیم بگیرند می‌بودند تا ببینند که این مردم نیازی به تصمیم‌گیری‌های سلبی ندارند. آنان خود می‌توانند درک کنند که کجا باید چه کنند. آنان می‌دانند حرمت چیست. می‌دانند برای چه باید بخندند و برای چه باید بگریند. می‌دانند برای چه در این آشیانه گرد هم آمدند. و می‌دانند که مسئولان امر هیچکدام از این‌ها را نمی‌دانند. چرا که سال‌هاست خود را از این مردم دور نگاه داشتند و به وقت نیاز، در میانشان حضور نداشتند. مسئولانی که نمی‌دانند مردم با ساده‌ترین شکل ممکن – با آن پلاستیک‌های 10 تومانی برای کفش‌هایشان – با چه شور و شوقی در برابر تصویری مجازی از امامشان سکوت احترام به لب گرفته بودند.

در کنار این دنیای زیبای مردمی، نمی‌شود از نقاط ضعف اثر بهزادپور گذشت. نقاط ضعفی که به لطف حضور در مصاحبه این کارگردان با خبرنگاران برایم حساسیت بیشتری پدید آورد. از همین رو به چند مورد از آن‌ها می‌پردازم:

1.  بهزادپور مدعی بود که با علم به سناریو، درام و دنیای نمایش به خلق چنین نمایشی پرداخته است. وی داشتن ریتم و اهمیت آن در نزد خود را یکی از دلایل گرایشش به چنین رسانه‌ای دانست. ولی وقتی از آشیانه خارج می‌‌شدم، به راحتی به این نتیجه رسیده بودم که بهزادپور آن چنان هم درک خوبی از ریتم در نمایش ندارد. بخش عمده‌ای از نمایش به قسمت پیامبران اختصاص یافته بود. اپیزودهایی که از لحاظ زمان‌بندی از دیگر اپیزود‌ها طولانی‌تر است. جزییات و ساختار آن‌ها بصری است تا سمعی. لیکن با ورود به قسمت دوم گویی تمام اتفاقات صدر اسلام در چند سایه خلاصه می‌شود. تصاویر به سرعت عرضه می‌شوند، سرعتی که هیچ دخلی به ریتم و ضرباهنگ ندارد. بلکه ناشی از زمان‌بندی نادقیق است. سایه‌ها تمهیداتی دم دستی برای خلق فضای نمایشی زندگانی ائمه اطهار می‌شوند. برخلاف قسمت اول که هر اپیزود با میان‌پرده‌ای متصل می‌شود، به سبب راحتی اجرای بخش دوم، بدون هیچ میان‌پرده‌ای سایه‌ها از سمت راست به سمت چاپ پاس داده می‌شود. ضعف در متن را می‌شود در بخش‌های پایانی اثر بیشتر درک کرد، به گونه‌ای که عجله در اجرا برای مخاطبان مشهود بود و همگی برای خروج خود را آماده می‌کردند.

2.  بهزادپور در مصاحبه به کپی‌کاری از شب آفتابی انتقاد داشت. البته انتقاد او بیشتر معطوف به این مساله بود که این افراد بدون درک درستی از این رسانه، تنها با اتکا به نور و اجرای محیطی قصد خلق چنین رسانه‌ای دارند. بدون شک اجرای بهزادپور عظیم‌ترین و کامل‌ترین نوع از این گونه اجرا‌ها در ایران است. لیکن در بحث کپی-کاری به نظر من بهزادپور نیز خود قابل نقد است. البته نه در ایده نمایش؛ بلکه در اجرای دکور‌ها و آکسسوار‌ها. با توجه به بند اول که بهزادپور بحث درام را پیش می‌کشد، برای من این توقع بوجود می‌آید که نویسنده تحقیقات مفصلی در باب مسائل تاریخی داشته باشد. ولی در نگاه به آکسسوار گاو سامری‌‌ همان گاو سیسل دمیل در فیلم «ده فرمان» است و بت‌های مشرکان مدینه ترکیبی از مجسمه‌ها و تندیس‌های مصری و کپی‌های ناشیانه از بت‌های فیلم پیام مصطفی عقاد است. در‌‌ همان شروع نمایش، آدم (ع) از فراز کوهی هبوط می‌کند و این برخلاف روایات اسلامی است. مفهوم هبوط پس از شکستن عهد توسط آدم است. بخش مهمی از القای حقیقت تاریخی به لباس و پوشش بازیگران باز می‌گردد و متاسفانه گویی لباس تمام انسان غیرمعاصر به یک شکل است و تمام نظامی‌ها و جنگجو‌ها در تمام ادوار گذشته تاریخ جوشن و کلاه خود – لباس‌های مخصوص تعزیه – به تن داشته‌اند.

3.  بهزادپور در مصاحبه به اهمیت موسیقی در نزد خود اشاره می‌کند و معتقد است تحقیقات و مطالعات مبسوطی در حوزه موسیقی داشته است. ولی بخش عمده‌ای از موسیقی این اجرای عظیم کپی است. موسیقی‌هایی که در واقع آثاری از موریس ژار، انیو موریکنه و و ویچک کیلار هستند و بخش عمده‌ای از اجرا را نیز باید مدیون مداحان شهیر دانست. با توجه به گفته‌های بهزادپور، برای شخص خودم، این توقع وجود داشت که با مجموعه‌ای از قطعات موسیقی کار شده توسط تیم بهزادپور مواجه باشم، نه آثار شناخته شده‌ای که هیچ کپی رایتی نیز برای آن پرداخته نشده است. هرچند می‌تواند گفت با توجه به هزینه‌هایی که برای این اثر هنری شده، ای کاش به جای کپی صدای فیلم‌های دیگر از دوبله‌های تازه و با کیفیت استفاده می‌شد، به هر حال آنقدر صدای بازیگران بی کیفیت بود که شاید 80 درصد قابل شنیدن نبود.

4.  بهزادپور در مصاحبه‌اش علت عدم حضورش در تئا‌تر آوانگارد را با این عبارت توجیه می‌کند «قاب پنجره و سیبی از آن آویزان که مخاطب هیچ از این سمبلیسم نمی‌فهمد و من نمی‌خواهم از این دست کار‌ها کنم» من هم با چنین تصاویری مخالفم؛ ولی کار بهزادپور نیز کم نداشت از این تصاویر سمبلیستی. تصاویری که به شدت اغراق شده بودند. بازی‌هایی که مرا به یاد اجراهای دهه شصت می‌اندازد و فاقد مفهموم نیست. بازی بازیگران گل درشت است، برای مثال به حرکات نامفهوم بازیگر ابراهیم (ع) که معلوم نیست چرا این گونه به دور خود می‌‌چرخد. سمبلیسم نیز در قالب گلوله‌های آتشین که هیچ مفهومی برای مخاطب القا نمی‌کند تجلی پیدا می‌کند، یا صحنه نهایی که مثالاً تقابل نیروهای شر و خیر بود که همه را گیج کرده بود. یا باید به سماع فرشتگان در صحنه ابتدایی اشاره کرد که برای عموم مردم گنگ است.

با تمام تفاسیر جای چنین اجراهایی در سبد فرهنگی مردم ایران خالی بود. امیدوارم که انرژی ساخت چنین اجراهایی تنها برای نمایش داستان‌های تاریخی – مذهبی صرف نشود. ادبیات ایران پتانسیل خلق فضاهای جدیدی در این گونه رسانه را داراست. چه بسا اصرار اپیدمیک در فضای بالادستی حاکم بر هنر ایران، این رسانه را نیز به ورطه تکرار بکشاند و تنها راه اسیر تکرار نشدن، باز کردن عرصه برای تمامی هنرمندان این رسانه است، باید توجه کرد که این سبک هنری در دل مردم جای گرفته است و سعی شود تا وقتی چنین فضایی راه خود را دریافته است، کیفیت آن نیز بیشتر و بیشتر شود.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.