سه‌شنبه 05 آگوست 14 | 12:30

وقتی صدور انقلاب خمینی را متوقف کردیم «داعش» متولد شد

چرا و چگونه نسل مجاهدین اسلامی تبدیل به تروریست‌های تکفیری شدند؟ چرا فوج فوج جوانان مسلمان مصری و لبنانی و افغان و پاکستانی و تازه مسلمانان اروپایی به‌جای پیوستن به جبهه انقلاب اسلامی به جبهه داعش و القاعده می‌پیوندند. از خودمان بپرسیم آیا ما تلاشی برای شناساندن جهاد حقیقی و اسلام ناب محمدی (ص) به ایشان انجام داده‌ایم که امروز از پیوستن ایشان به سپاه بنی‌امیه ناخرسندیم و کاسه چه کنم به دست گرفته‌ایم؟


تریبون مستضعفین-محمدرضا علوی

با رحلت حضرت امام (ره) در خردادماه سال شصت‌وهشت، نه‌تنها دفتر زندگی دنیوی بزرگ‌ترین احیاگر اسلام حقیقی در تاریخ معاصر بسته شد، بلکه با خالی شدن عرصه این دنیا از حضور او، عده‌ای از انقلابیون که تا زنده بودن ایشان ترجیح می‌دانند نظرات خود را علنی ننمایند، با درگذشت وی عرصه را برای اجرای «اصلاحات» حرکت امام مهیا دیدند. این دسته از انقلابیون تواب که بعد از گذر از دوران پر التهاب و سخت دفاع مقدس به دلایل مختلف از بخشی از شعارها و آرمان‌هایی که امام برای انقلاب ترسیم کرده بود پشیمان گشته و آن‌ها را دست نایافتنی می‌دیدند، با در دست گرفتن دولت و بخش عمده‌ای از بدنه اجرایی کشور با سرعت شروع به آرمان زدایی از اهداف نهضت نموده و برنامه‌های «واقع‌گرایانه» خود را جایگزین آن‌ها کردند. این نحوه سیاست ورزی پسا-امام هم در عرصه اقتصادی بروز آشکاری داشت (با ایجاد شکاف عمیق اقتصادی و ظهور طبقه سرمایه‌دار ناسالم در کنار قشر «آسیب‌پذیر») و هم در عرصه سیاست خارجی. سیاست خارجی این دوران با شعاری کلیدی «تنش‌زدایی» کار خویش را آغاز نمود. این گروه که پیشرفت اقتصادی را تنها از مسیر ارتباط با دنیای سرمایه‌داری و همسایگان منطقه‌ای ممکن می‌دیدند، به‌سرعت گام در راه ایجاد ارتباط دوستانه با دنیای غرب و حاکمان مرتجع عرب منطقه گذاشتند و طبیعتاً در چهارچوب سیاست تنش‌زدایی جایی برای یکی از اهداف عالی انقلاب اسلامی که همانا صدور انقلاب بود باقی نمی‌ماند.

حامیان داعش در آلمان

اجتماع حامیان داعش در آلمان

عده‌ای خوش‌بینانه و بدون عمق فکری لازم در پی لبخند کشورهای غربی و حکام مرتجع عربی منطقه ادامه سیاست منع صدور انقلاب را مفید به حال آینده کشور و نظام می‌دانستند (و می‌دانند). مسلم بخش عمده‌ای از طرفداران این نظریه این کار خود را در راستای دفاع از نظام اسلامی تعبیر می‌کنند نه برخلاف آن. استدلال آن‌ها به‌طور خلاصه این بوده (و هست) که تا ما کشوری قدرتمند و از درون مستحکم نداشته باشیم، نمی‌توانیم شعارها و آرمان‌های انقلاب را به سایر کشورها و مناطق «صادر» کنیم. فلذا ایشان معتقد به این بودند (و هستند) که در حال حاضر و با توجه به فشار خارجی باید دست از تبلیغات برون‌مرزی برداشته و بعد از استحکام پایه‌های اقتصادی و فرهنگی داخلی نسبت به معرفی اسلام ناب به جهان خارج اقدام کنیم.[1]

این شعار هرچند در ظاهر زیبا و موجه می‌نماید اما در عرصه عمل اجرای آن از اوایل دهه هفتاد تا به امروز یکی از عوامل مهم تولد و رشد خطرناک‌ترین دشمن جهان اسلام یعنی حرکت‌های تکفیری چون داعش بوده است. نویسنده مدعی است یکی از اصلی‌ترین دلایل بروز و ظهور حرکت‌های تکفیری در میان جوانان کشورهای اسلامی و حتی تازه مسلمانان غربی خالی کردن عرصه تبلیغات اسلامی توسط ج.ا. در خارج از کشور بوده است. منع و مخالفت دستگاه دیپلماسی خارجی پسا-امام با تبلیغات فرهنگی و صدور انقلاب عرصه‌ای را خالی نمود که بنا بر ماهیت خود نیازمند حضور مروج و مبلغ است و با عقب‌نشینی ما دیگرانی آن خلأ را پر می‌کنند که اسلام مطلوب ایشان با حقیقت تعالیم پیامبر (ص) فاصله‌ای به‌اندازه اسلام علوی و اموی دارد.

هر کس کوچک‌ترین آشنایی با قرآن کریم (به‌عنوان اصلی‌ترین منبع فهم اسلام در دنیای کنونی) داشته باشد می‌داند مفاهیمی چون «جهاد» و «شهادت» از اجزای جدایی‌ناپذیر و غیرقابل تفکیک فرهنگ قرآنی هستند. تأکیدات مکرر قرآن کریم بر مبارزه با کفار و جهاد در عرصه‌ها بر کسی پوشیده نیست و نمی‌توان آن را از بدنه فرهنگ اسلامی جدا کرد. عدم امکان جداسازی این مفهوم از بدنه اسلام منجر به تشکیل دو حرکت عمده در میان مبلغین اسلامی شده است. حرکت اول که در پی ارائه اسلامی قابل جمع با دنیای غرب است همواره تلاش بلیغی داشته تا این مفهوم جهاد را تنها در معنای «جهاد اکبر» و تزکیه فردی محدود نمایند. سعی و تلاش ایشان برای تفسیر آیات متعدد جهاد بر معنایی صرفاً فردگرایانه و اخلاقی (که بی‌ارتباط با عرصه عملی و جهاد اصغر باشد) راه را برای ظهور آنچه امام از آن تعبیر به «اسلام آمریکایی» کردند هموار کرد. از سوی دیگر، عده‌ای که نمی‌توانستند فهم تاریخی و آیات صریح قرآن مبنی بر همراهی جهاد اصغر و اکبر را نادیده بگیرند به دلیل عمق کم مبانی اسلامی و عدم چنگ زدن به سیره ائمه (ع) راه گروه‌های جهادی را پی گرفتند که به‌سرعت مبدل به حرکت‌های تکفیری و ضد انسانی حاضر شد.

درنتیجه ما با حذف داوطلبانه تبلیغات اسلامی برون‌مرزی (بر اساس سیاست تنش‌زدایی) جوانان حق‌طلب جهان اسلام و تازه‌مسلمانان غربی را میان دو گزینه مخیر کرده‌ایم: پیوستن به جرگه اسلام درویش‌مابانه و انفرادی قابل حل و هضم در فرهنگ غربی؛ یا پیوستن به گروه‌های جهادی چون داعش و القاعده. جوان مسلمان (یا تازه‌مسلمانی) که قرآن را باز می‌کند و در جزء جزء آن تأکید و تشویق با مبارزه و جهاد را می‌بیند در مقابل این دعوت خداوند به جهاد چه باید بکند؟ اگر حقیقتاً معتقد به الهی بودن کلام قرآن داشته باشد بایستی این مفهوم جهاد در زندگی او عینیت یابد والا او خود را مسلمان واقعی نخواهد دانست و در جستجوی این عینیت یا باید به کتاب‌های امثال سید حسین نصر پناه ببرد و هر روز با کار و پرداخت مالیات به دولت‌هایی غربی شاهد خونریزی آن‌ها باشد، یا این شجاعت را از خود به خرج دهد و راهی میدان کارزار مبارزه شود و آیا جز داعش و القاعده جای دیگری برای فعلیت یافتن اهدافش می‌یابد؟

دستگاه خارجی جمهوری اسلامی سال‌هاست پرچم مبارزه با غرب را پایین کشیده است. وزارت امور خارجه ج.ا. سال‌هاست دیگر میزبان پناه‌جویان و جستجوگران جهاد حقیقی نیست. نه‌تنها تازه‌مسلمانان غربی و جوانان تشنه مسلمان پناهگاه فکری در سفارت‌خانه‌های ما نمی‌یابند، بلکه اصولاً سیاست‌گذاران دستگاه خارجی ما بعد رحلت حضرت امام (ره) وظیفه خود را تنها در چهارچوب قوانین و مقررات بین‌المللی تعریف کرده‌اند که سازمان ملل به ایشان دیکته می‌کند. سفارت‌خانه‌های ما که زمانی ملجأ حقیقت جویان و مرکز نشر کتاب‌های متفکران شیعی بود، امروز تبدیل به سازمان‌هایی سیاسی شده‌اند که هیچ‌گونه وظیفه‌ای در قبال این دست مسائل برای خود قائل نیستند. هر کس کمترین تجربه زیست در کشورهای خارجی را داشته باشد می‌داند سفارت‌خانه‌های ج.ا. آخرین مکان برای پناه جستن حقیقت‌طلبان هستند.

موجی که بعد از حوادث تروریستی یازده سپتامبر در جهان ایجاد شد، فرصت مغتنمی بود برای نظام ج.ا. تا در کنار چهره کریه اسلام طالبانی، اسلام حقیقی شیعی را به دنیا معرفی کند. صد افسوس که از مرگ دستگاه سیاست خارجی ما و ساختار تبلیغاتی ما بیش از یک دهه می‌گذشت و در بحبوحه آتش‌افروزی آمریکا در منطقه دولت فخیمه اصلاحات به‌جای جذب فوج جوانان مشتاق، به فکر خلع سلاح حزب‌الله لبنان و گروه‌های مبارز فلسطینی بود!

و امروز اگر می‌بینیم قیچی دو لبه داعش و صهیونیزم دارد گوشت بدن جهان اسلام را تکه تکه جدا می‌کند، باید بیشتر از آنکه از مصر و عربستان و سازمان ملل خشمگین شویم، در رفتار چند دهه اخیر نظام ج.ا. فکر کنیم. بیندیشیم چرا و چگونه نسل مجاهدین اسلامی تبدیل به تروریست‌های تکفیری شدند؟[2] بیندیشیم چرا فوج فوج جوانان مسلمان مصری و لبنانی و افغان و پاکستانی به‌جای پیوستن به جبهه انقلاب اسلامی به جبهه داعش و القاعده می‌پیوندند. از خودمان بپرسیم آیا ما تلاشی برای شناساندن جهاد حقیقی و اسلام ناب محمدی (ص) به ایشان انجام داده‌ایم که امروز از پیوستن ایشان به سپاه بنی‌امیه ناخرسندیم و کاسه چه کنم به دست گرفته‌ایم؟

بسی مایه تأسف و ناراحتی است وقتی هر روز به کشته شدن صدها تروریست داعشی خوشحال می‌شویم و فراموش می‌کنیم هر یک از این تروریست‌ها یک جوان مسلمان است که می‌توانست در اثر آموزش صحیح و تبلیغات درست نظام ج.ا. تبدیل به سربازی حقیقی برای میدان مجاهدت بر علیه دشمنان اصلی جهان اسلام شود. اگر به سیره علی بن ابی‌طالب (ع) هم توجه کنیم می‌بینیم که آن بزرگوار تا چه حد از کشتن مسلمانان (چه در جنگ جمل یا صفین یا نهروان) ابا داشت و ماه‌ها جنگ را برای موعظه و نصیحت به تأخیر می‌انداخت تا آنجایی که دوست و دشمن از دست او خسته گشته و خواستار جنگ سریع می‌شدند! و ما اگر عمیق به مسئله گروه‌های تکفیری نگاه کنیم باید بر کشته شدن این‌همه جوان جاهل (و در عین حال جویای حق) اشک بریزیم نه اینکه از دیدن تیتر خبر کشته شدن چند صد نفر از آن‌ها شادی کنیم. مسلم در آن‌سوی میدان صهیونیست‌ها خوشحال‌ترین افراد هستند وقتی می‌بینند جوان مسلمان جاهل به جان مسلمانان افتاده است و انرژی و توان جهان اسلام به‌جای اینکه صرف دفاع از غزه مظلوم شود صرف دفع فساد داخلی می‌گردد. جدا بر این فاجعه باید خون گریست!

و مسلم مسئولین و سیاست‌گذاران وزارت امور خارجه و به‌خصوص سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی باید پاسخگوی اعمال و سیاست‌های چند دهه گذشته خود باشند. یادمان باشد اگر ما غذای سالم را از انسان‌ها منع کنیم، ایشان بنا بر نیاز خود به دنبال غذا می‌روند و بعید نیست در خاکروبه‌ای غذای فاسدی به دندان بگیرند و نیاز خود را برطرف نمایند؛ و اینجاست که باید گفت داعش پیش از آنکه محصول پول نفت عربستان وهابی باشد، پیش از آنکه زاده تبلیغات چند مفتی مفت‌خور سعودی باشد، مولود سیاست‌های چند دهه گذشته خود ماست. نویسنده بر همین مبنا مدعی است نطفه گروهی چون داعش وقتی بسته شد که ما صدور انقلاب خمینی را متوقف کردیم.

پی‌نوشت:

[1]البته عده‌ای از ایشان اصولاً اعتقادی به لزوم صدور انقلاب ندارند.

[2]پیش‌تر به مختصر در نوشته‌ای به این موضوع پرداخته بودم

  1. مسعود
    5 آگوست 2014

    این حرف کاملا درستی است که دلیل تولد داعش و طالبان رها کردن حمایت از جنبش های اسلامگرا بعد از امام خمینی است. چنی ها از روز اول وهابی نبودند. به خاطر دوستی ایران با روسیه وهابی شدند.
    اما الان باید چه کرد؟ الان آب رفته به جوی بر نمی گردد مگر اینکه بر ایجاد صف کشی بین مکاتب اسلامی و تمایز بین الگوی اسلام ایران و سایر مکاتب اسلامی جدیت نشان دهیم.
    که متاسفانه عده ای که در خواب اصحاب کهف بودند با گفتن اینکه اسلام یکی است و اسلام ناب است مانع از طرح نظریه فوق العاده عالی مکتب ایران شدند که به قول مشایی دریافت ما از حقیقت اسلام و حقیقت ایران بود.
    اتهایی که کورگورانه به هر چیز نام ایرانی دارد تاختند، نفهمیدند که داعش هم اسلام خود را اسلام ناب محمدی می نامد.

  2. ALEN
    6 آگوست 2014

    به آقا مسعود باید بگم که استفاده از “خواب اصحاب کهف” در اینجا مناسب نیست چرا که اون خواب یک مساله ی معنویه در حالی که شما دارید از “غفلت” صحبت میکنید…تشبیه نادرستی استفاده کرده اید.
    بعدشم آقای مشایی باید از این الفاظ جنجالی دوری میکرد.
    چرا عاقل کند کاری که…

    • مسعود
      6 آگوست 2014

      برای چه باید از گفتن حقیقت خودداری می کرد؟
      داروی دردهای امروز جهان اسلام آیا جز مکتب ایران است؟ حالا بدرک. بگذار یک عده از نام ایران بدشان بیاید. چرا باید از ترس مشتی انسان به قول شما غافل نوشدارو را از بیمار دریغ کنیم؟

  3. سروش
    6 آگوست 2014

    در “مکتب ایرانی” جناب مشایی حزب الله لبنان کجا قرار می گیرد؟ بحرین چه می شود؟ دفاع از غزه سنی چگونه توجیه می شود؟ کاش مدافعان این نظریات به تاریخ نگاه می کردند و عواقب این دست مصادره اسلام را در ترکیه و مصر و عربستان می دیدند. اگر این نظریه جایگاهی داشت آقا از آن دفاع می کرد (مثل مواضع احمدی نژاد در قضیه فلسطین یا برخی کارهای اقتصادی) اما دیدیم این نظریه اصلا مورد تایید آقا قرار نگرفت. حقیقت مکتب ائمه (ع) گاه در خاک ایران متجلی می شود، گاه در عراق، گاه در عربستان و گاه حتی در آمریکا. کل دعوای اسلام با نژاد پرستی و قبیله گرایی و خاک پرستی سر همین است بعد آقایان می خواهند مکتب ایرانی را مطرح کنند. در ضمن این ایران کجاست؟ ایران زمان ساسانیان یا آل بویه یا صفویه یا الان؟ کمی فکر انسان را متوجه معیوب بودن اساس این نظریه می کند.

    • مسعود
      6 آگوست 2014

      خوب آخر آقای سروش! آدم خوب است یکذره وقت بگذارد مطالعه کند و کورکورانه و بر اساس اعتماد به رسانه ها دهانش را باز نکند.
      تمام معنای حمایت از مظلومین در سراسر عالم چکیده کل مکتب ایران است. حال می خواهد این مظلوم در لبنان و غزه باشد یا میانمار یا در ایرلند یا آفریقای مرکزی یا آمریکای جنوبی. این منطق ابدی ما است. آزاد کردن همه ملتهای تحت ستم. از پیش از اسلام ایرانی تنها ملتی بود که زمینه پذیرش چنین تعلیماتی را از خود نشان داد و در حالی که شاهان روم و مصر و بابل و یهود و… افتخارشان در تعداد کشتارها و آدمکشیهایشان بود و با افتخار می نوشتند که چه تعداد را کشتند، یک نفر در ایران پیدا می شود که افتخارش به آزاد کردن مردم است. اگر توانستید چنین چیزی را در ملتهای دیگر پیدا کنید.
      این تفکر بود که زمینه ریشه دواندن تشیع در ایران را فراهم نمود. والا مگر مصر صدها سال دست شیعه نبود؟ اما فاقد هر نوع ریشه. تا فاطمی ها نابود شدند تشیع هم در مصر تمام شد. خیلی راحت دوباره مردم همان مفاهیم خلافت بازی را پذیرفتند.

      اتفاقا انحراف اسلام این است که شما مانع می شود از الک کردن مکتب اسلامی به بهانه اینکه اسلام را مصادره نکنید! اسلام باید الک شود. باید سره از ناسره جدا شود ولو خوشتان نیاید.
      اگر می گویید اسلام ناب باید بگویید کدام اسلام ناب است. پاسخش فقط مکتب ایران است.

      کجای افتخار به مکارم اخلاقی و سنتهای حسنه ایرانیها نياد پرستی است؟ کجایش افتخار بی معنا به رگ و خون و تخمه است؟ این افتخار به فضایل انسانی است. مکتب ایران هیچ ربطی به سلسله و عصر و دوره ندارد. یک سری ارزشهای مشترک و عمیقا انسانی است که سبب شد ایرانیها ملتی باشند در عین پذیرش اسلام ، عرب نشوند. باعث شد یا وجود سخن ترین خفقان خلفا از سادات علوی حمایت کنند. سبب شد تا هر جا نام و شعار عدالتخواهی بلند شد ایرانیها پشتیانش باشند.

      (شما دیدید چقدر احمدی نژاد از کوزوش تجلیل کرد. چون کوروش سعی کرده است – ولو فرض کنید به دروغ – خود را نه با کشتار که با مهربانی و فتوت معرفی کند. در حالی که اسمی از داریوش نیاورد چون داریوش هم مانند پادشاهان بابل و یهود و مصر و.. افتخارش به سیخ کشیدن سه هزار بابلی است! این موجود افتخار ندارد. و اگر لابد خوانده باشد تحقیقات تاریخی را می دانید که تمام قصه بردیای دروغین دروغ است و داریوش بود که در یک کودتا پسران کوروش را کشت و دخترش را تصاحب کرد و بر تخت نشست)

      آقای سروش!
      این اشتباه بزرگ شما است که تعلیمات پهلویها را باور کرده اید و فکر می کنید چون پهلویها سعی کردن اسلام و ایران را دو قطب متضاد نشان دهند و ادعا می کردند مثلا طرفداران ایران و کوروش و.. هستند حالا شما هم باید همان رویکرد غلط را ادامه دهید و به نام اسلام به هر چه اسم ایرانی دارد بتازید. البته نه فقط شما بلکه متاسفانه بسیاری از بزرگانی که مرعوب تبلیغات مسموم دوران پهلوی بودند هم دارند به این به همان رویه ادامه می دهند منتهی به خیال خودشان از اسلام در مقابل ایران دفاع می کنند! در حالی که این دو قطبی از اساس جعلی و باطل است. تمام تلاش احمدی نژاد هم شکستن این دو قطبی فاسد بود منتها عده ای نفهمیدند و عده ای نگذاشتند دیگران بفهمند. چرا که نفع استعمار این است که هر روز بگویند اسلام عربها چه ربطی به ملت ایران دارد؟

      آقای سروش!
      شما خودتان هم پیرو مکتب ایران هستید! ولی متاسفانه حتی یکبار هم به خودتان زحمت خواندن اصل سخنان مشایی را نداده اید. بهتر است یکبار چنین فرصتی را اختصاص هید تا بعد خودتان به بی ربطی کامنتی که گذاشتید بخندید.

    • علی
      6 آگوست 2014

      حالا اینقدر مهروزی هم لازم نبود! یکم مهربون تر هم میشه حرف زد و بحث کرد

    • مسعود
      7 آگوست 2014

      مهربانی با کسانی که کورکورانه هر چه بهشان گفتند را باور کردند و هر روز مشایی را آماج تهمتها و فحشهای خود قرار دادند معنی ندارد.

    • سروش
      7 آگوست 2014

      چند سوال:
      1- ایرانی که مکتب ایران مدعی آن است کجاست دقیق؟ ایران با مرزهای سیاسی فعلی یا ایران زمان نادرشاه یا ایران زمان حمله مغول یا…
      2- هر نظریه جدید وقتی مطرح می شود که عیوب یا کمبودهای نظریه قبلی را جبران کند، لطفا بفرمایید نظریه “اسلام ناب محمدی” حضرت امام چه کمبودی داشت که نیاز شد “مکتب ایرانی” مطرح شود. اسمی که حتی بیانش در میان دنیای اسلام ایجاد حساسیت می کند.
      3- لطفا اگر بنده نمی دانم آگاهم کنید حضرت آقا بعد از طرح این مسئله کی و کجا آن را تایید کردند؟
      4- و نگفتید امثال مثلا سید حسن نصرالله عرب/لبنانی در کجای این مکتب ایرانی جا می گیرد؟

    • مسعود
      7 آگوست 2014

      آقای سروش!
      مثل اینکه کامنت قبلی را کلا نخواندید. اینبار بیشتر توضیح می دهم تا مجبور شود هم کامنت قبلی و هم این یکی را سرسری رد نکنید.
      1- نوشتم که ایران یک موجود محدود به سلسله های سیاسی و جغرافیایی نیست. یک مفهوم عمیق فرهنگی و انسانی است که تجلی آن در درک ایرانیان از اسلام بوده است. حالا در این مدت زمان تاریخی حتی گاهی کشور ایران حضور سیاسی روی نقشه نداشته تاست اما مکتب و فرهنگ ایران سر جایش بوده است. پس لطفا خود را با قرادادهای استعماری و سیاسی گول نزنید.

      2- یک جغد با یک عقاب دوست شد. جغد به عقاب گفت حالا که دوست هستیم بچه هایم را نخور! عقاب پرسید بچه هایت را چطور بشناسم که نخورم؟ جغد گفت بچه های من زیبا ترین بچه های دنیا هستند! اما عقاب رفت و بچه های جغد را پیدا کرد و خورد! جغد اعتراض کرد که چرا بچه هایم را خوردی؟ عقاب گفت آخر تو گفتی بچه هایت زیبا ترین جوجه های دنیا هستند اما این جوجه ها که من دیدم زشت ترین جوجه های دنیا بودند!
      تمام نکته همین است. تعریف جغد بر اساس احساس درونی خودش بود. امام خمینی هم وقتی می گفت اسلام ناب محمدی یعنی اسلام من.
      یعنی اسلام بر اساس همه مولفه های ایرانی مانند اشراق و عرفان – که البته می خوشتان نمی آید- یعنی اسلام بر اساس نپذیرفتن هیچ مصلحت اندیشی در دفاع از مظلومین.
      حال آنکه شاه سعودی هم اسلام خودش را اسلام ناب محمدی می داند. داعش هم همین طور. اردوغان هم همینطور و…
      وقتی تعریف جامع و مانع نباشد می شود متهم کردن سید علی خامنه ای در دهه شصت به اسلام آمریکایی توسط مدعیان خط امام و اسلام ناب!

      3- رهبری خیلی زودتر از احمدی نژاد و خیلی تندتر این مطلب را مطرح کردند هم در مباحث فرهنگی و هم سیاسی:
      «من همين جا اشاره بکنم به اين بناهاي باستاني مربوط به قبل از اسلام، تخت جمشيد و بقيه چيزهايي که در اين استان هست، انسان از دو نظر ممکن است به اين مراکز باستاني نگاه کند، اينها را بايد از هم تفکيک کرد. يک نگاه اين است که اينها متعلق به جباران تاريخ بوده، هر کدامي که نگاه مي کنيم به يک نحوي به يکي از جباران تاريخي و طاغوتهاي بشري ارتباط پيدا مي کند، بله، از اين جهت نگاه منفي به اينها هست. غالب متدينين و انسان هايي که نفرت طبيعي از استبداد و از جباريت دارند با اين ديد وقتي به اين بناهاي
      باستاني نگاه مي کنند طبعاً براي آنها جاذبه اي ندارد. ليکن يک جنبه ديگر هم وجود دارد و آن اين است که اين بناها محصول سرپنجه هنرمند ايراني است، محصول فکر راقي و روشن بين ايراني است در سال ها و قرن ها پيش از اين، اين جنبه مثبت قضيه است درست است که جباران استفاده کردند، اما خالق و آفريننده اين مجموعه ها کيست؟ ذهن ايراني است، سرانگشت هنرمند ايراني است، روحيه بلندنظر ايراني است، ابتکار و ذوق ايراني است، اين براي يک ملت افتخار است.»
      رهبر انقلاب در ادامه اين سخنان فرمودند:
      «در دنيا از چيزهايي که جنبه افتخارآميز هم خيلي ندارد، گاهي اوقات به عنوان مفاخر تاريخي استفاده مي کنند، آن کساني که مفاخر تاريخي را ندارند
      براي خودشان خلق مي کنند، ما اين همه مفاخر تاريخي داريم، اين همه چيزهايي که مايه تفاخر تاريخي ملت ايران است، اعتماد به نفس ملت ايران
      است، چرا اينها را نشان ندهيم؟ يک نفر براي من نقل مي کرد، مي گفت رفته بوديم يونان، ما را به مراکز گردشگري گوناگون مي بردند و آنها را به ما
      نشان مي دادند، از جمله به نقطه اي بردند، گفتند اينجا همانجايي است که سپاهيان ايراني آمدند اينجا از ما شکست خوردند، مردم را به بيابان خالي
      مي برند و نشان مي دهند که اينجا آنجايي است که ايراني ها در آن دوره لشکرکشي کردند و در اينجا شکست خوردند. يک فضاي خالي را نشان مي دهند، يک ماده هاي تاريخي را با يک فضاي خالي اثبات مي کنند، خوب اينجا نزديکي کارون، آنطور که شنيديم مجسمه والرين است، امپراتور روم که زانوزده در مقابل پادشاه ايران، خيلي خوب، اينجا را برويد نشان بدهيد، اين به آن در!»
      ( ۱۳۸۷/۰۲/۱۸)

      پس می بینید که مطرح کردن افتخارات ایران پیش از اسلام در دنیا اصلا فکر خود رهبری بوده است! اما نکته اینجا است که خیلی از جهال متنسک و متشرعان مسموم از تبلیغات پهلوی اسم اینکارها را ناسیونالیسم گذاشتند!
      لهذا رهبری از دولت خواست که به جای ایران قبل از اسلام بر ایران بعد از اسلام و مخصوصا زبان فارسی تکیه کند.منتهی دیدیم همان آقایان پر ادعا چه برخورد زشتی با موضوع فردوسی کردند. چرا اسلام خود را در نفی هویت ایرانی می جویند و رسما گفتند ملیت در اسلام وجود ندارد! ( همانطور که در بهاییت هم ملیت نفی می شود. اما خوشمزه اینکه آقای پر ادعایی گفت بهایی ها می گویند ایران! و البته اینطور سطح سواد و دانش خود را نشان داد)

      4- همه این توضیحات را دادیم که بگوییم مکتب ایران غیر از خون و نژاد ایرانی است. مکتب مجموعه ای است از فضایل انسانی نه تفاخر قومیتی. پس چاوز هم پیرو مکتب ایران است. نصر الله هم جزو مکتب ایران است. همه کسانی که در دنیا برای مدیریت مصلح جهانی می کوشند جزو مکتب ایران هستند.

      ببنم وقتی می گوییم فلان فقیه مشریش مکتب عراق یا حجاز است یعنی اینکه حتما اهل حجاز یا اهل عراق است؟ یا وقتی می گوییم این آواز در مکتب اصفهان است یعنی خواننده اش حتما اصفهانی است؟ چرا تفاوت ها را درک نمی کنید؟

      شما باید بدانید که در اسلام آن تفاخری مذموم است که ریشه فطری و الهی نداشته باشد. نه اینکه هر تفاخری به قبیله مذموم است. پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله در جنگ حنین رجزش این بود:
      ان النبی لاکذب
      انا ابن عبدالمطلب
      چون عبدالمطلب به راستی و صداقت در تمام عرب شهره بود. نه اینکه العیاذ بالله پیغمبر قبیله گرا بود.
      یا امام سجاد علیه السلام در مقابل یزید کارش شمردن افتخارات قبیله و خاندان خود است:
      من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني أنبأته بحسبي و نسبي…
      آیا امام سجاد علیه السلام قبیله گرا بود؟
      به هیچ وجه. فضایل الهی و اخلاقی قومش را مایه برتری می شمرد نه خون و نژادش را.
      خون و نژاد چیزی است که اگر افتخار باشد هر کسی می تواند به خون و نژاد خودش افتخار کند.
      افتخار واقعی فضیلتی است که داشته باشی اما دیگران مشابه اش را نداشته باشند. پس کوروش برای ایرانیان مایه افتخار است. مبارزه ارشک با همجنسازان یوانی و دفاع از غیرت خاندانش مایه افتخار است. استقبال ایرانیان یمن از اسلام بی هیچ جنگ و درگیری افتخار است. پناه دادن به سادات در حالی که دیگران آنها را می راندند برای ایرانیان افتخار است. تفکر باز و مغز پرور ایرانی که نتیجه آن توسعه فلسفه و اشراق و عرفان بود مایه افتخار است.
      کدام یک از این فضایل را ملتهای دیگر دارند؟ هرکس به این فضایل معتقد باشد و در راه آن قرار گیرد پیو مکتب ایران است. اما چون ارزشهای رفتاری ایرانیها معرف این مکتب بوده است. نامش جز مکتب ایران نیست.
      به قول مشایی:
      دریافت ما از حقیقت اسلام و حقیقت ایران مکتب ایران است.

    • منیژه
      7 آگوست 2014

      اینکه بگیم اسلام ناب محمدی خمینی کبیر همین مکتب ایران مشایی است لذا از چاوز تا نصرالله در آن می‌گنجد به نظرم یه سواستفاده تاریخی است. اینکه بیاییم حاشیه سازی کنیم با گوشه و کنایه حرف بزنیم صدای همه عقلای جامعه را در بیاریم بعد بگیم ما هم منظورمون همین هست که شما میگید ولی خوب ما اسمش را یه چیز دیگه گذاشتیم و اون هم اسمی که کژتابی اشکار دارد و جامعه ذهنش به سمتی نمی رود که مد نظر شماست و شما خودتون باید پیوست این اسم باشید و همه جا توضیح بدید که منظورمون از مکتب ایران همان چیزی است که شما بهش میگید اسم ناب محمدی با سیره عقلا جور نیست.

    • مسعود
      7 آگوست 2014

      خانم منیزه! اسم واقعیش مکتب ایران است! نه یک عنوان ساختگی . واقعا این مکتب وجود دارد و به اسم ایران هم وجود دارد.
      آن عقلایی هم که خودشان را با مهملانی مانند اسلام ناب – که هر کسی می تواند خودش را مدعی آن بداند- سرگرم می کنند ابلهانی بیش نیستند.این اسلام ناب است که معلوم نیست چیست و کژتابی دارد. مکتب ایران رفع کننده این ابهام و کژتابی است. پس اصرار ما روی مکتب ایران است و بس. حالا شما خوشتان بیاید یا نیاید.

      ضمن اینکه ما چیزی را بسط و گسترش ندادیم. خود امام خمینی داعیه ایجاد حزب ججهانی مستضعفین را داشت . اما حالا طوری این حرفهایش فراموش شده که انکار ما داریم حرف تازه ای را مطرح می کنیم.
      اگر قرار بود از ترس این عقلای تاریخ حرف حق بر زمین بماند همه انبیا باید خفقان می گرفتند .چون همیشه هیچ جا هیچ حرف حقی زده نشد مگر آنکه عقلای قوم صدایشان درآمد و جیغ و فریاد زدند.
      خدا شر این عقلا را کم کند.

    • منیژه
      8 آگوست 2014

      برداشت من از کامنت شما این است
      تعصب و شخصیت پرستی نسبت به آقای مشایی موجب شده است از این منظر به قضیه نگاه کنید لذا راحت توهین می‌کنید و به جای آن‌که در قبال استدلال‌های برزگان دینی- سیاسی جامعه پاسخی ارائه کنید به آن‌ها توهین میکنید و ارزوی مرگ بر آنها

      دوم آنکه برداشتم این است که شما نیز قایل به این هستید که نسبت میان اسلام ناب محمدی امام خمینی و مکتب ایران مشایی «این‌همانی» نیست که اگر بود لازم به نام جدیدی نیست و این که می‌گویید اسلام ناب مد نظر امام کژتابی دارد و مکتب ایران برای اصلاح کژتابی آن امده است سفسطه‌ای بیش نیست که در اولین های منطق می‌گویند معرفی کننده باید شناخته شده تر از معرفی شونده باشد و هر عقل سلیمی می‌پذیرد که برای جامعه مکتب ایران ناشناخته تر از سخنان امام در خصوص اسلام ناب محمدی است.
      و حرف آخر به جای توهین کمی فکر کنید

    • مسعود
      8 آگوست 2014

      خانم منیژه اگر قدری تعصب نسبت به اسامی و اشخاص را کنار بگذارید و یکبار خودتان اصل صحبتهای مشایی را بخوانید محال است به نتیجه دیگری غیر از این که نوشتم برسید. این شمایید که متاسفانه ترجیح می دهید به جای فکر کردن اسم هتاکی هایی که آن آقایان بزرگان کردند را استدلال بگذارید.
      اساسا استدلالی در کار نبود. اتهامی دروغ بود و آقایان هر جایی نامی از ایران و کلمه ایران بیاید رگهایشان از غیرت باد می کند. به چه باید پاسخ داد؟ اول باید این ذهنیت غلط را درست کرد. تا زمانی که آنها اسم ایران را عملا معادل کفر می دانند چه جوابی می شود به آنها داد؟

      این همانی هم زیاد چیز عجیبی نیست. فکر کنید و ببینید آبشخورهای فکری کسی مثل امام خمینی در ایران و مشخصات آن است – نظیر عرفان و اشراق و عدالتخواهی و..- و یا مثلا در حجاز یا ترکیه یا مصر یا عراق یا هر جای دیگری. مشخص است که این آبشخورها عملا در ایران ریشه دواند نه جای دیگر. مکتب یعنی یک نحله فکری نه نحله نژادی. این را بفهمید.
      (اگر تحمل کنند آن آقایانی که تکفیر کردند امام خمینی را تکفیر کردند فلسفه و عرفان را می گویم که اعتقاد حقیقی و شهودی امام خمینی به معنای توحید افعالی بود که انقلاب اسلامی را ایجاد کرد حال آنکه دیگر کسانی که به طور نظری ولایت مطلقه فقیه را قبول داشتند هرگز در مقام عمل کامل به آن برنیامدند چون عارف نبودند. امام خمینی بود که معتقد بود عینا همه وظایف و اختیارات امام زمان را دارد و این چیزی جز همان نظریه انسان کامل نیست. شاید جای بیشتر نوشتن اینجا نباشد. )

      من هم به نوبه خود به شما توصیه می کنم که به جای اتهام زدن قدری فکر کنید و اقلا متن سخنان کسی را که به او حمله می کنید بخوانید.

      البته درک می کنم که لابد شما هم به تقلید از همان بزرگان روزها و ساعتها را به تهمت و غیبت علیه مشایی گذرانده اید و قربه الی الله خیال کرده اید ثواب برده اید و حالا که با حقیقت مواجه می شدید اعتراف به خطا برایتان سخت است. والسلام

  4. فاطمه'
    6 آگوست 2014

    همه’مصیبتها’چه’داخلی ‘چه’خارجی ‘نتیجه ‘نفاق’است ‘طرز’تفکری’ که’درعمیقترین لایه دین’خدا را’جوابگوی زندگی’بشر ‘نمیدانست ومسلمانی را ‘برای حفظ’قدرت وثروت ویا’ درخوشبینانه ترین ‘نگاه برای حفظ آبرو یدک میکشید’ ‘اللهم العن’اول’ظالم’ ظلم’حق’محمد’وآل’محمد’ وآخر’تابع’له’علی’ذلک’

  5. سروش
    8 آگوست 2014

    به آقا مسعود:
    چون اینجا نه فرصت و نه مکان بحث است سعی می کنم مختصر بنویسم:
    1- از بزرگان شنیده ایم (و اینجا من باب تذکر و یادآوری خدمت شما عرض می کنم) که در گفتگو و بحث سعی کنیم میان تفکر و افراد تفاوت قائل شویم. اگر فردی را نمی شناسیم بدون دلیل اتهام نزنیم. بحث را از یک گفتگوی علمی به جدل و زور آزمایی تبدیل نکنیم. سعی نکنیم با برچسب زدن و توهین طرف مقابل را به هر قیمت از میدان به در کنیم و حرف خودمان را به کرسی بنشانیم.
    2- با توجه به بند 1، جدا تردید داشتم جوابی بنویسم اما فکر کردم شاید جواب ندادن در برخی این شبهه را ایجاد کند که از جواب های شما قانع شدم.
    3- در مورد تایید رهبری نتوانستید مدرک و سندی ارائه کنید. رهبری در هیچ کجا از “مکتب ایرانی” دفاع نکردند و اگر صحبتی هم بوده مانند استاد شهید مطهری از خدمات ایرانیان به اسلام بوده. پس نقل قول هایی که از آقا آوردید هیچ ارتباطی به تایید نظریه “مکتب ایران” ندارد و تایید کلی برخی خدمات متقابل ایران و اسلام است. بحثی که ده ها سال قبل در کتاب استاد مطهری مطرح شده بود و مورد تایید همه انقلابیون بوده و هست.
    4- متاسفانه طراحان “مکتب ایران” تا آنجا که بنده می دانم هیچ کدام نه تحصیلات حوزوی کاملی دارند نه دانشگاهی (در رشته های مرتبط با علوم انسانی). این دلیل بر اشتباه بودن حرف های شان نمی شود اما عقل می گوید کسی می تواند نظریه پردازی کند که مدارکی دال بر تسلط او بر زمینه نظری مورد بحث در او وجود داشته باشد. مثلا همه ما معتقدیم حضرت امام (ره) یا شاگردان ایشان چون شهید مطهری نظریه پرداز بودند. و این توان ایشان هم با سابقه چند ده ساله تحصیل این بزرگواران در علوم عقلی و نقلی حوزوی تایید می شود. حالا برای اطمینان قلبی لطفا اسامی اساتید و مجتهدین نظریه “مکتب ایران” را برای بنده و سایرین که آگاهی ندارند لطفا بفرمایید.
    5- در تایید حرف خانم منیژه، باید بگویم تقریبا تمام حرف شما این است که “مکتب ایران” اسمی است برای همان چیزی که حضرت امام (ره) و حضرت آقا از آن به عنوان “اسلام ناب محمدی” نام می برند. خوب حالا سوال من این است که اگر هدف مطرح کردن یک نام دیگر برای همان معنا است، چرا در این نام کلیدی ترین واژه که همانا “اسلام” است وجود ندارد؟ چرا مثلا گفته نشده مکتب ایران اسلامی یا مکتب اسلام ایرانی؟
    6- در ادامه بند 5، سوال دیگری مطرح می شود که منیژه خانم هم به آن اشاره داشتند. اگر قرار است برای رفع شبهه نام جدیدی برای یک مکتب فکری انتخاب شود، اسم جدید باید کمتر ایجاد مشکل و بد فهمی کند. در صورتی که عنوان “مکتب ایرانی” که در آن هیچ نامی از اسلام هم برده نشده، به شدت تایید کننده تبلیغات دروغ چند صد ساله مخالفان شیعه است که می گویند تشیع یک حرکت سیاسی ساخته شده توسط ایرانیان برای مقابله با اسلام است. این عنوان به حقیقت خلاف جهت شعار اتحاد بین مذاهب اسلامی است و به شدت به حرکت جهانی شیعه ضربه می زند.
    7- اگر بفرمایید مفهوم واژه ایران آن چیزی نیست که در ابتدا به ذهن متبادر می شود و بعد بخواهید واژه ایران و مکتب را از معنای اولیه خود خارج کنید و با توضیحاتی چند صفحه ای معنای جدیدی برای این واژگان طرح ریزی کنید، باز مشکل را بیشتر کرده اید به جای اینکه کمترش کرده باشید. توضیح آنکه اگر عنوان “اسلام ناب محمدی” به قول شما کژتابی دارد، عنوان “مکتب ایران” کژتابی اش و زمینه ایجاد سو تفاهمش بسیار بیشتر است.
    8- انتخاب عنوان “مکتب ایران” با همه توضیحات شما باز یک مشکل اساسی دارد. ایران (در معنایی که شما برایش گفته اید) فقط خاستگاه مکتب شیعه نبوده است. محمد بخاری صاحب بزرگ ترین و معتبرترین اثر روایی اهل سنت هم شهری ابن سینا و زاده بخارا بوده است. نیشابور زادگاه بسیاری از بزرگان اهل سنت و مفسرین قرون ابتدایی اهل سنت بوده. اصولا ایران تا زمان نزدیک به صفویه اکثرا سنی مذهب بوده است. از آن طرف بزرگانی مثل شیخ بهایی و شیخ مفید زاده لبنان و عراق بوده اند. پس اگر صحبت از “مکتب ایران” بکنید، بلافاصله سوال پیش می آید کدام ایران؟ ایرانی که در بستر آن عقاید فلاسفه و بزرگانی چون ابن سینا و شیخ طوسی و شیخ مفید شیعه رشد کرده یا ایرانی که در آن بخاری و نیشابوری و حافظ و سعدی سنی مذهب زیسته اند؟ پس می بینید که ایران خاستگاه فقط تفکر شیعه دوازده امامی نبوده است فلذا عنوان “مکتب ایران” بسیار بیشتر از “اسلام ناب محمدی” کژتابی دارد و مایه اختلاف خواهد شد.
    9- گفته اید: “همه این توضیحات را دادیم که بگوییم مکتب ایران غیر از خون و نژاد ایرانی است. مکتب مجموعه ای است از فضایل انسانی نه تفاخر قومیتی. پس چاوز هم پیرو مکتب ایران است. نصر الله هم جزو مکتب ایران است. همه کسانی که در دنیا برای مدیریت مصلح جهانی می کوشند جزو مکتب ایران هستند.” چقدر این حرفتان دقیق و منطقی است؟ چرا همه مصلحان جهانی را پیرو مکتب ایران هستند؟ چاوز چه ربطی (دینی یا فرهنگی یا اعتقادی) به تشیع دارد؟ امام زمان (عج) هم نکند پیرو مکتب ایران و شاگرد این مکتب محسوب می شوند؟
    10- یک بار دیگر نوشته خودتان را بخوانید. برخی عبارات اگر با موشکافی بررسی شوند مسلم به نتایجی می رسند که شما خودتان هم قبول ندارید. مثلا گفته اید: “آن عقلایی هم که خودشان را با مهملانی مانند اسلام ناب – که هر کسی می تواند خودش را مدعی آن بداند- سرگرم می کنند ابلهانی بیش نیستند.این اسلام ناب است که معلوم نیست چیست و کژتابی دارد.” خوب این الفاظی که به کار برده اید درست است؟ آیا می دانید مطرح کننده نظریه اسلام ناب کیست؟
    ببخشید که طولانی شد اما فکر کردم لازم است.

    • مسعود
      9 آگوست 2014

      آقای سروش
      این آخرین پاسخی است که به شما می دهم . شما ظاهرا خود را فردی اندیشمند می دانید منتهی به حداقل های یک بحث منطقی که بدیهی ترینش خواندن دقیق مطلب مخاطب است اهمیتی نمی دهید. لهذا اگر این رویه را دوست دارید دیگر بحثی ندارم اما
      1- درست نیست که بعد از مدتها بحث باز به نقطه اول برگردید و سوالاتی را که پاسخ داده شده تکرار کنید و انتظار داشته باشید بشود این رفتار را تحمل کرد.

      2- پاسخ دادن به شرط آنکه مبتنی بر منطق باشد اشکالی ندارد اما امان از وقتی که تکلیه بر کلیشه ها و میرزا مکتب بازیها جلوی فهم انسان را بگیرد.

      3- یعنی از نظر شما رهبری باید حتما عین عبارت “مکتب ایران” را به کار می برد تا شما ها قانع شوید که این مکتب وجود دارد! این طرز تفکر شما مرا یاد استدلال سنی ها انداخت که می گویند حضرت ابوطالب علیه السلام مسلمان نبود چون هرگز جایی نقل نشده که شهادتین گفته باشد! و هر چه قدر از فعالیتها و یا اشعار و یا حمایتهای ابوطالب از پیامبر بگوییم زیر بار نمی روند! و می گویند ابوطالب شهادتین نگفته پس کافر است! آنها نمی فهمند ابوطالب در شرایطی نبود که خود را در مقابل قریش قرار دهد. همانطور که رهبری هم در شرایطی نیست که خود را در مقابل برخی افراد عنود و لجوج قرار دهد.
      آقای محترم! اتفاقا جملاتی که از رهبری نقل کردن دقیقا مربوط به فضایل ایران پیش از اسلام است نه پس از اسلام که سخن از خدمات متقابل بگویید. معنای حرفهای رهبری هم واضح است. مگر برای افرادی که در دام “ملا لغتی بازی” گیر کرده باشند.

      4- مطمئن باشید سلمان فارسی اشارت و تنبیهات نخوانده بود! یقین داشته باشید ابوذر اگر در کنکور شرکت می کرد رتبه آخر می شد. یقین داشته باشید سواد شما جناب سروش از اویس قرنی بسیار بیشتر است. قهرمانان بدر اکثرا از اساس بیسواد بودند اما هر یک دریای معارف بودند.
      آشتیباه رایج جامعه ما از همان روزی شروع شد که سواد را با علم اشتباه گرفتیم.
      العلم نور یقذف الله فی قلب من یشاء.

      به شما چه مربوط فلان شخص خودش مطالعه کرده یا فکر کرده یا جایی درس خوانده یا نخوانده؟

      چرا به منطقش و سخنش دقت نمی کنید؟

      امام رضا علیه السلام که امام بود با برده اش مشورت می کرد و می گفت شاید چیزی به عقل تو برسد که به عقل من نرسد! اما این آقایان مدعی تشیع می گویند دادن فکر و ایده اندیشه ممنوع مگر در انحصار یک طبقه خاص که فلان و فلان سوادها را داشته باشند! خوب ایطوری نباید تعجب کرد که چرا مردم در مقابل پیامبران امی سرسختی نشان می دادند!
      جز ابراز تاسف عمیق برای این طرز تفکر منجمد که بشدت هم در جامعه ما ریشه دارد چیزی نمی توان گفت.

      5- مشخص است که نه شما و نه خانم منیژه و نه دیگر همفکران شما کمترین میلی به خواندن مطلب نگارنده ندارند والا می دیدند که بارها تاکید کردم اسلام یک واژه عمومی است و مکاتب فراوان از دل آن در می آید. اصلا اطلاق کلمه مکتب اسلام از روز اول غلط بود. اسلام یک مکتب یا ایسم نیست. در واقع اطلاق کلمه مکتب اسلام مثل این است که بگوییم مکتب فقه یا مکتب موسیقی! در حالیکه این کلمات بی معنا هستند. در عوض مکتب عراق و حجاز در فقه معنی دارند. همانطور مکتب اصفهان و یا مکتب تهران در موسیقی. آنچه مسلم است این که شما معنای واژه واژه مکتب یا ایسم را نمی دانید و خیال می کنید مثلا مکتب ایران یعنی خون ایرانی!
      اسلام ناب محمدی هم چیزی است که هر مسلمانی خودش را نماینده آن می داند. شما برگردید باز هم به ماجراهای سال 65 به بعد و بفهمید چرا رییس جمهور قت از سوی طرفداران اسلام به اصطلاح ناب محمدی نماینده اسلام آمریکایی معرفی می شد. این واژه واژه زیبا اما بی در و پیکری است که هیچ مرز مشخص ندارد. همان حکایت جغد و عقاب است که انگار نخواندید.

      6- اولا مکتب ایران و نه مکتب ایرانی . لابد فرق این دو واژه را می فهمید. عبارت اول مضاف و مضاف الیه است و عبارت دوم صفت و موصوف. در واقع هیچ مکتب و ایسمی صفت و موصوف نیست بلکه همیشه یک مضاف مضاف الیه است. آن کسی که کلمه مکتب ایران را به مکتب ایرانی تبدیل کرد برای آن بود که به خیال خودش با جمهوری ایرانی قافیه درست کند و انگ به مشایی بچسباند.

      اما اینکه می گویید مکتب ایران به نظر شما بهانه دست مخالفان تشیع می دهد پاسخ من این است که بگذار بدهد. آنها این حرفها را همیشه می زنند. مال امروز و دیروز هم نیست. همین الان همه جنبش های آزادیبخش واقعی جهان از بحرین و فلسطین و لبنان گرفته تا نیجریه و ونزوئلا متهم هستند به ایرانیگری. و برای چه باید آن را مخفی کنیم؟ آری. دلیل اصلی ریشه یافتن تشیع در ایران همین فرهنگ ایرانی به جا مانده از قبل از اسلام بود. این حرف بیجایی نیست. اما مگر همین اسلام حکومتهای مصر و بربر و روم و.. را هم در هم نکوبید؟ چرا در آنها تشیع پا نگرفت؟ این چیزی است که باید به کسانی بگویید که مدعی هستند ایرانیان به دلیل نفرت از عمر شیعه شدند! حال آنکه اتفاقا ایرانیان قرون اولیه هجری سنی بودند و اگر می خواستند علیه اسلام شوروش کنند بهترین زمان را در اواخر بنی امیه داشتند اما ترجیح دادند به جای پیوستن به جنبشهای ضد اسلامی – که کم هم نبودند- به ابومسلمی کمک کنند که شعارش الرضی من آل محمد بود! چرا عباسیان شوروش خود را از مصر یا حجاز آغاز نکردند؟ این را می گوییم مکتب ایران و بگذارید همه دنیا این مطلب را بدانند. ولو به احساسات ناسیونالیستی اعراب بربخورد.
      ما نمی توانیم به عنوان ابراز وحدت از حرف حق خود کوتاه بیاییم. اگر اهل اینکارها بودبیم می گذاشتیم خایج فارس هم خلیج عربی شود.

      7- اگر شما در کلاس مینیاتور باشید بگویند مکتب اصفهان شما چه معنایی را از آن برداشت می کنید؟ یا اگر حوزوی باشید از مکتب عراق چه برداشتی دارید؟ باز هم تاکید می کنم شما معنای مکتب را نمی دانید. مکاتب همیشه منسب به مکانها و اشخاص هستند و نه به این معنا که هر کس منسب به این کاتب است حتما اهل همان مکانها است. این کژتابی مورد نظر شما تنها برای کسانی است که معنای مکتب را نمی دانند. من معنای کلمه ایران را عوض نکرده ام و بنا بر این سخن شما بیمورد است. اشکال کار اینجا است که سمپاتی شما به نام ایران صرفا شما را به یاد خون ونژاد و ملی گرایی می اندازد.
      والاا اگر کلاه خودتان را قاضی کنید الان هیچ واژه ای به اندازه مکتب ایران خط سیر اسلام مورد نظر ما را از در میان مکاتب اسلامی معلوم نمی کند. این هم عین جمله مشایی است ” برداشت ما از حقیقت اسلام و حقیقت ایران مکتب ایران است”.

      8- باز هم مجددا مشخص شد که شما نمی خوانید و می نویسید. گفتم معنای مکتب ایران ملیت ایرانیها نیست که بگویید پس هر کس اسمش ایرانی است جزو مکتب ایران است و هر کس ایرانی نیست خارج از آن مکتب است!
      لطف کنید بفرمایید چرا کار امام بخاری در خود ایران پیش نرفت و چرا از همان بخارا بیرونش کردند؟ و چرا کتابهای او بعدا تنها در میان ترکها که شرق ایران را تسخیر کردند و سنی های غرب ایران بود که مجال تنفس یافت؟
      آری. اهل تسنن در ایران از اول بودند و زیاد هم بودند. در قرون اولیه هجری اکثر ایرانیان هنوز با تشیع آشنا نبودند. این آشنایی ذره ذره اتفاق افتاد. در واقع مردم ایران به دلیل همان مختصات فرهنگی که گفتم به سرعت جذب شیعه شدند. چرا نمی گویید چرا حتی ابوحنیفه ای که خودش ایرانی است فتوای جهاد به نفع محمد بن عبدالله محض – قیام شیعی – می دهد؟ چرا شعار عباسیان در ایران الرضی من آل محمد است؟ چرا فقهای مصر و حجاز این فتوا را ندادند؟ چرا عباسیان در مصر قیام نکردند؟
      چون حتی در میان همان ایرانیان سنی قرون اول هم که هنوز به طور کامل آشنا با تشیع نبودند عشق و علاقه به عدالتخواهی و حمایت از اهل بیت مظلوم پیامبر موج می زد و این وجه تمایز آشکار مکتب ایران بود با دیگران. سرزمینهای زیادی تحت سلطه عربها آمدند اما این اتفاقات فقط خاص ایران بود. پس اگر شیخ بهایی هم زاده لبنان است اما همه جوره معتقدین مکتب ایران بودند. دقت کنید که مکاتب با اسم ایجاد نمی شوند بگویید آن زمان نام این مکتب نبوده است. در زمان ساسانیان هم اسم از کمونیسم و اشتراکی گری وجود نداشت اما اذعان داریم که مزدک یم تفکر اشتراکی و کمونیستی داشت. به همین ترتیب می گویم همه آن افراد مورد نظر بشدت پیرو مکتب ایران بودند اما در عوض خیلی از بزرگان فعلی قم نشین اصلا متعلق به این مکتب نیستند! ابوحنیفه هم متعلق به همین مکتب بود اما امام بخاری نه.
      باز هم مجددا تاکید می کنم تا معنای کلمه مکتب در ذهن شما اصلاح نشود ادامه بحث بیفایده است.

      9- البته که امام زمان علیه السلام از بارزترین مشخصات مکتب ایران است و حتی تردیدی نیست که اکثر یاران ایشان هم ایرانی هستند! االبته او همه همه آرمان مکتب ایران است. و مکتب ایران پیرو او است نه اینکه او پیرو مکتب ایران باشد. او همان آرمانی است که است که امثال مانی و مزدک دنبالش بودند اما راه خود را گم کرند. او همه آرزوی ایرنیایانی است که دعوت ابومسلم را لیبک گفتند یا به مختار ثقفی پیوستند. در حالی که اصلا به معنای حاضر شیعه – دوازده امامی- نبودند.
      متاسفانه باز هم باید تاکید کنم بروید در مورد اصل معنای مکتب تحقیق کنید. همه مصلحان جهانی پیرو همه الگویی هستند که نوعی رویه ثابت ایرانیها در طول تاریخ بوده است. برای مثال شما در ادبیات هیچ ملت دیگری غیر از ایران چیزی مانند کاوه آهنگر و فریدون نمی بینید با آنکه همه ملتها حماسه سرا دارند. پس اجازه دهید بگویم که کاملا حق دارم همه کسانی که به ایجاد یک انقلاب بزرگ جهانی و حاکمیت عدالت مطلق فکر می کنند را پیرو مکتب ایران بدانم. اگر فقط یک مورد پیدا کردید ملتی دیگری بیش از ملت ایران در تاریخ خود مولفه عدالتخواهی از خود بروز داده تمام حرفهایی را که تا الان نوشتم پس می گیرم. اما چون یقین دارم چنین چیزی نخواهید یافت اصرار دارم که بگویم چاوز هم پیرو مکتب ایران است. و همانطور که گفتم ابوحنیفه هم پیرو همین مکتب بود ولو شیعه نبود. و در عوضزچه بسیار شیعه های شناسنامه ای که اصلا نسبتی با مکتب ایران ندارند!

      10- البته که می دانم. در زمان امام خمینی تنها کسی که داعیه اسلام در دنیا داشت خودش بود وقتی می گفت اسلام ناب همه می فهمیدند که منظورش خودش است. اما بعد از انقلاب تدریجا انواع دیگر اسلام در خود همین ایران قوت گرفت. الان دیگر تکیه بر واژه ای که زمانی آشکار بود ولی امروز مبهم است معنا ندارد. و هر کس هنوز در ایران دنیایی که همه عرضه کننده اسلام ناب محمدی هستند به دنبال این واژه مبهم می رود راحت تر از فرد ساده لوحی که در مشهد دنبال زعفران اصل می گردد سرش کلاه می رود!

      ضمن اینکه قرار نیست هر کس فکر کند چون امام خمینی یک واژه را گفت دیگر بهتر از آن پیدا نمی شود!

      آقای سروش یکبار دیگر بنشیند و آنچه نوشته اید را مجددا بخوانید.
      گر چه به شما توصیه می کنم حداقل قت بگذارید و اصل صحبتهای مشایی را پیدا کنید و مطالعه کنید. نترسید. با یکبار خواندن از دین خارج نمی شوید!
      والسلام

    • ایرانی
      11 آگوست 2014

      شما با تکیه بر استدلالات مغالطه آمیز سعی دارید سلیقه خودتان را به همه اشخاصی که فقط به انها دشنام دادید و به دلیل مخالفت با شخص محبوب شما ذره ای ادب و احترام را برایشان رعایت نمی کنید تحمیل کنید. خب اگر واقعا خوب است خدا همه را هدایت کند، و اگر هم هدایت نکرد، انشالله حظ و بهره کافی به شما که هدایت را دریافت کرده اید عطا فرماید!
      فطرت پاک بدون این همه استدلال که شما کردید، حقیقت را می فهمد و دنبال انسان پیرو حق می رود. بدون زحمت این همه فکر و سرهم بندی. خمینی از وقتی پا به صحنه گذاشت همه مردم پاک طینت و سالم فطرت رو بدون ذره ای استدلال به سمت خودش کشید. نه با التماس از یک یک افراد که بروید فلان گفته ها و فلان کتابها را بخوانید تا بفهمید اسلام ناب یعنی چه.

      مراد شما جناب مشایی هر چه بیشتر پیش امد بیشتر مردم مسلمان را از خودش دور کرد.
      شما رهبری دارید به نام مشایی و ملت ایران رهبری به نام خمینی. سخت است ولی قبول کنید…

    • مسعود
      13 آگوست 2014

      آقای ایرانی
      بزرگترین مغالطه این است که سخن حق را مغالطه بنامیم و گوشمان را بر شنیدنش ببندیم. همانطور که مشرکان می گفتند گوش خود را بگیرید تا قرآن را نشنوید. شما اگر براستی منطقی داشتید خود را پشت چند شعار – که کورکورانه سر می دهید- مخفی نمی کردید و از مشایی را به جرم مطالبی که حاظر به خواندنش نیستید متهم نمی نمودید.

      اماهر طور راحت هستید تصور کنید. اگر قیامتی هست که حتما هست، در آنجا از شما خواهند پرسید چرا خودت را از نعمت تعقل و تفکر محروم کرده و کورکورانه تعدادی شعار را تکرار کردید.
      آری. اولین رهبر انسان عقل و شعور او است.
      متاسفانه بعضیها فکر می کنید معنای اطاعت از رهبری همان اطاعت کورکورانه رعیت از ارباب است.
      جای تعجب نیست که چرا خواسته مهم همین رهبری که کرسی های آزاد اندیشی است بی پاسخ می ماند چون بسیاری از مدعیان پیروی از رهبری نه اندیشه ای دارند و نه معنای آزادی را می دانند.
      آقای ایرانی!
      رهبری گفت در مورد این کرسی های آزاد اندیشی که که صد بار رویش تاکید کردم چه کردید؟ اما ای کاش صد بار بر کوبیدن جریان انحرافی تاکید کرده بود تا ادعای ولایتمداری شما دروغ از آب در نمی آمد!
      رهبر شما مباهته کنندگان هستند. نه خمینی.

  6. محمدحسن
    17 آگوست 2014

    آنچه که من از فرمایشات جناب مسعود استنباط کردم این است که تعبیر «مکتب ایران» ترکیب جدیدی بود که می توانست فاصله بین اسلام ناب محمدی که امام منادی آن بود با -فرضا- اسلام ناب محمدی که اسامه بن لادن دنبال آن بود را نشان بدهد.
    سوال اینجاست که به چه کسی نشان بدهد؟
    ما به عنوان ایرانی ها که می فهمیم طرف مقابل باطل است و اسلامش اسلام ناب نیست.
    طرف مقابل هم که اساسا در موضع اصلاح و تغییر نیست. ارتباطات اینها با آمریکا و … هم روشن است.
    می ماند افراد خاکستری که بین اسلام نابی که خمینی می گوید و اسلام نابی که بن لادن یا ابوبکرالبغدادی می گوید در حیرت اند.
    تعبیر جدید باید بتواند در حوزه نظریه پردازی این افراد را به سمت صحیح هدایت کند.
    پس اگر ما می گوییم مکتب ایران منظور این است که آنها را به سمت سرچشمه هدایت کنیم تا سراغ مدعیان دروغین اسلام یا مدعیان منحرف نروند.
    تا اینجا قبول و بسیار هم خوب …
    اما اگر تعبیر جدید ما اساسا خلاف این هدف عمل کند چه؟
    چگونه ممکن است تعبیر «مکتب ایران»
    خلاف جهت روشنگری حرکت کند؟
    به این شکل که خود این تعبیر دچار ابهام و کژتابی است و می بینیم که نیازمند ساعت ها توضیح و تفصیل است.
    چون با ملی گرایی و تفاخر قومیتی یکسان انگاشته می شود.
    جناب مشایی ممکن است دوست داشته باشند که همه از این تعبیر آنچه را که ایشان می پسندند بفهمند. اما باید پذیرفت که ذهن دیگران برای پذیرش معنای اولیه یک تعبیر از من و شما اجازه نمی گیرد.
    معنای اولیه ای که از این تعبیر در ذهن شکل می گیرد چیزی نیست که جناب مشایی آن را تکرار می کند.
    من دوست دارم بگویم x و مردم آن را ایکس انگلیسی فرض کنند. در حالی که ممکن است آن را علامت ضربدر هم فرض کرد!
    اینکه گناه مردم نیست که تعبیر مورد علاقه شما معنای دیگری هم دارد! که تازه آن بهتر به واژه می چسبد.
    جناب مشایی می تواند ادعا کند که این عبارت اصلا برای فضلا و نخبگان طراحی شده و مربوط به عوام الناس نیست. جالب اینجاست که بیشتر بزرگان هم معنای دوم را از آن استنباط کردند.
    تهمت زدن به دیگران که «دیگران این تعبیر را لوث کردند» عذر بدتر از گناه است.
    این چه راه حلی است که به این راحتی لوث شده و از کار می افتد؟
    چرا ایشان فکر می کند هرچه خودش به آن رسید بهترین تعبیر است و هیچ جایگزینی ندارد؟
    فرض ما این است که ایشان کاملا با حسن نیت چنین سخنی گفته اند.
    اما نمی توانیم خودمان را مجبور کنیم از تعبیر نارسای ایشان استفاده کنیم. در واقع هیچکس را نمی توان مجبور کرد که از این تعبیر استفاده کند.
    تعبیری که ذهن را بیشتر به ملی گرایی و تفاخر قومی و اختلافات مذهبی با جامعه اهل سنت و … متبادر می کند تا اسلام ناب خمینی.

    آقا تعبیر جدید پیدا شد:
    مکتب خمینی
    این تعبیر تمام انتظارات آقای مشایی رابرآورده می کند و میزان سوء استفاده یا سوء فهم آن از مکتب ایران خیلی کمتر است.
    طرفداران جناب مشایی از الان به جای مکتب ایران بفرمایید مکتب خمینی.

    • مسعود
      15 سپتامبر 2014

      پس چرا قبول نمی کنید مشکل از ذهن شما است که برایش ایران به عنوان ملی گرایی جا افتاده است و تحمل درک معنای جدید را ندارد؟
      این عذر بدتر از گناه است که بگوییم چون ما نمی فهمیم شما هم نگویید!!! و فرهنگسازی نکنید!

      متاسفانه آنچه مشایی گفت را ترکیه فهمید و عمل کرد و الان بی آنکه اسمی ببرد در حال صادر کردن مکتب ترکیه به تمام دنیای اسلام است.
      مشایی اتاق فکر بزرگی بود. افسوس که نفهمیدنش.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.