رئیس مؤسسه رواق حکمت – پس از هشدارهای مقام معظم رهبری در خصوص تلاش دشمن برای ترویج «اسلام منهای سیاست» و «اسلام منهای روحانیت» در جمع مردم قم – در عین اینکه مصادیق کنونی مروجان اسلام منهای روحانیت را مختلف میداند معتقد است تاثیر این جریانان در مردم متفاوت است. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم به جریانی از اصولگرایان اشاره میکند که با عنوان حامیان ولایت در صحنه هستند ولی در راستای اسلام منهای روحانیت گام بر میدارند.
آیةالله مهدی هادوی تهرانی در گفتوگویی ضمن تاکید بر این که در دوران غیبت، ولایت امام زمان(عج) در ولی فقیه تجلی مییابد نسبت به تفکری هشدار میدهد که طی سالهای اخیر در کشور رشد کرده و پیروان آن مستقیما به ولایت امام زمان(عج) تمسک جسته و همواره از او مایه میگذارند.
هادوی تهرانی معتقد است این جریان که نسبت به «منع»های مقام معظم رهبری بی اعتناست به دنبال تضعیف جایگاه ولایت فقیه و سرانجام انکار آن است.
این استادعالی حوزه علمیه معتقد است حمایت مردم از این جریان به خاطر این است که احساس میکنند نظر رهبری حمایت از آنها است. وی تاکید میکند اگر روزی خدایی ناکرده این جریان از رهبری فاصله گرفته و مردم احساس کنند در مسیر و خط رهبری و روحانیت نیستند، قطعا به آنها پشت خواهند کرد.
متن گفتوگو با استاد حوزه علمیه قم را در ادامه بخوانید:
مقام معظم رهبری در روز اول سفر به قم نسبت به دو مسئله هشدار دادند؛ یکی اسلام منهای سیاست و دیگری اسلام منهای روحانیت است. سوال من این است که آیا تز اسلام منهای روحانیت در مقام وقوع قابل تصور است؟ آیا امکان آن وجود دارد که اسلام باشد ولی روحانیت نباشند؟
روحانیت در اسلام یعنی متخصصان علوم دین؛ اسلام بدون متخصصان علوم دین اصلا معنا ندارد.
یعنی وقوع این تفکر ممکن نیست؟
چنین چیزی محال است. معصومین (ع) مرجع دینی مردم بودند ولی در عین حال سعی میکردند افرادی را به عنوان متخصص تربیت و دائما جریان متخصص دین را تقویت میکردند. زیرا اولا همه جا نیاز به متخصص هست حتی در دوران حضور معصوم و ثانیا ائمه به روزگار غیبت توجه داشتند. چرا که در دوران غیبت بیش از دوران حضور نیاز به متخصصان دینی است و این همه ارجاعات که به علما، روایت و کسانی که متفقه در دین هستند در روایات شده است، همه به خاطر این مسئله است. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. اسلام، منهای روحانیت، باقی نمیماند، مجموعهای از هوی و هوسها و خرافه هاست. دین بدون کارشناس نمیتواند به حیات واقعی خود ادامه دهد.
همانطور که مقام معظم رهبری در سخنان خود اشاره داشتند این دو تفکر جدید نیست و ریشه در گذشته دارند. بعد از طرح این دو موضوع اظهارنظرهای بسیاری از سوی شخصیتهای سیاسی و مذهبی شد، ولی راجع به مصادیق این جریان کم تر صحبت شد. به عقیده شما مصداق جریانی که در مقطع فعلی دنبال این دو تفکر است چیست؟
آنچه که باید به آن توجه داشت این است که در واقع مباحث سیاسی از مباحث دینی تفکیک ناپذیر است؛ البته سیاست به معنای سیاست برگرفته از مفاهیم دینی و برخواسته از ارزشهای متعالی و دین به معنای مکتب اهل بیت که تفسیر دقیق و نهایی اسلام است. مفاهیم سیاسی و دینی در این حوزه با هم ارتباط دارند. به تعبیر شهید مدرس سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ما است و این یک واقعیت غیرقابل انکار است.
نکته دوم این است که در فهم دین از جمله حوزه سیاسی باید به مراجع دینی و علمای دین مراجعه کرد؛ بحثی که مقام معظم رهبری در روز پنج شنبه برای چندمین بار بر آن تاکید کردند. چون در واقع آنها متخصصان و کارشناسان امر دین هستند و نباید در این حوزه افرادی که تخصص ندارند اظهارنظر کنند. بنابراین حکومت اسلامی از ابتدای شکل گیری خود بر پایه اندیشههای حوزه و بر پایه روحانیت شکل گرفت؛ البته روحانیت نه به معنای یک صنف بلکه روحانیت به معنای مجموعهای که عالم به دین و متخصص در امر دین هستند.
کسانی که تلاش دارند تا اسلام منهای روحانیت را دنبال کنند به دنبال این هستند تا مرجعیت روحانیت در امور دینی را از بین برده و به طبع اولی مرجعیت و روحانیت را در امور سیاسی از بین ببرند. یعنی در واقع نه مردم در امور سیاسی و نه در امور دینی به روحانیت مراجعه نکنند. اگر این مرجعیت از بین برود دیگران خود را به عنوان دین شناس و مرجع دینی مردم مطرح خواهند کرد.
اینها چه جریانی هستند. مصداقشان چیست؟
مجموعههایی که اسلام منهای روحانیت را مطرح میکنند، مجموعههای متفاوت با انگیزههای متفاوت هستند. برخی مجموعههای غربی و به معنای خاص کلمه غرب زده به دنبال حذف روحانیت اند تا بتوانند مفاهیمی که قصد وارد کردنشان را دارند به راحتی وارد کنند و گاهی این امر شکل عوامی پیدا میکند و تبدیل به کاری میشود که احیانا ما در برخی مجالس مداحی میبینیم که در واقع مقام مرجعیت یا مقام دینی مورد سوال واقع میشود و رفتارهایی که یک مداح از خود نشان میدهد یا حرفهایی که میزند به عنوان مرجع و مفاهیم دینی مطرح میشود. این بخشی است که احیانا بین متدینین نیز اتفاق میافتد و به بهانه طرح اندیشههای دینی روحانیت و مرجعیت روحانیت را زیر سوال میبرند.
بخش دیگر جریانات سیاسی داخل کشور هستند که منادی اندیشههای دینی و سکولار هستند. اینها با مرجعیت روحانیت در دین مخالف اند. چون روحانیت را مضر منافع گروهی و حزبی خود میبینند.
قبل انقلاب نیز جریانات خود نظام شاه و وابستگان این نظام از مجموعههایی بودند که سعی در تضعیف نقش روحانیت داشتند. برخی از مجموعههای مخالف نظام شاه در دوره گذشته نیز با مرجعیت روحانیت مخالفت میکردند. مانند گروههایی که بعدها به عنوان منافقین شناخته شدند و با مرجعیت روحانیت مخالف بودند. همچنین مجموعههایی که بعد از انقلاب چنین گرایشهایی در آنها دیده میشد؛ مانند برخی مجموعههای ملی مذهبی و در واقع اشخاصی که تحصیلات علوم دینی نداشته و متخصص علوم دینی نبودند ولی در مباحث دینی اظهارنظر کرده و احیانا در مهم ترین مسایل دینی کتاب مینوشتند. مانند نمونههایی که در آثار مهندس بازرگان میبینیم؛ چه در حوزه طهارت که ایشان کتاب نوشتند و چه در حوزه ولایت فقیه که ایشان کتاب نوشتهاند. نمونههایی است از کار افراد غیرروحانی که در زمینههای مسایل روحانیت اظهارنظر کرده و عملا قصد دارند مرجعیت روحانیت در امور دینی را زیر سوال ببرند. این جریان همانطور که آقا فرمودند جریان گستردهای است.
پس شما معتقدید که مجموعه این جریانها باعث شد رهبری در این مقطع نسبت به اسلام منهای روحانیت هشدار دهند؟ به نظر میرسد برخی از جریانهایی که اشاره کرده اید هم اکنون منفعل شدهاند.
بالاخره این هشدار عمومی است و شاید در شرایط فعلی حساسیت بیشتری نسبت به این مسئله پیدا شده است. چون مقام معظم رهبری در کنار این هشدار این نکته را مطرح کردند که برخی میخواهند بین روحانیت تمایز ایجاد کنند؛ بین روحانی دولتی و روحانی غیر دولتی تفکیک ایجاد کنند. ایشان همچنین اشاره کردند که اگر روحانی دولتی به خاطر خدا به صحنه کار دولتی آمده است عملش عبادی است و اگر به خاطر دنیا آمده است عملش غیرعبادی است و روحانی غیردولتی نیز اگر به خاطر خدا کنار کشیده کارش عبادی است و اگر به خاطر دنیا کنار کشیده است کارش غیرعبادی است. به عبارت دیگر اگر انگیزه پرداختن به مسایل سیاست و دولت الهی باشد کار عبادی است و اگر انگیزه الهی نباشد عبادی نیست.
البته ایشان تاکید کردند روحانیت نمیتواند بی طرف و خنثی باشد. زیرا اگر بی طرف و خنثی باشد عملا مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت. فرمودند آنان که دنبال بی طرفی روحانیت هستند دنبال از بین بردن نقش روحانیت و آثار روحانیت بین مردم هستند. با توجه به این وضعیت که بالاخره ایشان شرایطی را احساس میکنند که جایگاه روحانیت احتیاج به تقویت جدی دارد، به همین دلیل بر مسئله جایگاه روحانیت به صورت عمومی تاکید داشته و حتی اشاره داشتند که این وظیفه یعنی معرفی جایگاه روحانیت به مردم تنها اختصاص به روحانیت ندارد، بلکه بر عهده روشنفکران دینی و شخصیتهای غیرحوزوی و غیر دینی نیز است که آنها هم با توجه به جایگاه روحانیت به تبیین این جایگاه بپردازند. به عبارت دیگر آقا تلاش داشتند در این سخنان روی جایگاه روحانیت تاکید کنند چون احساس شان این بود که بالاخره جریانات معارض با انقلاب به شدت دنبال تضعیف روحانیت هستند.
البته همانطور که همه مطلع هستیم در حاشیه سفر آقا به قم جریانات ضد انقلاب در داخل و خارج برای القای این مفهوم که درگیری بسیار شدیدی وجود دارد و علما و بزرگان حوزه از نظام فاصله گرفتند فعال شدند که حضور آقا در قم و ارتباط شان با مراجع- البته دائما این ارتباط وجود داشته ولی نه به صورت آشکار و در یک سفر رسمی- بسیاری از این شبهات عملا پاسخ داده شد. هنگامی که تقریبا همه مراجع و علمای قم خدمت آقا رسیدند و دیدارهای متعددی وجود داشته است نشان دادند علی رغم اختلاف سلیقههایی که ممکن است بین علما وجود داشته باشد که به تعبیر خود آقا در روز پنج شنبه این امر طبیعی است و همه حوزه در صیانت از نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی اتفاق نظر دارند.
پس از هشدارهای مقام معظم رهبری در خصوص اسلام منهای روحانیت برخی آن را انعکاس تلاش جریانهای بعضا نزدیک به نظام و مرتبط با بی توجهیهای صورت گرفته اخیر مسئولان در کشور به توصیهها و نظرات مراجع و روحانیت دانستند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
بالاخره جریاناتی که مخالف نقش روحانیت هستند تاثیرشان در توده مردم متفاوت است. بسیاری از اینها مانند جریانات ضد انقلاب یا جریانات ملی مذهبی یا سکولار در توده مردم کمتر اثر دارند. اما بخشی از جریانی که زیر عنوان جبهه اصولگرایی و حامیان ولایت در صحنه هستند و عملا به روحانیت بی اعتنایی کرده و اظهار میکنند که برای دست یابی به آرای دینی نیازی به روحانیت نیست، تاثیرشان در مردم بیشتر است. شاید یکی از نکتههایی که آقا در این سفر بر این مسئله تاکید کردند همین بود؛ افرادی که چه در رفتارها و چه در گفتارهای خود نوعی بی اعتنایی به روحانیت را تلقین کرده و هدف شان این است که آرای روحانیت در فهم دین یا امور سیاست دینی معیار نیست. حضور این جریان خطرناک و نباید از این مسئله غفلت شود.
خب، وقتی کسانی به دیدگاههای مراجع عظام و حتی گاهی به فتاوای مراجع عظام توجه نمیکنند؛ مثلا ما میبینیم مسئول برجستهای به سفر میرود و هنگامی که در سفر است نماز خود را کامل میخواند و وقتی از وی میپرسند که چرا نمازتان را در سفر تمام خوانده اید به جای اینکه استدلال کند که این رای فلان مجتهد است و من از وی تقلید میکنم در پاسخ به آن مصاحبه کننده میگوید شما به این مسایل کار نداشته باش، به چیزی عمل کن که درست است. این نوع تلقی که «به چیزی عمل کن که درست است و به این مسایل کار نداشته باش»، معنایش این است که ما به منبعی غیر از منبع شناخت متعارف دین که کتاب و سنت است و روشهای متعارف که اجتهاد است و در بین روحانیت این امور شناخته شده است و آنها متخصص آن هستند، منبع دیگری نیز داریم که ما میتوانیم از طریق آن حقایق دینی را به دست بیاوریم که اگر این باب را باز کنید مردم دنبال خیالات و اوهام خود خواهند رفت و نام آن را دین خواهند گذاشت. متاسفانه علی رغم این همه روایت که از دنباله روی جریاناتی که مدعی مثلا امام زمان و ارتباط با این امام هستند نهی میکند ما میبینیم که این نوع تفکر زمینه را برای مدعیان دروغین این ارتباط فراهم میکند.
اگر ما میبینیم که طی سالهای اخیر مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان(عج) افزایش پیدا کرده است که آمار آن را مراکز نظامی، انتظامی و امنیتی کشور دارند و هرازچندگاهی منتشر میشود یکی از دلایل آن رشد این تفکر است که به جای پرداختن به شیوههای معقول و پذیرفته شدهای که در سنت مکتب اهل بیت(ع) بوده و مردم برای فهم دین شان به علما مراجعه میکردند و وظیفه شان را از طریق مراجعه به روحانیت به دست میآوردند به دنبال افرادی که مدعی ارتباط با امام زمان(عج) یا احیانا مدعی اند که خود امام زمان(عج) اند، دنبال این گونه افراد بروند و حرفهای آنان را باور کنند. فضای ایجاد شده فضای خطرناکی است که میتواند بسیاری از خرافهها را بین مردم توسعه دهد و حتی میتواند نسبت به اصل نظام و مبنای اصلی حکومت اسلامی که ولایت فقیه است خطرناک باشد.
ما معتقدیم ولایت امام زمان(عج) در دوران غیبت در ولی فقیه تجلی پیدا میکند ولی هنگامی که مستقیم به ولایت امام زمان(عج) تمسک میکنیم و همواره از او مایه میگذاریم عملا ولایت فقیه را کمرنگ میکنیم و حتی در عمل با این جایگاه مخالفت میکنیم که طی سالهای اخیر شاهد این امر نیز بودیم. در مواردی مقام معظم رهبری منع شدید داشتند ولی شاهد بودیم که به این منعها توجه نشد و مکرر تکرار شد تا نهایتا تاثیر جزیی پیدا کرد. بنابراین این جریان به دنبال تضعیف جایگاه ولایت فقیه نیز هست.
این جریان چه ویژگیهایی دارد و دنبال چه اهدافی هستند؟
بنده نمیتوانم در خصوص اهداف واقعی اشخاصی که این کارها را میکنند اظهارنظر کنم ولی اینکه ثمره این گونه اقدامات چیست باید گفت که ثمره آن گسترش باب خرافه، مفاهیم باطل در دین، تضعیف جایگاه رهبری و ولایت فقیه است. اینکه واقعا انگیزه آنها این است یا خیر نمیدانم ولی ثمره کارشان تنها این مسایل هست.
نظام اسلامی بر پایه یکسری از معیارهای دینی مبتنی است. وقتی این معیارها را زیر سوال میبریم، وقتی مرجعیتی که مبنای شناخت دین و مفاهیم سیاسی دینی است را زیر سوال میبریم عملا مبانی و ارکان نظام را تضعیف میکنیم؛ حال چه قصد این کار را داشته باشیم و چه قصد ما این نباشد. در عمل این جریان و این گونه اقدامات قطع نظر از افراد به دنبال تضعیف جایگاه رهبری هستند. چون خود رهبر به عنوان یک فقیه، مرجع و کسی که دین شناس است مسئولیت رهبری را بر عهده گرفته است. اگر مرجعیت روحانیت در مسایل دینی و سیاسی زیر سوال برود صلاحیتهای رهبری زیر سوال رفته و عملا این معنا القا میشود که حکومت میتواند به دست افراد غیرفقیه و افرادی که فاقد این شرایط هستند اداره شود و این تضعیف جایگاه ولایت فقیه و به معنای دیگر انکار ولایت فقیه است.
آیا مقبولیت این جریان در جامعه اسلامی ایران ادامه خواهد یافت یا اینکه بعد از روشدن دست این جریان جامعه آن را پس خواهد زد؟
جامعه اسلامی ایران در طول بیش از سی سال که از انقلاب میگذرد دائم نشان داده است که در خط رهبری و روحانیت حرکت میکنند. هر چند ممکن است انتقاداتی به برخی از رفتارها، سیاستها و تصمیمات داشته باشند اما نسبت به اصول نظام پایبند و استوار است. یکی از این اصول غیرقابل تشکیک اصل ولایت فقیه است. یکی از این اصول مرجعیت روحانیت در مسایل دینی و سیاست دینی است.
اگر امروز برخی از جریانات به نام حمایت از رهبری مطرح هستند و در پرتو حمایتهای رهبری قدرتی در اختیارشان است، حمایت مردم از آنها به خاطر این است که احساس میکنند نظر رهبری حمایت از آنها است. اگر روزی خدایی ناکرده این جریان از رهبری فاصله گرفته و مردم احساس کنند اینها در مسیر و خط رهبری و روحانیت نیستند، قطعا پشت خواهند کرد. حمایتی که امروز از این جریان میشود وابسته به حمایتی است که رهبری از این جریان میکند و اگر رهبری از این جریان حمایت میکند از باب این است که برای رهبری محرز نیست که اینها به دنبال حذف ولایت فقیه یا معیارهای اسلامی هستند و معقتد است این جریان دنبال تقویت ولایت فقیه و معیارهای اسلامی است.
اگر واقعا در عمل این رفتارها ادامه پیدا کند؛ چه عمدا و چه خطئا و ادامه این رفتارها مقام معظم رهبری یا مجموعه مردم را به این نقطه برساند که این جریان به دنبال مفاهیم دیگری بوده و با ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ارزشهای دینی و مرجعیت روحانیت در مسایل دینی مخالفت دارند قطعا مورد حمایت مردم نخواهند ماند و جایگاه شان از بین خواهد رفت.
مردم ما بارها در آزمونهای مختلف این نکته را ثابت کردند تا زمانی از شخص، گروه و یا جریانی حمایت میکنند که احساس کنند آن شخص، گروه یا جریان در مسیر انقلاب و ارزشها و آرمانهای انقلاب گام میگذارد. هر جا کسی از ارزشها و آرمانهای انقلاب فاصله گرفت مردم نیز دست از حمایت او برداشتند و به تعبیری هیچ گاه با هیچ فرد، گروه و جریانی عهد اخوت نبستهاند. پیمان مردم ما با ارزشها و مفاهیم الهی بوده و هست و انشاء الله خواهد بود.
مقام معظم رهبری بر زنده بودن حوزههای علمیه و حضور روحانیت در صحنه تاکید کردند. فکر میکنید با توجه به نفوذ این جریان میان مردم و تلاشهای آنها برای ساختن جایگاه مردمی، روحانیت چه وظیفهای دارد؟
روحانیت همواره در صحنههای سیاسی کشور حضور داشتند ولی جریانات مخالف سعی کردند روحانیت را به انزوا بکشانند. یکی از تلاشهای آنها این بود تا گوشه نشینی روحانیت را به عنوان یک ارزش مطرح کنند تا برخی روحانیون فریب آنها را خورده و گوشه نشین شوند و آنها میدان را به دست بگیرند. تذکرات مقام معظم رهبری در این راستا بود؛ مبادا عدهای فریب این جور مفاهیم را بخورند و فکر کنند گوشه نشینی و عزلت گرفتن یک ارزش است.
البته روحانیت انقلابی به ویژه حوزه علمیه قم که یک حوزه زنده، فعال و پویا بوده، همواره نشان داده است که نسبت به مسایل سیاسی، اجتماعی و مسایل روز دنیا و داخل حساس است و نسبت به آنها عکس المعل نشان میدهد. تاکید آقا بر این بود که این مسیر ادامه و تقویت پیدا کرده و روحانیت حاضر در صحنه به عنوان یک ارزش در حوزه مورد تکریم واقع شوند تا جریان حضور روحانیت در صحنههای عمل اجتماعی به عنوان یک جریان مستمر بتواند به حیات خود ادامه و شکوفاتر از گذشته شود.
در خصوص مقابله با این جریان که قصدش تضعیف جایگاه روحانیت است حوزههای علمیه و روحانیت چه وظیفهای دارند؟
باید توجه داشت که روحانیت شیعه به صورت عمومی و روحانیت ایران به صورت خاص و حوزه علمیه قم به صورت اخص همواره در مسایل سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ حضور فعال و موثر داشتند. امروز نیز همین حضور فعال و موثر را دارند و این طور نیست که نسبت به مسایل سیاسی اجتماعی بی اعتنا عبور کنند و اگر روزی احساس کنند که وظیفه آنها است تا در میدان حضور پیدا کنند قطعا همگی حضور پیدا میکنند.
اگر برخی بزرگان در برخی مسایل خیلی حضور فعالی از خود نشان نمیدهند احساس شان این است که مسایل تحت رهبری مقام معظم رهبری صورت میگیرد و نیازی به اقدام مستقیم آنها نیست و در این مسایل خود رهبری آنچه را که لازم است را انجام میدهد و اگر روزی احساس کنند که باید مستقیما وارد شوند و رهبری از آنها چنین چیزی را بخواهد، قطعا همه آنها در این صحنه حاضر خواهند بود.
بین تفکر اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست چه ارتباطی وجود دارد. جریانی که اشاره کردید دنبال اسلام منهای روحانیت است آیا در حقیقت به دنبال اسلام منهای سیاست است؟
سیاست یکی از عناصر کلیدی در مفاهیم دینی است. تعبیر روایت «وَ ما نُودِیَ بِشَی ءٍ مِثلَ ما نُودِیَ بِالولایَةِ » تاکید بر این مسئله است که اگر تمام عناصر دین را در نظر بگیرید و در کنارش سیاست که در واقع تطبیق و تجلی تمام این عناصر در واقعیت عینی است، ولایت مهم تر است. آن تعبیری که فقهای گذشته ما، بیش از هزار سال پیش در کتاب «کافی» ابوالصلاح حلبی میبینیم که میگوید «تنفیذ الاحکام» یعنی تحقق بخشیدن احکام مهم ترین مسئله است، یعنی همان سیاست اسلامی که جدا کردن آن از اسلام یعنی ناقص کردن اسلام، یعنی «نومن به بعض و نکفر به بعض» که قرآن اشاره میکند معنایش انکار اسلام است.
از آن طرف ما اسلام شناس نیاز داریم. روحانی یعنی اسلام شناس. روحانی نه به معنای یک صنف و حزب بلکه به عنوان یک مجموعه متخصص در امر دین که با روش استفاده از منابع دینی آشنا هستند. بنابراین روحانیت نمیتواند از اسلام جدا شود چون دین نیاز به کارشناس دارد. سیاست نمیتواند از اسلام جدا شود چون سیاست بخش غیرقابل انکار دین است. کسانی که امروز به دنبال اسلام منهای روحانیت و اسلام منهای سیاست هستند در واقع دنبال از بین بردن اسلام هستند. دنبال ناقص کردن اسلام هستند، دنبال این هستند که مفهومی به نام اسلام بسازند تا عدهای به آن لخوش باشند ولی هیچ حقیقتی از اسلام نباشد. یعنی همان تعبیری که امام علی(ع) در نهج البلاغه به عنوان پوستین وارونه دارد. یعنی آنچه حق به نظر برسد ولی باطل است.
Sorry. No data so far.