اول- در وصف روزگاران حساب و کتاب بر سر گذر شنیده شده است که وقتی جماعتی از کلاه شاپوها، دستمال یزدی به دستهایی که مرام و معرفت وصف عام و خاص دربارهشان بود، با جماعتی خاص بنای سخن داشتند، ملیجکهایی از ناکجاآباد پیدا میشدند که میخواستند بحث را به سرشاخی بکشانند، دعوایی به راه بیاندازند و در میانه دعوا وارد شوند و داد و قال به راه بیاندازند.
ملیجکهایی که اگر طرفین سخن هوشیار بودند، بود و نبودشان هیچوقت تعیین کننده وزن ماجرا نبود. منطقی برای گفتوگو و گوشی برای نصیحت شنیدن، هیچگاه نداشتند و چشم بسته فقط لفظ مستهجن به عاریت میگرفتند و هوار هوار سر میدادند. از قضا این قماش با چک اول لوتی محل قافیه را میباختند و دمشان را روی کولشان میگذاشتند. اگر تیزی کشیده، ضربت از پشت نمیزدند، جسارت پنجه در پنجه انداختن نداشتند. جوری میدان را به هم میریختند که گویا همه طرف دعوا، آنها هستند و گندهتر از آنها در جمع نیست. لفظ «قناری» و «جوجه» لفظ آشنایی بود که همیشه ملتی به انتظار مینشستند تا از زبان یکهبزن میدان حواله این قماش شود و به وقتش همه آنها ماستها را کیسه کنند.
روزگار عوض شده است و لوتیها بر سر گذر با کسی سرشاخ نمیشوند. مملکت قانونمند شده است و باب گفتوگو گشودهتر. لابد چنین ملیجکهایی هم دیگر پیدایشان نیست.
دوم- چند هفته پیش بود که جمعی از هنرمندان در برابر دفتر علی مرادخانی تجمع کردند و درباره مطالبات صنفی، هنری و پرداخت معوقات مالی اعتراضات خود را بیان کردند. در آن بین بودند هنرمندان قابل توجهی از میان پیشکسوتان تا هنرمندان جوان که اعتراض داشتند به آنچه که رنگ «تبعیض» داشت. آنها به اعطای سالن از سوی مقامات دولتی به چند هنرمند خاص انتقاد کرده بودند و توقع داشتند که عدالت و ضوابط در اختصاص امکانات و امتیازات دولتی رعایت شود.
برخی از آنها به این مسأله به شکل دیگری اعتراض داشتند و آن اینکه، «چرا باید امتیازات دولتی در اختیار افرادی قرار بگیرد که عمده رویکرد و مواضع آنان در ضدیت با آرمانهای مردم و انقلاب اسلامی بوده است؟» آن ها خواستار پاسخگویی و توضیحات علی مرادخانی و چند مدیر دیگر شده بودند. هر چند که این تقاضا در تعداد قابل توجهی از رسانههای جانبدارانه و جهتدار انعکاس یافت و حق مطلب آنطور که باید مطالبه نشد. یکی از این افراد که به شدت از حاشیه های سیاسی و رسانهای حذر داشت روزهای قبل از اینکه کار به تجمع بکشد، مطلبی را به قلم خود برای خبرگزاری تسنیم ارسال کرده و با استناد به مطالبی آورده شده در سایت فردی به نام «محمد یعقوبی» او را یک نمونه برای این اعتراض هنرمندان برشمرد.
تسنیم به جهت رسالت خود در انعکاس مطالبات و سوالات هنرمندان فعال این نوشتار را علیرغم متن اعتراضی و شدیدالحن آن منعکس کرد. البته همین میزان لحن تند آن نوشتار هم تا حد زیادی به دلیل انعکاس دیالوگهای عجیب خود آقای یعقوبی در سایت منتسب به خودش بود. البته توقعی جز پاسخگویی و توضیحات مسئولان بعد از انتشار این نوشتار وجود نداشت.
اما به یکباره فرد نام برده شده در این نامه –که صحت عبارتهای آورده شده درباره او در آن یادداشت قبل از انتشار از روی سایتش سنجیده شده بود- شروع به انتقاد رسانهای سریالی کرد. یعقوبی هر چند به گفته تعداد دیگری از رسانهها مطالب قبلی را از روی سایت خود برداشت اما فهوای همان سخنان در مصاحبههای او با رسانههای هوادارش که کم هم نبودند، همچنان موجود بود.
علنی شدن صف بندی افرادی مانند یعقوبی در برابر آرمانهای مردم و رویکرد جمهوری اسلامی چیز جدیدی نبوده که وی این چنین برافروخته درباره انعکاس آن در رسانهها واکنش نشان داده بود. وصف یعقوبی روشن است و نیاز به توصیف نداشت. خط و حساب و مرامش هم معلوم. غرض آن یادداشت تا به آنجایی که از فهوای کلام نویسندهاش دریافت میشود، انتقاد به آقای مرادخانی بود که چرا امکانات دولتی را در اختیار افرادی با چنین سابقهای قرار میدهد.
کسی بر این نظر نبود که امثال محمد یعقوبی حق فعالیت در ایران اسلامی ندارند. آنها می توانند به شیوه خود عمل کنند و مسئولان نظارتی و نهادهای ارزشیاب و در مواردی اگر لازم شد دستگاه قضایی طبق قانون به وظایف خود عمل میکنند که باید بکنند. انتقادی اگر بود و هست به عدم رعایت عدالت بود. بر سر یک تعریف اساسی از عدالت. این تعریف که عدالت آن نیست که به «هرکسی» امتیاز داده شود. امکان و حمایت دولتی باید برای اهلش باشد.
مقصود اصلی میان همه هیاهوهای رسانهای او در حال گم شدن است. حرف اصلی با آقای مرادخانی است. سخن از انتقاد به عملکرد یک مدیر است. سخن بر سر بهرهگیری افرادی خاص از امتیازات دولت جمهوری اسلامی ایران است. اما عدهای مدام در تلاشند تا ماجرا به سمت دیگری برده شود.
وقتی روز گذشته وزیر ارشاد نیز به صراحت سخن از عدم حمایت دولت از جریان مخالف با نظام در برخورداری از امکانات و امتیازهای دولتی میزند و خود را «ملزم» به رعایت این مهم میداند، حمایت از چنین افرادی که شرح مواضع و دیدگاههایشان در رسانهها به تفصیل آمده بود، محل اشکال و تناقض در گفتار و عمل مسئولان قلمداد شد.
از آنچه از لسان آقای وزیر ارشاد مطرح شده این چنین برگرفته میشود که این بار دیگر سخن بر سر کارکرد یک اثر یا مجوز داشتن یا نداشتنش برای اعطای امکانات، سالن نمایش دولتی یا بودجه-ای که هست یا نیست- یا انواع و اقسام امتیازات دولتی نیست. سخن دقیقا بر ملزم بودن یک مدیر در «عدم حمایت» و عدم اختصاص هر گونه امتیاز دولتی برای یک فرد با مواضعی از این دست است. طبیعتاً نتیجه این سخن آقای وزیر باید این باشد که هر فردی میتواند نمایش مجوز دار خود را در سالنهای غیر دولتی روی صحنه ببرد. اما اعطای سالنهای تحت اختیار دولت، اعطای احتمالی بودجهای که هست یا نیست و دیگر امتیازهای دولتی فقط برای جریانی قابل قبول است که ضدیتی با اصول مردم و آرمانهای آنان ندارد.
چه برسد به اینکه فضا امروز به گونهای شده است که هنرمندان درباره اعطای امکانات ولو در حد همان سالن دولتی-که متأسفانه تنها بضاعت این روزهای تئاتر کشور شده است- به افرادی با این جنس از مواضع و دیدگاهها احساس کنند «تبعیضی» در میان است. این مداقه جدی آقای وزیر و آقای مرادخانی را در حل این تناقض میطلبید که حال و هوای آن نوشتار چیزی جز این اعتراض هنرمندان نبود.
کسی در این بین انتظار پاسخگویی جز از افراد مسئول ندارد و اعتراضات آقای یعقوبی هر چند بسیار متعدد است ولی به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد. اساساً آقای محمد یعقوبی در این ماجرا نقشی برایش در نظر گرفته نشده است جز چیزی در سطح پیوست، پینوشت، مصداق یا مثالی برای یک سؤال از مدیران.
علاوه بر آن، یعقوبی که همه حرفهایش را پیش از این زده بود اکنون هم همان سخنان از او انعکاس یافته پس این همه تقلا، تکذیب و فراز و فرود از جانب او و حمایت عجیب و سریالی برخی رسانهها در طرفداری از او برای چیست؟ روشن نیست که آقای یعقوبی چه چیزی را تکذیب میکند یا به چه چیزی واکنش نشان میدهد. تکذیب یا واکنش نشان دادن به مطالبی که پیش از این آنها را بارها مطرح کرده است و اکنون در رسانهها مجدداً تکرار میکند، یک دور باطل است که فقط صحنه را شلوغ کرده. آقای یعقوبی بعد از حجم بالای واکنش ها هنوز حرف جدیدی نزده است. تکرار و تکرار و تکرار. کسی انتظار حرف جدید از او هم ندارد باز هم قابل تأکید است که تکلیف او مشخص است. اما اصل ماجرا مطالبه هنرمندان از آقای مرادخانی است که بسیار جدیتر است از هیجانات سیاسی و رسانهای و دور باطلی که این روزها به راه افتاده است.
در هر صورت به نظر میرسد این ماجرا، وظیفه آقای مرادخانی در پاسخگویی به هنرمندان و رعایت عدالت در چگونگی مواجهه با افرادی از این دست را به شدت سنگین کرده است. با تکیه بر سخنان دیروز وزیر ارشاد، به نظر میرسد مسأله خیلی جدیتر از پیوست، نمونه و آدم تکلیفروشنشدهای به نام یعقوبی است. حتی وزن رنگ «تبعیض» هم خیلی کم رنگتر از رسالتی است که وزیر ارشاد تحقق آن را «وظیفه» خود و معاونانش برشمرده است و یعقوبی در این مسیر چیزی فراتر از همان مثال جزئی نیست.
آخر- همان جنس ملیجکها که اطراف گذر چرخ میزدند و فغان بیشتر از قامت خود سر میدادند، کارزار که جدی میشد، اول از همه میجستند و به جای کف گود بودن، ترجیح داشتند از سر کوچه فحشی نثار همه مردمان کنند و بگریزند. قماشی که همیشه تصور میکردند هر چه بد طینتتر و هتاکتر باشند از همه گردن کلفتترند. خواه که جماعتی در دل به آنان پوزخند میزدند و وزنشان در معادلات چیزی بیشتر از به قول ریاضیدانان: «اپسیلون» نبود.
Sorry. No data so far.