یکشنبه 31 آگوست 14 | 08:02
منش سياسي و نظامي شهيد مصطفي چمران در گفتوگو با سيداحمد کاوياني

چمران، چمران خميني بود نه بازرگان

يک زماني در نهضت آزادي بود و خيلي داغ فعاليت مي‎کرد. مي‎گفت آن موقع نهضت آزادي جذب‎کننده فعالين مذهبي نهضت ملي بود. به‎خاطر دين و خدا به آنجا رفت. بعدا وقتي ديد آن‎ها مانده‎اند، از آن‎ها جلو زد و رفت. نهضت آزادي يک وقتي بد نبود، اگر بد بود امام بازرگان را انتخاب نمي‎کرد. يک جايي در مسير حرکت توفنده انقلاب اسلامي کم آورد، جدا شد و رفت پي‎ کارش


تریبون مشتضعفین-سيدابوطالب موسوي

شايد يکي از نزديکترين افراد در محيط کاري به شهيد چمران، مهندس سيداحمد کاوياني باشد که به عنوان مسئول دفتر وي به فعاليت مشغول بود. براي واکاوي و بررسي رابطه شهيد چمران با نهضت آزادي و جبهه ملي و همچنين تعاملي که با مهندس مهدي بازرگان داشت گفتوگويي را با اين يار قديمي شهيد انجام داديم که مشروح آن را ميخوانيد.

شهید مصطفی چمران

اجازه بدهيد موضوع را با توجه به اين که زمينه گفتوگوي ما هم است از پاوه شروع کنيم فکر ميکنيد در مورد حصر پاوه و رفع حصر آن به چه مسائلي پرداخته نشده است؟
موضوع پاوه موضوعي در دل يک موضوع بزرگ‎تر به نام کردستان است. اگر موضوع محاصره پاوه و دو عنصر حضور شهيد چمران در آنجا و پيام امام(ره) و شکسته شدن پاوه را از آن برداريم، تبديل به يکي از وقايع کردستان، مثل محاصره سردشت و دوباره بهدست آوردن سردشت مي شود، مثل بقيه چيزها، مثل از دست دادن پادگان سنندج که خيلي مهم بود و دوباره بهدست آوردن آن، چون اهميت نظامي و سياسي سقوط پادگان سنندج از محاصره پاوه کمتر نبود. کردستان در ابتداي انقلاب دچار فعاليت گروهک‎‎هاي ضد‎انقلاب با تحريک قوميتي و با هدف جداسازي شد. اول بحث خودمختاري را مطرح کردند و در نهايت پس از خودمختاري موضوع همبستگي با کرد‎هاي منطقه را پيگيري مي‎کردند و هنوز هم همين رويه را دنبال ميکنند. اين موضوع باعث غائله کردستان شد. ما در آن زمان همين مطلب را به شکل ديگري در خوزستان داشتيم، به نام خلق عرب. شکل ضعيف ديگري در ترکمن صحرا داشتيم که آنجا هم تحريک شوروي سابق بود که مي‎خواستند کاري بکنند. در موضوع خوزستان، تحريک عراق و عربستان سعودي زماني بود که خلق عرب را راه انداختند. ولي در کردستان شکل قوي‎تري به خود گرفت. يکي از مواردي که خيلي مويد اين موضوع بود، دو خطاي بزرگ در دولت موقت بود. يکي توسط آقاي بازرگان انجام شد که شخصي به نام ابراهيم يونسي را که فردي کمونيست بود، استاندار کردستان کرد. اين فرد اصلا کمونيست بود و بسياري از زمينه‎سازيهاي اصلي تقويت جناح‎‎هايي که در آنجا خواستار جدا‎سازي کردستان و خودمختاري بودند، توسط او انجام شد. اين خيلي مشکل‎ساز بود. بحث ديگر را مدني که در آن زمان وزير دفاع بود، انجام داد. خطاي بزرگ مدني، اين بود که فرار کرد و رفت. مدني ژنرال نيروي دريايي بود، بعد نامزد رياست‎جمهوري شد. نامزد‎هاي رياست‎جمهوري آقايان رجبي، بني‎صدر، مرحوم دکتر حبيبي و مدني بودند. مدني در بين ملي‎گرا‎ها خيلي طرفدار داشت. از اين چهارنفر، ملي‎گرا‎ها طرفدار مدني بودند. مدني در دولت موقت دو شغل داشت، اول وزير دفاع بود و بعد استاندار خوزستان، که در هر دو آن‎ها خطاهاي بزرگي انجام داد و بعدا هم استاندار خوزستان شد، باز هم بحث خلق عرب در آنجا خيلي اوج گرفت.

اين دو نفر که گفتيد يعني يونسي و مدني چه اقداماتي انجام دادند که شما آنها را در ايجاد ناآراميهاي ابتداي انقلاب موثر مي دانيد؟
در مورد يونسي گفتم. مدني در ارتش دو کار انجام داد. يکي اين بود که اوايل انقلاب و قبل از غائله کردستان که وزير دفاع بود سربازي را يک سال کرد. وقتي سربازي يک سال شود، ارتش بي‎خاصيت مي‎شود، چون تا سرباز را بگيرند، آموزش ببيند ديگر به درد نمي‎خورد. خصوصا در رسته‎‎هاي رزمي تخصصي. دومين کاري که مدني کرد، اين بود که نقل و انتقال را آزاد کرد و هرکس رفت شهر خودش.

اين در آن زمان که مسائل قوميتي به ارث مانده از زمان شاه خيلي قوي بود خيلي ضرر زد و باعث شد که تعدادي از ارتشي‎‎هاي شاهدوست که به هر ترتيب مخالف انقلاب بودند، همه در کردستان جمع شدند. يعني اين‎ها که مخالف انقلاب بودند،‎ بيشتر جذب آن‎هايي شدند که گرايش خلق کردي و خودمختاري داشتند و زمينه سقوط پادگان سنندج و ايجاد دسته‎‎هاي مسلح مقابله‎ با حکومت جمهوري اسلامي را فراهم کردند. پس ببينيد دو مقامي که منصوب شده بودند چه پايه‎‎هاي خرابي گذاشتند و چقدر آنجا را تضعيف کردند. گروهک‎‎ها فقط متکي به رشد طبيعي خودشان بالا نيامدند، بلکه اين‎‎ها هم عوامل کمککننده‎اي بود. همه اين‎ها باعث به‎وجود آمدن غائله کردستان شد. قوميت‎گرايي و ‎حالت فرهنگي گريز از مرکز که آن زمان به جهت مشکلات زمان شاه در قوم کرد وجود داشت و آنها را تا مرز اعلام استقلال کشانده بود توسط عناصري مثل يونسي و زمينه‎ دادن به کساني مثل قاسملو که کمونيست و توده‎اي بود و حزب دموکرات را رهبري مي‎کرد تشديد شد. آن زمان او وابسته به شوروي بود و شوروي هم خيلي شديد کار مي‎کرد. حزب کومله و بعضي از روحانيوني که آن زمان از ساواک پول مي‎گرفتند مثل عزالدين حسيني ـ که با ساواک ارتباط داشت زمينه‎‎هاي مذهبي درست کردند. اين زمينه‌ها منجر شد تا غائله کردستان به‎وجود بيايد

. رهبري غائله کردستان، عمدتا دست حزب دموکرات، قاسملو و گروهک‎‎هايي بود که تمايلشان جداييطلبي بود نه خودمختاري. در کنار اين موضوع در داخل هم نگاه کساني که ليبرال‎تر بودند، مثل اعضاي جبهه ملي و بدنه نهضت آزادي به کردستان بهعلت بي‎تجربگي و اشتباه کمتر نگاه وحدت ملي بود و بيشتر ذيل شعار‎هاي آزادي بود که هر قوميتي مي‎تواند هرکاري بکند و آزادي داشته باشد. با آزادي دادن به قوميت‎‎ها و با در نظر نگرفتن مرز‎هاي اين آزادي که اگر اين مرز‎هاي آزادي به وحدت ملي و به پايداري حکومت مرکزي لطمه بزند چه مي‎شود؟ جوي در کشور ايجاد شد که هيئت حسن نيت را درست کرد. هيئت حسن نيت يا هيئت مذاکره، براي مذاکره با سران غائله کردستان درست شد. دکتر چمران با اين هيئت مخالف بود. ايشان مي‎گفت موضوعي که در کردستان مطرح است اصلا بحث يک مطالبه تعريفشده در داخل مرز‎هاي ملي نيست مطالبه رفع نواقص و مظالم گذشته از يک قوميت ايراني نيست براي مردمفريبي اين را گفته‎اند بلکه هدف جدا کردن کردستان و جداييطلبي است آن‎ها دو هدف دارند، يکي جداييطلبي و ديگري تضعيف حکومت مرکزي. دکتر مي‎گفت يک مهره‎ از عناصري که الان در داخل و خارج از ايران با اصل انقلاب مي‎جنگند، همين حزب دموکرات کردستان، کومله و کساني هستند که موضوع جدايي کردستان را دست گرفته‎اند. بنابراين اين حرکت در آنجا حرکتي است تعريفشده براي اينکه قالب اين انقلاب تازه را شکست دهند. دکتر اين‎‎ حرفها را زماني مي‎گفت که با آنها صحبت و تست کرده بود. خاطرم هست يکبار قاسملو به تهران آمد و در ساختمان نخست‎وزيري با دکتر چمران صحبت کرد. بعد از آن مذاکره با دکتر چمران صحبت کردم و پرسيدم قاسملو چه مي‎گفت؟ گفت همان حرف‎‎هاي جداييطلبي خودش را مي‎گويد اما اينجا رنگ و بوي ديگري به آن ميدهد. دکتر ميگفت هدف اين‎ها جدا کردن است و دنبال سياست‎‎هاي شوروي در ايران هستند. آنها طرفدار مجموعه‎اي از سياستهاي حزب توده و حزب دموکرات بودند که قصد از بين بردن انقلاب و جداکردن کردستان از ايران را داشت.

پس مي‎توان به اين نتيجه رسيد که اصل مواجهه شهيد چمران با ضد‎انقلاب قبل از محاصره پاوه بود؟
بله، قبل از نظامي شدن پاوه و در داخل تهران که قاسملو آمد و در نخست‎وزيري با مقامات ايران از جمله دکتر چمران صحبت کرد.

نتيجه اين گفت وگوها چه شد؟
شورش‎‎ها را ادامه دادند و کار به جايي رسيد که بعضي از شهر‎‎ها را گرفتند. مقابله نظامي خيلي شديد شد، جنايت‎‎ها و خيانت‎‎هاي زيادي کردند. در نتيجه، کردستان در حال از بين رفتن بود که دکتر چمران به آنجا رفت تا مقابله نظامي کند.
شهيد چمران براي مذاکره به پاوه رفته بودند؟

خير، اصلا براي مذاکره نرفته بود. از جانب دکتر چمران حرف تمام شده بود و مي‎گفت اين‎ها جداييطلب هستند و ضد‎انقلاب. مشخص بود که مي‎خواهند انقلاب تازه به‎وجود آمده را سرنگون کنند. اصلا دکتر چمران با چريک‎‎هايي که براي جنگ تربيت کرده بود رفت کردستان تا بجنگد. مي‎گفت بايد کردستان را از دست اين‎ها نجات داد اين‎ها عوامل خارجي هستند و ميخواهند براندازي کنند چون با حکومت مرکزي درگيري مسلحانه پيدا کردهاند بايد سر جايشان نشانده شوند بايد جلوي اهدافشان که ضديت با انقلاب و جدايي کردستان است گرفته شود. اختلاف دکتر چمران با مهندس بازرگان و حرکتي که در قالب هيئت حسن نيت داشت، اين بود که مي‎گفت ما وقتي مي‎توانيم حسن نيت داشته باشيم و مذاکره کنيم که اين مذاکره در قالب ايران و جمهوري اسلامي تعريف شود. وقتي طرف‎‎هاي ما موضوعشان مقابله با اصل انقلاب است و حرف‎هايمان را هم زده‎ايم و فايده نداشته و بعد جدايي کردستان را مطرح ميکنند ما چه بحثي با اين‎ها داريم؟ بايد موضعشان داخلي شود تا مذاکره کنيم. وقتي موضعشان خارجي است، دشمن ما هستند و مذاکره، نشانه ضعف است. ما بايد با موضع قدرت شهر‎هايي را که از ما گرفته‎اند پس بگيريم. بايد اسلحه را زمين بگذارند، کنار بروند و مثل يک شهروند ايراني مذاکره کنند. مثلا مطالبات کرد چه فرقي با آذربايجاني يا اصفهاني دارد؟ اين‎ها بايد با هم يکي شوند و در قالب جمهوري اسلامي قرار بگيرند و هر مطالبه‎اي دارند مطرح کنند.

بازرگان چه اعتقادي داشت؟

مي‎گفت بايد مذاکره کنيم صلح کنيم جنگ نکنيم. مذاکره يعني همين: بده، بستان.

چه بده بستان‎‎هايي مدنظرشان بود؟

اين را هيئت مذاکره‎کننده بايد مشخص مي‎کرد. هيئت مــذاکــره‎کننده رفته بــود که بگويد چه‎ چيزي بدهد و چه ‎چيزي بگيرد تا بالاخره جنگ و درگيري خاتمه پيدا کند که متأسفانه تجربه تلخ و شکستخورده‎اي بود. عدهاي رفتند شهر به شهر دنبال جداييطلبان گشتند تا با آنها مذاکره کنند. آقاي دکتر چمران با اين قضيه مخالفت مي‎کرد و مي‎گفت در ‎شأن جمهوري اسلامي ايران نيست که يکسري از مقامات را بفرستد شهر به شهر در کردستان بگردند که با آن‎ها مذاکره کنند. آن‎ها بايد به مرکز بيايند. حتي چندين بار پيام مهندس بازرگان را به آقاي دکتر چمران رساندم که ميگفت «از کردستان برگرد». به من مي‎گفتند که مهندس بازرگان گفته به دکتر بگوييد برگردد و من پيام را به دکتر منتقل کردم اما برنمي‎گشت.

يعني شهيد چمران درخواستهاي مهندس بازرگان را عملي نميکرد؟

يک خاطره از برخورد مهندس بازرگان و شهيد چمران ميگويم. روزي که مرحوم آيت‎الله طالقاني فوت کردند، ما از نخست‎وزيري با دو هلي‎کوپتر رفتيم بهشت‎زهرا. هلي‎کوپتر اول مهندس بازرگان و اعضايي از نخست‎وزيري را برد، هليکوپتر دوم هم ما بوديم. داخل غسالخانه رفتيم و مشغول شستن پيکر مرحوم طالقاني شديم. بيرون در جمعيت زيادي بود. يکي در ‎زد. گفتند کسي آمده که مي‎گويد چمران است. کسي باور نمي‎کرد. در را باز کردم ديدم بله، دکتر چمران است با همان لباس نظامي پلنگي و قيافه سياهشده لاغر (چون در کردستان سختي زياد کشيده بود.) آورديمش داخل تا در مراسم تغسيل و تکفين باشد. همانجا مهندس بازرگان ايشان را پيدا کرد و رفتند روي يکي از سکو‎هاي غسالخانه که ميت را مي‎شويند، نشستند و شروع به صحبت کردند. اول صحبت من کنارشان بودم. مهندس گفت اينقدر پيغام مي‎دهم که برگرد چرا برنمي‎گردي؟ و همين بحث که به شما گفتم بين آن‎‎ها رد و بدل شد. دکتر گفت اين‎ها را بايد سرکوب کرد، اين‎ها طرف مذاکره ما نيستند،‎ اين‎ها اصلا حرف ما را قبول ندارند، اين‎ها شما را به‎عنوان يک مسئول رسمي نمي‎شناسند، با اصل حکومت مخالفند، مي‎خواهند وحدت ملي را از بين ببرند و مي‎خواهند بخشي از کشور را بگيرند. دکتر ميگفت اين‎ها کشور را اشغال کرده‎اند و مذاکره با اشغالگر وقتي که کشور را اشغال کرده نشان دادن موضع ضعف است. ما که در موضع ضعف نيستيم که با اين‎ها مذاکره کنيم. مذاکره با اين‎ها وقتي شهر‎هاي ما را اشغال کرده‎اند يعني امتياز دادن به اشغالگر. بنابراين اگر شما من را آزاد بگذاري من اين‎ها را از مرز بيرون مي‎کنم و اصل مسئله را حل مي‎کنم. مي‎ماند مسئله مطالبات قومي بين نمايندگان اصلي‎ و واقعي مردم.

مهندس بازرگان در جواب دکتر چمران چه گفت؟
نگذاشت دکتر چمران برگردد و گفت که شما ديگر نرو.

چرا دکتر تشخيص دادند که شخصا به پاوه بروند؟
پاوه بخشي از کردستان است که دکتر قبلا براي حل نظامي مسئله به آنجا رفته بود چون پاوه در محاصره قرار گرفته بود، رفت تا ببيند چه کار مي‎تواند بکند. داستان پاوه، روايت دو يا سه روز از حضور دکتر چمران در آنجاست. قبل از آن هم هجوم ضد‎انقلاب و محاصره و درگيري‎هاي شديد در کردستان وجود داشت.

گزارشهايي که شهيد چمران براي حضرت امام (ره) مي‎فرستاد چگونه بود؟
کتبي نبود همه شفاهي بود.

چمران، چمران امام خميني(ره) بود يا چمران بازرگان؟
دکتر چمران نکته‌اي دارد که من به شما مي‎گويم و اين موضوع در تحليل شخصيت دکتر چمران کمتر در نظر گرفته مي‎شود. آيا طرفداران نهضت آزادي‎‎ درست مي‎گويند که دکتر چمران عضو نهضت آزادي بوده است؟ پاسخ بله و خير است. آيا جبهه ملي راست مي‎گويد که دکتر چمران عضو جبهه ملي بوده است؟ پاسخ بله و خير است. آيا بچه‎‎هاي انجمن اسلامي دانشجويان ايراني در آمريکا که دور دکتر يزدي جمع شده‎اند، درست مي‎گويند که دکتر چمران از ما بوده است؟ پاسخ بله و خير است. خيلي خلاصه مي‎گويم. دکتر در هر مقطعي يک فعاليت سياسي و اجتماعي داشته است. ولي عده‎اي در همان مقطع گير کرده‎اند. ايشان هيچ‎وقت گير نکرد و هميشه به جلو حرکت کرد. وقتي مبارزات ملي شدن صنعت نفت در ايران در جريان بود با آن کار مي‎کرد در عين اينکه بچه مذهبي و مسلمان بود. از موسسين نهضت آزادي در خارج از کشور شد. يک اختلاف‎نظر حسابي بين دکتر چمران و عده‎اي از کساني که قبل از انقلاب در لبنان و فلسطين بودند وجود داشت آثارش هم در اول انقلاب خيلي خودش را عيان کرد. من از قول خود دکتر مي‎گويم. مي‎گفت آنجايي که ما بوديم (جنوب لبنان) شيعيان در فقر و بدبختي بودند، عده‎اي از کساني که به لبنان آمده بودند داخل فتح رفته بودند و در بخش فرهنگي آن زير نظر منير شفيق کمونيست فعاليت ميکردند همينها بعد از انقلاب و بعد از اينکه دکتر به ايران آمد به وي حمله کردند دکتر را به عضويت در نهضت آزادي متهم مي‎کردند، درحالي‎که دکتر با نهضت آزادي در ايران اختلافات اساسي داشت. وقتي دولت موقت استعفا کرد، همه دولت موقت رفتند ولي دکتر چمران اين کلام تاريخي را بر زبان آورد که «من امام را تنها نمي‎گذارم». بنابراين ما همانجا مانديم و به ‎کار ادامه داديم. اينکه نهضت آزادي‎‎‎‎ها مي‎گويند شهيد چمران از ما بود يک دروغ است. امام ايشان را آزمايش کرده بود و ميدانست که از نهضت آزادي جداست. ايشان هم در کابينه شوراي انقلاب، به فرمان امام وزير دفاع شدند. حالا اين چمران طرفدار بازرگان است يا طرفدار خميني؟ کاملا روشن است. من ميگويم حتي تا زمان استعفاي دولت موقت هم دکتر چمران با نهضت آزادي نبود. کار‎هايي که ايشان در جنگ انجام داد دقيقا پيروي از نظريه امام (ره) بود. درحاليکه نظريه مهندس بازرگان و نهضت آزادي در مورد نحوه اداره جنگ شکل ديگري بود. من شاهد نزديک و راوي دست اول اين قضيه هستم بار‎ها براي جلسات نهضت آزادي از دکتر دعوت مي‎کردند و دکتر نمي‎رفت. از دکتر ميپرسيدم شما را دعوت کرده‎اند، چرا نمي‎رويد؟ ميگفت: «نظر سياسي‎ من با اين‎ها يکي نيست». من به‎عنوان شاهد، واقعه تاريخي تعريف مي‎کنم. خيلي وقايع ريز ديگر هم هست که در حد گفتن نيست. چمران در زماني که در ايران بود، چمران خميني بود نه چمران بازرگان! به بازرگان احترام مي‎گذاشت و مي‎گفت ايشان معلم من بوده اما از جهت سياسي اصلا ايشان را قبول نداشت.

ولي گفته ميشود دکتر چمران در برهه‎اي از زمان با نهضت آزادي همکاري داشته‎ پس اين همکاري را در چه راستايي ميتوان ارزيابي کرد؟
دکتر چمران فردي عاطفي بود. آن زمان هم دولت موقت هنوز جزئي از دولت و حکومت بود و دستگاه اداري کشور در اختيار نهضت آزادي قرار داشت هنوز خط نهضت از خط انقلاب جدا نشده بود.

شهيد چمران شخيصتي تصيم‎ساز بود يا شخصي بود که مي‎شد او را طوري مديريت کرد که به تصميم خاصي برسد؟ اين سوال من ناظر به برداشتم از فيلم چ است. در اين فيلم شهيد چمران آنقدر سردرگم و منفعل است که نمي‎تواند به يک تصميم منطقي در نحوه برخورد با ضد‎انقلاب برسد.
دکتر هميشه خودش را در مقدمترين نقطه درگيري با دشمن قرار مي‎داد. مي‎گفتيم چرا اين کار را مي‎کنيد؟ مي‎گفت اگر من جلو نروم اين بچه‎‎ها هم گرايش به عقب آمدن پيدا مي‎کنند وقتي فرمانده‎ جلو باشد، بچه‎‎ها هم شجاع مي‎شوند و تمايل به جلو رفتن پيدا مي‎کنند. اصلا نمي‎توانست در جلوترين نقطه درگيري با دشمن نباشد. در زندگي‎اش هم که ملاحظه کنيد در جايي که مبارزات سياسي بود، هميشه در جلوترين نقطه بود. همهجا جزو به‎وجود آورندگان مبارزه با رژيم بود، نه از پيروان. هميشه جلودار بود. بهعلت اشتياقش به اينکه بايد وجودش را براي خدا خرج کند. اگر دکتر را خلاصه کني اين است که من خودم را چگونه براي خدا خرج کنم؟ اين ترجمه وجود دکتر شهيد چمران است. اصلا آدمي نبود که نتواند راجع به محيط و اعمال خودش تصميم بگيرد. شفاف‎ترين تصميمات را با منطق خودش مي‎گرفت و در جا‎هايي که درگيري بود در جلوترين منطقه درگيري قرار مي‎گرفت. ما مي‎گفتيم فرمانده بايد عقب‎تر باشد تا جانش حفظ شود. مي‎گفت اين منطق ارتش‎‎هاي کلاسيک است من اينجوري نيستم. حالا در فيلم چ نگاه کنيد، ببينيد آيا اين‎طور هست يا نه؟ نيست، اين شخصيت تعريفشده با آن تصوير ارائهشده در آنجا فاصله دارد. اين اصلا او نيست.

يکي از مواردي که مانع از اين ميشود که به يک تحليل ثابت درباره شخصيت شهيد چمران برسيم اين است که ايشان در همه جا هست ولي گويي در هيچ جا نيست.
يکي از اشتباههايي که درباره شهيد چمران رخ ميدهد اين است که با نگاهي ايستا به بخش‎‎هاي مختلف زندگي‎اش نگاه مي‌شود و همه را به قسمت آخر وصل مي‎کنند. اين غلط است. شهيد چمران را بايد درست تفسير کرد و بعد گفت که آن عنصر پيوند‎دهنده اصلي که در وجود چمران بود و او را در همه اين زمينه‎‎ها تعريف و تفسير مي‎کرد، چه بود. چه ‎شد که چمران از نهضت ملي به نهضت آزادي و از آنجا به جاي ديگري رسيد. بله، يک زماني در نهضت آزادي بود و خيلي داغ فعاليت مي‎کرد. مي‎گفت آن موقع نهضت آزادي جذب‎کننده فعالين مذهبي نهضت ملي بود. به‎خاطر دين و خدا به آنجا رفت. بعدا وقتي ديد آن‎ها مانده‎اند، از آن‎ها جلو زد و رفت. نهضت آزادي يک وقتي بد نبود، اگر بد بود امام بازرگان را انتخاب نمي‎کرد. يک جايي در مسير حرکت توفنده انقلاب اسلامي کم آورد، جدا شد و رفت پي‎ کارش

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.