شنبه 20 مارس 10 | 15:30

نهضت ملی شدن نفت؛ آخرين رمق مشروطه

فضاي نهضت ملي برخلاف ١٥ خرداد فضاي انقلاب اسلامي نيست. فضاي ١٥ خرداد كاملا فضاي ديني است… زبان ١٥ خرداد و تفكر انقلاب اسلامي، پيروزي بيداري اسلامي بر مدرنيته و تجدد است؛ اما فضاي نهضت نفت تعامل اين دو است. هرچند به نظر مي‌آيد اين تعامل در بعضي جاها اشتراك دارد، اما در بطن و مباني با هم يكي نيست. چون مدرنيته و تجددخواهي از نظر فرهنگي يك جريان سكولار و غربي است، ولي اسلام جرياني ديني است…


mousa-najafiنهضت ملي شدن صنعت نفت بعد از مشروطه با تعامل دو گروه ملي و مذهبي پيروز شد. بقاياي دوران مشروطه با ملي‌گرايان دور هم جمع شدند كه نفت را ملي كنند و مملكت را از دست چپاول اجانب به‌ويژه انگليسي‌ها رها كنند. موسي نجفي، استاد علوم سياسي پژوهشگاه علوم انساني و فرهنگي، ديدگاه‌هاي جديدي درباره نهضت نفت دارد و آن را در ادامه نهضت مشروطه و پيش‌درآمد قيام پانزده خرداد مي‌داند. هر بار كه از شكست و كاستي‌هاي نهضت نفت پرسيديم، جواب داد خب اين نهضت كه امام خميني نداشت.

چرا در تاريخ اين همه نقل قول‌هاي متناقض درباره نهضت ملي شدن نفت وجود دارد؟ مذهبي‌ها مي‌گويند نقش آيت‌الله كاشاني پررنگ بود، ملي‌گراها مي‌گويند نقش مصدق بيشتر بود و از طرف ديگر فداييان اسلام هم با ترور رزم‌آرا و خليل طهماسب نقش مهمي داشتند.
مسئله ملي شدن صنعت نفت به نضهت نفت برمي‌گردد، يعني نهضتي پشت آن قرار مي‌گيرد و صرفا يك حركت از بالا نيست. يك حركت توده‌وار هم هست. نهضت ملي شدن صنعت نفت بين دو نهضت بزرگ يعني نهضت مشروطيت و نهضت ١٥ خرداد و انقلاب اسلامي قرار مي‌گيرد. الان از مشروطه 100 سال فاصله داريم و نهضت ملي شدن نفت ٥٠ سال قبل است. به همين دليل فضاي نهضت نفت، فضاي مشروطه است. فضايي است كه روشنفكر و روحاني به شكلي با هم تعامل دارند؛ اما اين تعامل فقط در اجمال است. در تفصيل نيست يعني به‌طور مقطعي با هم تعامل كردند. در مشروطه هم همين بود. در پيروزي مشروطيت اين‌ها با هم تعامل مي‌كردند، ولي در تفسير و تفصيل كار، اختلاف پيدا شد كه يكي از آن‌ها همان بحث مشروطه مشروعه شيخ فضل‌ا… است. در نهضت نفت همين‌طور شد. منتها ابعاد نهضت نفت از مشروطيت كوچك‌تر بود.
چرا، چون مورد آن خاص است؟
نه، چون همان موج مشروطه است كه من اسم آن را مي‌گذارم آخرين رمق مشروطه! فضاي نهضت ملي برخلاف ١٥ خرداد فضاي انقلاب اسلامي نيست. فضاي ١٥ خرداد كاملا فضاي ديني است، يعني آرام آرام رهبري امام و مرجعيت جا مي‌افتد. حالا اگر بخواهيم به زبان فلسفه سياسي بگوييم، زبان ١٥ خرداد و تفكر انقلاب اسلامي، پيروزي بيداري اسلامي بر مدرنيته و تجدد است؛ اما فضاي نهضت نفت تعامل اين دو است. هرچند به نظر مي‌آيد اين تعامل در بعضي جاها اشتراك دارد، اما در بطن و مباني با هم يكي نيست. چون مدرنيته و تجددخواهي از نظر فرهنگي يك جريان سكولار و غربي است، ولي اسلام جرياني ديني است. وقتي اين‌ها در يك نهضت با هم روبه‌رو مي‌شوند، ممكن است در بعضي منافع اقتصادي، سياسي يا برخي جريان‌هاي حاد مثلا عليه انگلستان مانند هم باشند. اما مي‌بينیم همين جريان‌ها وقتي به فرهنگ جامعه مي‌رسند، با هم اختلاف دارند. چون جريان ديني فرهنگ ديني مي‌خواهد، اما جريان مدرنيته كه در ميدان سياسي و اقتصادي ضدانگلستان بود، در ميدان فرهنگي ضديتي ندارد.
جريان روشنفكري ما هم الان همين‌طور است. جريان روشنفكري ما هم در ميدان سياسي بعضي جاها ضداستعماري مي‌شود، البته نه همه‌جا، تأكيد مي‌كنم بعضي جاها؛ اما در ميدان فرهنگي قدرت مقابله با استعمار را ندارد.
اما جريان روشنفكري وسط گود نمي‌آيد و خيلي اهل قيام و نهضت نيست.
روشنفكر ديني هم همين‌طور است. اگر هم وسط قرار بگيرد، در بحث‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي است. ولي در حوزه فرهنگي خواستگاهش كاملا خواستگاه مدرن است. يعني پايگاهش، پايگاه مدرنيته است و نمي‌تواند كنار مذهب قرار بگيرد. در نتيجه مي‌بينيم نماد اين دو جريان كه در نهضت نفت آيت‌ا… كاشاني و دكتر مصدق هستند، در قضاياي سياسي و اقتصادي به هم نزديك مي‌شوند. يعني مواضع آن‌ها مقابل دربار، احمد قوام و هژير براي ملي شدن صنعت نفت، مقابل دخالت انگلستان و حزب توده و روسيه يكي است. حتي در جريان رزم‌آرا، فداييان اسلام هم به اين‌ها مي‌پيوندند. اما در مسئله فرهنگي اين‌طور نيست و اختلاف شديد دارند و همين اختلاف، نهضت را زمين مي‌زند. اصلا نگاه اين‌ها به توده مردم، نگاه واحدي نيست و نگاهي متفاوت است.
به همين دليل هم شكست خوردند؟
نهضت نفت شكست خورد، چون آخرين رمق مشروطه بود. اصولا مشروطيت نهضتي بود كه نمي‌توانست تداوم داشته باشد، چون مشروطه هم حاصل بيداري اسلامي است و هم حاصل تجددخواهي است. در صورتي كه نهضت نفت مي‌خواهد دست استعمار را قطع كند و مشروطه مي‌خواهد دست استبداد را قطع كند. بنابراين مشروطه در محدود كردن استبداد موفق است و نوعي بيداري ديني است، اما همين مشروطيت وقتي جريان‌هاي اصليش بعد از يكي دو دهه شكست مي‌خورند، از درون آن در دهه دوم رضاشاه بيرون مي‌آيد. اين جريان، هنوز همان مشروطه است، يعني نهضت نفت ظاهرا درون يك نظام مشروطه قد علم مي‌كند، اما ضمانت‌هاي اجرايي خودش را ندارد.
پس تعامل مذهبي‌ها و ملي‌هاي روشنفكر عمر زيادي نداشته، همان‌طور كه در مشروطه و در نهضت نفت اتفاق افتاد.
بله، در خود انقلاب اسلامي هم همين اتفاق افتاد. مگر اين‌كه جرياني مانند روشنفكر ديني وسط بيفتد و اين جريان موقتا بخواهد آشتي برقرار كند كه بالاخره موفق هم نخواهد شد. مثل دوم خرداد که عملا این جريان ادعاي آشتي دارد، ولي مي‌گويد من بين سنت و مدرنيته مي‌خواهم آشتي برقرار كنم. در حالي‌كه خودش هم مدرن است و سنتي نيست.
در جريان ٢٩ اسفند، سه طيف متفاوت كنار هم قرار گرفتند. ملي شدن نفت براي اين طيف‌ها چه منفعتي داشت؟ در اين قضيه ملي‌خواهي، ايران‌خواهي يا حتي منفعت پولي بود كه هم فداييان اسلام، هم مصدق و هم آيت‌ا… كاشاني با طرفداران‌شان وارد اين جريان شدند؟
منفعت مالي و اشخاص و گروه‌ها در اين جريان خيلي اهميت ندارند؛ اصل اين است كه خود نهضت نفت چيست و چگونه اتفاق افتاد. اين جريان به فضاي ايران بين شهريور ٢٠ تا ٢٨ مرداد ٣٢ برمي‌گردد؛ يعني ١٢ سال. فضاي ايران در آن روزها، فضاي نهضت، هم هست و هم نيست. رضاشاه فشار زيادي به مردم آورده بود. به‌ويژه از نظر مذهبي. رضاخان مجالس روضه‌خواني را تعطيل كرده بود. تظاهرات مذهبي را سركوب كرده بود. قلدري زيادي داشت. در اين فضاي استبداد و زورگويي، وقتي خارجي‌ها آمدند و رضاخان را به انگلستان بردند؛ مردم خوشحال شدند. با اين‌كه كشور اشغال شد، اما چون مردم از شر اين آدم راحت شدند؛ شاد شدند. رفتن رضاشاه براي مردم موهبتي بود. فشار از روي آن‌ها برداشته شد. اشغالگران هم كه متنوع بودند، انگليس‌ها، روس‌ها و احزاب وابسته به آن‌ها. اين اوضاع يك دفعه فضاي كشور را باز كرد. مطبوعات ما وارد احزاب شدند. مردم هم به‌طور طبيعي براي رفتن رضاشاه خوشحال بودند. اين باعث شد يك‌دفعه گرايش مذهبي در جامعه رشد پيدا كند. منتها اين گرايش مذهبي كسي را مانند امام خميني(ره) نداشت كه به آن جهت ديني بدهد. اين گرايش مذهبي و اين شور و اشتياق به دليل رفتن ديكتاتور حاصل شده بود. ديكتاتور را هم مردم نبرده بودند، استعمار برده بود. يعني تاريخ مصرفش گذشته بود، اين جريان‌ها غير از نهضت اسلامي است كه خود مردم باعث فرار شاه از ايران شدند، غير از مشروطيت است كه خود مردم باعث شدند شاه فرمان مشروطه بدهد. البته درست است كه در مشروطه هم خارجي‌ها دخالت مي‌كنند، اما خارجي در مراحل بعدي دخالت مي‌كند نه اول كار. در قضيه رفتن رضاخان، اول كار، خارجي‌ها دخالت مي‌كنند. منتها اين دخالت به نفع مردم شد. يعني سبب شد مردم راحت شوند و احساس آرامش كنند. اما اين سرنخ خارجي در اين‌جا تمام نمي‌شود. در مطبوعات، در احزاب سياسي در رجال و شخصيت‌ها هم خودش را نشان مي‌دهد.
بنابراين نهضت نفت، هم يك حرف حقي دارد كه آن شور و اشتياق مردم است و هم يك دخالت بيگانه پشتش است. در چنين وضعيتي آن حرف حق باعث مي‌شود ٢٩ اسفند پيش بيايد. يعني به مجلس و دولت فشار بيايد و نفت ملي شود. اما چرا تداوم پيدا نمي‌كند؟ چون هر دستاوردي ضمانت اجرايي مي‌خواهد، پاسدار مي‌خواهد. اين جريان پاسدار واقعي ندارد. هم رهبري مذهبي اين قدرت را ندارد كه مثل امام بتواند به صورت نهادينه، ولايت‌فقيه را اعمال كند، هم روشنفكرها قدرت پاسداري از آن را ندارند. هر پيروزي بايد بتواند بعدش دستاوردهاي خود را حفظ كند. درنتيجه، عواملي كه ذكر شد، اول كار منجر به پيروزي مي‌شود، اما مي‌بينيم به فاصله خيلي كم، كمتر از دو سال كودتاي ٢٨ مرداد اتفاق مي‌افتد.
در جريان ملي شدن نفت، اول دست انگليسي‌ها وسط بود، بعد آمريكايي‌ها آمدند كمكي كنند و پشتوانه‌اي براي مصدق فراهم كردند، اما بعد مصدق را دور زدند و انگليس و آمريكا با هم متحد شدند و مصدق را كنار گذاشتند. مصدق آدمي نبود كه بازي بخورد، چطور به اين‌ها اعتماد كرد؟
ما چيزهايي امروز بعد از ٥٠ سال مي‌بينيم كه آن‌ها نمي‌ديدند. شايد نتوانيم به آن‌ها ايراد بگيريم كه چرا نديديد. اگر ما امروز نبينيم عيب است. ما كه نمي‌خواهيم دادگاهي تشكيل بدهيم و كسي را محاكمه‌اي كنيم. چيزي كه مصدق و دوستانش نديدند يا شايد متوجه نشده بودند، اين بود كه قدرت انگلستان بعد از جنگ جهاني دوم در اثر خسارت‌هاي آلمان نازي، از بين رفته بود. انگلستان هم توسط آلمان‌ها بمباران شده بود و هم بسياري از مستعمراتش را از دست داده بود. بنابراين ديگر توان سركردگي و آقايي بلوك غرب را نداشت. اين توان به آمريكا رسيد. آمريكا كشوري بود كه اولا از اروپا دور بود و در جنگ لطمه زيادي نديده بود و ثانيا منافع و انرژي‌اش كاملا حفظ شده بود و عملا آخر جنگ وارد جنگ شد و پيروز هم شد. جنگ جهاني دوم فقط يك پيروز داشت، آن هم آمريكا بود. همه كشورها شكست خوردند. آلمان، ايتاليا و ژاپن كه نابود شدند و فرانسه، روسيه و انگليس هم ضربه سنگيني از آلمان خوردند. درنتيجه بعد از جنگ، اين‌ها در حال بازسازي خودشان بودند؛ آمريكا پيروز بود. طبيعي بود كه نقش مقتدرانه و دخالت‌طلبانه انگليس به آمريكا برسد. حالا آمريكا مثل يك برادر بزرگ‌تر جلو مي‌افتاد و انگلستان از قبل آمريكا منافعش را تأمين مي‌كرد. اين دقيقا اشتباه دكتر مصدق بود كه فكر مي‌كرد مي‌تواند با باز كردن پاي آمريكايي‌ها. جلوي انگليس‌ها را بگيرد. دنيا به اين طرف رفته بود كه به‌جاي انگليس، آمريكا بيايد. خودشان هم اين حرف‌ها را اعتراف مي‌كردند. يعني وارد سياستي شدند كه در آن آمريكا را مقابل انگلستان در نظر گرفته بودند. در صورتي كه اين‌طور نبود، آمريكا جانشين انگلستان بود، نه مقابل انگليس. اين فكر اشتباه بود.
در يك سري از سندهاي سخنراني گروه‌هاي فداييان اسلام ديدم كساني مانند واحدي، نواب و خليل طهماسبي كمتر چون بعد از ترور رزم‌آرا در زندان بود، درباره آيت‌ا… كاشاني خيلي تند صحبت كرده بودند. مثلا گفته بودند «اين آخوند پير كوتاه آمده» يا «كاباره‌ها سر جاش است». مردم انتظار داشتند حالا كه آيت‌ا… كاشاني سر كار آمده و دولت جديد تشكيل شده، يك مقدار اوضاع فرهنگي جامعه شكل و رنگ ديني و مذهبي پيدا كند، چرا اين‌طور نشد؟
وقتي در نهضتي امام خميني(ره) نباشد، همين‌طور مي‌شود. اين‌ها در يك چشم‌انداز قرار نمي‌گيرند. نه فقط مصدق و كاشاني همديگر را نمي‌بينند، فداييان اسلام هم كاشاني را نمي‌بيند. اين هنر امام بود كه توانست نيروهاي جوان انقلابي را با مجتهدان و علما در يك چشم‌انداز و افق قرار دهد. چون امام هم جوان‌گرا بود، هم مجتهد و مرجع و هم از شكست نواب و كودتاي ٢٨ مرداد درس گرفته بود. آيت‌ا… كاشاني خودش درگير اين قضيه بود و طبيعتا تجربه‌اي را كه امام توانست از نهضت ملي نفت كسب كند، او به دست نياورده بود. مشغول تجربه كسب كردن بود. منتها چون نهضت ملي يك نهضت كامل نيست، رجال و شخصيت‌هاي آن هم كامل نيستند.
ولي نفت كه به هر حال ملي شد.
ملي شد، ولي براي مدت كوتاهي و بعد از بين رفت. در كودتاي ٢٨ مرداد دستاورد آن از بين رفت. دوباره قرارداد شركت نفت را جور ديگر مستند و دوباره به منافع ايران دست‌اندازي كردند. دستاوردهاي اقتصادي آن از بين رفت، ولي دستاوردهاي فرهنگي و سياسي نهضت‌ها از بين نمي‌رود. اين‌ها باقي مي‌ماند. چرا باقي مي‌ماند؟ به دليل اين‌كه عنصري از حقيقت‌يابي و اصالت در آن هست كه به نسل‌هاي بعد هم مي‌رسد. خود اين مقابله با استعمار خارجي و اعتماد نكردن به آن‌ها به دهه ٤٠ و نهضت امام رسيد.
بعدها در نهضت امام هم در سال ٥٧ كارگران و كاركنان اعتصاب كردند و دوباره اخبار نفت ايران و پالايشگاه‌ها تيتر رسانه‌هاي خبري جهان شد.
سال ٥٧، شركت نفت هم مثل همه كشور بود. همه‌جا اعتصاب بود؛ ولي چون مسئله نفت و سوخت بسيار مهم بود، اعتصاب آن‌ها باعث شد دولت از درآمد محروم شود و عملا چرخ دولت از كار افتاد. منتها در اين اعتصاب مردم اذيت مي‌شدند.
چرا آيت‌ا… كاشاني از حمايت مردم استفاده نكرد؟ او هم كه روحاني بود و حمايت مردم را داشت؟
چون نهضت ناقص بود. اين شخصيت‌ها زياد مهم نيستند. مهم اين است كه اصل نهضت نفت، نهضت كاملي نيست. نهضت نفت بيشتر يك واكنش است كه در درجه اول به فرار رضاشاه برمي‌گردد. مثلا الان در عراق يك نوع آزادي مي‌بينيم، حركت مي‌بينيم. اما اين حركت در درجه اول بيش از آن‌كه معلول حركت خود عراقي‌ها باشد، معلول خلأ قدرت صدام است. آمريكايي‌ها صدام را بردند و كشور آزاد شد. در اين‌جا خارجي هم نفوذ دارد؛ اما چون الان قدرت حاكم، استبدادي نيست، مردم آزادترند. به همين دليل مردم انرژي و جنبش آزادشده‌اي دارند. حالا خارجي‌ها هم حضور دارند، مطبوعات هم هست، احزاب هم هستند. اما چون ديكتاتور نيست اين آزادي باعث شده مردم بتوانند بيشتر فعاليت كنند. اسم اين وضعيت نهضت نيست، ولي اگر يكي بيايد و به اين مردم جهت فرهنگي بدهد، مثلا تبديل به اخراج خارجي‌ها شود، آن‌وقت كار بزرگي انجام شده است. نهضت نفت هم با رفتن رضاشاه شروع شد و شوري ميان مردم به‌وجود آمد. اين اتفاق كم‌كم باعث شد بقاياي مشروطيت دوباره گردهم بيايند و جنبشي ايجاد كنند. تبلور اين جنبش نهضت نفت بود، اما چون شروع اصل قضيه از خودم مردم نبود و هدايتش هم توسط اشخاص پخته و يك رهبري ديني واحد صورت نگرفت؛ طبيعي است كه اين مسائل در آن پيش بيايد و شفافيت در آن نباشد. با اين وجود اين نهضت دستاوردهاي اوليه خودش را داشته است.
فكر مي‌كنيد اين نهضت‌ها در پيروزي انقلاب اسلامي چقدر تأثير داشته است. مثلا كار نواب و گروه فداييان اسلام را كه امروز مطالعه مي‌كنيم، مي‌بينيم در جاهايي ايراد داشته. ولي همين كارها هم به نظر مي‌آيد لازم بوده يعني آن روز هيچ راهي جز حركت مسلحانه پيدا نمي‌كردند. مي‌خواهيم بدانيم اين حركت‌ها يا حتي نهضت ملي شدن نفت تأثيري در انقلاب اسلامي داشته است؟
حتما تأثير داشته. نهضت‌ها هيچ‌وقت واقعا شكست نمي‌خورند. مثلا شما نمي‌توانيد بگوييد نهضت عاشورا شكست خورد. امام حسين(ع) شهيد شده و اصحابش هم شهيد شدند. اسم اين شكست نيست. انديشه نهضت عاشورا كه پيروزي حق بر باطل است به تمام نسل‌ها رسيد. نهضت نفت هم درست است كه با كودتا تمام شد، اما اين انديشه كه مقابل انگلستان بايد قيام كرد و ديگر به انگلستان اعتماد نكرد، باقي ماند. مشروطه‌خواه‌ها بي‌جهت به انگلستان اعتماد داشتند، در نهضت نفت فهميدند اشتباه كردند و اين درسي براي نهضت امام شد و خيلي چيزهاي ديگر كه ما امروز مي‌توانيم شاهد باشيم. نهضت‌ها هيچ‌گاه شكست نمي‌خورند. نهضت‌ها هرچه اصيل‌تر و عميق‌تر باشند، اثرهاي آن‌ها براي دوره‌هاي بعد بيشتر است. هرچه سطحي‌تر باشند، اثرهاي آن كمتر است. اما به هر حال وقتي نهضت باشد، موجش به موج بعدي پيوند مي‌خورد.
اصالت يك نهضت به چه چيزي است؟ مثلا همين موج دوم خرداد يا همين جنبش سبزي كه الان راه افتاده، واقعا جنبش هست يا نه؟ اسم سياسي آن را نمي‌دانيم. تحليل‌هاي زيادي درباره آن شده، بعضي‌ها مي‌گويند اين مشخصه‌ها را دارد، پس جنبش محسوب مي‌شود. بعضي‌ها هم مي‌گويند جنبش نيست. اصالت يك جنبش و اصالت يك نهضت به چه چيزي است. چه مشخصه‌هايي بايد داشته باشد كه به آن جنبش يا نهضت گفته شود؟
درون نهضت اسلامي، جنبش معنا ندارد. مثلا درون نظام سياسي صفويه، جنبش شيعي اصلا معنايي نداشته. در دوره قاجاريه چون سلطنت بود، جنبش مشروطيت معنا دارد، قيام تنباكو معنا دارد، نهضت قيام ١٥ خرداد معنا دارد؛ چون نظام سلطنتي است. اما درون يك نهضت اسلامي و بيداري اسلامي، جنبش معني ندارد. اين جنبش حتما فتنه است. مثل اين‌كه در زمان حكومت اميرالمؤمنين(ع) بگوييم خوارج جنبش هستند. خوارج جنبش نيستند، يك فتنه هستند. اين‌جا مسئله فرق مي‌كند. ملاك‌ها كاملا فرق مي‌كند. اما نهضت نفت به هر حال يك نهضت ناتمام است، يك قيام ناتمام ملي است. منتها سر اين مسئله كه اصالت و ارزش اين قيام چقدر است، بحث‌هاي زيادي وجود دارد. اين خيلي فرق مي‌كند با اتفاقي كه الان افتاده. مرحله نظام سياسي از جنبش سياسي بالاتر است. جنبش‌هاي سياسي جمع مي‌شوند تا يك نظام سياسي به‌وجود بيايد. پس درون خود نظام كه نمي‌شود جنبش باشد. در اين‌جا اصلاح‌طلب‌ها راهي پيدا كردند و گفتند ما مي‌خواهيم نظام را اصلاح كنيم. اما هشت سال حكومتشان نشان داد كه اصلاحشان واقعا اصلاح نبوده، افساد بوده. خيلي‌جاها اصلاحات واقعي نبوده، بلكه بيشتر نسخه‌هايي از غرب بوده كه به‌وسيله آن مي‌خواستند درون نهضت اسلامي يك انحراف فكري ايجاد كنند و اين قضيه امروز مشخص شده است.
از سران جريان اصلاحات؟
از فكرشان، به سرانشان كاري ندارم. از تفكري كه داشتند.
منظور شما مهاجراني و كديور و اين‌ها هستند؟
بله، سرانشان و افكارشان.
چرا ملي‌گراها همان اشتباه مصدق يعني تكيه بر آمريكا را با وجود اين‌كه نتايج آن را ديده بودند دوباره در اين زمان تكرار كردند؟
چون ملي‌گراها در جبهه فرهنگي نمي‌توانند با آمريكا مقابله كنند. به دليل اين‌كه پايگاه آن‌ها پايگاه مدرن است. در مسائل سياسي و اقتصادي بعضي وقت‌ها يك حركت‌هايي دارند، مثلا مي‌گويند اسراييل محكوم است. با اين مقدار مشكلي ندارند، اما در جبهه فرهنگي خيلي باورهاي ديني را كه در زندگي‌شان انجام مي‌دهند، انجام نمي‌دهند. در جبهه فرهنگي نمي‌توانند بايستند.
ملي مذهبي‌ها چطور؟
آن‌ها هم همين‌طور. ملي مذهبي‌ها فقط روشنفكر سكولار نيستند، بيشتر روشنفكر ديني هستند. اما آن‌ها هم از نظر مباني نظري بيشتر در پايگاه مدرن قرار مي‌گيرند، نه سنت

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.