سید حبیب نظاری
جهان را گرچه آکندند، جمعه_
گذشت و باز هم باران نبارید
تحمل تا به کی، تا چند جمعه؟
دلم هر چند بی نام و نشان است
دچار گریه های بی امان است
دلم دلتنگ باران است امشب
سرش بر شانه های جمکران است
دلم می خواست باران بیشتر بود
حضور تو، حضوری مستمر بود
میان جملهی «آن مرد آمد»
برای تو ضمیری مستتر بود
دلی سبز و تناور داشت گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی ترک برداشت گلدان
تمام عمر بی لبخند؟… سخت است
به لبخند خودت سوگند، سخت است
برای دیدنت تا جمعه ی بعد
تحمل می کنم هرچند، سخت است
Sorry. No data so far.