پنج‌شنبه 02 اکتبر 14 | 17:02
نقد مجموعه داستان «هر زندگی یه قصه است»؛

قالب برخی آثار فراست قصه‌اند نه داستان

حسین فتاحی در نشست نقد مجموعه داستان «هر زندگی یه قصه است» قالب برخی آثار این کتاب را قصه دانست و محمدرضا گودرزی هم تأخیر بیش از حد را ضعف نویسندگان ایرانی توصیف کرد.


13930604000198_PhotoA

حسین فتاحی در نشست نقد مجموعه داستان «هر زندگی یه قصه است» قالب برخی آثار این کتاب را قصه دانست و محمدرضا گودرزی هم تأخیر بیش از حد را ضعف نویسندگان ایرانی توصیف کرد.

نشست نقد مجموعه داستان «هر زندگی یه قصه است» عصر روز گذشته، چهارشنبه نهم مهرماه با حضور حسین فتاحی، محمدرضا گودرزی و قاسمعلی فراست در فرهنگسرای گلستان برگزار شد. در ابتدای این برنامه حسین فتحی با بیان این‌که بهترین و طولانی‌ترین داستان این مجموعه، داستان آن است، گفت: نام این مجموعه هم از داستان اول، «هر زندگی یه قصه است» گرفته شده و به دلیل حجم و تعدد شخصیت‌ها و رویدادها، نقد بیشتری دارد.

وی افزود: این اثر با الهام از یک قصه مذهبی بسیار کوتاه نوشته شده است. قصه روایت یک روحانی در سال‌های پیش از انقلاب است که حس می‌کند مستمعینش کم شده‌اند و در مسجد دیگری به یک قفل‌ساز اقتدا می‌کنند. این روحانی کاری می‌کند تا آبروی او برود و مامومین به مسجدش بازگردند.

فتاحی با اشاره به شخصیت پردازی در این قصه توضیح داد: در اثر نخست کتاب، دو شخصیت با نام‌های فتانه و افسانه وجود دارند. فتانه هرچه می‌کوشد نمی‌تواند تاثیری روی واله بگذارد و در نهایت تصمیم بر این گرفته می‌شود که واله را از چیزی که قبول دارد، یعنی عبادت از راه به در کنند. به این ترتیب یک نفر به مسجد واله می‌رود و به حدی خوب نماز می‌خواند که قفل‌ساز دوست دارد جای او باشد. آن مرد به واله می‌گوید اگر می‌خواهد به جایگاه او برسد باید یک گناه کبیره انجام دهد، بعد توبه کند.

نویسنده «آتش در خرمن» اضافه کرد: از اینجا به بعد، خود واله ابتدا دنبال فتانه و سپس در پی افسانه می‌روند اما افسانه به او می‌گوید مردی که در مسجد دیده، خود شیطان است. در این قصه یک سوژه چند شخصیتی داریم. روحانی، غلام و واله که خیلی به آن پرداخته شده، همچنین فتانه و کاهینی که شیطان است و به او هم خیلی پرداخته شده است.

استفاده آگاهانه از قالب قصه

وی درباره تکنیک نویسنده در این قصه گفت: در «هر زندگی یه قصه است» چند تغییر شخصیت داریم که قالب داستان امروزی این را می‌طلبد اما نویسنده آگاهانه از قالب قصه استفاده کرده است. خود واله به درجه‌ای از عبودیت رسیده که مردم روحانی را ترک می‌کنند و فتانه هم هرکاری می‌کند تا واله را از راه به در کند اما با آگاهی از پیشنهاد کاهینی به او، دچار تغییر شخصیت می‌شود.

فتاحی ادامه داد: خود واله یک شخصیت قصه‌ای است نه انسانی. در قصه ما قهرمان داریم، شخصیت‌های خوبِ خوب یا بدِ بد اما در داستان تیپ داریم و اینجا واله یک تیپ است. از طرف دیگر شخصیت زن یک قهرمان است و با وجود کارهایی که انجام می‌داده از روحانی قصه، مردتر است. در واقع او یک شخصیت قصه‌ای است.

این منتقد ادبیات داستانی درباره شخصیت واله توضیح داد: ابتدا واله خیلی مومن است و بعد می‌کوشد بیشتر به خدا وصل شود اما وسط کار دست می‌کشد. افسانه هم که به نظر من برجسته‌ترین شخصیت این اثر است و دربرابر درخواست واله به او می‌گوید، فریب شیطان را خورده است. با این اِلِمان‌ها و دلایل باید گفت برخورد این شخصیت داستانی نیست.

وی پایان‌بندی این اثر را هم کاملاً قصه‌ای دانست و افزود: در انتهای قصه واله به خانه افسانه می‌رود و متوجه می‌شود او رو به موت است و در خانه‌اش را بسته و همسایه‌ها نمی‌توانند داخلش بروند. در پایان باید گفت افسانه و واله قهرمانند. ما در این کتاب قهرمان داریم. جاهایی هم تناقضاتی دیده می‌شود. برای نمونه مردم نماز مغرب و عشا را پشت سر واله می‌خوانند اما در صفحه 41 زمانی که نماز ظهر خوانده می‌شود، واله با کاهینی حرف می‌زند. یا جایی که او گوشه دیوار نماز می‌خواند و مردم به او اقتدا می‌کنند اما وقتی یک نفر گوشه دیوار می‌ایستد، غالباً نمی‌شود به او اقتدا کرد.

ضرورت شناسایی قالب داستان

فتاحی افزود: معیاری که برای داستان امروزی داریم در این اثر جایگاهی ندارد و باید آن را با معیارهای قصه‌ای دید و در این صورت همه چیز سرجای خودش است. ضمن این‌که یکی از کارهای منتقد، شناسایی قالب اثر است که اینجا اگر قالب را داستان بدانیم، به خطا رفته‌ایم.

خالق «عشق سال‌های جنگ» درباره اثر دوم این مجموعه اظهار کرد: داستان «عروسی» تصویری از یک زندگی روستایی است و داستان موقعیت به حساب می‌آید و به فقر و مشکلاتش در یک روستا می‌پردازد. این اثر پیرنگ و ماجرای چندانی ندارد و نویسنده تنها خواسته است یک موقعیت را نشان دهد.

فتاحی با اشاره به داستان «شاخه شکسته شمعدانی» توضیح داد: داستان سوم هم به زندگی یک جانباز و مادرش او اختصاص دارد که نسبت به داستان دوم از تعلیق بیشتری برخوردار است. این اثر زنده تر است. داستان جانبازی با مشکلات روحی که مادرش نمی‌تواند او را رها کند اما با حرف مردم هم روبرو می‌شود. این موضوع به دردهای پنهانی اختصاص دارد که دیده نمی‌شود اما وجود دارد و مردم عادی آن‌ها را نمی‌بینند.

این نویسنده درباره داستان «یک انگشت عسل» اظهار کرد: این داستان یک اثر دینی است و مقوله معاد و صحرای محشر را نشان می‌دهد. آینه‌ای هم که در داستان وجود دارد، در واقع آینه زمان است که همه اعمال در آن ثبت می‌شود. گفته می‌شود استفاده از خواب در داستان، آن را باطل می‌کند اما با تمهیدی که در پایان کار هست و اتفاق تازه‌ای که رخ می‌دهد، نویسنده داستان را نجات داده است.

وی در نقد داستان «پرده را کنار نزن» گفت: این اثر هم داستان آدم‌های دو رویی است که در جامعه وجود دارند. در این داستان مسافری می‌خواهد جایی برود اما در فرودگاه آقایی به اسم پیشنمازی را می‌بیند که او دورویی را نشان می‌دهد. البته این داستان، اشکال منطقی دارد.

فتاحی داستان «میرزا طاهر» را هم داستانی دینی دانست و افزود: مضمون این اثر خوبی انسان‌ها و خدایی بودن آنهاست. در این داستان چوپان با کراماتی وجود دارد اما دو ماه است غرق مادیات شده و افرادی برای دعا نزد او می‌آیند. نویسنده در این داستان می‌کوشد تابو شکنی کند و بگوید خوب بودن به شکل و شمایل نیست. در این اثر مضمون بر قالب می‌چربد، برعکس اثر نخست این مجموعه که قالب هوشمندانه‌تری داشت.

داستان‌های حداقل‌گرا و حداکثر گرا

در ادامه برنامه محمدرضا گودرزی هم با بیان این‌که صحبت‌هایش بیشتر جنبه آموزشی دارد، گفت: فرهنگ نقد در جامعه ما جا نیفتاده است اما فراست اینطور نیست. ما سعی در نقد علمی داریم نه سلیقه‌ای و با دلایل و مباحث نظری صحبت می‌کنیم. این مجموعه مفاهمیم آموزشی دارد ومتن در جهت آن پیش می‌رود. هرچند فرم در بسیاری جاها نادیده گرفته شده اما این یک روش است و تمام عناصر در خدمت انتقال مفهوم قرار می‌گیرند و عناصر دیگر به حاشیه می‌روند.

وی با اشاره به مفاهیم حداقل‌ و حداکثرگرایی در داستان کوتاه توضیح داد: در حداقل‌گرایی، بخشی از داستان زیر است و باید خواننده فکر کند و آن‌را کشف کند. امروز در سطح داستان جهانی می‌گویند اگر خواننده وارد متن شود بهتر از این است که مصرف‌کننده باشد. قصه‌های فراست همه حداکثرگراست. برای نمونه «یک انگشت عسل» اثری است که نصف می‌شود. مشخص نیست یک صفحه و نیم ابتدایی آن چه کاربردی دارد و شرح حالات است. در داستان غالباً نباید توضیح باشد اما نصف این اثر توضیح است. البته این داستان از هر دو روش پیروی می‌کند.

گودرزی این مجموعه را دربرگیرنده 6 داستان کوتاه و یک اثر بلند دانست و افزود: آثار این مجموعه براساس تجربه زیستی طبقه‌بندی شده‌اند و سه اثر نخست تمثیلی است. در «یک انگشت عسل» تمثیل شگفت دینی داریم. اتفاقی که در مسیحیت هم هست. این اثر کاملاً تمثیلی است.

این منتقد و مدرس ادبیات داستانی «شاخه شکسته شمعدانی» را بهترین داستان این مجموعه دانست و اضافه کرد: نویسنده در نوشتن این‌گونه داستان بیشتر مهارت دارد تا آثار مفهوم محور. دوریس لسینگ هم یک حکایت پنج خطی چینی را به صورت داستانی درآورده که بسیار زیباتر از آن حکایت است. ضمن این‌که گرایش فراست به روای نوجوان هم عملکرد موفقی داشته است و باید گفت کودک درون او بسیار زنده است.

موفقیت زاویه اول شخص

وی با اشاره به دیدگاه‌های به کار رفته در داستان‌های این کتاب، گفت: نویسنده در راوی اول شخص موفق‌تر بوده و این راوی در آثار فراست گرم و صمیمی است. به نظر می‌رسد او از نقاط قوتش به خوبی با خبر است. از دیگر نقاط قوت او می‌توان به جسارت در انتخاب موضوع و مضمون اشاره کرد که کار هرکسی نیست. داستان اول، اشکالات زیادی دارد اما مانند آثار داستایوسکی، شخصیت خود را باورمند نشان می‌دهد.

گودرزی «یک انگشت عسل» را ضعیف‌ترین داستان این مجموعه توصیف کرد و افزود: وقتی نویسنده در داستان خواب است باید این موضوع را در سطح نخست بگوید و چقدر زیبا بود که این اتفاق در «یک انگشت عسل» می‌افتاد. باید گفت متن به اهدافش رسیده اما ما دغدغه‌های دیگری داریم. فراست مسلط به قصه‌گویی است و نویسنده‌ای که قصه‌گو نباشد، قادر به همراه کردن خواننده را با خودش ندارد. دو شرط برای یک نویسنده در نظر گرفته می‌شود و او باید هم داستان‌نویس خوبی باشد، هم داستان‌گوی خوبی. فراست قصه‌گوست و این امتیاز را دارد.

وی با اشاره به جذابیت تکنیک تاخیر گفت: در این داستان، توصیف صحرای محشر یک صفحه و نیم طول می‌کشد که این هم شگرد نویسنده است. البته تاخیر کاذب هم داریم و نقطه ضعف ما ایرانی‌ها استفاده از تاخیر کاذب زیاد است  که ریشه در فرهنگ ما دارد.

گودرزی مرجع خود در ادبیات داستانی را کور ونه‌گات دانست و افزود: او در یکی از آثارش هشت اصل داستان‌نویسی بیان می‌کند و در بخشی از آن کتاب هم می‌نویسد، بهتر است اطلاعات مورد نیاز خواننده را در همان صفحه نخست به او بدهیم. برشت هم برای نخستین بار در نمایشنامه‌نویسی از فن فاصله‌گذاری استفاده کرد که در این فن روی احساس خواننده کار می‌شود و عقلانیت او را فعال می‌کند.

وی افزود: رمانتیک‌ها معتقدند اگر واژگان و صحنه‌ها به جا باشند برای مقبولیت یک داستان کفایت می‌کند و در واقع زیبایی را با خود زیبایی می‌سنجند اما مدرنیسم‌ها می‌گویند اگر صحنه قشنگی در داستان بود اما ربطی به آن نداشت باید دور ریخته شود و نویسنده را با حذف می‌شناسند.

در پایان این برنامه هم قاسمعلی فراست با اشاره به انتقادهای مطرح شده به مجموعه داستانش توضیح داد: اتفاقاتی که در داستان «یک انگشت عسل» وجود دارد، توضیح نیست و کسی هم نگفته راوی به خواب رفته است و ممکن است در عالم دیگری باشد و در صورتی هم که خواب باشد، اثری را که روی بدنش می‌‌مانند چگونه باید توجیه کرد؟ شخصیت‌ها در این کتاب به جلو رفتن قصه کمک می‌کنند و سبب می‌شوند از نردبان بالا برویم و پشت بام را ببینیم.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.