دینانی از اساتید حکمت و فلسفه میگوید: مناجاتهای مولا در دل شب و درددل با چاه که بسیار غمانگیز و دردناک است که حضرت، درددلش را با چاه میگفت؛ این درددل با چاه گفتن، دلیل است بر اینکه حضرت گرفتار جهل مردم زمان خودش بود.
مولا علی (ع) تعبیر میفرمایند که «لا روضنّ نفسی ریاضة تهشَّ معها الی القرْص». آن قدر نفس خود را ریاضت دادم که به قرص نانی می سازد. «اذا قدرت علیه مطعوماً و تقنع مادوماً و لادعنّ مقلتی کعین ماءٍ نضبَ معینها مستفرقة دموعها». اما همین نفسی که با یک نان خشک میسازد، مثل یک چشمه میجوشد و هیچ گاه خشک نمیشود.
مولا علی (ع) فرمود: هیهات غری غیری! لاحاجه لی فیک قد طلقتک ثلاثا لارجعة فیها. فعیشک قصیر و خرطک یسیر و املک حقیر» ای دنیا از من دور شو و دیگری را فریب بده! تو را سه طلاقه کردم. دوران شادمی در تو بسیار کوتاه است. انواع و اقسام خطرها از جمله بیماریها، گرفتاریها و حوادث را به سادگی بر انسان بار می کنی.
*تمثیل شتر و مجنون
مجنون، شتری را که تازه کرهای به دنیا آورده بود سوار شد تا به کوی لیلی برسد. در میانه راه، افسار شتر رها میشد و شتر به جای آنکه به مسیر ادامه دهد به آنجا که کرهاش بود میرفت و این رفت و آمد، چندین بار تکرار میشود. مولانا نتیجه میگیرد:
در تنازع همچو مجنون با شتر/گه شتر چربید و گه مجنون حر
تا که مجنون از خودش غافل شدی/ناقه برگشتی و واپس شدی
گفت: ناقه ! ما چو هر دو عشاقیم/ما دو ضد بد همره نالایقیم
میگوید که تو عاشق کرهات هستی و من عاشق لیلی هستم. لذا با این تضاد، میشود گفت که کسی که دنیا را دارد آخرت را ندارد و کسی که آخرت را دارد ، دنیا را ندارد؟
غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهره ماندگار فلسفه ایران در گفتار خود که در «صفای رمضان» منتشر شده است میگوید، این تضاد به ظاهر وجود دارد. مولانا از تضاد دو عاشق صحبت کرد. شتری که به کرهاش علاقهمند است و مجنون که به لیلی علاقهمند است. امیرالمؤمنین (ع) دنیا و آخرت را ضدتان دانسته است. ضدتان یعنی دو هوو که اغلب با هم خوب نیستند و جمع بین آنها مشکل است. اما این تقابلی که بین «دنیا و آخرت» مطرح میشود، این تقابل بین «وارستگی» و «وابستگی» است.
اگر کسی وابسته باشد، وارسته نیست و کسی که وارسته باشد، وابسته نیست. اما اگر انسان همواره تمایل به وارستگی داشته باشد، از دنیا در حد وارستگی استفاده میکند. لذا این تقابل بین دنیا و آخرت نیست و آنها با هم تضاد ندارند و عظمت انسان در این است که باید بیاید و برود وگرنه در جنت بدایت به صورت فرشته باقی می ماند. انسان اگر از جنت بدایت به این عالم نیامده بود، این کمالات را هم نداشت.
*درددل امیر (ع) با چاه چه معنی دارد؟
شب بیداریها و مناجاتهای حضرت مولا در دل شب و درد دل با چاه که بسیار غم انگیز و دردناک است که حضرت، درددلش را با چاه میگفت ـ اینها به چه معناست؟ این درد دل با چاه گفتن، دلیل است براینکه حضرت، گرفتار جهل مردم زمان خودش بود. او عقل و بصیرت کامل بود و مظهر کمال عقل و بصیرت بود و با جهال روبه رو بود که ابن ملجم، یکی از نمونههای بارز این جهالت و قساوت و تحجر است.
ابن ملجم، به هیچ صراطی مستقیم نبود و با هیچ برهانی قانع نمیشد. او به هیچ سخنی گوش فرا نمیداد و اسیر تعصب بود. این تنها یک نمونه بود و «ولیس لهْ من نظیر» وقتی آن حضرت درددل با چاه میگوید، اشاره به این است که من کسی را ندارم که به حرفم گوش دهد و مخاطبی ندارم.
گر درد خویش به چاه گوید از بی کسی علی/او را ز دست مردم نادان شکایت است
این جهل، جهل مرکب است و جاهلانی که جهل مرکب دارند به هیچ وجه سخن گوش فرا نمی دهند، در جهل بسیط، هیچ گناهی نیست و اصلاً شاید هیچ عیبی هم در آن نباشد و جاهل معصوم باشد، به این معنا که نمی داند و میداند که نمیداند. او گوش میدهد و زمانی که گوش میدهد، میفهمد و به راه میافتد.
اما آن جهلی که خطرناک است جهل مرکب است، فرد، غرور دارد و خود را دانا میداند، اما نادان است. اینان، اصلاً سخن مولا را نمیشنیدند و او با چاه درددل میکرد. کسانی که گوش حقیقت شنوا دارند، فریاد امیرالمؤمنین را که در تمام امکنه و ازمنه طنین افکن است،میشنوند.
*صدای علی (ع) «صوت العدالة والانسانیة» است
صدای امیرالمؤمنین (ع) تا به قیامت در تاریخ شنیده میشود. این به انصاف «صوت العدالة والانسانیة» است. راه آن حضرت، راه عدالت و محبت به انسانها بود. اما زمانه این طاقت را نداشت و متأسفانه مردم آن زمان این طاقت را نداشتند و مولای ما به دست اشقی الاشقیا به شهادت رسید.
سرش و ملاک و معیارش این بود که آن حضرت، تجسم عقلانیت بود و به تعبیر دیگر، آن حضرت مرکز دایره بود. در عالم ریاضیات و هندسه، هر دایرهای یک مرکز دارد و یک محیط. البته مرکز دایره به این صورت است، اما در عالم معرفت، قضیه عکس است.
حضرت مولا (ع) که مظهر کامل عقلانیت، معرفت و انسانیت است، بر تمام دایره معرفت احاطه دارد. ما یک عالم علم داریم و یک عالم معلوم داریم، به یک معنی این دو با هم متحدند و از هم جدا نیستند، اما علم دایره معنوی در عالم معرفت است،اما در عالم معرفت، معلوم است. «ای علی که جمله عقل و دیدهای» یعنی مظهر کامل معرفت الهی و سرمشق بشریت است که تعالیم و سخنان او، نحوه رفتار او با مردم ، نالههای شبانه او و انس او با خداوند نشان میدهد که مظهر عدالت است.
در یکی از داوریها که به ظاهر یکی از خلفای راشدین قاضی آن محاکمه بود، مولا امیرالمومنین (ع) یک طرف دعوا بودند و شخص دیگری نیز طرف دیگر دعوا. قاضی گفت: یا ابالاحسن، حضرت مولا غضبناک شد، پرسید که چرا شما خشمناک شدید؟، گفت: «چرا مرا به کنیه صدا زدید و او را اسم عادی؟ ما در این محاکمه دو طرف دعوا هستیم و باید به هر دوی ما به یک چشم نگاه کنی. این عدالت نبود که مرا به کنیه و احترام آمیز خطاب کنید و او را به اسم عادی خطاب کنید. این تا ابد سرمشق بشریت و قضات عالم است.
تقاضای من از مقام والای علی (ع) این است که توفیق معرفت را نصیب ما کند، همان راهی که خودش سالک آن است.
Sorry. No data so far.