تاکنون درباره هنر متعهد، فراوان سخن گفته شده است. و سخنان عالمانه و تحقیقات موشکافانه هم کم نبوده است. در دوران معاصر از منظر اغلب اهالی حکمت و فلسفه که شأن ورود به چنین ساحتهایی را دارند گرفته، تا هنرمندان و عالمان دینی در اینباره اظهارنظر کردهاند. آیتالله شهید بهشتی، مرحوم علامه محمدتقی جعفری، دکتر محمد مددپور از جمله مشاهیری هستند که تحقیقهای ارزشمندی در این زمینه داشتهاند.
جدای از رویکردهای مختلف زیباییشناسانه و هستیشناسانه در دو مقوله هنر و تعهد (دین)، طرح این موضوع، با دقت نظر در ماهیت و غایت هنر و دین صورت میگیرد. در این زمینه، دو گرایش عمده هنر برای هنر و هنر برای انسان در حیات عقلی که توسط علامه محمدتقی جعفری به زیبایی تبیین و نقد شده است در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند. رجوع به براهین عقلی و ادله نقلی قرآن و سنت حاکی از آن است که ماهیت هنر با تعهد آمیخته است و این دو همانند ظرف و مظروف ماهیتی مستقل از یکدیگر ندارند. بلکه هنری که فاقد روح تعهد باشد از نوع تسویل است. چنانکه قرآن کریم در داستان سامری و ساخت مجسمه گوساله میفرماید: «(موسی به سامری) گفت: ای سامری چرا چنین کردی؟ سامری گفت: من چیزی دیدم که آنها ندیدند. من قسمتی از اثر رسول را گرفتم. سپس آن را افکندم و اینچنین هوای نفس من این کار را در نظرم (زیبا) جلوه داد.»
مجموعه دلایلی که بر وجود غایتی خارج از ذات هنر حکایت کند، به حد وفور در منابع اسلامی موجود است. منابع تدوین شده کنونی، بهروشنی قادر به اثبات اصل غایت برای هنر، خارج از ذات بودن غایت، ماهیت غایت و تطبیق این غایت با غایت دین خواهد بود. بهخصوص در حوزه ادبیات داستانی -که رویکرد موضوعی این یادداشت خواهد بود- رویکردهای فرمالیستی و غایتگریز، تکصداهایی هستند که بهصورت مشخص و آشکار وارد چالشهای جدی نظری نمیشوند. و تحقیقات محققان اندیشمند پیشگفته، سالهاست از طرف مقابل، با هجمه نظری جدیای مواجه نبوده است. از سوی دیگر گرایشات فرمالیستی بهدلیل موضوعگریزی در ساحت وقایع اجتماعی سیاسی و ضعف جاذبههای متداول داستانهای برخاسته از جهتگیریهای اجتماعی – سیاسی، عملا از خوانندگان کمی قابلتوجهی برخوردار نیستند.
بلکه میدان ادبیات همیشه صحنه تقابل ادبیات متعهد و غیرمتعهد بوده است. جاییکه دو گرایش عمده ادبی بر سر واقعیت و حقیقت و خیر و شر به مقابله برمیخیزند.
سنجه ادبیات متعهد در طول ادوار ادبیات داستانی بر درجات مختلفی از مسئله تعهد تمرکز کرده است. زمانی به مقابله با ادبیاتی که اساسا هنر را به غیر خود متعهد نمیداند برخاسته است. زمانی در برابر ادبیاتی که متعهد به غایتی جز دین بوده است قد علم کرده است. اما اکنون، در دوران گذار و تثبیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس و در زمانیکه با ظهور آثار دینی، جوهره ادبیات از میان نظریات سر بر میآورد و ریشه میدواند، مسئله نه اصل تعهد که ماهیت آن است.
ویژگیهایی دوره کنونی، حیات ادبیات داستانی را از دیگر ادوار آن متمایز میکند. در این دوران ادبیات داستانی انقلاب صاحب نویسندگان اصیل است. در حالیکه در برههای از انقلاب، ادبیات از نویسندگان استیجاری که کاملا با مبانی و اهداف انقلاب و معارف دینی آن آشنا نبودهاند برای شکلدهی ادبیات داستانی انقلاب کمک گرفت، نویسندگان نسل دوم و سوم انقلاب کسانی هستند که در همین فضا نفس کشیدهاند و ثمرات کارگاههای آموزش داستانی اسلامی و برنامهریزی نهادهای تأسیس شده پس از انقلاباند.
دیگر ویژگی ادبیات داستانی در دوران کنونی منابع غنی تجربی و معارفی آن است. انقلاب و سپس دفاع مقدس بستر آمادهای را برای شکلگیری ماهیت میمون ادبیات متعهد ایجاد کردند. برخلاف علوم عقلی و برخی شاخههای علوم انسانی، ادبیات بهشدت برای رشد نیازمند تجربه غنی است. شاید اگر تجربه انقلاب و جنگ رخ نمیداد، شکلگیری ادبیات متعهد نوین بر پایه زندگی مردمان معاصر را ناممکن میکرد.
ویژگی دیگر، حرکت بهسمت گونهبندیهای جدید است. شاید در دهه شصت، سخن گفتن از گونهای جدید در ادبیات دفاع مقدس دور از تحقیق و بلندپروازانه مینمود. اما اکنون، آثاری که با تکرار و تکثیر خود در نمونههای متعدد توسط نویسندگان جوان مورد استقبال قرار گرفتهاند، خود را بیشتر از یک قریحه شخصی و بهعنوان گونه به ادبیات معرفی میکنند.
خصیصه دیگر دوران کنونی، بعد زمانی آن از تجربه انقلاب و دفاع مقدس است. تجربیات نخستینِ نگارش داستان متعهد که شرایط زمان و رسالت مقطعی هنرمندان و تجربه و مهارت داستانی متوسط آنان در آن مؤثر بود، اکنون به بلوغ نزدیک میشود. بلوغی که بهجای جوانی و خامی مینشیند و امکان تعمیق و بازسازی تجربیات گذشته را مقدور میسازد. اکنون ادبیات بیش از پیش قادر است به موضوعات خود بهعنوان تجربیات معقول بنگرد و از تجربیات محسوس گذر کند.
مجموع شرایط موجود ادبیات انقلاب که بر مدار تعهد و مسئولیت دینی شکل گرفت، موجب شده است سئوال از ادبیات متعهد نقطه کانونی ویژهای را موردتوجه قرار دهد. این نقطه کانونی، مجرایی است که ادبیات با عبور سلامت از آن به زایش دوبارهای نایل خواهد شد. و در صورت گذر سلامت از گردنه آن، مرحله جدیدی از حیات ادبیات داستانی را در کشور رقم خواهد زد. این گردنه چیزی جز تعهد نیست.
در این زمینه، ادبیات نیز همانند دورههای اجتماعی شاهد مقاطع تعیینکننده خواهد بود. در زمان پیامبر اکرم، موجی از دینخواهی و عدالتجویی در مسلمانان شکل گرفت و جامعه نبوی ایجاد شد. اما این جامعه دینی زمانی در امر دین به درجه اکمال میرسید که ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین را بپذیرد. بنابراین مهمترین موضوعی که در غدیر خم بر آن پای فشرده شد، «اکمال دین» بود. اکمال دین بازتعریفی بود از رابطه انسان و مولا. و همین گذرگاه بود که عقبماندگان از آن جاهلیت اولی را برای جامعه نبوی رقم زدند.
با واقعه غدیر، پرده از چهره جهل و نفاق برداشته شد و تبعیتپذیری الهی راه را بر هوشمندیهای بیمارگونه (فتانت بتراء) و مصلحتسنجیهای خودخواهانه بست. اصل اولیه تعبد، بندگی است. و شرط بندگی آن است که انسان بداند در هر چیز آزاد نیست.
اکنون با بروز گسترش و ظهور اندیشه ادبیات دینی، جریانهای فرمالیستی ادبی، قدرتی برای مجادله ندارند. گرچه ظهور و بروز جریان شبهروشنفکری ادبی در محافل دانشگاهی و مطبوعاتی و چاپ و نشر پرطمطراق است، اما کرسیهای مناظره و بحثهای چالشی در زمینه ادبیات معمولا از سوی دگراندیشان خالی میماند. این جریانات وابسته فکری، از آغاز شکلگیریشان حیاتی مهاجرپیشه داشتهاند. هیچگاه پیش از مبدعان غربی فکر ادبیشان نرفتهاند و این ناکامی حالتی از یاس و افسردگی را بر چهره ادبیات روشنفکرانه نشانده است. از اینرو، نیروهای نفوذی این جریان که شاگردان اندیشهای صحنهگردانان فرمالیسم ادبی در کشور هستند، از دیرباز وارد جریان ادبیات دینی شدهاند. این افراد که عرصه فعالیتهای شفاف و بیپرده ادبی خود را ناممکن میدانند، سالهاست در بدنه جبهه ادبیات انقلاب نفوذ کردهاند. حوزه فعالیت این گروه گسترده است. از محافل آموزش داستان در حوزههای علمیه و داوری جشنوارههای طلاب گرفته تا کارشناسی داستان نهادهای ارزشی منتسب به انقلاب و حتی نظریهپرداز ادبیات دینی و دفاع مقدس. این گروه پرتعداد راهکارهای متنوعی را نیز بهعنوان استراتژی خود انتخاب کردهاند. برخی از این راهکارها از این قرار است:
1- تئوریپردازی در گونههای زاییده ادبیات انقلاب
ادبیات داستانی پس از انقلاب گرچه در عرصه خاطرهنویسی و داستاننویسی پرشمار نشان داده است. اما در حوزه نظریه ادبی شمار افراد متعهد بسیار اندک است. جریان شبهروشنفکر به دلیل پایگاه فکری خود و دنبال کردن استراتژی بهدست گرفتن سرپلها، مدت مدیدی است در قالب انتشار کتاب، مقاله، نقد، مصاحبه و تحقیق ادبی، عملا بهنظریهسازی در اینباره دست زده است. چنین آثاری بدون نشانه مستقیمی در مخالفت با اندیشههای اسلامی و قرآنی و دیدگاه حضرت امام، در پنهانی که بر اهل ادبیات مخفی نمیماند، عملا خرافات اومانیستی و نهیلیستی را دامن میزنند. تا جاییکه مقدسترین موضوعات همانند ادبیات دفاع مقدس که جوهرهای دینی داشته است، از این منظر به موضوعی کاملا اومانیستی تبدیل میشود. در این رویکرد با جعل اصطلاحاتی چون نگاه انسانی به جنگ، عملا ماهیت ایدئولوژیک و دینی آن به کناری نهاده میشود و گونهبندی صورتگرفته به این شکل، نوشتههای متعهد جنگ را بهنفع اندیشه شبهروشنفکری مصادره میکند.
2- آموزش داستان
جریان شبهروشنفکری با محافل ادبی زاده شد، رشد پیدا کرد و تثبیت شد. محفلگردانی ادبی و مریدپروری شیوهای است که ادبیات متعهد تاکنون از نهادینه کردن آن ناتوان مانده است. حلقه ادبی شیراز و اصفهان و مشهد، نمونهای از جریانات ادبی شناخته شدهاند که با محوریت یک یا چند نویسنده شکل گرفتند. جریان شبهروشنفکری با علم به اهمیت آموزش و اینکه بدنه جدی نسل داستاننویس آینده کشور از همین محافل بیرون میآید، عملا شاگردپروری را در رأس کار خود قرار دادهاند. این مریدپروری که نوعی نیازمندی حسی و اندیشگی را در پی دارد، توسط شاگردان حلقههای اول آموزش دنبال میشود و به شبکهای از آموزشها و حلقههای مجازی میانجامد. این در حالی است که ادبیات داستانی متعهد کشور آنچنان که باید از زمینههای آموزش استفاده نکرده است و حلقههای محدود موجود بعضا به تکرار افتادهاند.
3- رسانه از دیگر ابزارهای تقویت جریان شبهروشنفکری است
با جستوجویی در ماهیت و کمیت مطبوعات ادبی و سایتهای ادبی، این امر مورد اذعان قرار خواهد گرفت که اغلب این مطبوعات یا مستقیما توسط محافل شبهروشنفکری اداره میشوند یا بهواسطه تحت تأثیر این گروهها هستند. تا جاییکه این مطبوعات در همکاری تنگاتنگی با محافل داستانخوانی و نقد ادبی عملا از شاگردان محفلی خاص حمایت میکنند. در حقیقت مطبوعات سکوی معرفی و تبلیغ اندیشه و نویسندگان نوقلم منسوب به حلقههای روشنفکری هستند.
4- معرفی افراد جدید
یکی از راهکارهای متداول جریانهای شبهروشنفکری، تلاش برای نیروسازی به تعداد وسیع در ساحت ادبیات است. این راهکار عملا موجب پرهیمنه و پرتعداد نشان دادن جریان ادبی روشنفکری میشود. جریانهایی که در رأس آنها یک یا چند نفر بیشتر حضور ندارند، با استفاده از امکان ناشران خصوصی و سرمایهگذاری نوقلم در بخش نشر و تیراژهای اندک هزار تا هزار و 500تایی در حقیقت هم حاشیه امنی برای خود ترسیم میکنند و هم مجموعه دولت و بخشهایی چون ممیزی را با حجم انبوه آثار منحط یا غیرقانونی تحت فشار قرار میدهند. طبق آمارهای رسمی، برخی ناشران هر ساله تا حدود 100 نویسنده به حوزه ادبیات معرفی میکنند. این راهبرد تا حدی برای این جریانها مهم است که اغلب اهداف میانمدت خود را نیز برای آن قربانی میکنند و کیفیت اثر را قربانی جریانسازی میکنند. شعار ناشرینی که دست به چاپ این آثار میزنند «پول بده چاپ کن» است. این در حالی است که در نهادهای متعهد، به دلایل ساختاری، ضعف برنامهریزی و نقصان در مشاوره هنری، برخی نوقلمها سالها در انتظار انتشار کتابشان میمانند. و این در درازمدت عملا آنها را از ورود به حوزه ادبیات داستانی مأیوس میکند.
5- افراطگری
در راهبردهای جریان شبهروشنفکری، تنوع خیرهکنندهای دیده میشود. برخی افرادی که در دولت تساهل و تسامح تابع جریان دیگری بودهاند، با تغییر دولت تبدیل بهطرفداران دوآتشه ادبیات انقلاب میشوند. افراطگری و تخریب گفتمان ادبیات دینی، بهترین و کوتاهترین مسیر ممکن برای به انزوا کشاندن ادبیات متعهد و متهم کردن آن به منطقگریزی است. اینگونه افراد بهاصطلاح مسیحیتر از پاپ هستند و با دفاع جاهلانه از دین، بدترین تخریبها را به آن وارد میسازند.
6- نقد ادبی از راهکارهای کهنه جریانهای شبه روشنفکری است
دو راهبرد بایکوت ادبی و هیاهوی انتقادی – تحلیلی از دیرباز توسط جریانهای شبهروشنفکری دنبال شده است. تا جاییکه شخصیت مشهوری چون هدایت، عملا بر پایه همین راهبرد به شهرت رسانده شده است. در رویکرد انتقادی نه هر کتابی که شایسته نقد است، که هر کتابی که قرار است شایسته معرفی شود نقد میشود. نمونه بارز بایکوت ادبی را میتوان در کتابهای تحقیقی که به 100 سال داستاننویسی ایران اشاره دارد، مشاهده کرد. برخی شخصیتهای تأثیرگذار ادبیات متعهد یا اساسا در این کتابها نیامدهاند یا کاملا در حاشیه قرار گرفتهاند. در نقطه مقابل، برگزیدگان برخی جشنوارههای محفلی در رأس کار منتقدان سفارشی این جریان قرار میگیرند. تا جاییکه شخصیتهای کاملا ناشناخته این جریان در طول یک دوره کاری یک ساله با پوشش نقدهای متعدد از سوی نویسندگان مشهور و منتقدین تبدیل به چهرههای ادبی میشوند.
7- تلهگذاریهای ادبی از جمله راهکارهای رایج جریان شبهروشنفکری است
جشنوارههای این گروه چنین اهدافی را در رأس کار خود قرار دادهاند. وجود پالسهای مثبت در نویسندگان انقلاب، ضعف تحلیل، خودکمبینی ادبی، میل به شهرتطلبی، شکستهای روحی و اجتماعی، همگی عواملی هستند که جشنوارههای شبه روشنفکری را برای جذب نیروهای ارزشی وسوسه میکنند. معرفی و اهدای جایزه و پس از آن نقدهای متفلسفانه و هیاهوهای ادبی، امر را آنقدر بر نویسنده نابالغ ادبی مشتبه میگرداند که ناخواسته یا نادانسته با جریان شبهروشنفکری همراه میشود. البته نویسندگانی از حوزه ادبیات متعهد هم بودهاند که با هوشیاری از همسویی با این جریانات و گرفتن جوایز آنها امتناع کردهاند.
8- ناآشنایی مسئولان فرهنگی، بستر اغلب فعالیتهایی است که با هزینه بیتالمال و به کام جریانهای شبهروشنفکری شکل میگیرد.
ضعف تحلیل فرهنگی – ادبی و توهم توانایی مدیریت چهرهها و جریانهای ادبی مقولهای است که دامن بسیاری از مسئولان را آلوده است. برخی با ادعای مدیریت فرهنگی اجازه ورود چهرههای منحط و افکار انحرافی را به مجموعه مدیریتی خود میدهند. اما در عمل پس از مدتی مشخص میشود آنکه مدیریت شده شخص مدیر فرهنگی بوده است. بخش دیگر این مدیران فرهنگی با قرائت نادرست از قاعده تسامح و تساهل عملا زمینههای نطفهبندی جریانهای انحرافی ادبی را در مجموعهشان فراهم میکنند. این اتفاقات عموما تحت عناوینی چون گسترش دادن مجموعه نویسندگان متعهد و جذب بهجای دفع و پرهیز از مرزبندی کردن بین نویسندگان و خودی و غیرخودی کردن انجام میشود.
9- تخریب چهرههای متعهد
عموما در دوران کنونی آگاهیبخشی نسبت به جریان ناب ادبیات دینی هزینههای زیادی را با خود دارد. چهرههای متعهد و متعصب نسبت به باورهای دینی با انگهایی چون آنارشیستی، افراطیگری، تفکر جناحی، بخل و خساست ادبی، حسادت و دیگر عناوین نواخته خواهند شد. از آنچه گفته شد، مشخص میشود اکنون ادبیات ما نیازمند برقراری مرزی آشکار بین ادبیات نفاق و ادبیات متعهد است.
ادبیات نفاق، گونهای از ادبیات است که یا بهواسطه جهل و تحلیل نادرست و یا عالما و عامدا در برابر ادبیات اصیل متعهد قرار گرفته است. البته در این زمینه، ملاکها به تنهایی کفایت نمیکنند. چنانکه در زمان تاریخ پیامبر نیز تنها وجود ملاک و اقامه دلیل کفایت نمیکرد. باید این دلیل از زبان کسی که خود عامل آن است و دیندار به آن است، بیان شود. از اینرو، مسئولیت بزرگان ادبیات متعهد در این میان بیشتر خواهد بود. مشاهیر ادبیات متعهد هستند که باید پرده از چهره نفاق ادبی در ادبیات دفاع مقدس و انقلاب بردارند. آنها باید آبروی خود را در این زمینه هزینه کنند. که این راه بدون قربانی و هزینه ممکن نیست. بسته بودن حنجره بزرگان ادبیات انقلاب و جنگ و کسانیکه صاحبنام و شهرتی شدهاند، در این مقطع ممکن است نه به قیمتی ناچیز که به تاراج شدن زحماتی منجر شود که در طول سه دهه برای ادبیات جنگ و انقلاب کشیده شده است.
ناگفته پیداست که افرادی آگاه، شجاع و متعهد همچنان در ادبیات انقلاب و جنگ چشم بر جریانات ادبی دوختهاند و آن را رصد میکنند. اما این دوران نه با حرکت چند تن از خواص جامعه ادبی، که با حرکتی جمعی پشت سر گذاشته خواهد شد.
Sorry. No data so far.