سه‌شنبه 02 نوامبر 10 | 18:35

ادبیات متعهد و ادبیات نفاق

اکنون درباره هنر متعهد، فراوان سخن گفته شده است. و سخنان عالمانه و تحقیقات موشکافانه هم کم نبوده است. در دوران معاصر از منظر اغلب اهالی حکمت و فلسفه که شأن ورود به چنین ساحت‎‎هایی را دارند گرفته، تا هنرمندان و عالمان دینی در این‎باره اظهارنظر کرده‎اند. آیت‎الله شهید بهشتی، مرحوم علامه محمدتقی جعفری، دکتر محمد مددپور از جمله مشاهیری هستند که تحقیق‎‎های ارزشمندی در این زمینه داشته‎اند.


تاکنون درباره هنر متعهد، فراوان سخن گفته شده است. و سخنان عالمانه و تحقیقات موشکافانه هم کم نبوده است. در دوران معاصر از منظر اغلب اهالی حکمت و فلسفه که شأن ورود به چنین ساحت‎‎هایی را دارند گرفته، تا هنرمندان و عالمان دینی در این‎باره اظهارنظر کرده‎اند. آیت‎الله شهید بهشتی، مرحوم علامه محمدتقی جعفری، دکتر محمد مددپور از جمله مشاهیری هستند که تحقیق‎‎های ارزشمندی در این زمینه داشته‎اند.

جدای از رویکرد‎های مختلف زیبایی‎شناسانه و هستی‎شناسانه در دو مقوله هنر و تعهد (دین)، طرح این موضوع، با دقت نظر در ماهیت و غایت هنر و دین صورت می‎گیرد. در این زمینه، دو گرایش عمده هنر برای هنر و هنر برای انسان در حیات عقلی که توسط علامه محمد‎تقی جعفری به زیبایی تبیین و نقد شده است در مقابل یکدیگر صف‎آرایی کرده‎اند. رجوع به براهین عقلی و ادله نقلی قرآن و سنت حاکی از آن است که ماهیت هنر با تعهد آمیخته است و این دو همانند ظرف و مظروف ماهیتی مستقل از یکدیگر ندارند. بلکه هنری که فاقد روح تعهد باشد از نوع تسویل است. چنان‎که قرآن کریم در داستان سامری و ساخت مجسمه گوساله می‎فرماید: «(موسی به سامری) گفت:‎ ای سامری چرا چنین کردی؟ سامری گفت: من چیزی دیدم که آن‎‎ها ندیدند. من قسمتی از اثر رسول را گرفتم. سپس آن را افکندم و این‎چنین هوای نفس من این کار را در نظرم (زیبا) جلوه داد.»

مجموعه دلایلی که بر وجود غایتی خارج از ذات هنر حکایت کند، به حد وفور در منابع اسلامی موجود است. منابع تدوین شده کنونی، به‎روشنی قادر به اثبات اصل غایت برای هنر، خارج از ذات بودن غایت، ماهیت غایت و تطبیق این غایت با غایت دین خواهد بود. به‎خصوص در حوزه ادبیات داستانی -که رویکرد موضوعی این یادداشت خواهد بود- رویکرد‎های فرمالیستی و غایت‎گریز، تک‎صدا‎هایی هستند که به‎صورت مشخص و آشکار وارد چالش‎‎های جدی نظری نمی‎شوند. و تحقیقات محققان اندیشمند پیش‎گفته، سال‎هاست از طرف مقابل، با هجمه نظری جدی‎ای مواجه نبوده است. از سوی دیگر گرایشات فرمالیستی به‎دلیل موضوع‎گریزی در ساحت وقایع اجتماعی سیاسی و ضعف جاذبه‎‎های متداول داستان‎های برخاسته از جهت‎گیری‎‎های اجتماعی – سیاسی، عملا از خوانندگان کمی قابل‎توجهی برخوردار نیستند.
بلکه میدان ادبیات همیشه صحنه تقابل ادبیات متعهد و غیرمتعهد بوده است. جایی‎که دو گرایش عمده ادبی بر سر واقعیت و حقیقت و خیر و شر به مقابله بر‎می‎خیزند.

سنجه ادبیات متعهد در طول ادوار ادبیات داستانی بر درجات مختلفی از مسئله تعهد تمرکز کرده است. زمانی به مقابله با ادبیاتی که اساسا هنر را به غیر خود متعهد نمی‎داند برخاسته است. زمانی در برابر ادبیاتی که متعهد به غایتی جز دین بوده است قد علم کرده است. اما اکنون، در دوران گذار و تثبیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس و در زمانی‎که با ظهور آثار دینی، جوهره ادبیات از میان نظریات سر بر می‎آورد و ریشه می‎دواند، مسئله نه اصل تعهد که ماهیت آن است.

ویژگی‎هایی دوره کنونی، حیات ادبیات داستانی را از دیگر ادوار آن متمایز می‎کند. در این دوران ادبیات داستانی انقلاب صاحب نویسندگان اصیل است. در حالی‎که در برهه‎ای از انقلاب، ادبیات از نویسندگان استیجاری که کاملا با مبانی و اهداف انقلاب و معارف دینی آن آشنا نبوده‎اند برای شکل‎دهی ادبیات داستانی انقلاب کمک گرفت، نویسندگان نسل دوم و سوم انقلاب کسانی هستند که در همین فضا نفس کشیده‎اند و ثمرات کارگاه‎‎های آموزش داستانی اسلامی و برنامه‎ریزی نهاد‎های تأسیس شده پس از انقلاب‎اند.

دیگر ویژگی ادبیات داستانی در دوران کنونی منابع غنی تجربی و معارفی آن است. انقلاب و سپس دفاع مقدس بستر آماده‎ای را برای شکل‎گیری ماهیت میمون ادبیات متعهد ایجاد کردند. برخلاف علوم عقلی و برخی شاخه‎‎های علوم انسانی، ادبیات به‎شدت برای رشد نیازمند تجربه غنی است. شاید اگر تجربه انقلاب و جنگ رخ نمی‎داد، شکل‎گیری ادبیات متعهد نوین بر پایه زندگی مردمان معاصر را ناممکن می‎کرد.

ویژگی دیگر، حرکت به‎سمت گونه‎بندی‎‎های جدید است. شاید در دهه شصت، سخن گفتن از گونه‎ای جدید در ادبیات دفاع مقدس دور از تحقیق و بلندپروازانه می‎نمود. اما اکنون، آثاری که با تکرار و تکثیر خود در نمونه‎‎های متعدد توسط نویسندگان جوان مورد استقبال قرار گرفته‎اند، خود را بیشتر از یک قریحه شخصی و به‎عنوان گونه به ادبیات معرفی می‎کنند.

خصیصه دیگر دوران کنونی، بعد زمانی آن از تجربه انقلاب و دفاع مقدس است. تجربیات نخستینِ نگارش داستان متعهد که شرایط زمان و رسالت مقطعی هنرمندان و تجربه و مهارت داستانی متوسط آنان در آن مؤثر بود، اکنون به بلوغ نزدیک می‎شود. بلوغی که به‎جای جوانی و خامی می‎نشیند و امکان تعمیق و بازسازی تجربیات گذشته را مقدور می‎سازد. اکنون ادبیات بیش از پیش قادر است به موضوعات خود به‎عنوان تجربیات معقول بنگرد و از تجربیات محسوس گذر کند.

مجموع شرایط موجود ادبیات انقلاب که بر مدار تعهد و مسئولیت دینی شکل گرفت، موجب شده است سئوال از ادبیات متعهد نقطه کانونی ویژه‎ای را موردتوجه قرار دهد. این نقطه کانونی، مجرایی است که ادبیات با عبور سلامت از آن به زایش دوباره‎ای نایل خواهد شد. و در صورت گذر سلامت از گردنه آن، مرحله جدیدی از حیات ادبیات داستانی را در کشور رقم خواهد زد. این گردنه چیزی جز تعهد نیست.

در این زمینه، ادبیات نیز همانند دوره‎‎های اجتماعی شاهد مقاطع تعیین‎کننده خواهد بود. در زمان پیامبر اکرم، موجی از دین‎خواهی و عدالت‎جویی در مسلمانان شکل گرفت و جامعه نبوی ایجاد شد. اما این جامعه دینی زمانی در امر دین به درجه اکمال می‎رسید که ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین را بپذیرد. بنابراین مهمترین موضوعی که در غدیر خم بر آن پای فشرده شد، «اکمال دین» بود. اکمال دین بازتعریفی بود از رابطه انسان و مولا. و همین گذرگاه بود که عقب‎ماندگان از آن جاهلیت اولی را برای جامعه نبوی رقم زدند.
با واقعه غدیر، پرده از چهره جهل و نفاق برداشته شد و تبعیت‎پذیری الهی راه را بر هوشمندی‎های بیمارگونه (فتانت بتراء) و مصلحت‎سنجی‎‎های خودخواهانه بست. اصل اولیه تعبد، بندگی است. و شرط بندگی آن است که انسان بداند در هر چیز آزاد نیست.

اکنون با بروز گسترش و ظهور اندیشه ادبیات دینی، جریان‎های فرمالیستی ادبی، قدرتی برای مجادله ندارند. گرچه ظهور و بروز جریان شبه‎روشنفکری ادبی در محافل دانشگاهی و مطبوعاتی و چاپ و نشر پرطمطراق است، اما کرسی‎‎های مناظره و بحث‎‎های چالشی در زمینه ادبیات معمولا از سوی دگراندیشان خالی می‎ماند. این جریانات وابسته فکری، از آغاز شکل‎گیری‎شان حیاتی مهاجرپیشه داشته‎اند. هیچ‎گاه پیش از مبدعان غربی فکر ادبی‎شان نرفته‎اند و این ناکامی حالتی از یاس و افسردگی را بر چهره ادبیات روشنفکرانه نشانده است. از این‎رو، نیرو‎های نفوذی این جریان که شاگردان اندیشه‎ای صحنه‎گردانان فرمالیسم ادبی در کشور هستند، از دیرباز وارد جریان ادبیات دینی شده‎اند. این افراد که عرصه فعالیت‎های شفاف و بی‎پرده ادبی خود را ناممکن می‎دانند، سال‎هاست در بدنه جبهه ادبیات انقلاب نفوذ کرده‎اند. حوزه فعالیت این گروه گسترده است. از محافل آموزش داستان در حوزه‎‎های علمیه و داوری جشنواره‎‎های طلاب گرفته تا کارشناسی داستان نهاد‎های ارزشی منتسب به انقلاب و حتی نظریه‎پرداز ادبیات دینی و دفاع مقدس. این گروه پرتعداد راهکار‎های متنوعی را نیز به‎عنوان استراتژی خود انتخاب کرده‎اند. برخی از این راهکار‎ها از این قرار است:

1- تئوری‎پردازی در گونه‎‎های زاییده ادبیات انقلاب
ادبیات داستانی پس از انقلاب گرچه در عرصه خاطره‎نویسی و داستان‎نویسی پرشمار نشان داده است. اما در حوزه نظریه ادبی شمار افراد متعهد بسیار اندک است. جریان شبه‎روشنفکر به دلیل پایگاه فکری خود و دنبال کردن استراتژی به‎دست گرفتن سرپل‎ها، مدت مدیدی است در قالب انتشار کتاب، مقاله، نقد، مصاحبه و تحقیق ادبی، عملا به‎نظریه‎سازی در این‎باره دست زده است. چنین آثاری بدون نشانه مستقیمی در مخالفت با اندیشه‎‎های اسلامی و قرآنی و دیدگاه حضرت امام، در پنهانی که بر اهل ادبیات مخفی نمی‎ماند، عملا خرافات اومانیستی و نهیلیستی را دامن می‎زنند. تا جایی‎که مقدس‎ترین موضوعات همانند ادبیات دفاع مقدس که جوهره‎ای دینی داشته است، از این منظر به موضوعی کاملا اومانیستی تبدیل می‎شود. در این رویکرد با جعل اصطلاحاتی چون نگاه انسانی به جنگ، عملا ماهیت ایدئولوژیک و دینی آن به کناری نهاده می‎شود و گونه‎بندی صورت‎گرفته به این شکل، نوشته‎‎های متعهد جنگ را به‎نفع اندیشه شبه‎روشنفکری مصادره می‎کند.

2- آموزش داستان
جریان شبه‎روشنفکری با محافل ادبی زاده شد، رشد پیدا کرد و تثبیت شد. محفل‎گردانی ادبی و مریدپروری شیوه‎ای است که ادبیات متعهد تاکنون از نهادینه کردن آن ناتوان مانده است. حلقه ادبی شیراز و اصفهان و مشهد، نمونه‎ای از جریانات ادبی شناخته شده‎اند که با محوریت یک یا چند نویسنده شکل گرفتند. جریان شبه‎روشنفکری با علم به اهمیت آموزش و این‎که بدنه جدی نسل داستان‎نویس آینده کشور از همین محافل بیرون می‎آید، عملا شاگردپروری را در رأس کار خود قرار داده‎اند. این مریدپروری که نوعی نیازمندی حسی و اندیشگی را در پی دارد، توسط شاگردان حلقه‎‎های اول آموزش دنبال می‎شود و به شبکه‎ای از آموزش‎ها و حلقه‎‎های مجازی می‎انجامد. این در حالی است که ادبیات داستانی متعهد کشور آن‎چنان که باید از زمینه‎‎های آموزش استفاده نکرده است و حلقه‎‎های محدود موجود بعضا به تکرار افتاده‎اند.

3- رسانه از دیگر ابزار‎های تقویت جریان شبه‎روشنفکری است
با جست‎وجویی در ماهیت و کمیت مطبوعات ادبی و سایت‎‎های ادبی، این امر مورد اذعان قرار خواهد گرفت که اغلب این مطبوعات یا مستقیما توسط محافل شبه‎روشنفکری اداره می‎شوند یا به‎واسطه تحت تأثیر این گروه‎‎ها هستند. تا جایی‎که این مطبوعات در همکاری تنگاتنگی با محافل داستان‎خوانی و نقد ادبی عملا از شاگردان محفلی خاص حمایت می‎کنند. در حقیقت مطبوعات سکوی معرفی و تبلیغ اندیشه و نویسندگان نوقلم منسوب به حلقه‎‎های روشنفکری هستند.

4- معرفی افراد جدید
یکی از راهکار‎های متداول جریان‎های شبه‎روشنفکری، تلاش برای نیروسازی به تعداد وسیع در ساحت ادبیات است. این راهکار عملا موجب پرهیمنه و پرتعداد نشان دادن جریان ادبی روشنفکری می‎شود. جریان‎هایی که در رأس آن‎‎ها یک یا چند نفر بیشتر حضور ندارند، با استفاده از امکان ناشران خصوصی و سرمایه‎گذاری نوقلم در بخش نشر و تیراژ‎‎های اندک هزار تا هزار و 500تایی در حقیقت هم حاشیه امنی برای خود ترسیم می‎کنند و هم مجموعه دولت و بخش‎هایی چون ممیزی را با حجم انبوه آثار منحط یا غیرقانونی تحت فشار قرار می‎دهند. طبق آمار‎های رسمی، برخی ناشران هر ساله تا حدود 100 نویسنده به حوزه ادبیات معرفی می‎کنند. این راهبرد تا حدی برای این جریان‎ها مهم است که اغلب اهداف میان‎مدت خود را نیز برای آن قربانی می‎کنند و کیفیت اثر را قربانی جریان‎سازی می‎کنند. شعار ناشرینی که دست به چاپ این آثار می‎زنند «پول بده چاپ کن» است. این در حالی است که در نهاد‎‎های متعهد، به دلایل ساختاری، ضعف برنامه‎ریزی و نقصان در مشاوره هنری، برخی نوقلم‎‎ها سال‎ها در انتظار انتشار کتاب‎شان می‎مانند. و این در درازمدت عملا آن‎‎ها را از ورود به حوزه ادبیات داستانی مأیوس می‎کند.

5- افراط‎گری
در راهبرد‎های جریان شبه‎روشنفکری، تنوع خیره‎کننده‎ای دیده می‎شود. برخی افرادی که در دولت تساهل و تسامح تابع جریان دیگری بوده‎اند، با تغییر دولت تبدیل به‎طرفداران دوآتشه ادبیات انقلاب می‎شوند. افراط‎گری و تخریب گفتمان ادبیات دینی، بهترین و کوتاه‎ترین مسیر ممکن برای به انزوا کشاندن ادبیات متعهد و متهم کردن آن به منطق‎گریزی است. این‎گونه افراد به‎اصطلاح مسیحی‎تر از پاپ هستند و با دفاع جاهلانه از دین، بدترین تخریب‎ها را به آن وارد می‎سازند.

6- نقد ادبی از راهکار‎های کهنه جریان‎های شبه روشنفکری است
دو راهبرد بایکوت ادبی و هیاهوی انتقادی – تحلیلی از دیرباز توسط جریان‎های شبه‎روشنفکری دنبال شده است. تا جایی‎که شخصیت مشهوری چون هدایت، عملا بر پایه همین راهبرد به شهرت رسانده شده است. در رویکرد انتقادی نه هر کتابی که شایسته نقد است، که هر کتابی که قرار است شایسته معرفی شود نقد می‎شود. نمونه بارز بایکوت ادبی را می‎توان در کتاب‎های تحقیقی که به 100 سال داستان‎نویسی ایران اشاره دارد، مشاهده کرد. برخی شخصیت‎‎های تأثیرگذار ادبیات متعهد یا اساسا در این کتاب‎ها نیامده‎اند یا کاملا در حاشیه قرار گرفته‎اند. در نقطه مقابل، برگزیدگان برخی جشنواره‎‎های محفلی در رأس کار منتقدان سفارشی این جریان قرار می‎گیرند. تا جایی‎که شخصیت‎‎های کاملا ناشناخته این جریان در طول یک دوره کاری یک ساله با پوشش نقد‎های متعدد از سوی نویسندگان مشهور و منتقدین تبدیل به چهره‎‎های ادبی می‎شوند.

7- تله‎گذاری‎های ادبی از جمله راهکار‎های رایج جریان شبه‎روشنفکری است
جشنواره‎‎های این گروه چنین اهدافی را در رأس کار خود قرار داده‎اند. وجود پالس‎های مثبت در نویسندگان انقلاب، ضعف تحلیل، خودکم‎بینی ادبی، میل به شهرت‎طلبی، شکست‎های روحی و اجتماعی، همگی عواملی هستند که جشنواره‎‎های شبه روشنفکری را برای جذب نیرو‎های ارزشی وسوسه می‎کنند. معرفی و اهدای جایزه و پس از آن نقد‎های متفلسفانه و هیاهو‎های ادبی، امر را آن‎قدر بر نویسنده نابالغ ادبی مشتبه می‎گرداند که ناخواسته یا نادانسته با جریان شبه‎روشنفکری همراه می‎شود. البته نویسندگانی از حوزه ادبیات متعهد هم بوده‎اند که با هوشیاری از هم‎سویی با این جریانات و گرفتن جوایز آن‎‎ها امتناع کرده‎اند.

8- ناآشنایی مسئولان فرهنگی، بستر اغلب فعالیت‎هایی است که با هزینه بیت‎المال و به کام جریان‎‎های شبه‎روشنفکری شکل می‎گیرد.
ضعف تحلیل فرهنگی – ادبی و توهم توانایی مدیریت چهره‎‎ها و جریان‎های ادبی مقوله‎ای است که دامن بسیاری از مسئولان را آلوده است. برخی با ادعای مدیریت فرهنگی اجازه ورود چهره‎‎های منحط و افکار انحرافی را به مجموعه مدیریتی خود می‎دهند. اما در عمل پس از مدتی مشخص می‎شود آن‎که مدیریت شده شخص مدیر فرهنگی بوده است. بخش دیگر این مدیران فرهنگی با قرائت نادرست از قاعده تسامح و تساهل عملا زمینه‎‎های نطفه‎بندی جریان‎های انحرافی ادبی را در مجموعه‎شان فراهم می‎کنند. این اتفاقات عموما تحت عناوینی چون گسترش دادن مجموعه نویسندگان متعهد و جذب به‎جای دفع و پرهیز از مرزبندی کردن بین نویسندگان و خودی و غیرخودی کردن انجام می‎شود.

9- تخریب چهره‎‎های متعهد
عموما در دوران کنونی آگاهی‎بخشی نسبت به جریان ناب ادبیات دینی هزینه‎‎های زیادی را با خود دارد. چهره‎‎های متعهد و متعصب نسبت به باور‎های دینی با انگ‎‎هایی چون آنارشیستی، افراطی‎گری، تفکر جناحی، بخل و خساست ادبی، حسادت و دیگر عناوین نواخته خواهند شد. از آن‎چه گفته شد، مشخص می‎شود اکنون ادبیات ما نیازمند برقراری مرزی آشکار بین ادبیات نفاق و ادبیات متعهد است.

ادبیات نفاق، گونه‎ای از ادبیات است که یا به‎واسطه جهل و تحلیل نادرست و یا عالما و عامدا در برابر ادبیات اصیل متعهد قرار گرفته است. البته در این زمینه، ملاک‎ها به تنهایی کفایت نمی‎کنند. چنان‎که در زمان تاریخ پیامبر نیز تنها وجود ملاک و اقامه دلیل کفایت نمی‎کرد. باید این دلیل از زبان کسی که خود عامل آن است و دیندار به آن است، بیان شود. از این‎رو، مسئولیت بزرگان ادبیات متعهد در این میان بیشتر خواهد بود. مشاهیر ادبیات متعهد هستند که باید پرده از چهره نفاق ادبی در ادبیات دفاع مقدس و انقلاب بردارند. آنها باید آبروی خود را در این زمینه هزینه کنند. که این راه بدون قربانی و هزینه ممکن نیست. بسته بودن حنجره بزرگان ادبیات انقلاب و جنگ و کسانی‎که صاحب‎نام و شهرتی شده‎اند، در این مقطع ممکن است نه به قیمتی ناچیز که به تاراج شدن زحماتی منجر شود که در طول سه دهه برای ادبیات جنگ و انقلاب کشیده شده است.

ناگفته پیداست که افرادی آگاه، شجاع و متعهد همچنان در ادبیات انقلاب و جنگ چشم بر جریانات ادبی دوخته‎اند و آن را رصد می‎کنند. اما این دوران نه با حرکت چند تن از خواص جامعه ادبی، که با حرکتی جمعی پشت سر گذاشته خواهد شد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.