حجت الاسلام رضا اکبری آهنگر در درس گفتار «سیری در اندیشه های انجمن حجتیه» در ترمهای گذشته در موسسه ظلوع به بیان مطالبی مرتبط با این حوزه پرداخته است. در ادامه گزارش مختصری از این درس گفتار را منتشر می کند .
مروری بر مباحث گذشته
ابتدا مروری بر مباحث گذشته داشته باشیم و در ادامه وارد بحث شویم. جلسه اول ضمن بررسی ذهنیت دوستان شرکت کننده در مورد انجمن حجتیه به اکران مستند “صلابت انتظار” سپری شد. در جلسه دوم وارد بحث زندگینامه مرحوم آقای شیخ محمود حلبی، سوابق مبارزاتی ایشان و زمینههای تاسیس انجمن حجتیه شدیم. از جلسه سوم به بعد بحث تاسیس انجمن و تشکیلات و ساختار آن مورد گفت و گو قرار گرفت. در جلسه چهارم به دلیل سوالات مکرری که در خصوص مدرسه علوی وجود داشت به صورت مبسوط به بحث مدرسه علوی و ارتباط آن با انجمن پرداخته شد. جلسه پنجم در خصوص منابع مالی انجمن بود که بیشتر تمرکز ما در این بخش در مورد ارتباط انجمن با مرجعیت و وجوهاتی بود که در این خصوص دریافت میشده است.
مقدمه
از جلسه امروز وارد بحث اساسیِ مواضع انجمن حجتیه در برابر نهضت حضرت امام خمینی رحمه الله و انتقادهایی که امام نسبت به انجمن و فعالیتهای آن داشتند خواهیم شد، البته در پایان این دوره به مباحث فکری و اعتقادی هم خواهیم پرداخت.
بعد از فوت حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله رژیم منحوس پهلوی فکر میکرد که مانع اصلی موجود در برابر اصلاحات شاهنشاهی،برداشته شده است و در حال حاضر میتواند از این فرصت استفاده کرده و برخی از برنامهها و به اصطلاح اصلاحات خود را عملیاتی کند، زیرا در آن زمان مرجعیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله مرجعیت واحد بود، و با فوت ایشان این قدرت در شهرهای مختلف ایران و نجف پخش شد.
در نجف حضرات عظام آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی حکیم، آیت الله العظمی شاهرودی؛ در قم حضرات عظام آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی و آیت الله العظمی شریعتمداری که معروف بودند به مثلث مرجعیت؛ در مشهد حضرت آیت الله العظمی میلانی، در شیراز حضرت آیت الله حاج بهاءالدین محلاتی شیرازی و در تهران آیت الله آقا سید احمد خوانساری، آیت الله آقا سید محمد بهبهانی جزء کسانی بودند که مرجعیت آنان مطرح بود.
رژیم به گمان این که قدرت مرجعیت ضعیف شده است لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در دستور کار خود قرار داد. با انتشار این خبر، علما در مقابل آن موضع گرفتند که در راس آنان مرحوم امام بود. در پی اعتراض مرحوم امام علما نیز با قاطعیت تمام از مواضع امام حمایت کرده و با این کار بار دیگر قدرت روحانیت به رخ رژیمهای مستبد کشیده شد و رژیم منحوس پهلوی مجبور به لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی شد.
موضع رهبر انجمن حجتیه در برابر اعتراض امام به لایحه انجمن های ایالتی
در این جلسه میخواهیم مواضع انجمن حجتیه در مورد اعتراض امام به اقدامات رژیم را مورد واکاوی قرار دهیم. در خصوص اقدامات جناب آقای حلبی در قبال لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی باید گفت که جناب آقای ابوالفضل توکلی بینا در خاطرات خود در این خصوص میفرمایند که ما به واسطه نفوذیهایی که در ارتش داشتیم زودتر از رسانهای شدن، از این قانون مطلع شدیم و متوجه شدیم که رژیم در صدد تصویب چنین قانونی است. لذا جناب آقای ابوالفضل توکلی بینا مینویسد: « بنده با شهید عراقی و آقای عسگراولادی به قم رفته بودیم تا امام را از مضمون یک بخشنامهی سرّی آگاه کنیم. ماجرا مربوط به آن بند از لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که در آن، قید اسلام در شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود و در مراسم سوگند، به جای قرآن، کتاب آسمانی قید شده بود. این بند به صورت یک بخشنامهی سرّی به ارتش ابلاغ شده بود و یک نسخه از آن را شهید عراقی از طریق بعضی افسران ارتش که با او در ارتباط بودند، بهدست آورده بود.
ببرید بخشنامه را به آقای حلبی نشان دهید
وقتی بخشنامه را به امام دادیم و ایشان آن را خواند برایشان خیلی بسیار جالب بود و فرمودند این را ببرید به جناب آقای حلبی بدهید.»( خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص40) البته باید توجه داشت که فعالیتهای انجمن در دهه اول مورد تحسین بود، زیرا انجمن در فضای خفقان بعد از کودتای 28 مرداد شکل گرفت و واقعا در آن زمان تاسیس چنین تشکیلاتی به منظور مبارزه با بهائیت یک حرکت میمون و مبارکی بود. امام بعد از مدتی میبینند که انجمنیها چنان محو مبارزه با بهائیت شدهاند که گویا هدف اصلی مبارزه را مبارزه با بهائیت میبینند و از سر منشا تمامی مشکلات (حاکمیت) غافل شدهاند. امام مساله مبارزه با بهائیت را منکر نبود، بلکه ایشان متوجه ریشه بود. به باور امام اگر ریشه که حاکمیت است اصلاح گردد دیگر مجالی برای بهائیت باقی نخواهد ماند. به همین دلیل مدام متذکر میشدند که اساس کار باید مبارزه با حکومت باشد. از این رو امام با شناختی که از جناب آقای حلبی و تفکراتش داشت فرموده بودند این مطالب را ببرید به آقا شیخ محمود حلبی نشان دهید. آقای ابوالفضل توکلی بینا در ادامه مینویسند: « بعداً که بخشنامه را برای آقای حلبی بردیم، به ایشان گوشزد کردیم که اینها دارند اساس اسلام را از بین میبرند و شما علما توان خود را صرف مبارزه با بهائیّت کردهاید و دارید سرشاخههای این درخت را هرَس میکنید. اینکار موجب رشد آنان خواهد شد، امّا ایشان فقط اظهار داشت که این را از کجا آوردهاید؟»(همانجا) حتی وقتی این خبر از روزنامههای روز 16 مهر 41 منتشر شد باز هم هیچ عکس العملی از جانب آقای حلبی نشان داده نشد. همین اقدام باعث میشد بسیاری از نیروهای انجمن نسبت به نهضت امام مشکوک بشوند، چرا که در خاطرات آقای مهندس سجادی در خصوص جایگاه جناب آقای حلبی گفته شده است که: آن قدر این ارادت زیاد بود که گویا اعضای انجمن جناب آقای حلبی را می پرستیدند.(جریانها و سازمانهای مذهبی –سیاسی ایران،رسول جعفریان)
چنین تفکری نسبت به نهضت امام به طور طبیعی بر روی نیروهای انجمن تاثیرگذار بود.
تغییر لحن امام بعد از واقعه فیضیه قم
بعد از طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اتفاقات دیگری افتاد که نهضت امام را وارد عرصه جدیدی کرد که از آن جمله میتوان به بحث انقلاب سفید، حمله به دانشگاه، حمله به مجلس عزای امام جعفر صادق علیه السلام که از جانب حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شده بود، اشاره کرد.
بعد از این اتفاقات، مبارزات امام وارد فاز دیگری میشود، چرا که امام ابتدا با لحنی آرامتر صحبت میکردند. مثلا در تلگراف خود خطاب به شاه میفرمایند: اعلی حضرت همایونی… در این مرحله لحن امام لحن نصیحت است، اما بعد از ماجرای فیضیه امام میبینند که شاه به طور علنی به مبارزه با شعائر دینی پرداخته است، لذا در این شرایط میفرمایند تقیه حرام است. از این زمان به بعد است که مرحوم امام خطاب به شاه میفرمایند: عبرت ببر از پدرت! حرف گوش کن!
عمل امام بر مبنای اعتقاد به ولایت فقیه در زمان شاه : دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان كردم.
به باور بنده اگر کسی مجموعه صحبتهای امام در آن دوران و حتی قبل از آن را مورد مطالعات روشی منضبطی قرار دهد به بحث ولایت فقیه خواهد رسید. به عنوان نمونه امام در یکی از همان صحبتهای اول نهضت در مورد وكلاى مجلس سنا می گویند:« اين پيرمردها؛ وكلاى مجلس شورا، آنهايى كه رأى دادند، خيانت كردند به اين مملكت. اينها وكيل نيستند. دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند! اگر هم بودند من عزلشان كردم.»(صحيفه امام،ج1،ص423) این سخنان نشان از جایگاهی است که امام برای خود قائل بودند. به نظر بنده کمترین توجهی در این گونه مسائل ما را به مطالب بسیار مهمی در خصوص ولایت فقیه و طرح این ایده قبل از نهضت امام و بعد از آن رهنمون خواهد کرد.
بعد از فجایع فیضیه، امام بیانههایی صادر میکنند و شاه دوستی را غارتگری معنا کرده و تقیه را حرام اعلان میکنند، اما همچنان آقایان انجمنیها معتقد به تقیه بودند. انشاالله در جلسات آینده بحث مبسوطی در مورد تقیه خواهیم داشت و این مساله را از دیدگاه آیات و روایات به بحث خواهیم گذاشت.
ماجرای عصر عاشورا و دستگیری حضرت امام
حضرت امام در عصر 13 خرداد روز عاشورا طی سخنانی میفرمایند:
« آقا! من به شما نصيحت مىكنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصيحت مىكنم؛ دست بردار از اين كارها. آقا! اغفال دارند مىكنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروى، همه شكر كنند. … من نمىخواهم تو اين طور باشى؛ نكن. من ميل ندارم تو اين طور بشوى، نكن! اين قدر با ملت بازى نكن! اين قدر با روحانيت مخالفت نكن. اگر راست مىگويند كه شما مخالفيد، بد فكر مىكنيد. اگر ديكته مىدهند دستت و مىگويند بخوان، در اطرافش فكر كن؛چرا بيخود، بدون فكر، اين حرفها را مىزنى؟ آيا روحانيت اسلام، آيا روحانيون اسلام، اينها حيوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اينها حيوان نجس هستند كه تو مىگويى؟ اگر اينها حيوان نجس هستند پس چرا اين ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حيوان نجس را مىبوسد؟ چرا تبرك به آبى كه او مىخورد، مىكنند؟ حيوان نجس را اين كار مىكنند؟! آقا ما حيوان نجس هستيم؟ [گريه شديد حضار] خدا كند كه مرادت اين نباشد؛ خدا كند كه مرادت از اينكه «مرتجعين سياه مثل حيوان نجس هستند و ملت بايد از آنها احتراز كند»، مرادت علما نباشند و الّا تكليف ما مشكل مىشود و تكليف تو مشكل مىشود. نمىتوانى زندگى كنى؛ ملت نمىگذارد زندگى كنى. نكن اين كار را؛ نصيحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس كن، نشنو حرف اين و آن را؛ يكقدرى تفكر كن، يكقدرى تأمل كن! يكقدرى عواقب امور را ملاحظه بكن! يكقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نكن اين طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانيين؛ بشنو از علماى مذهب؛ اينها صلاح ملت را مىخواهند؛ اينها صلاح مملكت را مىخواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سياه» است؟ تو انقلاب سياه، انقلاب سفيد درست كردى؟! شما انقلاب سفيد به پا كرديد؟ كدام انقلاب سفيد را كردى آقا؟ چرا اين قدر مردم را اغفال مىكنيد؟ چرا نشر اكاذيب مىكنيد؟ چرا اغفال مىكنى ملت را؟ و اللَّه، اسرائيل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد امروز به من اطلاع دادند كه بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت و گفتهاند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مىخواهيد بگوييد، يكى شاه را كار نداشته باشيد؛ يكى هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكى هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد، هر چه مىخواهيد بگوييد. خوب، اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟! ما هر چه گرفتارى داريم از اين سه تاست»( صحیفه امام، ج1، ص246) متاسفانه یکی از ایرادهای صدا و سیمای انقلاب اسلامی این است که وقتی سالگرد چنین روزهایی میشود فقط همان تیکهای که: ای علماء اسلام به داد اسلام برسید را پخش میکنند، اما بقیه مطالب که اهم سخنان امام است را پخش نمی کنند. بعد از سخنرانی امام و در پی افشاگری ایشان نسبت به شاه و جنایات آن، امام دستگیر شدند. خبر دستگیری امام در روز 15 خرداد به سطح کشور رسید. به دنبال انتشار این خبر در کشور مردم به خیابانها ریختند که بعد از آن کشتار ورامین به وجود آمد.
عکس العمل آقای حلبی درباره دستگیری امام : هردفعه که صدای رگبار از میدان بلند میشد، ایشان یک تکانی میخورد و میگفت: هان! حالا بیرونش کن
مرحوم حجت الاسلام فردوسی پور در خاطرات خود می نویسد: « دیدم زنها و مردم از خانه ها بیرون ریختند و اعلام می کنند که : آبها را مسموم کرده اند آب نخورید و به پهلوی لعنت می فرستادند. من فکر کردم که منزل مرحوم آقای حلبی بروم، با آقای حلبی آشنا بودم چون ایشان وقتی به مشهد می آمد منزل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی اقامت می گزید از این رو ما را می شناخت. من وقتی درب خانه ایشان رسیدم درست ساعت دوازده ظهر بود. از میدان شاه سابق که الآن شده میدان قیام مرتب صدای تیراندازی و رگبار مسلسل می آمد. به هر حال زنگ زدم. خود ایشان آمد و درب را باز کرد و تا من را دید تعجب کرد و گفت اینجا چکار می کنی؟ ایشان درب را باز کرد و ما رفتیم داخل و نشستیم.
خدمت ایشان ناهار خوردیم. هر دفعه که صدای رگبار از میدان بلند می شد ایشان یک تکانی می خورد و می گفت : هان حالا بیرونش کن، حالا بیرونش کن، این هم حرف شد که حالا بیرونت می کنم. من گفتم چیه قصه و مگر چه شده است. ایشان گفت: مگر نمی دانی که آیت الله خمینی در سخنرانی اش گفته است کاری نکن که مثل پدرت بگویم بیرونت کنند و خوب مگر می تواند بیرونش کند، با این تیراندازی و با این مردم کشی مگر می شود بیرونش کند. خوب این جریان گذشت و عصر شد. عصر که شد من میخواستم بیایم ایشان نگذاشت فرمودند که شلوغ است و تیراندازی می کنند و خطرناک است شما نرو.
عصر که شد ایشان فرمود: بلند شو منزل آقای خرازی برویم. منزل مرحوم آقای خرازی پدر وزیر امور خارجه ، ته کوچه بود و یک منزل با منزل ایشان فاصله داشت. رفتیم خدمت آقای خرازی و اتفاقاً آقازاده هایشان هم بودند.
ما نشسته بودیم و احوالپرسی با ایشان می کردیم که دوباره صدای تیراندازی بلند شد. صدای تیر اندازی که بلند شد باز مرحوم آقای حلبی آن جمله را تکرار کرد، وقتی آن جمله را تکرار کرد یکی از فرزندان آقای خرازی گفت: شیخ خفه شو ، سید را گرفته اند و برده اند زندان، معلوم نیست الآن در چه حالی است و با ایشان چه می کنند، تو اینجا راحت نشسته ای و می گویی بیرونش کن، این چه حرفی است که تو می زنی. این برخورد را که پسر آقای خرازی کرد آقای حلبی برگشت و به خود مرحوم آقای خرازی گفت: نگفتم من نمی آیم و در منزلم راحت تر هستم حالا اجازه بده من بروم. ایشان بلند شد و به من گفت پاشو برویم. ما به خانه برگشتیم و آن شب را در منزل آقای حلبی گذراندیم. فردا صبح بیرون آمدم، ایشان هر کاری کرد که نرو خطرناک است گفتم نه من باید بروم و در مدرسه رفقایی دارم که آنها حتماً نگران من هستند، من از دیروز صبح که بیرون آمدم تا حالا نرفتم.ایشان اجازه داد من بیرون آمدم.»( خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور، چاپ و نشر عروج، ص44) هرچند که با ادبیات فرزند آقای خرازی موافق نیستیم، اما در این خاطره گوشه ای از موضع جناب آقای حلبی در خصوص نهضت امام آشکار است.
برای بیان عمق نگاه امام و تفاوتش با نگاه و این روحیّات آقای حلبی به یکی از سخنرانیهای ایشان اشاره می کنم که میفرمایند: « اگر بخواهيد كشور شما يك كشور مستقلى باشد، يك كشورى باشد كه ديگران نتوانند در آن دخالت بكنند از خودتان بايد شروع كنيد. تمام خوفها و ترسهايى كه انسان دارد از دشمن براى اين است كه، خودش را مىبيند. چنانچه ديد كه خدا هست در كار، براى خدا دارد كار مىكند نمىترسد، براى اينكه، مقدرات دست اوست. گمان نكنيد كه شما خودتان مىتوانيد يك كارى انجام بدهيد، شما آن هستيد كه اگر يك مگس بيايد آزارتان بدهد شب نمىتوانيد بخوابيد، يا روز نمىتوانيد آرام بگيريد، اگر يك پشه در شب بيايد نمىگذارد شما آرام بگيريد. شما آن كس هستيد كه اگر يك عنكبوت بيايد، حمله به شما بكند مىترسيد. شما آن كس هستيد كه اگر يك گنجشك از شما يك چيزى بردارد برود قدرت نداريد از او پس بگيريد. همه عجز است، همه فقر است، هر چى هست از اوست، از خداست. اين استقلالى كه خدا داده به ما اگر عنايت او نبود كى مىتوانستيم ما اين كار را بكنيم؟ چطور ما مىتوانستيم در مقابل اين آشوب دنيا و اين قدرتهاى شيطانى دنيا يك همچو رژيمى را كه همه دنبال اين بودند كه حفظش بكنند، اگر عنايت خدا نبود، شما با كدام قدرت مىتوانستيد اين كار را بكنيد؟ اگر عنايات خدا و توفيق خدا نبود شما هم چطور مىتوانستيد- دست- امريكايى كه دنيا را دارد مىبلعد از كشورتان بيرونش كنيد؟ از قرارى كه شنيدم رئيس جمهور امريكا گفته است كه ايران ما را تحقير كرد. اين اول كار است، ايران تا آخر شما را تحقير خواهد كرد.
اگر عنايات خدا نبود شما چطور مىتوانستيد يك قدرتى را كه امروز آن طور وضعيت را دارد و آن طور جهازات را دارد و در همه دنيا ريشه كرده است چطور مىتوانستيد او را دستش را كوتاه كنيد؟ اين قدرت خداست، اين عنايات خداست، غافل از اين نباشيد. اگر عنايات خدا نبود چطور شما يك نمونه در دنيا بوديد كه فقط شما الآن در دنيا هستيد كه مىگوييد نه شرقى، نه غربى و واقعاً هم اين طورى است. ادعا ممكن است كسى بكند اما همه مىدانند نيست اين طور. اگر عنايت خدا نبود كى مىتوانست كه يك همچو كارى را بكند كه در دنيا نظير ندارد و نشده است؟ اينها عنايت خداست. اين عنايت خدا را حفظ كنيد و حفظش به اين است كه اين كشورى را كه به شما داده به آن خدمت كنيد.» (صحيفه امام،ج18،ص312)
رهبر انجمن : کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خونها هستند
این فرمایشات تفاوت فکری مرحوم امام و جناب آقای حلبی را در عمل نشان میدهد. جناب آقای حلبی در یکی از سخنرانیهای خود در مدرسه مروی تهران گفته بود: آن کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خونها هستند. (خاطرات محمد پیشگاهی فرد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص66) جالب است که عین این حرف را شاه دو روز بعد از ماجرای 15 خرداد سخنرانی کرد و گفت کسانی که این آشوب را به پا کردند مسئول این خونها هستند.( سخنان شاه، ص52)
دروغ بزرگ انجمن حجتیه
برخی از آقایان انجمنیها بر این باور هستند که ما نهضت امام را قبول داشتیم، منتهی به دلیل این که خوف آن بود که از مبارزه خود علیه بهائیت بمانیم، لذا دست به مبارزه سیاسی نمیزدیم. این آقایان در مستند صلابت انتظار این تحریف و دروغ بزرگ تاریخی را به صراحت مطرح کرده و میگوید: تقسیم کار کرده بودیم؛ مبارزه فرهنگی با ما و مبارزه سیاسی با دیگران. برخی دیگر بر این باور بودند که ما تقیه میکردیم، زیرا در غیر این صورت رژیم مانع فعالیتهای ما میشد.
در این جا چند سوال مطرح میگردد. اول این که شما بفرمایید این تقسیم کار چه زمانی و توسط چه کسی صورت گرفته است؟ علاوه بر این چه سندی بر این ادعا وجود دارد؟ کسانی که مختصری آشنایی با تاریخ انقلاب دارند چنین ادعایی را کذب محض میدانند، البته آقایان انجمنیها در مستند صلابت انتظار در صدد هستند که این مطلب را نشان دهند.
با فرض قبول مساله تقسیم کار، این سوال مطرح میگردد که مگر مبارزه فرهنگی با مبارزه سیاسی قابل جمع نبود؟ در آن دوران شخصیتهایی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر در حین کار فرهنگی مشغول مبارزه سیاسی نیز بودند.کار فرهنگی برای مبارزه، با کار فرهنگی به جای مبارزه فرق می کند. کسی که نمیتواند در مبارز سیاسی بودن شهید بهشتی شک کند، مگر این که بخواهد تاریخ را تحریف کند!
بعضیشان گفتند: شهید بهشتی هم اهل مبارزه سیاسی نبود!
البته بعضیشان بر این باور هستند که شهید بهشتی اهل مبارزه سیاسی نبود!! این را نوشتند. لذا بنده برای تکذیب این ادعا مجبور شدم عکس کمیته ضد خرابکاری شهید بهشتی و مصاحبه ای از ایشان را در وبلاگم بیاورم که نشان از تعداد دستگیریهای شهید بهشتی داشت تا برای آقایان محرز بشود که آیت الله بهشتی نه تنها مبارز بود، بلکه از جدیترین آنان محسوب میشد.
تذکر این نکته لازم است که در آن دوران علاوه بر انجمن حجتیه گروههای دیگری نیز وجود داشتند که به مبارزه با بهائیت میپرداختند. جناب آقای جواهری کتابی با عنوان “بهائیت” در سال 93 تالیف کردهاند که توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی چاپ شده است. ایشان به صورت مبسوط به افراد و گروههایی که در آن دوران به مبارزه علیه بهائیت هم مشغول بودند، میپردازد. این کتاب، کتاب دقیق و عمیقی در این حوزه محسوب میگردد. البته نباید منکر شد که انجمن از نظر کار تشکیلاتی از همه تشکیلاتیتر و وسیعتر کار میکرد به همین دلیل توانسته بودند در شهرهای مختلف شعبه بزنند مخصوصا در شهرهای بهایی نشین.
علاوه بر این با فرض قبول مساله تقسیم کار، آیا انجمن حجتیه نهضت امام و تلاش برای سرنگونی رژیم شاه برای تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت را قبول داشت؟ به باور بنده بحث تقسیم کار و اموری از این دست بهانه است و الا دلیل اصلی را باید در این دید که شخص آقای شیخ محمود حلبی مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی در دوران غیبت را قبول نداشت.
بررسی واکنش انجمن حجتیه به دستگیری امام خمینی
بعد از انتشار دستگیری امام در 15 خرداد، هجرت تاریخی علماء و مراجع تقلید بزرگ را شاهد هستیم که به نشانه اعتراض در تهران دور هم جمع شده و جلسهای برگزار میکنند.
در این تجمع از قم : آیات عظام مرعشی نجفی، حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، شریعتمداری. از مشهد: آیت الله محمد هادی میلانی، حاج شیخ مجتبی قزوینی. از نجف آباد: آیت الله منتظری و شیخ ابراهیم امینی. از اصفهان: عبدالجواد اصفهانی و خادمی. از اهواز: سید علی بهبهانی، سید مصطفی علم الهدی، حاج سید مرتضی موسوی علم الهدی. از خمین: سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) از همدان: آیات آخوند ملاعلی همدانی، سید نصرالله موسوی بنی صدر همدانی. از تبریز: سید احمد خسروشاهی، عبدالله مجتهدی، سید مهدی دروازه ای، حاج حسین نجفی اهری، یوسف هاشمی تبریزی، عبدالعلی موسوی. از خرم آباد: حاج آقا روح الله کمالوند، حاج سید یحیی جزایری. از رشت: بحرالعلوم، آیت الله ضیابری. از زنجان: سیدعزالدین حسینی (امام جمعه). از شیراز: محمد جعفر طاهری موسوی، محی الدین فالی، صدرالدین حائری، سید محمد امام، محمود علوی، حسین حسینی یزدی، علیخواه شیرازی. از یزد: آقای محمد صدوقی یزدی. از اردکان: روح الله خاتمی. از کازرون: پیشوایی کازرونی. از کرمان: علی اصغر صالحی کرمانی، محمد حسن رفسنجانی النجفی. از داراب: محمد علی حسینی نابه دارابی، محمد علی عندلیبی. از کرمانشاه: عبدالجلیل جلیلی. البته آقای گلپایگانی هم میخواستند حضور داشته باشد، اما برای این که قم از مرجعیت خالی نباشد و کار طلاب سروسامان پیدا کند در قم ماندند، زیرا از همان ابتدا معلوم نبود که این تحصن چقدر طول بکشد.
این اسامی را در این جا ذکر کردم تا مورد توجه آقایان انجمن باشد که مدعی هستند نهضت امام در ابتدا مورد اقبال علما نبود.
جواز مراجع برای عدم حضور در سیاست به انجمن
یکی از مطالبی که آقایان انجمنیها مطرح می کنند این است که بزرگان و مراجع معظم تقلید، جناب آقای حلبی را از ورود در مباحث سیاسی منع کرده بودند و به این دلیل انجمن در برابر دستگیری مرحوم امام واکنشی از خود نشان نداد.
جناب آقای حاج حیدر رحیمپور در کتاب خاطراتشان آورده اند:« وقتي در سال 42 با قیام امام، شرایط مبارزه به کلّی تفاوت کرد او[شیخ محمود حلبی] نه به اجتهاد خود، و نه به اجتهاد مراجع همانديش خود يعني آقایان خوانساری و خویی كه ميگفتند شما براي حفظ انجمن، در سياست، دخالت نكنيد، عمل نكرد بلكه با آقای میلانی كه در آن سالها مرجع سیاسی و مبارزی بود، طرح مسئله کرد تا تکلیف خود را در شرایط جدید بداند و توضیح داد كه انجمن حجتیّه به شرایط، اجازة فعالیت دارد كه دخالتي در سیاست دولت نكند ولي از طرف دیگر، شیعه به حکم مذهب، موظّف است که پیرو فقهای صائنالنفس باشد و اینک فقهای ارشد، رو در روی حکومت قرار گرفتهاند. با اینکه اطاعت و پیروي آنان بر ما فرض است و از طرف دیگر با کوچکترین دخالت ما در سیاست، ساواک، انجمن را منحلّ میسازد بنابراین من برای کسب تکلیف، منتظر ارشاد حضرتتان میباشم و بر سر دوراهي قرار گرفتهایم. از طرفی، هجرت آقایان علمای اعلام به تهران صورت گرفته و وظیفه همگان، همصدایی و همکاری با علماست و ما هم خود را موظف به همبستگی ميدانیم و از طرفی مبارزه ما با بهائیت، مفيد است و كار ما ناتمام و بايد ادامه يابد و سازمان امنیت هم در اختیار بهائیان ميباشد و تا جايي كه ما را هر روز به بهانه دخالت در سیاست، محدودتر میکنند و در انتظار بهانهای به اين بزرگي برای تعطیل انجمنند، در عین حال ما مطیع مصالح اسلام و نظر مبارک آقایان مراجع ميباشیم و لکم الامر.
و فقیه مبارز، آقای میلانی، استاد ما به ايشان پاسخ ميدهند: شما آقای حلبی، مدافعات و تبلیغات خود را داشته باشید. اگر انشاءا… ما پیروز شدیم که شما از ما هستید و با ما ميباشید و اگر العیاذبالله شکست خوردیم با شما کاری نخواهند داشت و ميتوانيد به کارتان ادامه دهيد.»( انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیّه، حیدر رحیم پور، انتشارات طرح فردا، ص160)
پاسخ به ادعا:
در پاسخ به این ادعا باید گفت که:
اولا، این خاطره سند متقنی ندارد. حتی جناب آقای رحیم پور از شنیدههای خود این مطلب را نقل میکند که البته بعضی از مطالب مورد استناد ما هم اینگونه است. لذا از آنجایی که ایشان شخصیت موثقی است، فرض را بر صحت آن می گذاریم. ثانیا، با فرض قبول این مطلب سوال می کنیم مراجعهای که جناب آقای حلبی به حضرت آیت الله میلانی داشته اند از باب مرجعیت سیاسی بوده یا مرجعیت فقهی؟ این نکته بسیار مهمی است.
اگر بگوییم به عنوان مراجعه فقهی بوده در این جا سوال میشود مگر همه اعضای انجمن از حضرت آیت الله میلانی تقلید میکردند؟ خود آقایان انجمنی هم اذعان دارند که این گونه نبوده است، بلکه برخی از اعضای انجمن از مراجع دیگر حتی امام تقلید میکردند. از طرفی دیگر مگر خود انجمن بر این باور نیستند که جناب آقای حلبی مجتهد بودند، پس چه دلیلی دارد که برای کسب تکلیف به حضرت آیت الله میلانی رجوع کنند؟
بنابراین چارهای نداریم جز این که بگوییم این مراجعه از سنخ مراجعه سیاسی بوده است و در آن اوضاع آیت الله میلانی مناسب دیدند که انجمن آن گونه عمل کند.
البته با فرض قبول این مطلب مگر نظر ایشان تا آخر این بود که شما هم تا الآن و هنوز به این خاطره استناد می کنید؟ شما برای مبارزه در سال 42 نظر گرفتید نه تا سال 57. علاوه بر این حضرت امام بعد از مدتی از زندان آزاد شدند و ایشان رهبری سیاسی را بر عهده داشتند و همچنان بر مبارزه تاکید داشتند و در مطالب قبل هم گفته شد که کار انجمن را کار اساسی نمیدانستند و بر این باور بودند که اگر حکومت اسلامی شود دیگر بستری مناسب برای بهائیت وجود ندارد که در آن به ترویج بهائیت بپردازد. افزون بر این امام در تبعید هم تکلیف مبارزه را مشخص کرده بودند و حتی در برخی موارد، بیانیههای صریحی میدادند که از جمله آن بیانیهها تعطیلی جشنهای نیمه شعبان میباشد.
جناب آقای حلبی و چاره اندیشی برای برون رفت انجمن
در اینجا جا دارد که با توجه به برخی از شواهد فرضیهای را مطرح کنم. جناب آقای حلبی تیزهوشی عجیبی داشتند و در هر کجا میدیدند که در یک پیچ تاریخیای قرار گرفته اند بلافاصله چارهای میاندیشیدند تا در آینده پاسخی داشته باشند و هیچ بعید نیست که مراجعه ایشان به حضرت آیت الله میلانی هم، از این سنخ باشد. البته این را به عنوان فرضیه مطرح کردم که به باور بنده کنار هم قرار دادن برخی از اسناد این فرضیه را قویتر میکند. البته این سیاست را ایشان در قبال رژیم هم از خود نشان داده است، مثلا در اسناد ساواک داریم که یک دفعه در جلسهای به سرلشکر پاکروان میگفتند که هر چیزی که شما بفرمایید انجام میدهیم. حتی تاریخِ دست خطهایی که از مراجع گرفتهاند را اگر ملاحظه کنید به این فرضیه نزدیکتر میشوید. در مورد این فرضیه و مصادیق مهمترش انشاءالله در جلسات بعد توضیح داده و صحبت می کنیم.
در آن هجرت تاریخی چون علما میخواستند در تحصن باقی بمانند، نقل شده است که ساواک با چه بیادبیهایی علما را از تحصن خارج کردند. پسر آیت الله العظمی مرعشی تعریف میکنند پدرم را در تحصن گرفتند و به زور به قم آورده و در خانه را باز کردند و توی خانه پرت کردند. در آن زمان احترامی در کار نبود. برای عزیزانی که میخواهند اطلاعات بیشتری در این خصوص داشته باشند مستند بسیار زیبا و جامع و قویای در روایت فتح با عنوان “نهضت امام خمینی” درست شده است که اگر کسی میخواهد ببیند این نهضت از کجا شروع شد و به کجا انجامید این مستند را ببیند. در آنجا پسرآیت الله گلپایگانی، پسر آیت الله مرعشی نحوه برخورد رژیم با مراجع را متذکر میشوند.
حضرت امام بعد از حدود یک سال زندانی بودن و حصر خانگی آزاد شد که بعد ماجرای کاپیتولاسیون اتفاق میافتد. امام در این ماجرا ورود میکنند و رژیم مجبور به تبعید امام میشوند. البته رژیم این بار به دلیل حوادثی که در قبل اتفاق افتاده بود خود را آماده کرده بود. از طرفی مراجع تقلید نیز می بینند که دیگر رژیم خیلی گستاخ شده است لذا به ایراد سخنرانیهای مختلفی در این خصوص میپردازند.
به عنوان مثال مرحوم «آیتالله العظمی گلپایگانی» در اولین سخنرانی خود پس از این واقعه، در تاریخ 30 آبان 1343 در مسجد اعظم قم فرمودند: «… هر روز یکی از احکام الهی به توپ بسته میشود، اگر کسی هم بگوید پروردگار ما خداست یا باید حبس کنند یا تبعید نمایند و در خانهها را میبندند که چرا خدا میگویید. انالله وانا الیه راجعون و من نمیدانم شما به من تسلیت بگویید و یا ما به شما تسلیت بگوییم و یا همهمان به امام زمان تسلیت بگوییم و همه به پیغمبر خدا تسلیت بگوییم… .»( آیتالله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج1، ص145)
متاسفانه امروزه وقتی در مورد امام صحبت میکنیم برخی میگویند که امام تند برخورد میکرد. من در این جا این سوال را دارم که آیا آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی مرعشی، آیت الله العظمی میلانی هم تند بودند؟! اگر این بزرگواران را قبول دارید در این مواقع هم قبولشان داشته باشید.
موضع آیت الله العظمی مرعشی در خصوص تبعید امام و برخورد رژیم با ایشان
در مورد آیت الله العظمی مرعشی گفته شده است که حالشان به حدی بد بود که چون احتمال میدادند وسط صحبت حالشان بد شود لذا متنی را آماده کرده بودند تا اگر حالشان بد شد دیگران از روی متن بخوانند. در قسمتی از صحبت های خود دارند که: «آیا ننگ نیست که اجانب مصون باشند و آیتالله خمینی را به بیگانگان بسپارند. من از تبعید معظمله بسیار ناراحتم. من دیگر دقیقه شماری میکنم تا کی از این زندگی ننگین توأم با اسارت مستخلص شوم.»( آیتالله العظمی مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج1، ص391)
حاج آقا بهاءالدین محلاتی از جمله افرادی است که آقایان انجمنیها در تایید کارهای خود به مطالب ایشان استناد میکنند. ایشان در شیراز تصمیم میگیرند به نشانه اعتراض به تبعید آیت الله خمینی مساجد و نماز جماعت را تعطیل کنند و در امامزادها به تحصن خود ادامه دهند.
از طرفی دیگر حضرت آیت الله میلانی از همه علما حتی از آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی نیز قویتر وارد عمل میشدند و به عنوان مثال با نزدیک شدن ایام میلاد مسعود منجی عالم بشریت، ایشان پیامی مبنی بر چگونگی برپایی مراسم انتشار دادند که در آن آمده بود: «عقیدهی خود را دربارهی حضرت آیتالله خمینی(دامت برکاته) آشکارا اظهار نمایید که ایشان یکی از مراجع تقلید عالیقدر امت اسلامی هستند و گفتهی ایشان گفتهی همهی ملت مسلمان است…»( اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص274)در آن خفقان حاکم بر جامعه جرات میخواهد کسی این گونه در مورد امام اظهار نظر کند در شرایطی که حتی در رسالههای عملیه در کنار فتواهای حضرت امام اسم ایشان را هم نمی نوشتند و مردم از خالی بودن جای اسم مرجع پی می بردند که این فتوا متعلق به ایشان است.
در چنین فضایی وقتی بزرگان حوزه همچون آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله مشکینی از مراجع تقلید کسب تکلیف میکنند که طلاب در مراسم ماه مبارک رمضان چه نکاتی را به مردم متذکر شوند؟ حضرت آیت الله میلانی در جواب میفرمایند: «… انواع تعدیات و ظلم و ستم و اختناق شدید و تجاوزاتی که به حریم دین و مملکت مذهبی وارد شده و پایمال شدن حقوق ملت و گرفتاریهای اقتصادی و غیره و گرفتاری و زندانی شدن علما و خطبا و دانشمندان[را] تذکر دهید…»( نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج2، ص100)حضرت آیت الله مرعشی نیز بر این امور تاکید میورزند. بنابراین حضرت آیت الله میلانی تکلیف را برای همگان قولا و عملا مشخص کرده بود .
علاوه بر این برای دوستان جالب خواهد بود اگر مواضع جناب آقای حلبی را از دیدگاه اسناد و مدارک موجود مورد واکاوی قرار دهیم. در آن شرایط اوضاع سیاسی طوری بود که هر واعظ و عالمی در هر جایی در مورد ظلم و ستمهای موجود اعتراضی میکرد شدیدا از سوی ساواک دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار میگرفت.
دعای حلبی برای دولت و مسئولین امنیّتی
در این شرایط از جناب آقای حلبی انتظار میرود که اگر وارد مبارزه نمی شود و ظلمها و استبدادهای صورت گرفته توسط رژیم را متذکر نمی گردد، حداقل برای رژیم دعا نکند. چرا که در اسناد ساواک موجود است که :« شیخ محمود حلبی در مسجد باب الحوائج واقع در میدان فوزیه به منبر رفت و دولت و مسئولین امنیتی مملکت را دعا کرد… »( آیتالله غلامحسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص27)
از واکنشهای این سنخی جناب آقای حلبی میتوان این برداشت را کرد که ایشان از همان ابتدا زاویه داشته است و این مطلب هر چه قدر که جلوتر میرویم خود را بیشتر نمایان میکند. در راستای این تفکرات است که در دهه پنجاه بالای منبر به امام توهین میکند.
برخی از علما در اوایل نهضت امام هنوز باور نمیکردند که میتوان کاری کرد، اما بعد از حوادثی که رخ داد آرام آرام به این نتیجه رسیدند که گویا این بار با دفعات دیگر متفاوت است، اما جناب آقای حلبی برعکس هر چه به پیروزی انقلاب نزدیکتر میشدیم زاویهاش بیشتر نمایان میشود.
انجمن بعد از انقلاب اسلامی
بعد از انقلاب هم میبینیم که انجمن به گونهای دیگر ورود پیدا میکنند. مثلا قبل از تدوین قانون اساسی، برخی از یاران امام در دانشگاه تهران جلسه میگذاشتند و در مورد ولایت فقیه بحث میکردند چون میدانستند که یکی از اصول مهم قانون اساسی باید اصل ولایت فقیه باشد، لذا آمدند و پیشنهادهایی را دادند. اما انجمن که یقین داشت یکی از اصول ولایت فقیه خواهد شد، از این گونه حرکتها در ادامه سوء استفاده لازم را کرد و مثلا با آوردن “شبه ولایت فقیهی” در پیش نویس پیشنهادیشان، مدعی شدند که اصل ولایت فقیه را اول بار ما پیشنهاد دادیم. به خاطر این صفات است که امام بعدها درباره شان فرمودند”حالا انقلابی تر از انقلابیون شده اند” منشور روحانیت امام که در اواخر عمر شریفشان نوشته شد کاملا اشاره به این مباحث دارد که در این جا به بخشی از آنها اشاره خواهم کرد. در بخشی از منشور آمده است که: «اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15خرداد42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدسمآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید.
در آن زمان روزی نبود که حادثهای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، میدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدسنمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانینما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین – علیه السلام – که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدسمآبی و دینفروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاستبازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.»(صحیفه امام، ج21، ص273)
حلبی: من فکر میکردم نهضت را توده ای ها اداره می کنند
شاید سوال بشود که ربط این مطلب با مباحث ما چیست؟ آقای مهندس سجادی در خاطرات خود دارد که: بعد از 17 شهریور 57 جناب آقای حلبی گفتند من تا به امروز فکر میکردم که این نهضت را تودهایها اداره میکنند، اما از دیروز که 17 شهریور بود فهمیدم نه نهضت دست تودهایها نیست! .(جریانها و سازمانهای مذهبی –سیاسی ایران،رسول جعفریان) امام هم می گویند که:« حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، میدادند.»
امام این مطالب را در سال 67 متذکر میشوند، اما انجمن بنا به فرموده خود آنها در سال 62 فعالیتهایش را تعطیل شده اعلام کرد. اما امام می خواهند با این مطالب متذکر میشوند که نه، این گونه که اینها اعلام کردهاند نیست، بلکه پرونده و جریان این تفکر همچنان باز است.
عدم دخالت در نهضت آیا جرم است
شاید برای برخی این سوال مطرح بشود که با این که انجمن در مبارزات حضور نداشت، اما در راستای خدمت به معارف اهل بیت علیهم السلام و مبارزه با بهائیت اقدامات خیلی مفیدی انجام داد که در خور تقدیر و تشکر است. مگر حضور نداشتن در نهضت امام جرم محسوب میگردد که شما این قدر انجمن را میکوبید؟ آنان به دنبال مبارزه با بهائیت بوده و در این کار موفقیتهایی را کسب کرده بودند. این گروه بود که در فضای زمان شاه جوانها را متدین بار میآورد.
در جواب به این افراد باید گفت که مساله به این راحتی که شما تصور میکنید، نیست. درست است که به ظاهر آقایان سرشان در لاک خودشان بوده، اما این سبک کار باعث میشد پتانسیل و ظرفیت بسیار عظیمی از بهترین جوانهای این مملکت که میتوانستند بیایند در کار انقلاب و نهضت حضور داشته باشند،از بین برود. این مشکل، مشکل بسیار مهمی است که نباید از آن غافل شد.
مقام معظم رهبری : بعضىها به استناد رواياتى كه هر پرچمى كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ع) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند.
ان شاءالله وقتی به بحث تاریخچه انجمن حجتیه بعد از انقلاب اسلامی وارد شدیم دقیقا نظر رهبری را در مورد انجمن مطرح خواهم کرد تا یکی دیگر از تحریفات این آقایان نیز مشخص بشود. مقام معظم رهبری در یکی از فرمایشات خود به صراحت اعلام می کنند که ما در جریان نهضت امام با یک سری موانع درونی و بیرونی مواجه بودیم. ایشان در ادامه یکی از موانع درونی را بد فهمیدن دستور دین اعلام کرده و میفرمایند: بد فهمیدن دین یعنی چی؟ یعنی شما بیایید به جوان متدین که میخواهی متدین بارش بیاوری، دستور اسلام را آنطور که نیست بگویی. معرفی اسلام به صورت تک بعدی خود از موانع درونی خواهد بود.ایشان فرمودند:« اينها همان موانع درونى است؛ اينها آن چيزهائى است كه در مقابل رسيدن به يك هدف و مقصود والا عايق ايجاد ميكند. خشم و شهوتهاى بىمهار و تربيت نشده، دلبستگى به عادات و عقايد خرافىِ ميراثى، و بد فهميدن دستور دين جزو ضعفهاى درونى است. بعضىها خيلى از چيزها را نميفهميدند. مبارزه ميكرديم؛ بعضىها به استناد رواياتى كه هر پرچمى كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. ميگفتند آقا شما قبل از مبارزهى حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) ميخواهيد مبارزه شروع كنيد؟ خوب، اين پرچم مبارزه را كه بلند ميكنيد، در آتش است. معناى حديث را نميفهميدند. يك عدهاى از صدر اسلام، از زمان ائمه (عليهمالسّلام) كه شنيده بودند مهدى ظهور خواهد كرد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعاى مهدىگرى ميكردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نيست بدانيد هم در بنىاميه ادعاى مهدويت بود، هم در بنىعباس بود، هم در افراد ديگرى كه چه در زمان بنىعباس و چه در زمانهاى بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدويت وجود داشت. بله، اين پرچم مهدويت را كسى بلند كند، در آتش است. اين معنايش اين نيست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم براى تشكيل جامعهى الهى و جامعهى اسلامى و علوى مبارزه و قيام نكنند. اين، بد فهميدن دين است. مىبينيد اينها همه موانع درونىاى بود كه بعد از آنكه انقلاب پيروز شد، ما ملت ايران با اين زمينهها ميخواستيم كشور را به سمت آن اهداف ببريم. خوب، اينها هر كدامش يك مانع بود.»( بيانات در دیدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى شيراز،۱۳۸۷/۰۲/۱۴)
حقیقت مطلب هم این است. بنابراین، آن دوستانی که میگویند انجمن کاری با مسائل سیاسی نداشت و سرش در لاک خود بود مطلب درستی نیست. کسانی که در این مورد میخواهند اطلاعات بیشتری کسب کنند به خاطرات حجت الاسلام جعفری اصفهانی که انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ کرده مراجعه کنند.
حجت الاسلام جعفری اصفهانی در یکی از خاطرات خود دارند که: ««در اصفهان هیئتهایی داشتیم که دائماً به قم و تهران رفتوآمد میکردند. افرادی از این هیئتها به قم میآمدند و در جلسات شرکت میکردند، تا از جریانات اطّلاع پیدا کرده و در اصفهان تبلیغ کنند. یکی از آنها حسینآقا فاضل بیدآبادی بود؛ فردی باسواد و علاقهمند به امام بود. به اتّفاق هم به قم میآمدیم و حتّی با هم به سخنرانیهای امام در مسجد اعظم قم میرفتیم. با هم عهد کرده بودیم که تا پیروزی انقلاب با هم باشیم. وی اهل محلّهی بیدآبادی اصفهان بود. در هیئتهای متعدّد به نام امام شعار میداد و فرد جسوری بود. اطّلاعیهها و اعلامیهها را با بیباکی تمام پخش میکرد. در آنزمان اطّلاعات ناقصی از انجمن حجّتیه پیدا کرده بود. این انجمن سابقهدار بود. چون در خط مبارزه با رژیم نبود، ما خیلی احتیاط میکردیم تا اندیشههای آنها به هیئت راه نیابد. اوایل سال 1344 بود که دیدم، ایشان کمتر به سراغ ما میآید. درصدد بودم در فرصتی مناسب با ایشان صحبت کنم. روزی در بازار اصفهان او را دیدم. دست دادیم و گفتم: “فاضل! فراری هستی؟” چیزی نگفت. مرا کناری کشید و گفت: “والله، خجالت میکشم بگویم، ولی باید با شما کمتر تماس داشته باشم.” گفتم: “مگر مأمور شدهای؟” گفت: “من عضو انجمن حجّتیه ضدّ بهائیّتها شدهام، چون بهائیها مصمّماند که دین را از بین ببرند، واجب است که به حفظ دین بپردازیم و با آنها مقابله کنیم.” گفتم: “مگر امامخمینی این مسائل را نمیداند و شما بهتر از امام میدانید؟ امام زمان را از امامخمینی بیشتر میشناسید؟” از او قول گرفتم که در جلسه با حضور چند نفر برای توضیح بیشتر دربارهی این موضوع، گردهم آییم.»( خاطرات حجت الاسلام جعفری اصفهانی، تدوین:ابراهیم عباسی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص54)
انجمن در جریان نهضت امام بسیاری از نیروهای جوان و علاقهمند به معارف الهی را از ما گرفت. به همین دلیل نمیتوان گفت آقا شما چه کار به کار اینها دارید. همچنین مانع تراشیهایی هم میکردند.
جناب حجت الاسلام مصلحی به عنوان وزیر اطلاعاتی چندین بار در سخنرانیها و مصاحبههای مختلف اعلام کردند گفتند ما اسناد داریم که انجمن حجتیه در فتنه دست داشته است
همانطور که گفته شد، امام در منشور روحانیت خود این مطلب را متذکر می شوند که پرونده فکری این گروه همچنان باز است. متاسفانه هنوز برای خیلی از آقایان انقلابی حتی در حوزه ها و حتی برخی از علما جا نیفتاده است که خطر دارد تهدید میکند و ما وظیفه داریم در قبال این تفکرات. هنوز باید بسیاری از اتفاقات بیفتد تا شاید ما متوجه شویم.
باید یک بنده خدایی 13 تا 14 شبکه ماهواره ای راه بیندازد و وزیر اطلاعات مطالبی را حاکی از وجود رد پای انجمن در فتنه را گزارش دهند تا شاید ما بیدار شویم. جناب حجت الاسلام مصلحی به عنوان وزیر اطلاعات چندین بار در سخنرانیها و مصاحبههای مختلف اعلام کردند و گفتند ما اسناد داریم که انجمن حجتیه در فتنه دست داشته حتی این عبارت را دارند که: انجمن حجتیه و بهائیت در مقابله با نظام جمهوری اسلامی در فتنه 88 به نقطه اشتراک رسیدند.
*علاقمندان جهت اطلاع از برنامه های ترم پاییز 93 و دسترسی به فایل صوتی کلاسها می توانند به سایت موسسه طلوع مراجعه نمایند.
Sorry. No data so far.