شنبه 22 نوامبر 14 | 16:24

به جرم تحجرستیزی، رحیم‌پور مثل مطهری

محمدصادق شهبازی

نقد نگاه‌های غلط به غرب و مرزبندی با سنت‌گریان، اخباری‌ها، متحجرین، پست‌مدرن‌ها، و…، نقد رفتارهای غلط و بی‌بصیرت با جریان‌های غرب‌گرای نظری یا غرب‌زده عملی، نقد اندیشه‌های تنزه‌طلبانه نسبت به جامعه و حکومت دینی، نقد رفتارها و مناسک خرافی، ظاهرگرایانه و غیرظلم‌ستیزانه، نگاه‌های مذهبی فارغ از عقلانیت و عدالت‌خواهی و…نمونه‌هایی از پروژه فکری و اصلاحی اجتماعی حسن رحیم‌پور بوده است.


tahajorتریبون مستضعفین- محمدصادق شهبازی

اشاره: پیش‌ازاین نگارنده در زمان دستگیری و اعتراف تیم ترور حسن رحیم‌پور، یادداشت‌هایی با عنوان «حسن رحیم‌پور؛ متفکر دوران احیا، سنتز مطهری و شریعتی» و «چند روایت از زندگی حسن رحیم‌پور» نوشته بود، اما امروز و در زمان ترور شخصیتی او به‌وسیله متحجرین ضرورت بازخوانی موردی بخشی از پروژه حسن رحیم‌پور ضروری می‌شود.

 

مقابله همزمان شهید مطهری با التقاط و تحجر

یکی از ویژگی‌های خاص شهید مطهری که او را از بسیاری از چهره‌های دیگر متفاوت کرده است، توجه و مبارزه همزمان او با التقاط و تحجر است. آن شهید بزرگوار از یک‌سو با نگاه مجتهدانه به تبیین اسلام ناب و اصول اساسی ناظر به مقتضیات زمان می‌پردازد، از سوی دیگر با رویکردهای معارض این نگاه درگیر می‌شود، نگاه‌هایی که یا هستهی ثابتی برای دین قائل نیست و آن را با تفکرات دیگر مخلوط کرده یا تنها به حفظ پوسته دین توجه دارد، رویکردهایی که بی‌توجه به متغیرات زمانه صرفاً بر موارد ثابت دین تأکید می‌کنند، رویکردهایی که هر تغییر بر دین را که عرف پذیرفته به رسمیت می‌شناسد و هر چه در فرهنگ، آداب‌ورسوم واردشده فارغ از ماهیت حقیقی یا خرافی آن به رسمیت می‌شناسد، رویکردهایی که بر بعضی جنبه‌های دین تأکید دارد و بر بعضی جنبه‌های دیگر دین بی‌توجه است و به تعبیر آن شهید بزرگوار در کتاب انسان کامل یک انسان کاریکاتوری بار می‌آورد که رشد نامتوازن دارد، رویکردهایی با پرداختن به مسائل فرعی به‌جای مسائل اصلی و دشمن‌شناسی‌های بی‌اولویت و….

چرا مصلحین دست از مبارزه با تحجر و خرافات برمی‌دارند؟

این مسئله بسیار مهم است چراکه بسیاری از مصلحین اجتماعی یا روحانیت به دلایل مختلف حاضر به انجام این وظیفه نیستند. بخشی از آن‌ها چارچوب نگاهشان جامعیت ندارد، تجربه سه دهه دعوای دو جناح چپ و راست در کشور ما نمونه‌ای از آن است مثلاً یک جناح صرفاً دغدغه‌ی مقابله با التقاط داشت و جناحی صرفاً دغدغه مقابله با تحجر. بخش دیگری به لحاظ وابستگی صنفی و طبقاتی از این مسئله بازمی‌مانند چنان‌که شهید مطهری در بحثی در باب مرجعیت و روحانیت و در نهضت‌های اسلامی صدساله اخیر به ناتوانی روحانیت اهل سنت در اصلاح حکومت به خاطر حکومتی بودن و ناتوانی روحانیت شیعه در مبارزه با خرافات و اصلاح مردم به خاطر وابستگی مالی به مردم پرداخته است.

بخشی به محاسبه و اولویت‌گذاری غلط برمی‌گردد، چنان‌که امام راحل این اولویت‌گذاری را در موارد متعددی مثل مسئله شریعتی یا شهید جاوید متذکر شده و به بعضی مبارزین نظیر احمد احمد ضرورت آن را یادآور می‌شوند. بخشی از مسئله به تعبیر آیت‌الله جوادی آملی در سخنرانی معروفشان در سال 76 در مسجد اعظم (که به اعتراض مردمی به هتاکی منتظری انجامید)، به شبهه علمی برمی‌گردد، بخشی از آن نیز نتیجه عدم اراده و مشکلات عملی است. چنان‌که این دعوا را بین امام و بعضی علمای هم‌عصر در قم و نجف وجود داشت.

 

آفت‌های اصلاح و مبارزه با تحجر و خرافات

آفت دیگری نیز دراین‌بین هست، برخوردهای غلط یا قرار گرفتن در پازل نظام سلطه و دشمنان اصل دین. گاهی به نام برخورد با خرافات و تحجر، اصل اندیشه دینی یا بعضی شعائر موردنقد غلط قرارگرفته است، آفتی که در بعضی اصلاح‌گران دهه بیست تا پنجاه شمسی وجود داشت و البته از افرادی با نیت‌های خیر اما تحت تأثیر قرائت‌های علمی علوم انسانی، فلسفه، علوم اجتماعی، فضای تجربه زده و ساینتیستی-تکنولوژی‌زده تا افرادی با نیت‌های سوء نظیر کسروی و حکمی‌زاده را شامل می‌شد. عده‌ای از افراد هم دست به اصلاح با نیت خیر می‌زدند ولی لوازم اصلاح را نمی‌دیدند، مثل پازل بزرگ‌تر نظام سلطه و مخالفان اصل دین برای خرافه‌نمایی و غیرعقلانی و مساوی با توتم، تابو و جادو دیدن تفکرات دینی را درک نمی‌کردند، یا به‌افراط، بزرگنمایی آفت‌ها بیش از آن‌چه که هست، عدم همدلی و موضع اصلاح‌گرانه نه نفی افراد معتقد به این حوزه، درگیر شدن با مردم و نه سران انحراف، بی‌توجهی به التقاط ضمن توه به تحجر و خرافات و… را به همراه داشتند.

 

اصلاح سنت دینی و مبارزه با تحجر و خرافات در مدل مطهری و مکتب امام

در مدل مطهری و مکتب امام(ره)، بیش از همه چیز جامعیت وجود دارد. هم در منظر ایجابی نگاه اجتهادی هست، هم مبارزه هم‌زمان با التقاط و تحجر. موضع اصلاح‌گری این مکتب بیش از رویکرد نفی‌ای داشتن و مطرح کردن حرف خود در تقابل با دیگران، منظر ایجابی تبیین خود را مطرح کرده و اساساً قرائت صحیح از دین و اسلام ناب را به میان گذاشت، و تلاش کرد تا با طرح موضع صحیح، درگیر نشدن در موارد و دعواهای بی‌نتیجه و انحرافی، افراد و مردم درگیر در این دعواها و جبهه‌بندی‌ها را جذب کند. در برابر قرائت‌های دیگر و انحرافی موضع گرفت، اما موضع‌گیری عالمانه، این موضعگیری عالمانه گاهی به جبهه‌گیری تند و صریح مثلاً در قبال مجاهدین خلق یا اختلاف‌اندازان مذهبی می‌انجامید، این جبهه‌بندی باعث می‌شد، مبانی بعضی از جبهه خودی مثل شریعتی هم نقد شود، اما اولویت‌شناسی داشت و درگیر مسائل فرعی نمی‌شد. سنت‌های باطل و خرافات نفی و نقد می‌شد، مثلاً در مورد عاشورا اما این موارد ضمن تأیید عزاداری و نفی برداشت‌های مادی و التقاطی از عاشورا و از موضع مجتهدانه صورت می‌گرفت، به‌گونه‌ای که مخاطب احساس نمی‌کرد، بنایی در هدم و تضعیف آن وجود دارد. مطهری و مکتب امام هیچ‌گاه برای نقد التقاط یا غرب در جبهه متحجرین، سنت‌گراها، پست‌مدرن‌ها، اخباری‌ها و… قرار نمی‌گرفت، همین‌طور در نقد سنت‌های غلط مذهبی و تحجر و خرافات با روشنفکران، غرب‌زدگان و اباحه‌گرایان ‌همراه نمی‌شدند. در کنار این نقدها به حفظ سنت‌های درست عزاداری و روضه‌خوانی نیز توجه می‌شد، خود مطهری بیش از همه چیز منبری سنتی بود. مبارزه با تحجر و خرافه، مصلح را به عرصه روشنفکری و همدلی و همراهی با پازل نظام سلطه نمی‌کشاند و باب سوء استفاده و مصادره به مطلوب بسته می‌شد. البته این اصلاح‌گری هزینه هم داشت چنان‌که به امثال شهید مطهری وهابی گفته می‌شد و حتی محیط حوزه چنان شاگردان امام را برنتافت که بسیاری از آن‌ها راهی تهران، دانشگاه و محیط‌های دیگری شدند. امام راحل در موارد متعدد به این مسئله اشاره‌کرده‌اند. امام خطر این طیف را به‌ویژه در قشر روحانی‌شان از هر طایفه دیگر بیشتر می‌دانست: «آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است» (صحیفه امام ج ۲۱ ص۲۷۷-۲۸۱)

مهم‌ترین راهکار مقابله با تحجر و خرافات تبیین اسلام ناب و مشخص کردن مرزبندی اسلام آمریکایی با آن و مهم‌تر از آن تلاش برای سیستم‌سازی بر اساس آن است: «باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی(ص) را از زنگارهای مآبی و تحجرگرایی اسلام امریکایی جدا کرده و به مردم مستضعفمان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامی بر پایه‌های نه شرقی نه غربی واقعی و اسلام پاک منزه از ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است». (صحیفه امام ج ۲۱ص ۱۴۳).

اولین و مهم‌ترین گام در این نگاه آگاه‌سازی توده‌ها از اسلام ناب و تقابل اسلام ناب و اسلام آمریکایی است: «راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرز بین «اسلام امریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقدس‌نماهای متحجر و سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد، کاملاً مشخص نشده است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و دریک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسی بسیار مهم است». (صحیفه امام ج ۲۱ ص۱۲۰-۱۲۱).

در این مدل باید مردم و سران این تفکر را آگاه کرد، اگر همراه نشدند، اشتباهات و آسیب‌های سران این تفکر را نشان داد، آن‌ها را رسوا و منزوی کرد، بدنه مردمی آن‌ها را از آن‌ها جدا کرد و با چارچوب ایجابی جذبشان کرد. برخوردی که مطهری و مکتب امام با گروه‌های مختلف متحجر و خرافی نظیر انجمن حجتیه داشتند، بر همین‌گونه بود. این مبارزه هم دارای اولویت است: «در حقیقت «مقدس‌نما» هستند نه مقدس. باید افکار آن‌ها را اصلاح کنیم، و تکلیف خود را با آن‌ها معلوم سازیم؛ چون این‌ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما رابسته‌اند…. قبل از هر کار تکلیف این مقدس‌نما ها را روشن کنید…این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدارکرد. به آن‌ها گفت مگر خطر را نمی‌بینید؟… شما باید بیدار شوید؛ به فکر علاج بدبختی‌های مردم باشید. …هرگاه بعد از تذکر و ارشاد و نصیحت‌های مکرر بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند، معلوم می‌شود قصورشان از غفلت نیست، بلکه درد دیگری دارند. آنوقت حسابشان طوردیگری است» (ولایت فقیه (حکومت اسلامی)،امام خمینی،ص ۱۴۳- ۱۴۶). در این مرحله مدل مکتب امام برخورد صریح و حتی مشخص کردن برچسب‌های گویای این تفکرات و سران آن‌هاست مثل ولایتی‌های بی‌ولایت درباره انجمن حجتیه یا تعابیری مثل مقدس‌نماها، متحجرین، اسلام اشرافیت و ابوسفیان، اسلام آمریکایی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان و فرصت‌طلبان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی،اسلام مقدس‌نماهای متحجر و سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد و….

 

اسلام آمریکایی و آخوندهای انگلیسی و متحجرین، پرونده‌ای که هنوز باز است

همان‌گونه که امام در منشور روحانیت می‌فرمایند پرونده این تفکر هنوز باز است! در عصر ما این تفکر هم با صورت‌گرایی مذهبی و تقلیل و فروکاستن دین به یک سری مناسک همراه است، هم با پیگیری خرافاتی در مناسک و آیین‌ها مثل عزاداری، هم با اختلاف اندازی بین شیعه و سنی، هم با مناسبت‌سازی مذهبی، هم با نفی حکومت اسلامی و نظام اسلامی، هم با همراهی با نظام سلطه و… یعنی در ضلع تحجر هم جبههٔ بزرگی شکل‌گرفته هم در جامعه دینی ما خوره‌وار در اندیشه، گرایش‌ها و عمل اقشار مختلف و حتی بچه‌های انقلابی جاخوش کرده است. یک ضلع آن شبکه‌های ماهواره‌ای و جریان‌های جاذب خرافات یا تحجر مثل جریان شیرازی‌ها، انجمن حجتیه و….، مدارس، هیئات، کانون‌ها و… این گروه‌هاست، ضلع مهم‌تر آن ریشه‌دار شدن این انحرافات در بینش، گرایش و منش مردم و حتی حزب‌اللهی‌هاست. مثلاً در مورد خرافات عزاداری‌ها حتی در مجامع حزب‌اللهی رگه‌هایی از این موارد نفوذ کرده است. فشارهای بیرونی و شدت انسجام جبهه فرهنگی انقلاب مخملی و جنگ نرم دشمن نیز در بسیاری اوقات فرصت و اولویت برخورد و اصلاح این ضلع را گرفته و این جریان به صورت خوره به جان اندیشه و عمل اسلامی و حاملان آن گفتمان افتاده است.

 

رحیم‌پور و تداوم سنت فکری مطهری و مکتب امام

در این میانه حسن رحیم‌پور ازغدی نقش ویژه‌ای ایفا کرده است و مثل مطهری (و حتی می‌توان گفت یک گام جلوتر در تداوم این سنت فکری-اصلاح‌گرانه با دیدی وسیع و تمدنی) وارد نقش‌آفرینی شده است و در کنار پروژه طرح مبانی اسلام ناب و بنیان‌گذاری پایه‌های نظری تمدن اسلامی و احیاگری فکری و بازخوانی میراث معرفتی متفکران مبتنی بر اسلام ناب، بررسی افراط‌وتفریط‌ها و کج‌اندیشی‌ها به‌نقد مبانی نظری و بازخوانی کج‌رفتاری‌های شکل‌گرفته به نام دین پرداخته است. او ضمن دفاع تام و تمام از اندیشه دینی در لباس یک مجتهد (که بسته به نیاز، لباسش را برای شنیده شدن حرفش در دوره‌ای که دین و انقلاب را در نسل سوم تمام‌شده می‌نامیدند از تن درآورده اما کار اصلی روحانیت که تبلیغ است را محور رفتارهای خود قرار داده است)، به‌نقد سنت رایج مسلمین می‌پردازد.

نقد نگاه‌های غلط به غرب و مرزبندی با سنت‌گریان، اخباری‌ها، متحجرین، پست‌مدرن‌ها، و…، نقد رفتارهای غلط و بی‌بصیرت با جریان‌های غرب‌گرای نظری یا غرب‌زده عملی، نقد اندیشه‌های تنزه‌طلبانه نسبت به جامعه و حکومت دینی، نقد رفتارها و مناسک خرافی، ظاهرگرایانه و غیرظلم‌ستیزانه، نگاه‌های مذهبی فارغ از عقلانیت و عدالت‌خواهی و…نمونه‌هایی از پروژه فکری و اصلاحی اجتماعی حسن رحیم‌پور بوده است.

این نقد انتزاعی نبوده و از دل زندگی و ارتباط مستقیم رحیم‌پور با این مدل‌ها در کودکی و نوجوانی‌اش در مشهد تا در جوانی‌اش در دوره حوزوی و میان‌سالی نقش‌آفرینی‌اش در محیط‌های مختلف رسانه‌ای، دانشگاهی و عمومی برخاسته است. آن‌هم در دوره‌ای که به‌واسطهٔ ملاحظات درست و غلط، اکثر نقش‌آفرینان اسلام‌گرا در حوزه نظر و عمل، مسیری دیگر طی کرده‌اند و حاضر به انجام این وظیفه خطیر و پرهزینه نشده‌اند.

 

رحیم‌پور، به جرم تحجرستیزی، مثل مطهری!

این مبارزه برای رحیم‌پور هزینه داشته است، از عدم منصب داشتن در دانشگاه و حوزه ضمن این که می‌توان او را فعال‌ترین دانشگاهی و حوزوی در بسط این اندیشه دید تا برچسب‌های متعدد و ترور شخصیتی از جانب جریان‌های مختلف: برچسب تئوریسین افراط و خشونت از تجدیدنظرطلبان، تا برچسب بی‌سواد و سطحی از جانب سنت‌گرایان و پست‌مدرن‌ها و غرب‌شناس‌ها، برچسب بابک زهرایی و مارکسیست از طرف لیبرال‌ها، برچسب وهابی و توهین از جانب متحجرین، انجمن حجتیه‌ای‌ها، اسلام انگلیسی و…، تا نقد بی‌پایه و سست و مغالطه در باب سخنان او از جانب تیپ‌های سنتی تحت عنوان توهین او به شیعه!!!، تا نادیده گرفته شدن او و آثار دقیق و متعددش در حوزه و دانشگاه حتی در میان انقلابیون، تا برهم زدن جلسات سخنرانی‌اش و تهدید و ترور و…. هزینه‌هایی که هیچ گاه رحیم‌پور را به عقب‌نشینی بازنداشته است.

 

ما و رحیم‌پور: عزاداری برای مطهری نسل ما یا فراگیرسازی و بسط پروژه فکری او؟!

حال سؤال اساسی برای ماست، نسبت ما با اصلاحگرانی نظیر رحیم‌پور به‌ویژه در حوزه برخورد او با متحجرین چیست؟

  1. پروژه بازخوانی تفاوت نگاه اسلام ناب با متحجرین، وحدت‌شکنان و اسلام انگلیسی باید تبدیل به حرکت جدی شود که اقدامات غلط سران آن و مبانی غلط رفتاری و بینشی آن مورد نفی و طرد قرار بگیرد. جریان‌های سردمدار آن باید با بحث و آگاه‌سازی عمومی منزوی شوند. قبل از این که برخورد با مناسک غلط به برخورد نیروهای انتظامی، برخورد امنیتی و حکومت با این جریانات کشیده شود، باید با یک جریان جدی مخالفت مردمی آن‌هم به صورت فکری-مبنایی روبه‌رو شود. برائت از آنان مسئله‌ای مهم است، چه این‌که این جریان با فضاسازی گسترده نه تنها رحیم‌پور که افرادی بالاتر از او نظیر رهبر انقلاب و افرادی در سطوح شعر و هنر (نظیر برخورد سال گذشته با قزوه و رضا اسماعیلی) و در سطح حکومتی (نهادهای برخوردکننده با این حرکت‌ها را هدف خود قرار داده‌اند).
  2. این حرکت سران جریان اصلاح‌گری دینی نظیر رحیم‌پور باید مورد توجه و حمایت جدی قرار بگیرند. چرا نباید این آثار و حتی سایر آثار رحیم‌پور مورد بازخوانی، موضوع حلقه‌های مطالعاتی، رونمایی، توزیع گسترده، موضوع مطالب و پرونده‌های رسانه‌ای، هدیه و… قرار گیرد. چرا باید استفاده از این افراد به سخنرانی‌های بعضاً سالیانه و چند سال در میان وی در دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و محیط‌های عمومی محدود شود و آثار و کتب و حرکت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اصلاحی آنان مورد توجه و پشتیبانی قرار نگیرد. برخوردی که جبهه معارض ما در مورد چهره‌هایشان می‌کند، باید زمینه درس‌آموزی برای استفاده ما از چهره‌های جبهه فرهنگی انقلاب شود. چرا باید این قدر حساسیت‌ها و فراگیرسازی کم باشد که این افراد جرئت توهین و… پیدا کنند؟ چرا نباید یک موج جدی حمایتی و عملی از این چهره‌ها ایجاد شود و از سوی دیگر خود این چهره‌ها مورد حمایتی قرار گیرند که فضا هم برای آن‌ها هم برای دیگرانی که می‌خواهند پا در این عرصه بگذارند باز شود؟فرض کنیم یکی از چهره‌های روشنفکری یا همین جریان‌ها کتاب جدید نوشته بودند، یا بحثی مطرح می‌کردند، با کلی سروصدای رسانه‌ای دنبال می‌شود، کلی مقاله و پرونده و تقدیر و بازخوانی و رونمایی و… برگزارشده بود.

بیش از آن‌که منتظر عزاداری بر ترور جسمی یا شخصیتی رحیم‌پور مثل مطهری باشیم، بهتر است در بسط این مکتب فکری و مقابله با اسلام آمریکایی و تشیع انگلیسی با آنان همراه باشیم.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.